طنز/ در دسترس نبود ولیکن فلان دوست!
رنگینتر از بهار گل افشان خزان دوست
ماهرتر است از خلبان ساربان دوست
با کاروان اگرچه سفر نیست این زمان
از بنز بهتر است سفر با ژیان دوست
از خواب من قطار شتر میگذشت و من
ملحق شدم به سلسله کاروان دوست
از ساربان دوست برایم خبر بیار
«ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست»
انگار تازگی خبر تازه ای نبود
غیر از همان عوض شدن ناگهان دوست
دشمن دوباره دوست شد و دوست، دشمن است
با دوستان دشمن و با دشمنان دوست
در هرج و مرج دشمنی و دوستی بگو
«آن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست؟»
در بیت بعد قافیه تکرار میشود
هشدار میدهد به همه دوستان دوست
زنهار نزد دوست نباشد مکان امن
چون خلوت وصال ندارد مکان دوست
«از در درآمدی و من از خود به در شدم»
در رفت راز در به دری از دهان دوست
گفتم شکایتی کنم از دوست نزد دوست
با دوستان خوش سخن و مهربان دوست
گفتند آن شکایت خود با فلان بگو
هست آن فلان معاون و گوش و زبان دوست
من در پی فلان به ادارات سرزدم
دسترس نبود ولیکن فلان دوست
تا چشم دشمنان بشود کور، کم مباد
«شوری که در میان من است و میان دوست»
این شور بهتر است از اندازه نگذرد
چندان که آش شور شود در دهان دوست
آن قدر آش خورده که از فرط لاغری
از زیر پوست گشته عیان استخوان دوست
این است آرزوی من ای کاش جای آش
مرغ و کباب بره ببینم به خوان دوست