صراط:این که یک هنرمند از جان و دل برای کودکان کار
کند و بتواند سالها در یک نقش بدون رقیب حضور داشته باشد، موضوع
قابلتوجهی است. شهرام لاسمی سالهاست بیکلام بازی میکند و با زبان
بیزبانی حرفهایش را به بچهها میگوید. این حضور فعال و شخصیت تکرارنشدنی
قلقلی حالا به خاطرات سه نسل تبدیل شده است.
او بعد از آشنایی با زندهیاد فریماه فرهی، تهیهکننده برنامه «بازی، شادی، تماشا» به این برنامه راه یافت و نقش قلقلی را برعهده گرفت و این نقش موفق و اثرگذار را در دیگر برنامهها مانند «دوقلوها»، «موتور امداد»، «پیک بچهها» و «قلقلی در سرزمین قلکها» ادامه داد.
برای گفتوگو با او و همسرش عاطفه پازوکی به خانهاش در محله نارمک در یک عصر خنک بهاری رفتم. آنها با خوشرویی و صمیمیت پذیرای ما میشوند. عکاس عکس میگیرد. عکسهایی که بهیادگار میمانند از هنرمندی که سه دهه است برای شاد کردن و آموزش کودکان این سرزمین زحمت کشیده و هنوز هم همان قلقلی دوستداشتنی روز اول است.
چطور با هم آشنا شدید و کی ازدواج کردید؟
پازوکی: ما از سالها قبل رفت و آمد خانوادگی داشتیم. پدر من و پدر آقای لاسمی با هم دوست بودند و این آشنایی به ازدواج ما منجر شد. ما فروردین ۶۷ با هم ازدواج کردیم و اکنون صاحب دو فرزند هستیم. دخترم مهسا ۲۳ و پسرم مانی۱۱ سال دارد.
با چه معیاری ازدواج کردید؟
پازوکی: بیشتر از همه صداقت و مهربانی؛ اما شغل هم اهمیت داشت. من از بچگی دوست داشتم با یک بازیگر ازدواج کنم.
لاسمی: برای من شخصیت خوب و اخلاق و بخصوص خانواده طرف مقابلم مهم بود.
چه ویژگی خاصی در همسرتان دیدید که تصمیم به ازدواج گرفتید؟
پازوکی: آقای لاسمی خیلی مهربان بود. فکر میکردم ما نسبت به هم درک متقابل داریم؛ البته چون زود ازدواج کردیم و من فقط ۱۶ سال داشتم و همسرم نیز آن زمان سرباز بود و کار ثابتی نیز نداشت با مشکلات زیادی مواجه بودیم. به هر حال زندگی با یک هنرمند سختیها و شیرینیهای خودش را دارد.
لاسمی: محبت زیاد عاطفه مرا جذب خودش کرد.
همسرتان چقدر در پیشرفت شما سهم داشته؟
پازوکی: خیلی زیاد. من بسیار کمرو و خجالتی بودم، اما همسرم با افراد زیادی سروکار داشت و باتجربهتر از من بود. این مساله باعث شد من اجتماعیتر بشوم. دیگر این که به علت ازدواج زودهنگام تحصیلات بالایی نداشتم، اما با تشویقهای ایشان دبیرستان را تمام کردم.
اکنون هم که بچهها بزرگ شدهاند باز با تشویقهای ایشان تصمیم به ادامه تحصیل گرفتهام و در رشته چهرهپردازی تحصیل میکنم. امیدوارم بتوانم در این رشته استاد دانشگاه بشوم.
لاسمی: محبت و صبوری همسرم همیشه باعث دلگرمی من نسبت به کارم شده. ایشان همیشه ایدههای خوبی به من داده است.
چقدر به مشورت اعتقاد دارید؟
پازوکی: بسیار زیاد. مشورت همیشه باعث تصمیمگیری درست میشود و از خطاهای بزرگ جلوگیری میکند.
لاسمی: هر اتفاقی را که در طول روز برای من بیفتد برای همسرم تعریف میکنم و تا به حال هیچچیز را از او پنهان نکردهام. در انجام هر کاری نیز نظر او را جویا میشوم تا بهترین تصمیم را بگیرم.
