برچسب ها - زندگینامه دکتر چمران
غروب شلمچه
هر روز به ديدار جوانان جنگنده در سنگرها ميرفتم. يك روز كنار خيابان، پشت ديواري بلند ايستاده بودم و كمينگاههاي روبرو را نگاه ميكردم. خيابان سا كت بود و من در دنيايي از بهت و حيرت سير ميكردم. آن طرف خيابان در ده متري من خانهاي بود كه بچهاي دو يا سه ساله در آن بازي ميكرد. يك دفعه آن بچه به ميان خيابان دويد.
کد خبر: ۶۷۰۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۳/۲۰