صراط:از
همان روزی که در سال ۸۸ یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری تصویر همسر یکی
دیگر از کاندیداها را در مقابل دوربین تلویزیونی نشان داد، مشخص بود که در
فضای سیاسی کشور، فصلی از بد اخلاقی شروع شده است که به زودی هم از بین
نخواهد رفت و افراد به جای نقد اصولی رقیب، پای خانوادههای همدیگر را به
منازعات انتخاباتی میکشانند.
این
مسیر، هم اکنون هم باز شده است و در روزهای اخیر یکی از سایتهای خبری
بر همان روش خلاف اخلاق، به سراغ پدرسخنگوی جبهه پایداری رفته است که پدر
وی، فلان بوده است و بهمان کرده است و نوشته به همین خاطر وی نامی از پدر
خود نمیبرد!
این
بیاخلاقی متاسفانه دنباله دار شد و برخی رسانهها هم با بازنشر این مطلب،
به تداوم این مسیر کمک کردند. مهدی کوچکزاده از جبهه پایداری هم در واکنش
به این بیاخلاقی معترض شد که چرا اسم پدر سخنگوی جبهه پایداری به میان
آمده است و کسی سراغ پدر کاندیداهای دیگر نمیرود! وی در این باره
مینویسد:
«شغل
پدر آقای حداد را مسکوت میگذارد و خواننده تنها در مییابد که ایشان
«رضازاده» هستند!! در مورد شغل پدر آقای کواکبیان به نوعی مطلب نوشته شده
که میتوان گفت ایشان «متدینزاده» بودهاند و لی اینکه از چه راهی امرار
معاش میکردند و روزی آقا مصطفی را تامین میکردند، مسکوت گذاشته شده. ایضا
در مورد آقای محمد شریعتمداری خواننده تنها متوجه میشود که ایشان
«رنجدیده رژیم ستم شاهیزاده» هستند ولی ممری که با آن آقای شریعتمداری
بزرگ شدهاند بیان نشده است.»
گویا
قرار است کاندیداها یا هواخواهان آنان به جان پدر هم بیفتند. عاقلی هم در
این میانه پیدا نمیشود که نصحیت کند حد اخلاق رعایت شود! در روزها و
ماههای آینده رسانههای خارج و داخل از این گونه مطالب بسیار خواهند نوشت.
آیا کاندیداها و رسانههای آنان باید در زمین آنان بازی کنند؟ خاطرات ۸۸ و
بیاخلاقیها هنوز در ذهنها باقی است!
اما
رسانههای وابسته به دولت به تدریج سیاست دو قطبی کردن انتخابات را با
جدیت دنبال میکنند. در این سیاست همه یک طرف قرار داند و دولت و احتمالا
کاندیدای آنان در یک طرف. در واقع برای آنان دولت یک خودی است که همه دگر
او هستند. در این میان حد وسطی وجود ندارد. در این منطق یا با دولت هستی یا
علیه آنان. چرا که آنان خود به صراحت میگویند ما آمدهایم که زمین بازی
را به هم بزنیم! آنان همه دیگران را اشراف ریش دار مینامند! یکی از این
رسانهها در این باره مینویسد:
«اشراف
ریش دار» تعبیر دیگر است که رهبری از جایگاه این طبقه درون نظام دارند:
«من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکى از شماها معلم بود،
یکى دانشجو بود، یکى طلبه بود، یکى منبرى بود، همهمان اینطور بودیم؛ اما
حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگیریم، مثل خانهى اشراف خانه درست کنیم، مثل
حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط
ریششان تراشیده بود، ولى ما ریشمان را گذاشتهایم، همین کافى است؟!
واقعیت
این است هنگامه صدور حکم جهاد «مخلصان انقلاب» با این طبقه، برخی
راستگرایان یا به تعبیر دهه هشتادی اصولگرایان، بسیج این «لشگر مخلص خدا»
را «ظرفیت بومی توسعه» میدانستند. هنگامی که ما در پی «نخود سیاه توسعه»
(یا همان پیشرفت بدون عدالت) بودیم، این طبقه تشکیل شد و امروز مانع جدی
در برابر بر قراری عدالت همین طبقه است. کارآمدی برای عدالت این است که
رئیس جمهور آینده نسبت به این طبقه و روابطِ قدرتِ آن بیرونی باشد. همین؛
در اینجا مسئله فساد و سلامت شخصی نیست. مسئله این است که یک فرد سالم هم
اگر در سطح و مراوده با این طبقه باشد، ملاحظه کاریها و محافظه کاریها،
او را حداقل به سکوت که میکشاند. در صورتی که ما کسی میخواهیم که میز
بازی را بهم بریزد.»
این
عبارات در واقع همان دگر سازی برای دولت یا کاندیدای دولت برای آغاز
رویارویی است که نمونه آن در سال ۸۴ به صورت ضعیف و در سال ۸۸ شدیدا دیده
شد.
اما
اکنون سوال این است که آیا مسائل و فسادهای اخیر نه در سطح شخص، بلکه در
سطح سازمان و رویکرد، عدم تحقق عدالت و صدقه سالاری و خط قرمز کشیدن دور
افراد مساله دار، در دولت نهم و دهم، پس به چه دلیلی است؟ دولت که به شدت
از این طبقه دوری کرده است، پس این مصیبتها از کجا بر سر کشور آمده است؟
مردم میخواهند اشراف ریش دار در راس نباشند، اما همزمان هم میخواهند «ریش
داران بیعمل مدعی شب انتخابات» هم عرصه را خالی کنند!
اما
حجت الاسلامپور محمدی از کاندیدای ائتلاف پنج گانه راست سنتی (متشکل
ازپور محمدی، باهنر، متکی، آل اسحاق و ابوترابی) نخستین حمله خود به یکی
از اعضای ائتلاف سه گانه (متشکل از حداد، قالیباف و ولایتی) را آغاز کرد و
گفت: «نفت با میانگین ۱۰۰ دلاری را فروختیم و با پول آن شهر و ساختمان و
اتوبان درست کردیم. آن وقت هر کدام از شهردار و وزیر و رئیس جمهور قیافه
میگیرند و میگویند ما چه کردیم و چه کردیم. اینکه جای افتخار نیست. این
پول نفت بود که اینها را ساخت. همین کاری که در کشورهای عربی و عربستان
انجام میشود».
اگر چه از روز اول
هم مشخص بود که ائتلاف سه گانه بر اساس یک ایده «خود رئیس جمهور پندارانه»
تشکیل شده است و راست سنتی را به دل خود را نخواهد داد، اما راست سنتی
برای سهم خواهی از این ائتلاف، ائتلافی پنج گانه تشکیل داد و خود را ائتلاف
اکثریت اصولگرایان نامید. اما از روزی که ائتلاف سه گانه با ظرافت، نفر
چهارم خود یعنی زاکانی را مسئول تشکیل ائتلاف جدیدی کرد تا آنان با دو
ائتلاف در مقابل راست سنتی قرار بگیرند، دریافتند که در صورت عدم ورود
اصلاح طلبان، این سه نفر راه خود را خواهند رفت. لذا به نظر میرسد
انتقادات این ائتلافها از همدیگر روز به روز بالا بگیرد.
اما
سفرهای استانی رئیس جمهور هم که شیب تندی به خود گرفته است، همچون سایر
کاندیداهای بیبرنامه، آکنده از شعار و وعده است. وعدههایی که در طول هشت
سال انجام نشده است و قطعا در طول چهار ماه آینده هم که به پایان دولت وقت
هست نیز انجام نخواهد شد. پس یا رئیس جمهور وعدههای خود را برای هشت سال
آینده میدهد یا وعدههایی میدهد برای انجام نشدن! چه برای چهار ماه، چه
برای هشت سال و چه برای هر وقت دیگر!
دور کنونی، دور وعده هاست! کسانی که در طول این هشت سال خاموش بوده اندو اکنون منتقد درجه یک کشور شدهاند.