آقای بهرام کاظمی یکی از دستیاران آقای مهرجویی که بعدها کارگردان سینما شد، کارهایم را در تئاتر و تلویزیون دیده بود، من را به ایشان معرفی کرد. آقای مهرجویی تازه از فرانسه آمده بود و فیلمنامهای هم داشت. معرفی ما دو نفر به هم جالب است. به من آدرس شرکت پخشیران را دادند تا با ایشان ملاقات کنم.
من به دفتر آقای یشایایی مراجعه کردم و دیدم کسی در دفتر نیست و آقایی با شلوار جینِ رنگ و رو رفته و پوتین سربازی به پا در آشپزخانه مشغول ریختن چای است. خطاب به او گفتم آقا یک چای هم برای من میآورید؟ گفت، خواهش میکنم، البته ایشان پشت به من بود، ضمن اینکه چهره ایشان را هم نمیشناختم. بعد از او سراغ آقای مهرجویی را گرفتم. گفت بفرمایید بنشینید، الان تشریف میآورند. وقتی چای را برای من آوردند گفتند من مهرجویی هستم! من که خیلی خجالت کشیده بودم به دنبال راهی برای درست کردن اوضاع بودم. از ایشان عذرخواهی کردم و گفتم میخواهید برایتان دو تا چایی بریزم و تلافی کنم؟ این نحوه آشنایی ما بود. خلاصه درباره فیلمنامه «اجارهنشینها»صحبت کردیم. یادم میآید وقتی از بازیگران دیگر از ایشان سوال کردم متوجه شدم استاد مرتضی احمدی را به جای آقای فردوس کاویانی که شما در فیلم میبینید کاندیدای بازیگری کردهاند. به آقای مهرجویی گفتم آقای مرتضی احمدی استاد من است، اما کسی است که مظلوم است و در نقش مش مهدی از حق خودش و کارگرانش میگذرد و تازه ماشین بنز هم تا به حال سوار نشده. بعد پرسیدم شما آقای کاویانی را میشناسید؟ گفت نه، میتوانی چند تا از کارهایش را روی نوار ویدیو برایم بیاوری؟ گفتم، ما پول روی هم میگذاریم چندتا فیلم ویدیو و دستگاه ویدیو کرایه میکنیم و با آن فقط 48 بار فیلم هندی«شعله»را نگاه میکنیم! فکر کردید اینجا سوئد است که با دوربین ویدیو از کارهایمان فیلم بگیریم و تقدیم شما کنیم؟! من به ایشان میگویم تشریف بیاورند. بعد خانم نیاز سلیمی و همسرشان آقای شهیدی را هم دعوت کردم. آقایان ایرج راد و طهمورث را هم معرفی کردم.
آقای انتظامی، حسین سرشار، خانم نادره و یارتا یاران از قبل انتخاب شده بودند که البته آقای یاران چون به لحاظ ظاهر با من تفاوت داشت بنا را این طور گذاشتیم که در فیلم از پدر جدا هستیم. قرارداد برای حدود دو ماه و نیم بسته شد اما فیلم حدود شش، هفت ماه طول کشید. جالب است بگویم این فیلم در جشنواره غوغا کرد. نامم در تیتراژ فیلم چهاردهم بود ولی وقتی فیلم اکران شد، عکسم روبه روی استاد انتظامی قرار گرفت و نامم هم به ردیف دوم آمد. روزی که قرار بود تست دوربین از من و استاد انتظامی گرفته شود، ما فیالبداهه سکانسی را جلوی دفتر پخشیران در پیادهروی خیابان بازی کردیم. به دلیل همین کار، از یک هفته قبل دچار بیماری گوارشی شدم. از اضطراب. چون قرار بود جلوی استاد انتظامی بازی کنم و میترسیدم نتوانم از عهده آن بر بیایم اما ایشان به قدری با من همراهی کردند که این مشکل برطرف شد.
منبع: روزنامه شرق
آخرین اخبار و تصاویر اقتصادی را در سرویس اقتصاد صراط بخوانید.