صراط:نشست نقد و بررسی کتاب چامههای هوراس با ترجمه میرجلالالدین کزازی، عصر
سهشنبه 20 فروردین با حضور میرجلالالدین کزازی و انتوره برونی در موسسه
فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
کزازی در ابتدای این مراسم گفت: وقتی هوراس در سرزمین خود ناشناخته است، پیداست که در سرزمینهای دیگر نیز چندان شناختهشده نخواهد بود، اما ما ایرانیها که شیفته سخنیم، کم و بیش با هوراس آشناییم و ادیبان جهان نیز با هوراس آشنایی دارند. سهتیغ مورد نظر ایرانیان سخن است؛ به ویژه سخن درپیوسته آهنگین برترین هنر در ایرانزمین بوده و است. ادوارد براون که سالیان دراز از زندگانی خود را در شناختن و شناساندن سخن پارسی گذرانده است، گفته که من به هیچ ایرانی بازنخوردهام که در زندگیاش سرودهای نگفته باشد.
وی افزود: از سالیان دور، از روزگار نوجوانی با نام هوراس آشنا بودم. شاید ساختار آوایی این نام به گونهای بود که همیشه بازتابی دلنشین در نهاد من داشت. از این روی شاید هنگامی که توانستم سرودههای او را به پارسی برگردانم و کتاب چامههای او به دست من افتاد، بیدرنگ بازگردانیاش را آغاز کردم. گاهی سخنواران آنچنان سترگاند، آنچنان بالایند که دور از دسترس مینمایند؛ مانند سهتیغ کوهساران بلند که در مه سپهر نادیده میمانند. هوراس هم ناشناخته مانده است چون شاعری سترگ است. اما همواره اینطور نیست. سخنواران به سهتیغ کوهاند، اما از دامنه کوه ميتوان آنها را دید. فردوسی بزرگترین رزمنامهسرای جهان است، اما بسیار سرشناس است و بسیاری از ایرانیانی هم که خواندن و نوشتن نمیدانند، او را میشناسند.
مولف کتاب «سراچه آوا و رنگ» ادامه داد: به هر روی، یکی از ویژگیهای سخنوران بزرگ این است که کمتر شناخته میشوند. از این روی میتوانیم هوراس را با خاقانی بسنجیم. خاقانی سخنوری است که برای ایرانیان و پارسیزبانان ناشناخته است. زیرا هرکس توان آن ندارد که کوه بلند را تا سهتیغ آن بپیماید. اندکی میتوانند راه به چکاد و سهتیغ ببرند. شاید سخنی بر گزاف نباشد، اگر بگوییم هوراس یکی از دو سخنور بزرگ روم باستان است. یکی از این دو سخنور ویرژیل است که به سخنی، شاهنامه رومی را که «انهاید» نام دارد، سروده است.
این محقق گفت: من بر آنم که هوراس کم از ویرژیل نیست، اما شاید از آن روی ویرژیل شناختهتر است که داستان روم را درپیوسته است و از این جهت با فردوسی قابل مقایسه است. اگر هوراس داستان روم را میسرود شاید آوازهای بلندتر از ویرژیل مییافت. به هر روی او نزدیکترین و دوست یکدله ویرژیل بود.
کزازی درباره چامههای هوراس گفت: چامهها به راستی دیوان است. دیوان واژهای پارسی و ایرانی است که با دبستان و دبیرستان همریشه است؛ به معنی جایی که نویسندگان در آن گرد میآیند. اما دیوان به دفتر فراگیر شعر گفته میشود. هنگامی که همه سرودههای سخنوری را در دفتری گرد میآورند، آن دفتر را دیوان مینامند.
این واژه از زبان پارسی به زبانهای دیگر رفته است. هنگامی که هوراس هنوز در جهان میزیست، سرودههای وی در 4 دفتر گردآورده شد. چون جامهها دیوان هوراس است، زمینهای یگانه و یکنواخت ندارد و سرودههای گوناگون او در آن گردآورده شده است. یعنی میتوان در آن از سرودههای شورانگیز میهنی یافت تا چامههایی که اگر هوراس به زیبارویی دل میباخته یا در میخانهای رخدادی دل و اندیشهاش را به خود مشغول میکرده، آن را میسروده است. از این رو میتوان زمینههای مختلف را در چامههای او یافت.
مولف کتاب «پرنیان پندار» در ادامه گفت: یکی از دشواریهای برگردانی چامههای هوراس این است که اشعار زمینههای مختلف دارند. دیگر اینکه چون این سرودهها ساختار داستانی ندارند، آکنده از اشارات، چشمزدها و تلمیحات گوناگوناند. بسیاری از آنها برمیگردد به افسانههای یونان و روم باستان. بنابراین کسی که چامهها را به زبانی دیگر برمیگرداند، به ناچار باید آگاهی و دانشی بسنده داشته باشد تا بتواند اشارات را آنچنان که میسزد به زبان دیگر برگرداند.
