صراط:عدم احراز صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی برای شورای نگهبان قانون اساسی و اعلام این خبر، تاکنون واکنشهای متعدد و البته متفاوتی را در پی داشته است؛ از نامه خانم زهرا مصطفوی به مقام معظم رهبـری برای ورود مستقیم به امر انتخابات تا اظهار نگرانی و ناراحتی مقامات غربـی!
اظهار نگرانی و ناراحتی مقامات غربــی اهمیت چندانی برای ما ندارد، چون دشمن همیشه دشمنی خودش را بروز میدهد و چه بسا برخی حمایتهایش از چند نفر از کاندیداها نیز با هدف اختلاف افکنـی باشد که البته در اینجا کاری با این موضوع نداریم و درصدد تحلیل آن نیــز نیستیم.
نامه خانم مصطفوی از آن جهت که منتسب به بنیانگذار جمهوری اسلامی هستند از میزان اهمیت بیشتری نسبت به نامه برخی افراد معلوم الحال! که منتسب به پدرشان هستند و نان از آبروی پدر میخورند برخوردار است و البته از چند بُعد و منظـر قابل بررسی و واکاوی است که در این مطلب به چند جنبه از این نامه میپردازیم.
یک جنبه این نامه درخواست خانم مصطفوی از رهبری در جهت استفاده از قدرت ولایت مطلقه فقیـه برای جلوگیـری از دیکتاتوری است؛ ایشان پس از نقل جمله معروف امام رحمة الله (ولایت فقیه میخواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد) خطاب به رهبـری میگویند: «خواهش میکنم فلسفه وجودی ولایت مطلقه فقیه را یک بار دیگر عینیت ببخشید»، چند پرسش مهم در این رابطه به نظر میآید که قابل بازگویی باشد.
نخستین سؤال و پرسش این است که مگـر شورای نگهبان کار غیر قانونی انجام داده است که رهبری با دخالت مستقیم مانع از آن شوند؟
آیا انجام وظیفه قانونی توسط یک ارگان کاملاً قانونی و مورد تأیید که متشکل از جمعی از فقهای عالی نظام است از منظر خانم مصطفوی دیکتاتوری محسوب میشود؟
آیا قانون تا جایی که مطابق میل و خواستههای ایشان حرکت کند قانون است و اگر چنین نباشد آن را قانون حساب نمیکنند؟
واقعاً اگر شورای نگهبان اقدام به عملی غیرقانونی کرده است (که از منظر ایشان دخالت رهبـری برای جلوگیری از این بیقانونی لازم است) خوب آن را به صورت صریح و روشن اعلام کنند و آشکارا بگویند که بیقانونی رخ داده چیست و شورای نگهبان قانون اساسی از کدامین اصول تعریف شده در کار خویش تخطی کرده است؟
لازم به ذکر است رهبر معظم انقلاب بارها بر قانونـی بودن امور صورت پذیرفته توسط شورای نگهبان تأکید فرمودند (البته این به معنای مصون بودن شورای نگهبان از خطا نیست) و اخیـــراً نیـز اشارهای به کار شورای نگهبان داشتند و حضور این ارگان در جمهوری اسلامی را از برکات برشمردند «حضور شورای نگهبان در قانون اساسی که امام هم مکرر روی آن تأکید میکردند حقیقتاً یک حضور مبارکـی است؛ تشخیص شورای نگهبان، تشخیص یک عده انسانهای عادل، بیطرف و بصیر نسبت به صلاحیتهاست؛ این یک چیز مبارکی برای ما و برای همه آحاد ملت است».
خوب است خانم مصطفوی و موافقان با نامه ایشان به این نکته در بیان رهبری معظم انقلاب دقت و تأمل کنند که ایشان اعضای شورای نگهبان را دارای این 3 صفت میدانند: « عدالت، بیطرفی (قانونمند بودن)، بصیرت»؛ شخصی که با صفت عادل تعریف میشود حداقل خصوصیات و ویژگیهای اخلاقیاش این است که حق کسی را پایمال نمیکند و البته این مهـم سابقاً مورد توصیه رهبری به اعضای شورای نگهبان نیـز بوده است که مواظب باشند حق کسی در جریان این بررسیها ضایع نشود.
لیکن آنچه فعلاً برای ما مهم است این 3 ویژگی از مجموع ویژگیهای اعضای شورای نگهبان قانون اساسی از منظـر رهبری است؛ دومین صفت اعضای شورای نگهبان بیطرف بودن آنان است، بیطرفی یعنی مبنا در همه رفتارها و گفتارها قانون است، نه روابط دوستانه و نه حتـی دشمنی یا خصومت شخصی با افراد در کار اعضای این ارگان دخالت و تأثیـــری ندارد و آنچه که به عنوان نتیجـه ساعتها دقت در بررسی، صلاحیت کاندیداها اعلام میشود با مبنا قرار دادن اصول تعریف شده در قانون اساسی برای رئیس جمهور بوده است.
