امیر
به آنچه استحقاقش را داشت رسید. این بار شاید خیلی راحت تر از دوبار قبلش در استقلال. یک هفته هم پیشتر از پایان فصل. بعد از فصلی پر فراز و نشیب ، شایسته یک نیم فصل را در صدر ماند و قهرمان شد. او امیر قلعه نویی بود که تعداد قهرمانی های تاریخ باشگاهش را به عدد محبوب هواداران تیم رساند. به شماره 8 . حالا دیگر قهرمانی شان 7 تا نیست. هیچ کس نمی تواند توانایی های فنی و مدیریتی اش را انکار کند. او بهترین است ، بهترین مربی ایرانی. قهرمانی کمترین پاداشی بود که به آن دست یافت. تیمی را که خوب بسته بود ، خوب اداره در دل مشکلات بی پولی در پایان برایش قهرمانی را آورد. آقای «سنتی» که حالا می خواهد ساختار شکنی کند ؛ معلم زبان دارد ، جزوه های پیشرفته و سی دی های جدیدترین متدهای فوتبالی را مدام می بیند وتیمی از آنالیزورها و مهندسین نرم افزاری را به خدمت گرفته است. او توانسته از خود ورژن «جدیدی » ارائه کند . قلعه نویی اما تا ابد دیواری ساخته میان خود و آنهایی که گاه و بی گاه (اجنبی پرستشان) می خواند اگرچه این دیوار منکر توانایی های فنی مربی نمی شود. منتقدانی که همان بار قبل هم که امیر روی نیمکت تیم ملی نشست بیش از هر چیز مشکل شان با ادبیات «سرمربی» بود . انتقادی که شاید اگر این بار تاریخ تکرار شود شاید گرفته نشود. امیر که حالا حرفهای غیر فوتبالی اش از جنس مردم است ، با این قهرمانی به اوج محبوبیت رسیده. دیگر شاید هواداران هم با او که قهرمانی را با مجیدی بدست آورده ، متین تر از قبل می گوید و به قول خودش بعضی از واژه های حساسیت برانگیز را به کار نمی برد.پس شاید دیگر دلیلی برای دعوا نباشد البته شاید !!!
یحیی
پاک باخته. تا دم در بهشت رفته بود اما افتاد ته جهنم. دنیا روی سرش خراب شد. تمام ورزشگاه تقریبا قرمز بود . بازی که تمام شد زیر لب غر می زدند و می رفتند اما روی سکوها کلامی اعتراض نکردند ولی یحیی سنگینی نگاه شان را حس کرد. او که می خواست در پرسپولیس انقلاب کند، او که یکتنه آخرین بازماندگان تیم 98 را به موزه فرستاد ، حالا احتمالا خودش هم در پایان فصل به موزه خاطرات هواداران پرسپولیس به عنوان مربی سرخ ها می رود. یحیی پسر خوبی است. پسر خوبی که فوتبال را خیلی خوب می شناسد. توان مربیگری اش هم بالاست اما روز کارزار نتوانست مرد پیروز باشد. او که حالا برای تعویض هایش هم متهم است. یحیی که با هم قطارانش نساخت و خواست انقلاب کند اما حالا کسی از او به عنوان یک انقلابی فاتح اسم نمی برد. یک قدمی موفقیت بود اما شب خوش قرمزها که زهر شد، رویای یحیی هم نقش بر آب شد. پرسپولیس باز از هم پاشید. «پرسپولیس جهانی» ، آسیایی هم نشد و حالا او مقصر است. مقصر باخت تیم در فینال جام حذفی ، مقصر وداع مهدوی کیا ، مقصر شوک بزرگ علی کریمی و شاید مسبب حس بد تماشاگرانی که روی سکوها از حال رفتند . او نه فقط جشن پرسپولیسی ها که جشن پایتخت نشینان را خراب کرده بود تا سپاهانی ها ف مسئول سازمان لیگ را زیر مشت و لگد بگیرند و باز کنند دست نوشته معروف شان را:« ما سپاهانیم و حالا حالاها قهرمان...»