وی گفت: دشواری و تنگنای دیگر بازگردانی چامههای هوراس همان است که ادبدانان و پژوهندگان ایرانی بسیار با آن رویارو و دست به گریباناند؛ نسخه بدلی و پچینشناسی. برنویسان پسین دگرگونیهایی بر نوشتههای هوراس روا داشتهاند و هوراسشناسان با این مشکل رو با رویند. دشواری دیگر، زبان کهن و دور هوراس است. از همین روی چون من به کاری دست نمییازم؛ مگر آنکه بدانم میتوانم آن را به سامان و سرانجامی شایسته برسانم. در برگردان چامههای هوراس از دو برگردان از دو برگرداننده چیرهدست بهره جستهام. زیرا دیدم با بررسی یک برگردان، کار من چاره نخواهد شد. البته این دو برگردان هم بسیار از هم دور بودند. یک برگردان ریختگرایانه بود و برگردان دیگر بیشتر معنیگرایانه بود. متن این از دیگری روشنتر مینمود. من در برگردان فارسی، این دو شیوه را در هم آمیختم و معنا را در پای ریخت، قربانی نگردیدهام.
کزازی در بخشی از سخنانش درباره ترجمه گفت: ترجمه آزاد به راستی ترجمه نیست مگر در ترجمه شعر. وقتی میخواهیم سرودهای را به زبان دیگر برگردانیم، چارهای نداریم جز اینکه به راه برویم. چون هر سروده، جهانی ادبی است. برگردان ِ به آیین شعر هم پایبند به پیکر است هم در اندیشه پیام. اگر بتوان این دو را به گونهای در برگردان پاس داشت که گزندی بنیادین به هیچ یک از این دو نرسد، در برگردان کامکار خواهیم بود.
سراینده مجموعه شعر «دستان مست» گفت: اینکه چند سالی است به سراغ بازگردانی اشعار باستانی میروم، دو دلیل دارد. اول اینکه زمینه پیامشناختی آنها برای من دلپذیر و گرامی است. بانوی من همواره به من میگوید تو در سده پنجم ماندهای. من میانگارم مردی کهنتر از آن سده هستم. من این را پوست درآورده بر شما میگویم که به گونهای زودرنجی، آسیبپذیری و حساسیت یافتهام در مقابل واژه نوگرایانه، مدرن و مدرنیسم. نیک است یا نیست، به سود من است یا نیست، داوری نمیکنم و داوری را به شما وامیگذارم. دلیل دو دیگر این است که با زبان من بیشتر میسازد؛ زبانی که باستانگونه است. چامههای هوراس هم سرشار از این دو ویژگی بود.
کزازی در ابتدای این مراسم گفت: وقتی هوراس در سرزمین خود ناشناخته است، پیداست که در سرزمینهای دیگر نیز چندان شناختهشده نخواهد بود، اما ما ایرانیها که شیفته سخنیم، کم و بیش با هوراس آشناییم و ادیبان جهان نیز با هوراس آشنایی دارند. سهتیغ مورد نظر ایرانیان سخن است؛ به ویژه سخن درپیوسته آهنگین برترین هنر در ایرانزمین بوده و است. ادوارد براون که سالیان دراز از زندگانی خود را در شناختن و شناساندن سخن پارسی گذرانده است، گفته که من به هیچ ایرانی بازنخوردهام که در زندگیاش سرودهای نگفته باشد.
وی افزود: از سالیان دور، از روزگار نوجوانی با نام هوراس آشنا بودم. شاید ساختار آوایی این نام به گونهای بود که همیشه بازتابی دلنشین در نهاد من داشت. از این روی شاید هنگامی که توانستم سرودههای او را به پارسی برگردانم و کتاب چامههای او به دست من افتاد، بیدرنگ بازگردانیاش را آغاز کردم. گاهی سخنواران آنچنان سترگاند، آنچنان بالایند که دور از دسترس مینمایند؛ مانند سهتیغ کوهساران بلند که در مه سپهر نادیده میمانند. هوراس هم ناشناخته مانده است چون شاعری سترگ است. اما همواره اینطور نیست. سخنواران به سهتیغ کوهاند، اما از دامنه کوه ميتوان آنها را دید. فردوسی بزرگترین رزمنامهسرای جهان است، اما بسیار سرشناس است و بسیاری از ایرانیانی هم که خواندن و نوشتن نمیدانند، او را میشناسند.
مولف کتاب «سراچه آوا و رنگ» ادامه داد: به هر روی، یکی از ویژگیهای سخنوران بزرگ این است که کمتر شناخته میشوند. از این روی میتوانیم هوراس را با خاقانی بسنجیم. خاقانی سخنوری است که برای ایرانیان و پارسیزبانان ناشناخته است. زیرا هرکس توان آن ندارد که کوه بلند را تا سهتیغ آن بپیماید. اندکی میتوانند راه به چکاد و سهتیغ ببرند. شاید سخنی بر گزاف نباشد، اگر بگوییم هوراس یکی از دو سخنور بزرگ روم باستان است. یکی از این دو سخنور ویرژیل است که به سخنی، شاهنامه رومی را که «انهاید» نام دارد، سروده است.
