شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۸ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۶:۴۳
آزاد از رنگ تعلق/

10 درس آموزنده از شهيد چمران+تصاویر

برای مبارزه با دشمن بايد به سوی وحدت رفت و اسلام تنها راهی است که می‌تواند توحيد نيروها را تأمين کند.
کد خبر : ۱۷۰۹۴۷
دکتر مصطفي چمران در سال 1311 در تهران، خيابان 15 خرداد متولد شد.



تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه آغاز کرد و در مدارس دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند. او در دانشکده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانيک فارغ التحصيل شد.



در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به آمريکا اعزام شد و پس از تحقيقات علمي در جمع معروف ترين دانشمندان جهان در دانشگاه کاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه آمريکا- بروکلي- با ممتازترين درجه علمي موفق به اخذ دکتراي الکترونيک و فيزيک پلاسما گرديد. چمران از 15 سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيت الله طالقاني، در مسجد هدايت و در درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از استادان ديگر شرکت مي کرد.



در مبارزات سياسي دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعت نفت شرکت داشت و از عناصر پر تلاش بود. بعد از کودتاي ننگين 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضت مقاومت ملي ايران پيوست و سخت ترين مبارزه ها و مسووليت هاي او عليه استبداد و استعمار شروع شد.



پس از قيام خونين 15 خرداد سال 1342 به همراه بعضي از دوستان مومن و همفکر خود رهسپار مصر شد و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت ترين دوره هاي چريکي و جنگ هاي پارتيزاني را آموخت. بعد از وفات عبدالناصر دکتر چمران رهسپار لبنان شد تا پايگاه چريکي در آنجا تاسيس کند. وي هنگام پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 21 سال هجرت، به وطن بازگشت و همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب گذاشت.





وي در مقاطع مختلف، معاون نخست وزير و در امور انقلاب دولت موقت، وزير دفاع جمهوري اسلامي ايران، نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي، نماينده امام خميني ( ره) در شوراي عالي دفاع و از فرماندهان جنگ هاي نامنظم بود. چمران سرانجام در 31 خرداد 1360 در دهلاويه به آرزوي ديرينش يعني شهادت رسيد.




بر خلاقيت و ابتکار خود تکيه کنيد

تا وقتي که ما استقلال ذاتي و خودکفايي خود را تامين نکنيم، بازيچه قدرت هاي خارجي و سياست هاي شوم استعماري باقي خواهيم ماند. فکر دنباله روي و تکيه به غرب و شرق بايد از ميان برداشته شود و مردم ما بر خلاقيت و ابتکارهاي شخصي خود تکيه کنند و در راه خودسازي علمي و تکنيکي کشور خويش بکوشند و شخصيت و هويت فرهنگي خويش را باز يابند.



کتاب « بينش و نيايش »



ايثار کنيد تا روحتان آرامش يابد

 

هنگامي که يک مسلمان با روش فکري و تربيتي اسلامي ايثار مي کند، هدفش مال نيست بلکه خداست و کمال است. مال براي او وسيله است. وقف يکي از نمونه هاي ايثار در کشورهاي اسلامي نظير ايران است. هنگامي که کسي مسجد يا بيمارستاني وقف مي کند، نه تنها خودش در وجدان خود احساس آرامش و سرور مي کند، بلکه هنگامي که فرزندان و نسل هاي بعدي او هم از مقابل اين مکان مي گذرند، روحشان شاد مي شود و افتخار مي کنند.


کتاب « انسان و خدا »


در پناه حق و عدل از کسي واهمه نداشته باشيد

 

هنگامي که انسان مصلحتي ندارد تا حقيقت را براي آن فدا کند از کسي واهمه نمي کند و حق را کتمان نمي نمايد. آنجا، حق و عدل، همچون خورشيد مي تابد و همه قدرت ها و حتي قداست ها فرو مي ريزند و هيچ کس جز خدا – فقط خدا – سلطنت نخواهد داشت. من آن آزادي را دوست دارم و از اينکه در دوره هاي سخت حيات آن را تجربه کرده ام خوشحالم و به آن اخلاص و سبکي و ايثار و لذت روحي و معراج که در آن تجربه ها به آدمي دست مي دهد حسرت مي خورم.


کتاب « بينش و نيايش »


در سايه اسلام به سوي وحدت برويد

 

براي مبارزه با دشمن بايد به سوي وحدت رفت و اسلام تنها راهي است که مي تواند توحيد نيروها را تامين نمايد. در منطقه ما، مذهب هاي گوناگون، مليت هاي متفاوت و اقوام مختلف زندگي مي کنند و تکيه بر اين عوامل بيشتر باعث تفرقه و تشتت مي شود. فقط در سايه مکتب اسلام است که مذهب هاي گوناگون، تحت الشعاع قرار مي گيرند و مليت هاي مختف احساس هم رنگي و يگانگي با ديگران مي کنند، زيرا اسلام با همه آنها يکسان و برادر وار عمل مي کند، هيچ يک را بر ديگري برتري نمي دهد، معيارهاي عالي تري را مقياس سنجش قرار مي دهد و اصولاً به همه احترام مي گذارد و حقوق همه را به طور يکسان و عادلانه محفوظ مي دارد، بنابراين دليلي براي دشمني و حساسيت و تفرقه و اختلاف باقي نمي گذارد.