پس خیلی با هم روراست هستید؟!
پازوکی: بله؛ البته گاهی مشکلاتی پیش میآید که من ترجیح میدهم همان موقع به آقای لاسمی نگویم، چون ایشان کمی زودرنج هستند و فرصت مناسبتری را در نظر میگیرم، اما هرگز به او دروغ نگفتهام و فکر میکنم این ویژگی، رمز خوشبختی خانوادههاست.
گذشت را در زندگی باور دارید؟
لاسمی: خیلی زیاد. زندگی مشترک بدون گذشت امکانپذیر نیست؛ البته گفتنش آسان است، اما در عمل انجام آن سخت است، چون باید پا روی خواستههایت بگذاری.گذشت یکی از رمزهای مهم زندگی است.
تا حالا شده با هم قهر بکنید؟
پازوکی: قهر که نه؛ اما اگر سر موضوعی بحثمان بشود من مدتی سکوت و به اصطلاح کممحلی میکنم(باخنده)، البته بعد همیشه برای آشتی کردن من پیشقدم میشوم، چون آقای لاسمی کمی مغرور است. خب اکثر مردها اینطوری هستند.
لاسمی: من معمولا قهر نمیکنم و چون انتقادپذیر هستم، اگر مقصر باشم معذرتخواهی میکنم.
فکر میکنید چه عواملی باعث موفقیت زندگی مشترک میشود؟
پازوکی: بیش از هر چیز نزدیک بودن سلیقهها و درک متقابل داشتن، زیرپا گذاشتن خواستههای شخصی و تلاش برای رسیدن به اهداف مشترک.
لاسمی: تفاهم و عشق ورزیدن.
آرزوی مشترک شما چیست؟
پازوکی و لاسمی: خوشبختی بچهها و خریدن خانه. بعد از این همه سال هنوز مستاجر هستیم.
با مشکلات زندگی چطور کنار میآیید؟
پازوکی: صبورانه. بسیاری موارد همسرم سرکار است و به شهرهای مختلف سفر میکند تا در مدرسهها یا برای سازمانهای مختلف برنامه اجرا کند و من و بچهها تنهاییم. حتی موقعی که پدرم به رحمت خدا رفت، ایشان در سفر بود و در آن شرایط سخت ما تنها بودیم. در هر خانوادهای مسائلی پیش میآید مثل بیماری بچهها یا شرایط سخت که نیاز به همفکری و تصمیمگیری است و من در غیاب ایشان زندگی را اداره میکنم.
لاسمی: مشکلات برای همه هست. نوعش فرق دارد، هر چه بیشتر سخت بگیریم سختتر میگذرد. من امیدوارم شرایط اقتصادی بهتر شود و دیگر این که قدر هنرمندان را تا زنده هستند بدانیم نه پس از آن.
روزهای زیادی بوده که من بیکار بودهام و این مساله خیلی به خانواده فشار آورده، اما آنها با صبر و شکیبایی تحمل کردهاند. دلم میخواهد مسئولان محترم نیز شرایط ما هنرمندان را بیشتر درک کنند. اگر هنرمند قرار است برود جلوی دوربین و کودکان سرزمینش را شاد کند باید انگیزه داشته باشد و خاطرش از بسیاری جهات آسوده باشد.
اولین هدیهای را که به همسرتان دادید، چه بود؟
پازوکی: برای ایشان یک ساعت مچی خریدم.
لاسمی: عاطفه را به خیابان ولیعصر بردم و یک پیراهن برایش خریدم.
آخرین بار کی همسرتان را غافلگیر کردید؟
پازوکی: روز تولد آقای لاسمی با دخترم مهسا یک کیک بزرگ برایش سفارش دادیم و عکس قلقلی را روی کیک انداختیم و جشن تولد خوبی برای او گرفتیم.
لاسمی: راستش یادم نیست.
تا به حال شده سالگرد ازدواجتان را فراموش کنید؟
پازوکی: هرگز. سالروز عقد ما عید نیمه شعبان بود برای همین هرگز فراموشم نمیشود.
