"صراط" - بسیاری از سه گانه تفكر – فرهنگ – تمدن نام برده اند. زنجیره ای كه هر پدیده و واقعه و تحول انسانی و اجتماعی را می توان در ذیلش تحلیل كرد.
احتمالا این نگاه را ابتدا دكتر فردید در محاضراتش طرح كرده و بعد در كتاب دكتر داوری مكتوب و منتشر شده و بعدها بسیاری از شاگردان و حواریون این حلقه به نام خود یا با رعایت كپی رایت، رواج داده اند.
باید پذیرفت در دورهای كه به مقتضای توسعه اقتصادی؛ سطحی نگری و تفكر شعارزدهی پوچ در جامعه ایران ترویج میشد؛ این رویكرد بسیار مفید و نجات بخش بود.
نگرشی كه اذهان را به مبانی نظری و ریشه های فكری هر پدیدهای متوجه میكرد و با ترسیم پیوند پیچیده تفكر و فرهنگ و تمدن از گلاویز شدن با پدیدههای تمدنی و غفلت از سرچشمه پرهیز میداد.
سید مرتضی آوینی - كه آن زمان هنوز شهید آوینی نشده بود- از كسانی بود كه بیشترین نقش را در فراگیری این نگاه لااقل در بخشی از سربازان فرهنگی و فكری انقلاب ایفا كرد.
در حالی كه برخی تریبونها و قرارگاهها به شدت در حال مصادره گفتمان "تهاجم فرهنگی" به نفع تفكر ظاهرگرا، نتیجه زده و سیاست زده بودند، آوینی یك تنه در میانه ایستاده بود و راه را نشان میداد.
لب كلام این بود كه نمیتوان ساده لوحانه همه محصولات تمدن غرب را پذیرفت و به همهی نهادها و ساختارهای سیاسی و اجتماعی و حقوقی و... آن گردن نهاد و بعد ادعای استقلال سیاسی و مبارزه جهانی با استكبار و مقابله با تهاجم فرهنگی كرد.
غرب یك مجموعه به هم پیوسته بود و اگر از انسان یا خدا یا طبیعت یا... حرف میزد كه ما هم نامشان را در فرهنگ لغاتمان داشتیم، فقط اشتراك لفظی بود و تعبیر واحد از موضوعات متفاوت.
برخلاف بعضی دیگر كه سالها پس از شهادت آوینی به یاد حرفهای او افتادند و خود را و دیگران را به عمل زدگی و سطحی نگری متهم كردند و این بار از راه ترویج تعمّق و تفكّر به هدر دادن و منحرف كردن نیروهای حزب اللهی مشغول شدند، آوینی همواره مرد فكر و اقدام و علم و عمل بود.
حرف هایی كه امروز بعضی از شیفتگان كار تئوریك و علمداران اپیستمولوژی و گفتمان و رویكرد و بازكاوی و خوانش و سنت - مدرنیسم و... با هزار اهنّ و تلپ و بسیار قلمبه سلمبه تر از آنچه هست تكرار می كنند، آوینی سالها پیش از اینان از هاضمهی قدرتمند تفكر خود گذرانده بود وبه ساده ترین بیان در مقلات "توسعه و مبانی تمدن غرب" بازگفته و بدان هشدار داده بود.
امّا حتی این هوشمندی و پیشتازی فرهنگی نیز"ویژگی" او نبود.
او مثل بسیاری از دیگران باور نداشت كه "ان تنصروا الله ینصركم" یا "الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا" را باید در ذیل برخی تفكرات فلسفی یا عرفانی به فراموشی سپرد و عمل را به بهانه فكر، و واجبات و محرمات را به بهانهی نگاه فلسفی و عرفانی واگذاشت.
به قول میرشكاك او جامع شریعت و طریقت بود اگرچه خود هیچگاه به چنین ادبیاتی دامن نمیزد و اگر هم از مفردات واژگانی دیگر نحلههای فكری در نوشتههایش بهره می برد طعم و لحن گفتارها و نوشتارهایش منحصر به فرد بود.
شریعتی هم كه آوینی به آن التزام داشت در نماز و روزه وحج خلاصه نمیشد- اگر چه مشهور به نمازهای اول وقت و قنوتهای گرم بود- او برخلاف بسیاری از مدعیان امروزی تفكر دینی و علمداران تقابل سنت و مدرنیسم كه فرق بوی باروت با عطر تیروز را تشخیص نمیدهند بارها و بارها در میدان جنگ و خط مقدم حضور یافته بود و مانند بسیاری از حضرات كه سخنرانی در فلان پادگان یا فعالیت در فلان واحد تبلیغات در اهواز(زیر كولر گازی) را "جبهه رفتن" مینامیدند و چه بسا بیش از او سابقه جبهه داشتند، جهاد را تجربه كرده بود و با مرگ روبه رو شده بود.