دیگر کسی نه مانوئل یادش هست نه استیلی و نه ... اما یحیی حیف است. یک استعداد ناب که می تواند .
جواد
چه شبی شد این شب برایش. یک پنالتی و یک گل دیدنی. او گل قهرمانی را زده. قزل آلا کاپ قهرمانی را برده. کاپیتان تیم ملی در روزهایی که دل پر دردی از زمین و زمان دارد ، رویای کودکی اش را تعبیر کرد. با پاهای خودش!
رویای قهرمانی با استقلال. آرزویی را که همیشه از روی سکوها باید شاهدش می شد ، جمعه بعد از وسط زمین به چشم می بیند ، دور قهرمانی با کاپ در ورزشگاه آزادی آن هم با پیراهن استقلال. او که پیشتر تنها یک بار با پاس قهرمانی را جشن گرفته بود حالا دومین قهرمانی اش را جشن می گیرد تا آماده بزرگترین ماموریت زندگی اش شود ، رسیدن به جام جهانی. کاری سخت و بس دشوار. عملی می شود؟ او باید لیدر باشد. حالا از مثلث کریمی ، رحمتی و نکونام که تابستان قبل بازی با لبنان را از دست دادند ، فقط او در تیم ملی مانده است. آشتی با مهدی رحمتی ، این دوست قدیمی اگرچه آب رفته را به جوی بر نمی گرداند ولی شاید روزهای پایانی فصل جواد در استقلال را شیرین تر کند.
علی
«پرسپولیس بماند برای دایه های عزیزتر از مادر» و باز علی کریمی. او دوباره شهر را به هم ریخت این بار اما با خبر خداحافظی اش. ایستاد و گفت همین باخت با سپاهان یعنی پایانش . بی دور خداحافظی . بی شلوغ بازی و بی هیچ چیز.او که یکدفعه آمد و ستاره شد ، یکدفعه هم ول کرد و رفت. رفت و تمام. برای اولین بار همه بغضش را دیدند. کریمی البته به روزهای پایانی فوتبالش رسیده بود. شاید کرانچار راست می گوید ، سنش 35 سال است و این زمانی مناسب است برای گفتن:«خداحافظ»
اما نه این قدر با دلخوری و تلخ. او که زبانش تند است ، این اواخر تقریبا روی خوش فوتبال را هیچ جا ندیده بود ، نه پرسپولیس نه شالکه و نه استیل آذین . علی که پرسپولیسی ها خیلی دوستش دارند با گفتن ناگهانی :«خداحافظ» حالا همه را به شوک فرو برده . در شرایط سخت پیش رو، تیم ملی را هم بی خیال هم شده . چون دیگر نمی کشد. پیمانه اش پر شده و می خواهد بکند. درد پایش را با خود می کشد اما این تشویش ذهنی اش است که باعث شده بگوید دیگر نیست. کریمی در بازی فینال ، بعد از مصدومیتی طولانی ، این قدر بد بود که یحیی در دقیقه 70 بیرونش بکشد. او نتوانست در مصاف با ایران نژاد ناآماده خودی نشان بدهد اما باز هم علی کریمی بود. علی که اسمش کلی وزن می دهد به یک تیم. کسی که همه جادوگرش می خواندند. او اما تصمیمش را گرفته. تصمیمی که باید محترمش شمرد. علی رفته و فوتبال را گذاشته برای دایه های «شیرین تر» از مادرش...
