"اي خداي بزرگ دست از جهان شستهام و براي ملاقات تو به كربلاي خوزستان آمدهام. از تو ميخواهم كه مرا با اصحاب حسين محشور كني. آرزو دارم كه بر خاك داغ خوزستان در خون خود بغلطم و به ياد عاشوراي حسين(ع) خود را در قدم مقدساش بيفكنم و اين عقده 14000 ساله را كه بر دلم فشار ميآورد و هميشه با تو ميگويم: "يا ليتني كنت معك" را برآورده كنم.
اي حسين! در كربلا، تو يكايك شهداء را در آغوش ميكشيدي،ميبوسيدي و وداع ميكردي.آيا ممكن است هنگامي كه من نيز به خاك و خون خود ميغلطم تو دست مهرباني خود را بر قلب سوزان من بگذاري و عطش عشق مرا به تو و به خداي تو سيراب كني؟ من از اين دنياي دون ميگريزم؛ از اختلافات، از تظاهرات، از خودنماييها، غرورها، خودخواهيها،سفسطهها، مغلطهها، دروغها و تهمتها خسته شدهام. احساس ميكنم اين جهان جاي من نيست. آنچه ديگران را خوشحال ميكند، مرا سودي نميرساند.
ستوان فرجي و ستوان اخوان را به ياد ميآورم كه با بدن مجروح،با آن روحيه قوي از پشت تلفن با من صحبت ميكردند،در حالي كه سه روز بود غذا نخورده بودند و حاضر نشده بودند بدون اجازه رسمي حاكم شرع، دكاني يا مغازهاي را باز كنند و از نان موجود در محل سد جوع كنند. آن دو صرفا پس از اينكه حاكم شرع اجازه داد كه رزمندگان به شرط نوشتن صورتحساب ميتوانند اموال مردمي را كه از شهر گريخته بودند، بردارند،حاضر شدند پس از سه روز گرسنگي وارد يك دكان شوند و بعد از نوشتن فهرست مايحتاج خود از آنها استفاده كنند. اين تقوي در اين شرايط سخت از طرف اين جوانان پاك رزمنده و مقاوم آنچنان قلبم را ميلرزانيد كه سر از پا نميشناختم.
احساس ميكردم كه حسين (ع) مرا به جنگ با كفار فرستاده و از پشت سر مراقب من است، حركات من را ميبيند، سرعت عمل مرا تمجيد ميكند، فداكاري مرا ميستايد و از زخمهاي خونين بدنم آگاهي دارد و به راستي زخم و درد در راه حسين (ع) و خداي او چقدر لذت بخش است."
دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران- خیابان پانزده خرداد متولد شد. او تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك «پامنار» آغاز كرد و در «دارالفنون» و «البرز» دوران متوسطه را گذراند. پس از آن در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغالتحصیل شد. چمران یك سال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت.
وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در كالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه آمریكا با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ مدرك دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما شد.
چمران در آمریكا و با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریكا را پایهریزی كرد و از مؤسسان انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیا و از فعالان انجمن دانشجویان ایرانی در آمریكا به شمار میرفت كه به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد.
او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشتساز زد و به همراهی بعضی از دوستان، رهسپار مصر شد و مدت دو سال در زمان عبدالناصر سختترین دورههای چریكی و پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد. شهيد چمران پس از آن بلافاصله مسئولیت تعلیم چریكی مبارزان ایرانی را بر عهده گفت.
بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریكی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا كرد و به همين دليل دكتر چمران رهسپار لبنان شد تا چنین پایگاهی را ایجاد كند. او به كمك امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حركت محرومان و سپس جناح نظامی آن، سازمان "امل" را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی كرد.
چمران با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 21 سال هجرت،به وطن بازگشت و همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب گذاشت. خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی پرداخت و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد كرد. سپس در شغل معاونت نخست وزیری، روز و شب خود را به خطر انداخت تا مسأله كردستان را فیصله دهد. او در قضیه فراموش نشدنی "پاوه" قدرت ایمان و اراده آهنین و شجاعت و فداكاری خود را به همه ثابت كرد.
پس از آغاز جنگ تحميلي، مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را دور خود جمع كرد و با تربیت و سازماندهی آنان، «ستاد جنگهای نامنظم» را در اهواز تشكیل داد. این گروه كمكم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یكی از این برنامهها بود كه به كمك آن جادههای نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهای آب در كنار رود كارون و احداث یك كانال به طول حدود 20 كیلومتر و عرض 100 متر در مدتی كوتاه، آب كارون را به طرف تانكهای دشمن روانه كرد، بهطوری كه آنها مجبور شدند چند كیلومتری عقبنشینی كنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند. این عمل فكر تسخیر اهواز را برای همیشه از سردشمن بيرون كرد.
در 30 خردادماه 1360 یعنی یكماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اكبر، چمران در جلسه فوقالعاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیتالله اشراقی شركت و از عدم تحرك و سكون نیروها انتقاد كرد و پیشنهادهای نظامی خود از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود كه در آن شركت داشت و فردای آن روز، روز غمانگیز و بسیار سخت و هولناكی بود.
در سحرگاه 31 خرداد 1360، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دكتر چمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بهخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یكی دیگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی كند. در لحظه حركت، یكی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: "همانند روز عاشورا كه یكایك یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او(رستمی) هم به شهادت رسید و اینك خود او آماده حركت به جبهه است."
بهطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیتالله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات كرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند و به حركت ادامه دادند تا اینكه به قربانگاه رسیدند. چمران همه رزمندگان را در كانالی پشت دهلاویه جمع كرد، شهادت فرماندهشان را به آنها تبریك و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهرهای نورانی و دلی پر از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: "خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، میبرد."
آخرین اخبار و تصاویر اجتماعی را در سرویس جامعه صراط بخوانید.