صراط:فکر کنید که یک نفر با وانت طالبی بیاورد
در محلهتان و عوض اینکه پشت بلندگو از آنچه آورده تعریف کند و برای
طالبیهایش عقب طالب بگردد، علیه طالبان افغانی و در ضمن در مضرات آب
هندوانه سخنرانی کند. حکایت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری هم اینطوری
شده.
هرکدامشان عوض اینکه از برنامههایش بگوید و برای خودش تبلیغات کند، به دیگری فحش و بد و بیراه میگوید.
این
وسط گاهی بعضیها هم حرفهای جالبی میزنند. مثلاً گفته میشود یکی از
کاندیداهاگفته است وزیر امور خارجه باید یک چهره اقتصادی باشد. با این حساب
وزیر ارشاد هم باید مدیرعامل سایپایدک باشد و وزیر اطلاعات باید دکتر
ارتوپد باشد و وزیر نفت هم باید یک میوهفروش باشد که عنداللزوم بتواند
قیمت نفت را مثل گوجهفرنگی ثابت نگه دارد.
همه
این جماعت جشن تکلیفی هم برای اثبات خودشان مدعی هستند که در پستهای
قبلیشان خوب کار کردهاند. خب کسانی که کار را یاد گرفتهاند و در پستهای
قبلیشان خوب کار کردهاند، حالا چرا باید تازه که جا افتادهاند، تغییر
شغل بدهند؟ و جالبتر اینکه انتظار دارند مردم هم با تغییر شغلشان موافق
باشند.
بیخبری
یک
هفته است که در خانه هی میگویم «من هوس کوکوسیبزمینی کردهام. اقلاً یک
بار درست کنید با نان تازه بخوریم.» اهل منزل هم هی میگویند: «صبر کن
انتخابات نزدیکتر بشه، بعد. الان هنوز زوده. چند روز دیگه سیبزمینی از
راه میرسه، هم کوکو سیبزمینی میخوریم، هم کتلت!»
عکس هنری
چند
روزی است که یک عکس هنری خبرساز شده است. در عکس مذکور اسفندیار
رحیممشایی، عزتالله انتظامی و یک بنده خدایی که بقیه میگویند رئیس جمهور
است، اما خودش میگوید آن روز هیچکاره بوده، دیده میشوند.
البته
جماعت عشق هنرپیشگی همیشه دوست دارند با هنرمندان عکس بگیرند اما به نظر
من این یک عکس کاملاً هنری است. چون دستکم دو نفرشان در آن لحظه هنرپیشه
بودهاند. انتظامی که به شهادت لقب هنریاش «آقای بازیگر» است؛ مشایی هم در
نقش دوست آقای بازیگر بازی میکرده است. نفر سوم هم که بیکار بوده. از این
آدمهای بیکار همیشه هستند توی عکسهای هنرمندان. این جماعت بیکار به محض
اینکه دو نفر آدم مشهور میخواهند کنار هم عکس بگیرند، میآیند کنار آنها و
میگویند: «بهبه! چه عکس سهنفره جالبی داریم با هم میگیریم.»