مهدی
قصه سرانجام به سر رسید. در خواب هم نمی دید ته قصه این قدر تلخ باشد. 110 دقیقه پشت دروازه ندوید که این قدر تلخ و غمناک کفش هایش را بیاویزد. هیچ کس دل و دماغش را نداشت. هم تیمی هایش که ول کردند و رفتند توی رختکن. تماشاگران شاکی از زمین و زمان به خود فحش می دادند و می رفتند خانه های شان . سپاهانی ها غرق در شادی بودند . اعصاب ها این قدر خوب بود که حتی فرشاد پیوس و پنجعلی هم که به عشق مهدی آمده بودند ورزشگاه ، بی خیال شدند و رفتند خانه های شان. او این قدر مظلوم بود که حتی هادی برادرش هم دل نداشت بماند این وداع تلخش را ببیند. چه فکر می کرد و چه شد. دنیا روی سرش آوار شد. مهدی رفت در تنهایی ، «اسب سفید آسیا » رفت و صبوری کرد. دلش خون بود و دم نزد. هرچه کشید را در دل ریخت و رفت چون می دانست باید زودتر از این می رفت . مهدی که اگر 3 گل و 5 پاس گل نیم فصل اولش اگر نبود حالا پرسپولیس هم باید دنبال 18 تیمی شدن لیگ می دوید ، اگرچه در سکوت رفت اما تا ابد در دل ها می ماند.
شوالیه
قهرمانی اش را به امام زاده صالح تهران هدیه داد. همان امام زاده تجریش که قبل از هر بازی می رود و نمازی انجا می خواند. باورش سخت است اما او بالاخره طلسمش را شکست. حاجی شوالیه قهرمان لیگ برتر شد. چیزی که هیچ وقت به آن نرسیده بود. این همه پول خرج کرد ، چک کشید ، داد زد ، گفت ، خندید ، خنداند ، داغ کرد ، فریاد کشید ، جا زد و رفت زیر سرم تا سرانجام قهرمان شد. علی فتح الله زاده ، شوالیه آبی ها هم از حالا قهرمانی در لیگ برتر را در کارنامه دارد. بی پول و با این همه مشکل ، شد برایش آنچه باید می شد. البته از همین فردا دوباره قصه شروع می شود. قصه رفتن حاجی و البته برگشتش که خیلی هم طول نمی کشد. می گویید نه بمانید و از همین چند روز آینده مصاحبه های رفقایش در نهادهای بالاتر از مدیریت استقلال ببینید. البته او می رود خیلی زود بر می گردد چون خودش می گوید اسمش شده:«حاجی رفت و برگشت!»
سردار
بار کج آخرش هم به منزل نرسید. می خواست پرسپولیسش جهانی باشد اما آسیایی هم نشد. شاید حالا در خلوت خود حسرت آن همه هزینه ای را می کند که کرده. او هرچه کرد به عشق هواداران بود. هر بار می نشست و چرتکه می انداخت می گفت:« 30 میلیون هوادار دارم ، برای هر کدام شان فقط هزار تومان ، می شود 30 میلیارد.» با این چرتکه البته او باز هم کم گذاشته ولی آخرش حالا از سوی همان هواداران متهم است. متهم به اینکه چرا این همه پول را به پای این بازیکنان ریخته. همان بازیکنانی که اول فصل طرفداران برای خرید هرکدام شان کلی کری می خواندند. کلی حال می کردند و پیش پای شان گوسفند قربانی می کردند. آنها که نجومی پول گرفتند و ماشین های عجیب و غریب زیر پای شان انداختند. پرسپولیس اما از همان ابتدا با نگاه کارشناسان فنی تیم بسته نشده بود. باری بود که می لنگید و آخرش هم به منزل نرسید. حالا سردار احساسی قصه ما ، روزهایی دشوار در پیش دارد. روزهایی تلخ البته نه به تلخی شب های محاصره یا سقوط خرمشهر . او که توشه 32 شال مدیریت موفق را با خود به فوتبال آورده بود حالا باید غم روزی را بخورد که دوستان همرزمش به دفترش رفتند گفتند:« اخوی ، تو رو چه به فوتبال» اما او دلش را در دست گرفت و به فوتبال زد. امروز باخته شاید فردایی از پس امروز باشد با موفقیت. البته شاید. موفقیت در فوتبال ، نیاز به برنامه ریزی دارد. به کار نه احساس . شاید روزی موفقیت بیاید ان روز اما روزی ست که اتفاقاتی مثل قصه خداحافظی مهدی مهدوی کیا اینگونه متوالی از پی هم نیایند.