لاسمی: من هم فراموش نمیکنم. هدیه آن را نیز هر سال خریدهام.
بهترین تفریح شما چیست؟
پازوکی: مسافرت رفتن را دوست دارم. دلم میخواهد به شهرهای تاریخی سفر کنم.
لاسمی: فیلم دیدن.
اوقات فراغت چه میکنید؟
پازوکی: بیشتر دوست دارم در کنار خانواده همسرم باشیم، با هم بیرون برویم و شام بخوریم.
لاسمی: سعی میکنم مطالعه کنم و اگر فرصتی دست داد به تئاتر بروم.
رابطهتان با کارهای خانه چطور است؟
پازوکی: من خیلی منضبط هستم. همه چیز باید سرجای خودش باشد وگرنه ناراحت میشوم. شاید چون خانواده پدرم ارتشی بودند و این حس به من نیز منتقل شده است. دیگر این که خانه باید بسیار تمیز باشد. کارهای خانه با خودم است البته گاهی بچهها و همسرم به من کمک میکنند.
لاسمی: هم ظرف شستن بلدم و هم آشپزی.
خانم پازوکی دستپخت شما چطور است؟
پازوکی: همه فامیل میگویند خیلی خوب است و بخصوص قورمه سبزی را خیلی خوب درست میکنم. مادرم اهل شمال است و من غذاهای شمالی را نیز خوب میپزم، مثل بادمجان کباب و مرغ ترش. دسرهای متنوعی هم میتوانم درست کنم.
آقای لاسمی غذای مورد علاقه شما چیست؟
لاسمی: همه غذاها را دوست دارم، اما به دلمه برگ مو و غذاهایی که با بادمجان درست شود، خیلی علاقه دارم.
اهل مطالعه هم هستید؟
پازوکی: من به خواندن رمان بسیار علاقه دارم.
لاسمی: بیشتر در زمینه ادبیات کهن مطالعه میکنم. به آثار مولانا و سعدی هم خیلی علاقه دارم. همچنین سعی میکنم در زمینه ادبیات کودکان مطالعه داشته باشم.
تا به حال در مورد شما شایعه ساختهاند؟
لاسمی: بله یاد دارم، چند سال پیش شایعه کرده بودند که من فوت کردهام.
آقای لاسمی سالها نقش قلقلی را بازی کردهاند. این شخصیت چه نقشی در زندگی شما داشته؟
پازوکی: من همیشه قلقلی را دوست داشتهام و باورش کردهام. قلقلی الگوی خوبی هم برای بچهها بوده است؛ البته گاهی خیلی شیطنت کرده که آن هم بامزه بوده است. دخترم مهسا وقتی کوچک بود، پدرش را بابا قلقلی صدا میزد.
لاسمی: من سالها با قلقلی زندگی کردهام و دوستش دارم. خیلی از مردم فکر میکنند که من واقعا نمیتوانم صحبت کنم. قلقلی شخصیتی است که کودک درون مرا زنده نگه داشته و من کوشیدهام تا جایی که امکان دارد، حفظش کنم؛ اما بالاخره باید روزی با او خداحافظی کنم و این برایم سخت خواهد بود.
فکر میکنم مردم هم خیلی به قلقلی علاقه دارند و این را از محبتهای بیدریغ و ابراز احساساتشان درمییابم. بسیاری از بچههایی که زمانی برنامههای مرا میدیدند حالا خودشان ازدواج کردهاند و بچه دارند. دوست دارم قلقلی و کارهایم جهانی و ماندگار شوند. از خدا خواستهام نیرویی به من بدهد تا جان در بدن دارم برای بچهها کار کنم.
با یک جمله یادگاری این گفتوگو را به پایان برسانید.
پازوکی: یه قدم مانده به خندیدن برگ/ یه نفس مانده به ذوق گل سرخ/ چشم در چشم بهاری دیگر/ تحفهای یافت نکردم که کنم هدیهتان/ یک سبد عاطفه دارم همه ارزانیتان.
