صراط:بر اساس تحقیقات ما، گفتگوی زنده تلویزیونی بهداد و کوروش همان طور که به
صورت زنده پخش می شد، دچار برخی سانسورها شده بود که متن کامل آن به شرح
زیر برای اولین بار در عصرایران ورزشی منتشر می گردد:
بهداد: واقعیتش اینه که مشکلاتی وجود داره ...
مجری: چرا رودربایستی می کنین؟! ببینید میزمون دایره شکل هست! هر چی هست بریزین روی دایره!
بهداد: بریزیم واقعا؟!
مجری: آره بابا! بعد از مدت ها یک سوژه درست و حسابی نصیبمون شده! می خوام طوری با هم کَل کَل کنین و برنامه مون اینقدر جنجالی بشه که روی عادل و برنامه اش کم بشه!
بهداد: پس استارت بزنیم؟!
مجری: خیالی نیست! هر چه می خواهد دل تنگت بگو!
بهداد: بهتر نیست قبلش منو کوروش خان با هم حرف هامون رو بزنیم و وقتی خواستیم آشتی کنیم بیایم جلوی دوربین؟!
مجری: توی مجلس آشتی کنون، شما ناهار مفتی هم می دین؟!
کوروش: نه بابا! فدراسیون پولش کجا بود! جشن صدهزار نفری ورزشگاه آزادی نیست که ناهار مجانی بدیم! غذای بچه های تیم ملی رو هم زورکی تهیه می کنیم!
مجری: برو بینیم بابا! آشتی کردن که بیننده نداره! هر چی توی دلتون هست بگین! می دونم قبل از المپیک خیلی حرف ها توی دلت مونده! نترس! تو که مدالت رو گرفتی و دیگه نمی تونن بپیچوننت و نذارن مدال بگیری! بگو هر چی دلت می خواد!
بهداد: ایشون به ما حرف های بد می زنه! از اون حرف های خیلی بدی که اگه من زمان بچگی ام می گفتم مادرم توی دهنم فلفل می ریخت!
بهداد: واقعیتش اینه که مشکلاتی وجود داره ...
مجری: چرا رودربایستی می کنین؟! ببینید میزمون دایره شکل هست! هر چی هست بریزین روی دایره!
بهداد: بریزیم واقعا؟!
مجری: آره بابا! بعد از مدت ها یک سوژه درست و حسابی نصیبمون شده! می خوام طوری با هم کَل کَل کنین و برنامه مون اینقدر جنجالی بشه که روی عادل و برنامه اش کم بشه!
بهداد: پس استارت بزنیم؟!
مجری: خیالی نیست! هر چه می خواهد دل تنگت بگو!
بهداد: بهتر نیست قبلش منو کوروش خان با هم حرف هامون رو بزنیم و وقتی خواستیم آشتی کنیم بیایم جلوی دوربین؟!
مجری: توی مجلس آشتی کنون، شما ناهار مفتی هم می دین؟!
کوروش: نه بابا! فدراسیون پولش کجا بود! جشن صدهزار نفری ورزشگاه آزادی نیست که ناهار مجانی بدیم! غذای بچه های تیم ملی رو هم زورکی تهیه می کنیم!
مجری: برو بینیم بابا! آشتی کردن که بیننده نداره! هر چی توی دلتون هست بگین! می دونم قبل از المپیک خیلی حرف ها توی دلت مونده! نترس! تو که مدالت رو گرفتی و دیگه نمی تونن بپیچوننت و نذارن مدال بگیری! بگو هر چی دلت می خواد!
بهداد: ایشون به ما حرف های بد می زنه! از اون حرف های خیلی بدی که اگه من زمان بچگی ام می گفتم مادرم توی دهنم فلفل می ریخت!
کوروش: کی؟! من؟!
بهداد: گفتی یا نگفتی؟! ... گفتی یا نگفتی؟! ... گفتی یا نگفتی؟!
کوروش: اگه یکبار دیگه به دروغ بگی که من بهت حرف بوق دار زدم بهت یک چیزی می گم که صدا و سیما تا دو سه روز صدای بوق فقط پخش کنه!
کارگردان: آقای مجری! این چه وقت ماست خوردن هست؟! شما نمی خوای دخالت کنی؟! صد رحمت به مجری مناظرات! شما که روی اون رو سفید کردی!
مجری: حالا ما یک چیزی گفتیم! بهدادجان؛ کوروش خان! لطفا بی خیال شین!
کوروش: یک چیزی هم به تو میگم ها! شما بشین ماستت رو بخور و دخالت نکن! این بوق به من گفته حرف های بوق دار می زنم بهشون! باید جوابش رو بدم!
مجری: درست می فرمایید! بالاخره علی پروین هم مربیه، جلالی هم مربیه! سبک خودشون رو دارن!
کوروش: همین رو بگو! تازه اونجایی که من بهش گفتم بوق اونقدر سر و صدا بود که کسی صدای ما رو نمی شنید! جلوی نوجوان ها که این حرف ها رو بهش نزدم! حالا شما از این حرف ها می خوای به چه نتیجه ای برسی؟ چه درخواستی داری؟!
بهداد: با این وضعیت دیگه نمی تونیم ادامه بدیم!
کوروش: نه من متوجه نشدم! شما دقیقا هدفتون چیه؟!
بهداد: می خوایم شما مربی مون نباشی!
کوروش: من نگرفتم! دقیقاً هدفتون از این اعتراض ها چی هست؟!
بهداد: اگه شما مربی باشی دیگه وزنه نمی زنم!
کوروش: خب نزن!
مجری: برنامه تموم شد! من برم شیربرنجی که کارگردان واسه شام برام خریده رو بخورم!
توضیح ضروری: دیالوگ های زیر هیچ ربطی به هیچ چیزی ندارد و صرفاً ساخته و پرداخته ذهن طنزنویس عصرایران ورزشی می باشد!