به آنچه استحقاقش را داشت رسید. این بار شاید خیلی راحت تر از دوبار قبلش در استقلال. یک هفته هم پیشتر از پایان فصل. بعد از فصلی پر فراز و نشیب ، شایسته یک نیم فصل را در صدر ماند و قهرمان شد. او امیر قلعه نویی بود که تعداد قهرمانی های تاریخ باشگاهش را به عدد محبوب هواداران تیم رساند. به شماره 8 . حالا دیگر قهرمانی شان 7 تا نیست. هیچ کس نمی تواند توانایی های فنی و مدیریتی اش را انکار کند. او بهترین است ، بهترین مربی ایرانی. قهرمانی کمترین پاداشی بود که به آن دست یافت. تیمی را که خوب بسته بود ، خوب اداره در دل مشکلات بی پولی در پایان برایش قهرمانی را آورد. آقای «سنتی» که حالا می خواهد ساختار شکنی کند ؛ معلم زبان دارد ، جزوه های پیشرفته و سی دی های جدیدترین متدهای فوتبالی را مدام می بیند وتیمی از آنالیزورها و مهندسین نرم افزاری را به خدمت گرفته است. او توانسته از خود ورژن «جدیدی » ارائه کند . قلعه نویی اما تا ابد دیواری ساخته میان خود و آنهایی که گاه و بی گاه (اجنبی پرستشان) می خواند اگرچه این دیوار منکر توانایی های فنی مربی نمی شود. منتقدانی که همان بار قبل هم که امیر روی نیمکت تیم ملی نشست بیش از هر چیز مشکل شان با ادبیات «سرمربی» بود . انتقادی که شاید اگر این بار تاریخ تکرار شود شاید گرفته نشود. امیر که حالا حرفهای غیر فوتبالی اش از جنس مردم است ، با این قهرمانی به اوج محبوبیت رسیده. دیگر شاید هواداران هم با او که قهرمانی را با مجیدی بدست آورده ، متین تر از قبل می گوید و به قول خودش بعضی از واژه های حساسیت برانگیز را به کار نمی برد.پس شاید دیگر دلیلی برای دعوا نباشد البته شاید !!!
یحیی
پاک باخته. تا دم در بهشت رفته بود اما افتاد ته جهنم. دنیا روی سرش خراب شد. تمام ورزشگاه تقریبا قرمز بود . بازی که تمام شد زیر لب غر می زدند و می رفتند اما روی سکوها کلامی اعتراض نکردند ولی یحیی سنگینی نگاه شان را حس کرد. او که می خواست در پرسپولیس انقلاب کند، او که یکتنه آخرین بازماندگان تیم 98 را به موزه فرستاد ، حالا احتمالا خودش هم در پایان فصل به موزه خاطرات هواداران پرسپولیس به عنوان مربی سرخ ها می رود. یحیی پسر خوبی است. پسر خوبی که فوتبال را خیلی خوب می شناسد. توان مربیگری اش هم بالاست اما روز کارزار نتوانست مرد پیروز باشد. او که حالا برای تعویض هایش هم متهم است. یحیی که با هم قطارانش نساخت و خواست انقلاب کند اما حالا کسی از او به عنوان یک انقلابی فاتح اسم نمی برد. یک قدمی موفقیت بود اما شب خوش قرمزها که زهر شد، رویای یحیی هم نقش بر آب شد. پرسپولیس باز از هم پاشید. «پرسپولیس جهانی» ، آسیایی هم نشد و حالا او مقصر است. مقصر باخت تیم در فینال جام حذفی ، مقصر وداع مهدوی کیا ، مقصر شوک بزرگ علی کریمی و شاید مسبب حس بد تماشاگرانی که روی سکوها از حال رفتند . او نه فقط جشن پرسپولیسی ها که جشن پایتخت نشینان را خراب کرده بود تا سپاهانی ها ف مسئول سازمان لیگ را زیر مشت و لگد بگیرند و باز کنند دست نوشته معروف شان را:« ما سپاهانیم و حالا حالاها قهرمان...»