این محقق گفت: من بر آنم که هوراس کم از ویرژیل نیست، اما شاید از آن روی ویرژیل شناختهتر است که داستان روم را درپیوسته است و از این جهت با فردوسی قابل مقایسه است. اگر هوراس داستان روم را میسرود شاید آوازهای بلندتر از ویرژیل مییافت. به هر روی او نزدیکترین و دوست یکدله ویرژیل بود.
کزازی درباره چامههای هوراس گفت: چامهها به راستی دیوان است. دیوان واژهای پارسی و ایرانی است که با دبستان و دبیرستان همریشه است؛ به معنی جایی که نویسندگان در آن گرد میآیند. اما دیوان به دفتر فراگیر شعر گفته میشود. هنگامی که همه سرودههای سخنوری را در دفتری گرد میآورند، آن دفتر را دیوان مینامند.
این واژه از زبان پارسی به زبانهای دیگر رفته است. هنگامی که هوراس هنوز در جهان میزیست، سرودههای وی در 4 دفتر گردآورده شد. چون جامهها دیوان هوراس است، زمینهای یگانه و یکنواخت ندارد و سرودههای گوناگون او در آن گردآورده شده است. یعنی میتوان در آن از سرودههای شورانگیز میهنی یافت تا چامههایی که اگر هوراس به زیبارویی دل میباخته یا در میخانهای رخدادی دل و اندیشهاش را به خود مشغول میکرده، آن را میسروده است. از این رو میتوان زمینههای مختلف را در چامههای او یافت.
مولف کتاب «پرنیان پندار» در ادامه گفت: یکی از دشواریهای برگردانی چامههای هوراس این است که اشعار زمینههای مختلف دارند. دیگر اینکه چون این سرودهها ساختار داستانی ندارند، آکنده از اشارات، چشمزدها و تلمیحات گوناگوناند. بسیاری از آنها برمیگردد به افسانههای یونان و روم باستان. بنابراین کسی که چامهها را به زبانی دیگر برمیگرداند، به ناچار باید آگاهی و دانشی بسنده داشته باشد تا بتواند اشارات را آنچنان که میسزد به زبان دیگر برگرداند.
وی گفت: دشواری و تنگنای دیگر بازگردانی چامههای هوراس همان است که ادبدانان و پژوهندگان ایرانی بسیار با آن رویارو و دست به گریباناند؛ نسخه بدلی و پچینشناسی. برنویسان پسین دگرگونیهایی بر نوشتههای هوراس روا داشتهاند و هوراسشناسان با این مشکل رو با رویند. دشواری دیگر، زبان کهن و دور هوراس است. از همین روی چون من به کاری دست نمییازم؛ مگر آنکه بدانم میتوانم آن را به سامان و سرانجامی شایسته برسانم. در برگردان چامههای هوراس از دو برگردان از دو برگرداننده چیرهدست بهره جستهام. زیرا دیدم با بررسی یک برگردان، کار من چاره نخواهد شد. البته این دو برگردان هم بسیار از هم دور بودند. یک برگردان ریختگرایانه بود و برگردان دیگر بیشتر معنیگرایانه بود. متن این از دیگری روشنتر مینمود. من در برگردان فارسی، این دو شیوه را در هم آمیختم و معنا را در پای ریخت، قربانی نگردیدهام.
کزازی در بخشی از سخنانش درباره ترجمه گفت: ترجمه آزاد به راستی ترجمه نیست مگر در ترجمه شعر. وقتی میخواهیم سرودهای را به زبان دیگر برگردانیم، چارهای نداریم جز اینکه به راه برویم. چون هر سروده، جهانی ادبی است. برگردان ِ به آیین شعر هم پایبند به پیکر است هم در اندیشه پیام. اگر بتوان این دو را به گونهای در برگردان پاس داشت که گزندی بنیادین به هیچ یک از این دو نرسد، در برگردان کامکار خواهیم بود.
سراینده مجموعه شعر «دستان مست» گفت: اینکه چند سالی است به سراغ بازگردانی اشعار باستانی میروم، دو دلیل دارد. اول اینکه زمینه پیامشناختی آنها برای من دلپذیر و گرامی است. بانوی من همواره به من میگوید تو در سده پنجم ماندهای. من میانگارم مردی کهنتر از آن سده هستم. من این را پوست درآورده بر شما میگویم که به گونهای زودرنجی، آسیبپذیری و حساسیت یافتهام در مقابل واژه نوگرایانه، مدرن و مدرنیسم. نیک است یا نیست، به سود من است یا نیست، داوری نمیکنم و داوری را به شما وامیگذارم. دلیل دو دیگر این است که با زبان من بیشتر میسازد؛ زبانی که باستانگونه است. چامههای هوراس هم سرشار از این دو ویژگی بود.