"امر به معروف و نهی از منكر" را هم به بهانه حوالت تاریخ یا اقتضائات تكنولوژی تعطیل نكرده بود.
و مطالبه حق مستضعفان را به بهانهی مطالعه مبانی فكری مستكبران وانگذاشته بود. پیش از آنكه "توسعه و مبانی تمدن غرب را بنویسد، "بشاگرد" را ساخته بود و بعد از آنكه "آئینه جادو" را نوشت "سراب" را ساخت.
پدرش میگوید: "یك روز زمستان وقتی از دانشكده به خانه آمده بود پرسیدم پالتویت كجاست؟ گفت: دادم به كسی. از این كارها زیاد میكرد."
جامعهگرایی و عدالتخواهی او نیز البته با برخی مدعیان متفاوت بود.
بعضی دوستانش میگویند در سالهای جوانی آنچنان در خلوت معنویش غرق شده بود و به حركتهای چپ دانشجویی بیاعتقاد بود كه ما را ناامید میكرد. ولی ویژگی آوینی در این بود كه برخلاف مدعیانی كه از جامعه و عدالت و جنگ فقر و غنا و... شروع كردند و بعد از سالها از دین باطنی و اسلام معنوی و عرفان لائیك و معنویت منهای دین سر در آوردند و به خدمت سرمایهداری و نظم نوین جهانی مشغول شدند؛ او از معنویت آغاز كرد و از عدالت سربرآورد و مرحله به مرحله هم در معنویت و هم در آرمانخواهیاش عمیقتر و وسیعتر شد و از نینوا تا گوراژده و از سال 61 هجری تا آستانه هزاره سوم میلادی را مثل كف دستش میشناخت. نه در حسرت دیروز و نه در انتظار فردا؛ امروز خود را و "حال" خود را توجیه نكرد و آرمانخواهی، معنویت جویی و عملگرایی را لازم وملزوم دانست.
امروزه البته بسیاری او را فقط در شاهكارهایی چون "فتح خون" یا "آیینه جادو" خواهند محصور كرد و بسیاری امیدوارند كه او را هم شاگردی از شاگردان فردید یا عارفی از قماش معنویت گرایان تكلیف گریز معرفی كنند.
اما او هنوز در میانه ایستاده است و راه را نشان میدهد و نه فقط هدف را و پس پریروز را و پس فردا را!
احتمالا این نگاه را ابتدا دكتر فردید در محاضراتش طرح كرده و بعد در كتاب دكتر داوری مكتوب و منتشر شده و بعدها بسیاری از شاگردان و حواریون این حلقه به نام خود یا با رعایت كپی رایت، رواج داده اند.
باید پذیرفت در دورهای كه به مقتضای توسعه اقتصادی؛ سطحی نگری و تفكر شعارزدهی پوچ در جامعه ایران ترویج میشد؛ این رویكرد بسیار مفید و نجات بخش بود.
نگرشی كه اذهان را به مبانی نظری و ریشه های فكری هر پدیدهای متوجه میكرد و با ترسیم پیوند پیچیده تفكر و فرهنگ و تمدن از گلاویز شدن با پدیدههای تمدنی و غفلت از سرچشمه پرهیز میداد.
سید مرتضی آوینی - كه آن زمان هنوز شهید آوینی نشده بود- از كسانی بود كه بیشترین نقش را در فراگیری این نگاه لااقل در بخشی از سربازان فرهنگی و فكری انقلاب ایفا كرد.
در حالی كه برخی تریبونها و قرارگاهها به شدت در حال مصادره گفتمان "تهاجم فرهنگی" به نفع تفكر ظاهرگرا، نتیجه زده و سیاست زده بودند، آوینی یك تنه در میانه ایستاده بود و راه را نشان میداد.
لب كلام این بود كه نمیتوان ساده لوحانه همه محصولات تمدن غرب را پذیرفت و به همهی نهادها و ساختارهای سیاسی و اجتماعی و حقوقی و... آن گردن نهاد و بعد ادعای استقلال سیاسی و مبارزه جهانی با استكبار و مقابله با تهاجم فرهنگی كرد.
غرب یك مجموعه به هم پیوسته بود و اگر از انسان یا خدا یا طبیعت یا... حرف میزد كه ما هم نامشان را در فرهنگ لغاتمان داشتیم، فقط اشتراك لفظی بود و تعبیر واحد از موضوعات متفاوت.
برخلاف بعضی دیگر كه سالها پس از شهادت آوینی به یاد حرفهای او افتادند و خود را و دیگران را به عمل زدگی و سطحی نگری متهم كردند و این بار از راه ترویج تعمّق و تفكّر به هدر دادن و منحرف كردن نیروهای حزب اللهی مشغول شدند، آوینی همواره مرد فكر و اقدام و علم و عمل بود.
حرف هایی كه امروز بعضی از شیفتگان كار تئوریك و علمداران اپیستمولوژی و گفتمان و رویكرد و بازكاوی و خوانش و سنت - مدرنیسم و... با هزار اهنّ و تلپ و بسیار قلمبه سلمبه تر از آنچه هست تكرار می كنند، آوینی سالها پیش از اینان از هاضمهی قدرتمند تفكر خود گذرانده بود وبه ساده ترین بیان در مقلات "توسعه و مبانی تمدن غرب" بازگفته و بدان هشدار داده بود.
امّا حتی این هوشمندی و پیشتازی فرهنگی نیز"ویژگی" او نبود.
او مثل بسیاری از دیگران باور نداشت كه "ان تنصروا الله ینصركم" یا "الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا" را باید در ذیل برخی تفكرات فلسفی یا عرفانی به فراموشی سپرد و عمل را به بهانه فكر، و واجبات و محرمات را به بهانهی نگاه فلسفی و عرفانی واگذاشت.
به قول میرشكاك او جامع شریعت و طریقت بود اگرچه خود هیچگاه به چنین ادبیاتی دامن نمیزد و اگر هم از مفردات واژگانی دیگر نحلههای فكری در نوشتههایش بهره می برد طعم و لحن گفتارها و نوشتارهایش منحصر به فرد بود.
شریعتی هم كه آوینی به آن التزام داشت در نماز و روزه وحج خلاصه نمیشد- اگر چه مشهور به نمازهای اول وقت و قنوتهای گرم بود- او برخلاف بسیاری از مدعیان امروزی تفكر دینی و علمداران تقابل سنت و مدرنیسم كه فرق بوی باروت با عطر تیروز را تشخیص نمیدهند بارها و بارها در میدان جنگ و خط مقدم حضور یافته بود و مانند بسیاری از حضرات كه سخنرانی در فلان پادگان یا فعالیت در فلان واحد تبلیغات در اهواز(زیر كولر گازی) را "جبهه رفتن" مینامیدند و چه بسا بیش از او سابقه جبهه داشتند، جهاد را تجربه كرده بود و با مرگ روبه رو شده بود.
"امر به معروف و نهی از منكر" را هم به بهانه حوالت تاریخ یا اقتضائات تكنولوژی تعطیل نكرده بود.
و مطالبه حق مستضعفان را به بهانهی مطالعه مبانی فكری مستكبران وانگذاشته بود. پیش از آنكه "توسعه و مبانی تمدن غرب را بنویسد، "بشاگرد" را ساخته بود و بعد از آنكه "آئینه جادو" را نوشت "سراب" را ساخت.
پدرش میگوید: "یك روز زمستان وقتی از دانشكده به خانه آمده بود پرسیدم پالتویت كجاست؟ گفت: دادم به كسی. از این كارها زیاد میكرد."
جامعهگرایی و عدالتخواهی او نیز البته با برخی مدعیان متفاوت بود.
بعضی دوستانش میگویند در سالهای جوانی آنچنان در خلوت معنویش غرق شده بود و به حركتهای چپ دانشجویی بیاعتقاد بود كه ما را ناامید میكرد. ولی ویژگی آوینی در این بود كه برخلاف مدعیانی كه از جامعه و عدالت و جنگ فقر و غنا و... شروع كردند و بعد از سالها از دین باطنی و اسلام معنوی و عرفان لائیك و معنویت منهای دین سر در آوردند و به خدمت سرمایهداری و نظم نوین جهانی مشغول شدند؛ او از معنویت آغاز كرد و از عدالت سربرآورد و مرحله به مرحله هم در معنویت و هم در آرمانخواهیاش عمیقتر و وسیعتر شد و از نینوا تا گوراژده و از سال 61 هجری تا آستانه هزاره سوم میلادی را مثل كف دستش میشناخت. نه در حسرت دیروز و نه در انتظار فردا؛ امروز خود را و "حال" خود را توجیه نكرد و آرمانخواهی، معنویت جویی و عملگرایی را لازم وملزوم دانست.
امروزه البته بسیاری او را فقط در شاهكارهایی چون "فتح خون" یا "آیینه جادو" خواهند محصور كرد و بسیاری امیدوارند كه او را هم شاگردی از شاگردان فردید یا عارفی از قماش معنویت گرایان تكلیف گریز معرفی كنند.
اما او هنوز در میانه ایستاده است و راه را نشان میدهد و نه فقط هدف را و پس پریروز را و پس فردا را!