دیگر کسی نه مانوئل یادش هست نه استیلی و نه ... اما یحیی حیف است. یک استعداد ناب که می تواند .
جواد
چه شبی شد این شب برایش. یک پنالتی و یک گل دیدنی. او گل قهرمانی را زده. قزل آلا کاپ قهرمانی را برده. کاپیتان تیم ملی در روزهایی که دل پر دردی از زمین و زمان دارد ، رویای کودکی اش را تعبیر کرد. با پاهای خودش!
رویای قهرمانی با استقلال. آرزویی را که همیشه از روی سکوها باید شاهدش می شد ، جمعه بعد از وسط زمین به چشم می بیند ، دور قهرمانی با کاپ در ورزشگاه آزادی آن هم با پیراهن استقلال. او که پیشتر تنها یک بار با پاس قهرمانی را جشن گرفته بود حالا دومین قهرمانی اش را جشن می گیرد تا آماده بزرگترین ماموریت زندگی اش شود ، رسیدن به جام جهانی. کاری سخت و بس دشوار. عملی می شود؟ او باید لیدر باشد. حالا از مثلث کریمی ، رحمتی و نکونام که تابستان قبل بازی با لبنان را از دست دادند ، فقط او در تیم ملی مانده است. آشتی با مهدی رحمتی ، این دوست قدیمی اگرچه آب رفته را به جوی بر نمی گرداند ولی شاید روزهای پایانی فصل جواد در استقلال را شیرین تر کند.
علی
«پرسپولیس بماند برای دایه های عزیزتر از مادر» و باز علی کریمی. او دوباره شهر را به هم ریخت این بار اما با خبر خداحافظی اش. ایستاد و گفت همین باخت با سپاهان یعنی پایانش . بی دور خداحافظی . بی شلوغ بازی و بی هیچ چیز.او که یکدفعه آمد و ستاره شد ، یکدفعه هم ول کرد و رفت. رفت و تمام. برای اولین بار همه بغضش را دیدند. کریمی البته به روزهای پایانی فوتبالش رسیده بود. شاید کرانچار راست می گوید ، سنش 35 سال است و این زمانی مناسب است برای گفتن:«خداحافظ»
اما نه این قدر با دلخوری و تلخ. او که زبانش تند است ، این اواخر تقریبا روی خوش فوتبال را هیچ جا ندیده بود ، نه پرسپولیس نه شالکه و نه استیل آذین . علی که پرسپولیسی ها خیلی دوستش دارند با گفتن ناگهانی :«خداحافظ» حالا همه را به شوک فرو برده . در شرایط سخت پیش رو، تیم ملی را هم بی خیال هم شده . چون دیگر نمی کشد. پیمانه اش پر شده و می خواهد بکند. درد پایش را با خود می کشد اما این تشویش ذهنی اش است که باعث شده بگوید دیگر نیست. کریمی در بازی فینال ، بعد از مصدومیتی طولانی ، این قدر بد بود که یحیی در دقیقه 70 بیرونش بکشد. او نتوانست در مصاف با ایران نژاد ناآماده خودی نشان بدهد اما باز هم علی کریمی بود. علی که اسمش کلی وزن می دهد به یک تیم. کسی که همه جادوگرش می خواندند. او اما تصمیمش را گرفته. تصمیمی که باید محترمش شمرد. علی رفته و فوتبال را گذاشته برای دایه های «شیرین تر» از مادرش...