لاسمی: بخشیدن، یعنی رها کردن گذشته، بخشایش بالاترین مرتبه عشق است
لاسمی، متولد بیست و
ششم آذر ۱۳۴۶ است. همکاریاش را با تلویزیون با بازی در تلهتئاتر «رویاهای
احتکارالسلطان» آغاز کرد و پس از آن در دو تئاتر تلویزیونی «مکافات» و
«راه عدالت» به ایفای نقش پرداخت.
او بعد از آشنایی با زندهیاد فریماه فرهی، تهیهکننده برنامه «بازی، شادی، تماشا» به این برنامه راه یافت و نقش قلقلی را برعهده گرفت و این نقش موفق و اثرگذار را در دیگر برنامهها مانند «دوقلوها»، «موتور امداد»، «پیک بچهها» و «قلقلی در سرزمین قلکها» ادامه داد.
برای گفتوگو با او و همسرش عاطفه پازوکی به خانهاش در محله نارمک در یک عصر خنک بهاری رفتم. آنها با خوشرویی و صمیمیت پذیرای ما میشوند. عکاس عکس میگیرد. عکسهایی که بهیادگار میمانند از هنرمندی که سه دهه است برای شاد کردن و آموزش کودکان این سرزمین زحمت کشیده و هنوز هم همان قلقلی دوستداشتنی روز اول است.
چطور با هم آشنا شدید و کی ازدواج کردید؟
پازوکی: ما از سالها قبل رفت و آمد خانوادگی داشتیم. پدر من و پدر آقای لاسمی با هم دوست بودند و این آشنایی به ازدواج ما منجر شد. ما فروردین ۶۷ با هم ازدواج کردیم و اکنون صاحب دو فرزند هستیم. دخترم مهسا ۲۳ و پسرم مانی۱۱ سال دارد.
با چه معیاری ازدواج کردید؟
پازوکی: بیشتر از همه صداقت و مهربانی؛ اما شغل هم اهمیت داشت. من از بچگی دوست داشتم با یک بازیگر ازدواج کنم.
لاسمی: برای من شخصیت خوب و اخلاق و بخصوص خانواده طرف مقابلم مهم بود.
چه ویژگی خاصی در همسرتان دیدید که تصمیم به ازدواج گرفتید؟
پازوکی: آقای لاسمی خیلی مهربان بود. فکر میکردم ما نسبت به هم درک متقابل داریم؛ البته چون زود ازدواج کردیم و من فقط ۱۶ سال داشتم و همسرم نیز آن زمان سرباز بود و کار ثابتی نیز نداشت با مشکلات زیادی مواجه بودیم. به هر حال زندگی با یک هنرمند سختیها و شیرینیهای خودش را دارد.
لاسمی: محبت زیاد عاطفه مرا جذب خودش کرد.
همسرتان چقدر در پیشرفت شما سهم داشته؟
پازوکی: خیلی زیاد. من بسیار کمرو و خجالتی بودم، اما همسرم با افراد زیادی سروکار داشت و باتجربهتر از من بود. این مساله باعث شد من اجتماعیتر بشوم. دیگر این که به علت ازدواج زودهنگام تحصیلات بالایی نداشتم، اما با تشویقهای ایشان دبیرستان را تمام کردم.
اکنون هم که بچهها بزرگ شدهاند باز با تشویقهای ایشان تصمیم به ادامه تحصیل گرفتهام و در رشته چهرهپردازی تحصیل میکنم. امیدوارم بتوانم در این رشته استاد دانشگاه بشوم.
لاسمی: محبت و صبوری همسرم همیشه باعث دلگرمی من نسبت به کارم شده. ایشان همیشه ایدههای خوبی به من داده است.
چقدر به مشورت اعتقاد دارید؟
پازوکی: بسیار زیاد. مشورت همیشه باعث تصمیمگیری درست میشود و از خطاهای بزرگ جلوگیری میکند.
لاسمی: هر اتفاقی را که در طول روز برای من بیفتد برای همسرم تعریف میکنم و تا به حال هیچچیز را از او پنهان نکردهام. در انجام هر کاری نیز نظر او را جویا میشوم تا بهترین تصمیم را بگیرم.
