این اهمیت از آن جهت است که ایران بر سر چهارراه تحولات خاورمیانه اسلامی قرار گرفته و تاثیرات تعیینکنندهای بر منطقه به ویژه در 12سال اخیر که پروژه خاورمیانه جدید و قرن جدید آمریکایی در دست اجرا بود، گذاشته است. ناکامیهای بزرگ آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی در حد فاصل افغانستان و عراق تا سوریه و لبنان و فلسطین و نگرانیهایی که اکنون در مصر و بحرین و یمن و عربستان از موج بیداری اسلامی دارند، به یک معنا به ایستادگی و استواری جمهوری اسلامی گره خورده است.
نفس همین عزت و اثرگذاری ایران برای جبهه مهاجم غرب هراسآفرین است. ایران در یک پویش تاریخی 150 ساله به این عزت و استقلال رسیده است. از نهضت تحریم تنباکو تا نهضت مشروطه، حرکتی در ایران شکل گرفت تا به حکمرانی انگلیس در ایران پایان داده شود. اما نهضت مشروطیت به تدریج از اهداف خود تهی شد و سرانجام با کودتای سوم اسفندماه 1299 به پایان رسید. رضاخان هرچند با شعار جمهوریت و تجدد روی کار آمد اما کودتای نیابتی او- که با کودتای 28 مرداد 1332 بازتولید شد- شروع بیش از نیم قرن اختناق و دیکتاتوری مطلق در ایران بود. برای 54 سال، حق کمترین انتخابها از ملت ایران دریغ شد.
رسوب عوارض یک سده نفوذ سیاست انگلیسی سپس آمریکایی در ایران، حوزهای تیره و تار در پهنه سیاست ایران ایجاد کرد که مطابق آن طیفهایی از سیاستمداران نفوذ و قدرت خویش را مدیون حمایت غرب شدند. این باب خیانت هرچند با وقوع انقلاب اسلامی به میزان زیادی بسته شد اما روزنههای آن هرگز مسدود نشد. انقلاب اسلامی خود یک انتخاب بزرگ بود که حق انتخابات ملی را به موازات نفی نفوذ اجنبی به ارمغان آورد. این واقعیت با منافع نامشروع جریانهایی که طفیلی نفوذ بیگانه بودند سر ستیز داشت.
آنها اولین معارضان جمهوری اسلامی بودند و به تدریج محافل دیگری که قبح دوپینگ با فشار اجنبی نزد آنها ریخته بود، هم جبهه شدند. جبهه جدید علنا طی 2 دهه اخیر و به ویژه چند سال گذشته، بر سر فشار علیه جمهوری اسلامی با غرب به توافق رسیده و از تهدید غرب به عنوان یک ابزار فشار بهره میگیرد. جریان نفاق جدید مخصوصا در دهه اخیر با این جبهه همپوشانی پیدا کرده است. التهاب و آشوبی که 4 سال پیش با دستاویز تقلب در انتخابات ظهور پیدا کرد، حاصل سربازگیری جبهه ضد انقلاب از جریان نفاق جدید بود.
دی ماه و بهمنماه سال 1388 هنگامی که معلوم شد فتنه سبز به زوال مطلق رسیده است، سرویسهای اطلاعاتی غرب به همراه نمایندگان شبکه فتنه به بررسی این پرسش مهم پرداختند که چرا پروژه پیچیده با وجود اینکه همه محاسبات آن روی کاغذ دقیق و مطلوب بود، سرانجام به کاریکاتور جنبش تبدیل شد و مردم غایبان اصلی این جنبش فانتزی بودند؟ جوابهای مختلفی به این پرسش داده شد از جمله اینکه؛
1- این پروژه با اعتقادات مردم درگیر شد و در حالی که قرار بود با آرایش شبهمذهبی و نگرانی برای ارزشهای انقلاب به جنگ اسلام و انقلاب برود، در میانه راه نقاب از چهره آن افتاد و رادیکالیسم خشن و پنهان خود را به نمایش گذاشت.
2- این حرکت عملا یک رویکرد روشنفکرانه بالاشهری و سیاسی محض بود که نتوانست با تودههای مردم در پایین شهر و سراسر کشور ارتباط بگیرد و اجتماعی شود. همان زمان گفته شد که «جنبش سبز با معیشت مردم درگیر نشد و آنها را درگیر خود نکرد.» نتیجه فتنه ناکام این بود که شبکه پنهان و خاکستری ساخته شده طی 20 سال در انظار عمومی و در بحبوحه آشوبگری و ساختارشکنی ضد مذهبی، «تاکسیدرمی» شود. فتنهگران نقابدار در حالی که همه چیزشان لو رفته بود، وسط صحنه خیانت خشکشان زد. اتفاق نهم دی با نقشآفرینی خود مردم، حباب جنبش سبز را ترکاند و معلوم کرد که ملت در واقع امر کجا ایستادهاند.
4 سال پس از آن ماجرا و در آستانه انتخاباتی دیگر، قرار است همان پروژه با دستیاری طیفهایی که روی فشار جبهه غرب حساب میکنند، بازسازی شود. جمعبندی طراحان فتنه 4 سال پیش این شد که 1- باید با شعار اعتدال، روی همه آن یادگاریهای شرمآور افراطیگری و ساختارشکنی را پوشاند. 2- فشار قوی اقتصادی را به زندگی و معیشت ملت ایران بست و درجه آن را چنان افزایش داد که مردم به ستوه بیایند و مقابل حاکمیت بایستند. 3- خیانت ماجراجویی و افراطیگری را از روی دوش سازمان فتنه برداشت و متقابلا اتهام افراط و ماجراجویی را متوجه جمهوری اسلامی و اصل انقلاب کرد. خیانتهای همپوشان حلقه انحرافی در این زمینه کمک مهمی به سازمان خارجی و داخلی فتنه بود.
با همین تلقیها بود که از نیمه دوم سال 1388 به تدریج برخی مشورتها از سوی دستاندرکاران داخلی فتنه سبز به برخی کشورهای اروپایی و آمریکا داده شد مبنی بر این که تحریمهای اقتصادی را تشدید کنند اما نه به صورت تدریجی که ملت ایران را واکسینه کند بلکه تحریمها باید شوک ایجاد کند و «فلجکننده» باشد. (گزارش لسآنجلستایمز) فاز اول این خیانت بزرگ سه ماه قبل از انتخابات مجلس و در آذر و دی 1390- محرم و صفر- به واسطه به هم ریختن بازار سکه و طلا به اجرا درآمد و فاز دوم آن از تیرماه سال 1391 در حال اجراست تا شاید در انتخابات خرداد 92 اثر بگذارد.
در واقع یک خیانت بزرگ و کمنظیر، 2 بار در حق ملت ایران به فاصله 4 سال تکرار شده است. یک بار خیانت تلخ کردن جشن مشارکت 40 میلیونی به کام مردم و تهییج دشمن به تشدید فشارها به واسطه ایجاد اغتشاش و عدم تمکین به قانون و بار دیگر به واسطه دادن گرای نقاط ضعف اقتصاد ایران به دشمن. و خائنانهتر آن است که همین طیف متهم به خیانت و عقبه تبلیغاتی خارجی آنها، آدرس غلط به افکار عمومی بدهند و ادعا کنند که اکسیر نجات کشور از چالشها نزد آنان است! آیا ادعای اعتدال کمترین سازگاری با قانونشکنی و آشوبافکنی و خالی کردن دل مردم و ایجاد بحران و تنش دارد؟! این جا یک موضوع مهم وجود دارد و آن این که سر انگشتان سازمان فتنه را باید در صحنه قطع کرد.
قطعا باید همه سلیقههای سیاسی به صحنه بیایند و حتما باید حماسه ملی برپا کرد و تهدید دشمن را به جانب خود وی برگرداند. اما معنای حضور همه سلیقهها، راه دادن کسانی نیست که در امانت خیانت کردند و در حق مردم خود جفا نمودند و برای کامجویی یا عقدهگشاییهای شخصی، به قمار با امنیت و منافع ملی پرداختند. بلکه حماسه سیاسی اساسا برای روبیدن آثار خیانت و جنایت همین جماعت است. بنابراین نفی و برائت از آنها، اقتضای انتخابات پاک و سالم و حماسی است. اصلا ازاله شر آنها بخشی از هدف حماسه سیاسی و ملی است.
انتخابات 24 خرداد قبل از هر چیز، جنبش و خیزش ملی برای ابراز حیات ملت ایران و بیزاری از این خیانت بزرگ است. البته مهم است که از میان نامزدهای احراز صلاحیت شده، صالحترین آنها انتخاب شود اما در کنار آن موضوع مهم، اعلام برائت و بیزاری از طیف منافقی است که 4 سال پیش بازی جمهوریت و دموکراسی را به هم ریخت و در کف خیابان از خود مردم سیلی خورد و پس از این دو هزیمت در پای صندوق و کف خیابان، هوس وزنکشی منفی کرد و به تحریم انتخابات مجلس نهم پرداخت و اکنون پس از دادن آدرس تحریمهای فلجکننده به دشمن و مشاهده آثار تلخ آن در معیشت مردم، درصدد است نقش «رفیق دزد و شریک قافله»را با هم بازی کند.
در چنین موقعیتی دو رسالت مهم بر دوش شورای نگهبان و همه پیروان انقلاب اسلامی سنگینی میکند. همه آنها که دل در گرو نظام و انقلاب دارند، صرفنظر از این که از کدام نامزد حمایت کنند، مسئولیت دارند در روشنگری و گسترش جنبش ملی «نه به خیانت» نقشآفرین باشند. از سوی دیگر شورای محترم نگهبان مسئولیت دارد مُرّ قانون را درباره همه وابستگان به جریان فتنه و حلقه انحراف (بازوی مکمل و پارسنگ در خدمت فتنهگران) به اجرا بگذارند.
معنای این سخن آن است که شورای نگهبان حق ندارد سر اصول کلی انقلاب و منافع ملی کمترین تخفیفی بدهد. اینجا موقعیتی است که باید محکم پای اصول انقلاب و ملت مستضعف و بیپناه- که جرم آنها نزد طواغیت دنیا و شیطانکهای داخلی، مطالبه اسلام و عزت و استقلال و عدالت میباشد- ایستاد.
مسئله این است که طیفهای فتنهگر و منحرف پس از فتنهانگیزیهای مکرر میخواهند به واسطه گرفتن تایید شورای نگهبان، اصطلاحا خود را سفید کنند و با تاییدیه این شورای محترم، تمام آن پروندههای سنگین خیانت را به بایگانی بسپارند. اما حقوق الهی و ملی به مراتب محترمتر از اشخاص متنفذ است و با قاطعیت باید پای حق و قانون ایستاد و این موضوع را یکبار برای همیشه با فضیلت دادن به حق، فیصله بخشید. انتخابات باید میدان و مجال مسابقه صاحبان حداقلهای صلاحیت برای انتخاب بهترینها باشد و نه روزنه و بهانهای برای اعتبار پیدا کردن فسادانگیزانی که سزاوار مؤاخذه و مجازاتند.
به راستی طیفی که در قافیه شعر تقلب ماندند به چه دلیل مجددا باید در انتخابات راه داد. و به چه دلیل باید به آنها اعتماد کرد که اگر دوباره ناکام انتخابات بودند، مرتکب خیانت تازهای نشوند؟ آنها اصلا برای همین آشوبانگیزی و هزینهتراشی میآیند و اکنون که چنین است چرا باید برای قانونشکنی آنان مجال و مصونیت فراهم کرد؟
مرگ یک بار و شیون یک بار. مردم و نظام 4 سال پیش هزینه برخورد با جریان نفاق را دادهاند و با این وصف چرا باید دوباره از سوراخ فتنه گزیده شوند و دوباره هزینه بدهند؟ آیا آنها کمترین نشانهای از صداقت و ندامت نشان دادهاند؟این حق مردم جفا دیده و نجیب ماست که این بار انتخاباتی پیراسته از شرارت و مفسدهجویی بدخواهان داشته باشند و جماعت کجرو در دیگ حماسه آنها موش نیندازند.