مهدی
قصه سرانجام به سر رسید. در خواب هم نمی دید ته قصه این قدر تلخ باشد. 110 دقیقه پشت دروازه ندوید که این قدر تلخ و غمناک کفش هایش را بیاویزد. هیچ کس دل و دماغش را نداشت. هم تیمی هایش که ول کردند و رفتند توی رختکن. تماشاگران شاکی از زمین و زمان به خود فحش می دادند و می رفتند خانه های شان . سپاهانی ها غرق در شادی بودند . اعصاب ها این قدر خوب بود که حتی فرشاد پیوس و پنجعلی هم که به عشق مهدی آمده بودند ورزشگاه ، بی خیال شدند و رفتند خانه های شان. او این قدر مظلوم بود که حتی هادی برادرش هم دل نداشت بماند این وداع تلخش را ببیند. چه فکر می کرد و چه شد. دنیا روی سرش آوار شد. مهدی رفت در تنهایی ، «اسب سفید آسیا » رفت و صبوری کرد. دلش خون بود و دم نزد. هرچه کشید را در دل ریخت و رفت چون می دانست باید زودتر از این می رفت . مهدی که اگر 3 گل و 5 پاس گل نیم فصل اولش اگر نبود حالا پرسپولیس هم باید دنبال 18 تیمی شدن لیگ می دوید ، اگرچه در سکوت رفت اما تا ابد در دل ها می ماند.
شوالیه
قهرمانی اش را به امام زاده صالح تهران هدیه داد. همان امام زاده تجریش که قبل از هر بازی می رود و نمازی انجا می خواند. باورش سخت است اما او بالاخره طلسمش را شکست. حاجی شوالیه قهرمان لیگ برتر شد. چیزی که هیچ وقت به آن نرسیده بود. این همه پول خرج کرد ، چک کشید ، داد زد ، گفت ، خندید ، خنداند ، داغ کرد ، فریاد کشید ، جا زد و رفت زیر سرم تا سرانجام قهرمان شد. علی فتح الله زاده ، شوالیه آبی ها هم از حالا قهرمانی در لیگ برتر را در کارنامه دارد. بی پول و با این همه مشکل ، شد برایش آنچه باید می شد. البته از همین فردا دوباره قصه شروع می شود. قصه رفتن حاجی و البته برگشتش که خیلی هم طول نمی کشد. می گویید نه بمانید و از همین چند روز آینده مصاحبه های رفقایش در نهادهای بالاتر از مدیریت استقلال ببینید. البته او می رود خیلی زود بر می گردد چون خودش می گوید اسمش شده:«حاجی رفت و برگشت!»
سردار
بار کج آخرش هم به منزل نرسید. می خواست پرسپولیسش جهانی باشد اما آسیایی هم نشد. شاید حالا در خلوت خود حسرت آن همه هزینه ای را می کند که کرده. او هرچه کرد به عشق هواداران بود. هر بار می نشست و چرتکه می انداخت می گفت:« 30 میلیون هوادار دارم ، برای هر کدام شان فقط هزار تومان ، می شود 30 میلیارد.» با این چرتکه البته او باز هم کم گذاشته ولی آخرش حالا از سوی همان هواداران متهم است. متهم به اینکه چرا این همه پول را به پای این بازیکنان ریخته. همان بازیکنانی که اول فصل طرفداران برای خرید هرکدام شان کلی کری می خواندند. کلی حال می کردند و پیش پای شان گوسفند قربانی می کردند. آنها که نجومی پول گرفتند و ماشین های عجیب و غریب زیر پای شان انداختند. پرسپولیس اما از همان ابتدا با نگاه کارشناسان فنی تیم بسته نشده بود. باری بود که می لنگید و آخرش هم به منزل نرسید. حالا سردار احساسی قصه ما ، روزهایی دشوار در پیش دارد. روزهایی تلخ البته نه به تلخی شب های محاصره یا سقوط خرمشهر . او که توشه 32 شال مدیریت موفق را با خود به فوتبال آورده بود حالا باید غم روزی را بخورد که دوستان همرزمش به دفترش رفتند گفتند:« اخوی ، تو رو چه به فوتبال» اما او دلش را در دست گرفت و به فوتبال زد. امروز باخته شاید فردایی از پس امروز باشد با موفقیت. البته شاید. موفقیت در فوتبال ، نیاز به برنامه ریزی دارد. به کار نه احساس . شاید روزی موفقیت بیاید ان روز اما روزی ست که اتفاقاتی مثل قصه خداحافظی مهدی مهدوی کیا اینگونه متوالی از پی هم نیایند.