پس خیلی با هم روراست هستید؟!
پازوکی: بله؛ البته گاهی مشکلاتی پیش میآید که من ترجیح میدهم همان موقع به آقای لاسمی نگویم، چون ایشان کمی زودرنج هستند و فرصت مناسبتری را در نظر میگیرم، اما هرگز به او دروغ نگفتهام و فکر میکنم این ویژگی، رمز خوشبختی خانوادههاست.
گذشت را در زندگی باور دارید؟
لاسمی: خیلی زیاد. زندگی مشترک بدون گذشت امکانپذیر نیست؛ البته گفتنش آسان است، اما در عمل انجام آن سخت است، چون باید پا روی خواستههایت بگذاری.گذشت یکی از رمزهای مهم زندگی است.
تا حالا شده با هم قهر بکنید؟
پازوکی: قهر که نه؛ اما اگر سر موضوعی بحثمان بشود من مدتی سکوت و به اصطلاح کممحلی میکنم(باخنده)، البته بعد همیشه برای آشتی کردن من پیشقدم میشوم، چون آقای لاسمی کمی مغرور است. خب اکثر مردها اینطوری هستند.
لاسمی: من معمولا قهر نمیکنم و چون انتقادپذیر هستم، اگر مقصر باشم معذرتخواهی میکنم.
فکر میکنید چه عواملی باعث موفقیت زندگی مشترک میشود؟
پازوکی: بیش از هر چیز نزدیک بودن سلیقهها و درک متقابل داشتن، زیرپا گذاشتن خواستههای شخصی و تلاش برای رسیدن به اهداف مشترک.
لاسمی: تفاهم و عشق ورزیدن.
آرزوی مشترک شما چیست؟
پازوکی و لاسمی: خوشبختی بچهها و خریدن خانه. بعد از این همه سال هنوز مستاجر هستیم.
با مشکلات زندگی چطور کنار میآیید؟
پازوکی: صبورانه. بسیاری موارد همسرم سرکار است و به شهرهای مختلف سفر میکند تا در مدرسهها یا برای سازمانهای مختلف برنامه اجرا کند و من و بچهها تنهاییم. حتی موقعی که پدرم به رحمت خدا رفت، ایشان در سفر بود و در آن شرایط سخت ما تنها بودیم. در هر خانوادهای مسائلی پیش میآید مثل بیماری بچهها یا شرایط سخت که نیاز به همفکری و تصمیمگیری است و من در غیاب ایشان زندگی را اداره میکنم.
لاسمی: مشکلات برای همه هست. نوعش فرق دارد، هر چه بیشتر سخت بگیریم سختتر میگذرد. من امیدوارم شرایط اقتصادی بهتر شود و دیگر این که قدر هنرمندان را تا زنده هستند بدانیم نه پس از آن.
روزهای زیادی بوده که من بیکار بودهام و این مساله خیلی به خانواده فشار آورده، اما آنها با صبر و شکیبایی تحمل کردهاند. دلم میخواهد مسئولان محترم نیز شرایط ما هنرمندان را بیشتر درک کنند. اگر هنرمند قرار است برود جلوی دوربین و کودکان سرزمینش را شاد کند باید انگیزه داشته باشد و خاطرش از بسیاری جهات آسوده باشد.
اولین هدیهای را که به همسرتان دادید، چه بود؟
پازوکی: برای ایشان یک ساعت مچی خریدم.
لاسمی: عاطفه را به خیابان ولیعصر بردم و یک پیراهن برایش خریدم.
آخرین بار کی همسرتان را غافلگیر کردید؟
پازوکی: روز تولد آقای لاسمی با دخترم مهسا یک کیک بزرگ برایش سفارش دادیم و عکس قلقلی را روی کیک انداختیم و جشن تولد خوبی برای او گرفتیم.
لاسمی: راستش یادم نیست.
تا به حال شده سالگرد ازدواجتان را فراموش کنید؟
پازوکی: هرگز. سالروز عقد ما عید نیمه شعبان بود برای همین هرگز فراموشم نمیشود.