کتاب « بينش و نيايش»

در خلال سختي و مشکلات تکامل يابيد

 

ملتي که بزرگ ترين طاغوت ها را به زير کشيده است و بزرگ ترين ارتش ها را شکسته، قادر است که بر مشکلات فرعي غلبه کند. وجود مشکلات براي تکامل يک نهضت ضروري است. آن را مي پرورد و قوي مي کند. سنت خدا بر اين قرار داد که مبارزه حق با باطل هميشگي باشد و تکامل از خلال مبارزه به دست آيد. مردم در خلال سختي ها و مشکلات پخته و آزموده مي شوند. آسايش و راحتي و موفقيت هميشه سستي و عقب ماندگي به وجود مي آورد. غني بودن و بي نيازي و پيروزي دائمي ايجاد فساد و طغيان مي کند.

کتاب « خدا بود و ديگر هيچ نبود »

 

تنها در مقابل خدا تسليم شويد



در اسلام مسلماً ما ديکتاتوري را رد مي کنيم. ديکتاتوري انسان بر انسان بايد از بين برود. اساس خدا پرستي ما بر آن است که هيچ ديکتاتوري را و هيچ طاغوتي را نپذيريم و در زير اين گنبد از آنچه رنگ تعلق مي پذيرد آزاد بشويم. بنابراين در مقابل تنها کسي که تسليم مي شويم و تعظيم مي کنيم خداي لايزال است و بس.

کتاب « انسان و خدا»

براي شناخت خدا به قلبتان رجوع کنيد

 

اگر کسي بخواهد به قدرت علم يا به قدرت منطق و فلسفه وجود خدا را اثبات کند، به بيراهه مي رود. اين حرف را نمي زنيم که علم را زير پا بگذاريد، خود من بيش از هر کس از راه علمي براي اثبات خدا حرف زده ام و حرف مي زنم ولي ما از راه علمي فقط مي توانيم امکان وجود خدا را بررسي مي کنيم. محال است که به وسيله عقل يا به وسيله حس بتوان خدا را درک کرد، خدا را حس کرد. تنها راهي که وجود دارد قلب آدمي و اشراق و الهام است. خداي بزرگ هم در تعليم و تربيت مسلمان ها از همين تکنيک استفاده مي کند.

کتاب « انسان و خدا »

زندگي تان را اسير ماديات نکنيد

 

در دنيا آدم هايي هستند که به ظاهر زنده اند، نفس مي کشند، راه مي روند، حرف مي زنند و زندگي مي کنند اما از خود اراده و اختياري ندارند، آلت بلا اراده عوامل طبيعتند، در مقابل مرگ و حشت زده و زبونند، براي آنکه زندگي کنند. آنان به ذلت و اسارت تن در مي دهند و در قفس احتياجات کثيف مادي اسير مي شوند و قيود و حدود مادي مثل تار عنکبوت آنها را اسير و برده مي سازد. ميليون ها و ميلياردها مردمي که همه روزه به دنيا قدم مي گذارند و زندگي مي کنند و مي روند، از همين قماشند. بر اعمال آنها، هيچ نشانه اي مترتب نيست و آنها هيچ تاثيري بر عالم وجود ندارند، اگر چه زندگي مي کنند، ولي مرده اند، بين زندگي و مرگ آنها تفاوتي وجود ندارد.


کتاب « رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست »


کاري را که در آن تخصص نداريد نپذيريد

 

مي گويند داشتن تقوا از تخصص واجب تر است، آن را مي پذيرم اما مي گويم آن کس که تخصص ندارد و کاري را مي پذيرد بي تقواست.

اسير و برده زندگي نشويد

 

انساني مي تواند زندگي حقيقي داشته باشد که اسير و برده زندگي نشود، هيچ چيز حتي خود زندگي هم، او را به قيد و بند اسارت و ذلت نکشاند، آزاد و مختار باشد و تا وقتي که زنده است با افتخار و شرف زندگي کند و هنگامي که مرگ فرا رسيد، آن را با آغوش باز بپذيرد که خود مبدا حيات اخروي و تکامل بزرگ تر و مهم تري است. اين انسان تا وقتي که زنده است به راستي زندگي مي کند، از موجوديت خود لذت مي برد و جسم مادي او وسيله اي براي روح او و شخصيت انساني اوست و چون از مرگ نمي ترسد، قدرتمند است و ديگران در مقابل اراده و تعظيم مي کنند.

کتاب « رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست »