سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۷ فروردين ۱۳۹۲ - ۰۹:۱۴

نظر «مرشد چلویی» درباره اشعار حافظ

مرحوم مرشد چلویی علاقه زیادی به اشعار خواجه شیراز داشت و معتقد بود: اگر عشق را بیان کنیم و نمونه اعلای آن را در عالم ارائه ندهیم، مانند عالمی هستیم که در زندان به سر می‌بریم.
کد خبر : ۱۰۳۴۷۸

به گزارش صراط،حاج میرزا احمد عابد نهاوندی مشهور به حاج مرشد چلویی، شاعر متخلص به «ساعی» و از عارفان معاصر بود که حدود نود سالگی در سال 1357 در تهران درگذشت. وی در بازار تهران جنب مسجد جامع، آشپزخانه داشت و برای عموم سخنرانی‌های هفتگی برپا می‌کرد.

در کتاب «بهترین کاسب قرن» نظرات مرشد چلویی درباره اشعار خواجه حافظ شیرازی گردآوری شده است.

مرحوم مرشد اشعار حافظ را پسندیده و مورد ‌نظر قرار داده است.

مرحوم مرشد، به قدری دقیق اشعار خواجه را مورد مطالعه قرار داده که حتی در تضمیناتی که از بعضی غزلیات حافظ نموده، در هر غزل ابیات خاصی را انتخاب نموده و تضمین کرده، شاید همه ابیات را قبول نداشته است. در بیشتر موارد حافظ را تحسین فرموده، ولی گفته است، ولی گفته است: صد حیف که حافظ «علیه الرحمه» مرثیه نسروده یا اگر سروده به دست ما نرسیده است.

می‌‌فرمود:‌ عشقی را که حافظ در اشعار خود به آن اشاره می‌کند، نمونه بارزش را می‌توان در قضیه کربلای امام حسین (ع) پیدا کرد.

نشانه‌هایی که حافظ از عشق و عاشق و معشوق بیان می‌دارد، مرحوم مرشد در رشادت‌ها و شهادت‌های یاران امام حسین (ع) و اولاد بزرگوارش می‌بیند.

مرحوم مرشد می‌فرمود: اگر عشق را بیان کنیم و نمونه اعلای آن را در عالم ارائه ندهیم، مانند عالمی هستیم که در زندان به سر می‌بریم.

می‌فرمود: زندان عشق را باید شکست و بیرون آمد، تا آنچه نادیدنی است و به آن اعتقاد داریم، به عینه مشاهده کنیم.

در تضمیناتی هم که مرحوم مرشد از برخی اشعار خواجه حافظ فرموده، همین معنا را مورد رعایت قرار داده است؛ یعنی در تضمین شعر، وی آخر هر بند را به صحرای کربلا می‌کشاند و مطلب را تمام می‌کند.

به عنوان مثال، حافظ شعر زیبایی دارد که می‌فرماید:

نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست/ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم/ بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

مرحوم مرشد این ابیات خواجه شیراز را به شکل زیر تضمین کرده است:

حرّ و آزادم و روزی که ز مادر زادم/ آمد الطاف حسینی (ع) به مبارک بادم/ سر از آن روز به زیر قدمش بنهادم

«فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم/ بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم»

به خدا علت آزادیم از همت اوست/ لرزه‌ام در بدن و گریه شوقم به گلوست

بشکافند اگر عضو مرا تا رگ و پوست/ «نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست، چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم»

یا در مورد روزی انسان که آدمی باید روزی را از خدا بخواهد و نگران نباشد، حافظ شیرازی چنین سروده است:

بشنو این نکته که خود را زغم آزاده کنی/ خون خوری‌گر طلب روزی ننهاده کنی

مرحوم مرشد این بیت را به شرح زیر تضمین فرموده است:

گر تو خواهی پس از این زندگی ساده کنی/ باید اول کمک از مردم افتاده کنی/ خویش تسلیم به تقسیم فرستاده کنی

«بشنو این نکته که خود را زغم آزاده کنی/ خون‌خوری گر طلب روزی ننهاده کنی»

چنان که گفته شد: مرحوم مرشد، علاقه زیادی به اشعار خواجه شیراز داشتند و به همین دلیل برخی از غزلیات وی را تضمین فرموده است. مرحوم مرشد درباره حافظ چنین سروده است:

«ساعی بیا تو مردم بازار را بگو/ آن طالبان درهم و دینار را بگو

از قول حافظ این دو سه اشعار را بگو؛

«سودائیان عالم پندار را بگو/ سرمایه کم کنید که سود و زیان یکیست»

در برخی موارد هم جناب مرشد از اشعار خواجه تنقید می‌کند، مثلاً در مورد آن بیت شعر حافظ که می‌فرماید:

«دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند  و به پیمانه زدند»

در میخانه که باز است چرا حافظ گفت؟/ «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند»؟

منظور مرحوم مرشد این است: به گفته حافظ ملائک، درب خانه عشق خدا را زدند، برای خلق آدم ابوالبشر، در خانه عشق باز است، در زدن نمی‌خواهد.

به علاوه در دیوان اشعار مرحوم مرشد، چند بیت شعر یافت شده که دو مصرع آن با ابیات مرحوم حافظ، تجمیع شده و گویا جناب مرشد، قصد داشته بفهماند که راه حافظ آخر به کربلا ختم می‌شود:

چون ملائک خبر از کیفیت عشق نداشت/ «قرعه فال به نام من دیوانه زدند»

چون حسین اذن شهادت به علی‌اکبر داد/ «حوریان رقص‌کنان ساغر شکرانه زدند»

چون که قاسم زعمو رخصت میدان بگرفت/ «نوعروسان چمن بر سر خود شانه زدند» ...

منبع: فارس