لاسمی: من هم فراموش نمیکنم. هدیه آن را نیز هر سال خریدهام.
بهترین تفریح شما چیست؟
پازوکی: مسافرت رفتن را دوست دارم. دلم میخواهد به شهرهای تاریخی سفر کنم.
لاسمی: فیلم دیدن.
اوقات فراغت چه میکنید؟
پازوکی: بیشتر دوست دارم در کنار خانواده همسرم باشیم، با هم بیرون برویم و شام بخوریم.
لاسمی: سعی میکنم مطالعه کنم و اگر فرصتی دست داد به تئاتر بروم.
رابطهتان با کارهای خانه چطور است؟
پازوکی: من خیلی منضبط هستم. همه چیز باید سرجای خودش باشد وگرنه ناراحت میشوم. شاید چون خانواده پدرم ارتشی بودند و این حس به من نیز منتقل شده است. دیگر این که خانه باید بسیار تمیز باشد. کارهای خانه با خودم است البته گاهی بچهها و همسرم به من کمک میکنند.
لاسمی: هم ظرف شستن بلدم و هم آشپزی.
خانم پازوکی دستپخت شما چطور است؟
پازوکی: همه فامیل میگویند خیلی خوب است و بخصوص قورمه سبزی را خیلی خوب درست میکنم. مادرم اهل شمال است و من غذاهای شمالی را نیز خوب میپزم، مثل بادمجان کباب و مرغ ترش. دسرهای متنوعی هم میتوانم درست کنم.
آقای لاسمی غذای مورد علاقه شما چیست؟
لاسمی: همه غذاها را دوست دارم، اما به دلمه برگ مو و غذاهایی که با بادمجان درست شود، خیلی علاقه دارم.
اهل مطالعه هم هستید؟
پازوکی: من به خواندن رمان بسیار علاقه دارم.
لاسمی: بیشتر در زمینه ادبیات کهن مطالعه میکنم. به آثار مولانا و سعدی هم خیلی علاقه دارم. همچنین سعی میکنم در زمینه ادبیات کودکان مطالعه داشته باشم.
تا به حال در مورد شما شایعه ساختهاند؟
لاسمی: بله یاد دارم، چند سال پیش شایعه کرده بودند که من فوت کردهام.
آقای لاسمی سالها نقش قلقلی را بازی کردهاند. این شخصیت چه نقشی در زندگی شما داشته؟
پازوکی: من همیشه قلقلی را دوست داشتهام و باورش کردهام. قلقلی الگوی خوبی هم برای بچهها بوده است؛ البته گاهی خیلی شیطنت کرده که آن هم بامزه بوده است. دخترم مهسا وقتی کوچک بود، پدرش را بابا قلقلی صدا میزد.
لاسمی: من سالها با قلقلی زندگی کردهام و دوستش دارم. خیلی از مردم فکر میکنند که من واقعا نمیتوانم صحبت کنم. قلقلی شخصیتی است که کودک درون مرا زنده نگه داشته و من کوشیدهام تا جایی که امکان دارد، حفظش کنم؛ اما بالاخره باید روزی با او خداحافظی کنم و این برایم سخت خواهد بود.
فکر میکنم مردم هم خیلی به قلقلی علاقه دارند و این را از محبتهای بیدریغ و ابراز احساساتشان درمییابم. بسیاری از بچههایی که زمانی برنامههای مرا میدیدند حالا خودشان ازدواج کردهاند و بچه دارند. دوست دارم قلقلی و کارهایم جهانی و ماندگار شوند. از خدا خواستهام نیرویی به من بدهد تا جان در بدن دارم برای بچهها کار کنم.
با یک جمله یادگاری این گفتوگو را به پایان برسانید.
پازوکی: یه قدم مانده به خندیدن برگ/ یه نفس مانده به ذوق گل سرخ/ چشم در چشم بهاری دیگر/ تحفهای یافت نکردم که کنم هدیهتان/ یک سبد عاطفه دارم همه ارزانیتان.
لاسمی: بخشیدن، یعنی رها کردن گذشته، بخشایش بالاترین مرتبه عشق است