اشاره به این نکته از سردار نقدی در اینجا خالی از لطف نیست که یک روز پس از اعلام افراد تأیید صلاحیت شده گفتند: «اقدام شورای نگهبان، خود یک حماسه سیاسی بود»؛ نکته سوم «بصیر» بودن اعضای شورای نگهبان است که معنایش بصورت خلاصه این است که حق را فدای مصلحت نمیکنند! با توجه به این خصوصیات از منظر مقام معظـم رهبـری چگونه میتوان به دیکتاتور مآب بودن فقهای شورای نگهبان حکم، نظر و رأی قطعی داد که خانم مصطفوی با اعتماد به نفسی باور نکردنی خواستار مقابله با این دیکتاتوری شدهاند؟
دومین سوال این است که اساساً چرا رهبـری نظام را ملزم میکند از جایگاه و شأن خود برای کاندیداهای انتخابات هزینه کند؟ متأسفانه بیانصافیها و دروغ پردازیهایی که هواداران کاندیداهای خاص نسبت به مقام معظم رهبـری روا داشتند قابل اغماض نیست.
بارها به دروغ گفتند رهبری به فلانی گفته است با حضور شما مخالف نیستم! یا گفتند رهبری با فلانی تماس گرفته که شما بیایید برای انتخابات، این دروغهای به ظاهر زیبـــا در حالی است که رهبــری بارها تأکید کردهاند در مورد مسائل سیاسی و اجتماعـــی نظر خصوصی و پنهانی ندارند و هر چه باشد در سخنرانیها و دیدارها عنوان میکنند. خانم مصطفوی باید پاسخ بدهند که آیا دخالت رهبری در این موضوع در حالی که خودشان تصریح فرمودند «نفیاً و اثباتاً نظری درباره کاندیداتوری افراد» ندارند حمل بر جانبداری از کاندیدایی خاص در انتخابات نخواهد شد؟
و آیا این تناقض نیست که رهبـری از یک سو به پنهان بودن رأی و نظرشان درباره کاندیداهای انتخابات و عدم دخالت درباره اشخاص تأکید کنند و از سوی دیگــر برای ورود برخی چهرههای خاص مستقیماً در کار شورای نگهبان ورود و دخالت کنند؟ اگر ما به مصلحت اندیش بودن رهبـری اطمینان داریم پس دیگر تذکـر دادن به رهبری برای ورود به امر انتخابات دیگـر چه معنایی دارد؟ بله! مشورت دادن به رهبـــری را کسی منکر نمیشود، کما اینکـه بارها رهبری در برهههای مختلف زمانی از افراد شاخص نظام، شخصاً درخواست مشورت داشتهاند لیکـن اینکه به رهبـری تذکــر دهیــم که شرایط را درک کند! و برای ایشان تعیین تکلیف کنیم که بر خلاف میل باطنیشان در امر انتخابات دخالت مستقیم کنند به هیچ وجهی قابل پذیرش نیست.
وجه دیگـر نامه خانم مصطفوی، بحث درباره جمله غیرمنصفانه ایشان است! آنجاکه گفتهاند: «جدا شدن تدریجـــی شما از هم بزرگترین لطمهایست که به انقلاب و نظام وارد میشود»، چه خوب است خانم مصطفوی به این سؤال پاسخ دهند و البته قدری در آن تأمل بفرمایند که اولین قدم برای جدایی مورد اشاره را چه کسی برداشته است؟ و چه کسی آن را ادامه داده است؟
بیانات و اقدامات رهبری در چندین سال گذشته را با افعال و اقوال کاندیدای مذکــور مورد بررسی قرار دهند و مشخص کنند که کدام شخص سهم بیشتــر و عمدهتر در این جدایی و انشقاق و دوری داشته است! البته ما در پی یافتن مقصر برای این مسئله نیستیم و صرفاً قصدمان واکاوی سخنان خانم مصطفوی در نامه شان است، چه بسا اعتقاد ما این باشد که رهبری انقلاب و رئیس مجمع تشخیص از هم جدا نیفتادهاند و این القای ناصحیح بعضیها باشد.
لیکـن باید مشخص شود جدایی و انشقاق مورد اشاره خانم مصطفوی چگونه آغاز شده و چه کسی آن را ادامه داده است که به اینجا رسیده است، چنانچه مقصود ایشان از نامهای که نوشتهاند دلسوزی و اقدام برای همدلـی و وحدت بوده است باید به این پرسش نیـز پاسخگو باشند که چرا در بحبوحه درگیرها و اغتشاشات پس از انتخابات سال 88 به همین شیوه نامهنگاری، به آقای هاشمی تذکر ندادند و ایشان را به تمکین از قانون و رعایت وحدت و همدلی توصیه نکردند؟
بر هر عاقل آزاد اندیشی، نقش تأثیرگذار خانواده آقای هاشمـی در فتنه 88 محرز و آشکار است و جای انکار برای این مسئله وجود ندارد؛ همه میدانند که حضور فعال فرزندان آقای هاشمـی در جریان فتنه 88 (از اقوال تا افعال شان) در شعلهور کردن آتش فتنـه مؤثر بوده است، بنابراین چرا در آن هنگام خانم مصطفوی به فکر متذکر شدن بیانات امام رحمة الله و لزوم همبستگی و خویشتن داری به آقای هاشمی نبودند و اکنون پس از گذشت 4 سال از آن اتفاقات ناخوشایند به رهبـــری تذکر میدهند که از جایگاه و مقام خود استفاده و هزینه کنند تا آقای هاشمی به صحنه بیایند؟
امیدوارم خانم مصطفوی و جمیع افرادی که شبیه به ایشان به مسائل کشور نگاه میکنند کمی به گذشته برگردند و اتفاقات پیشین را مرور کنند تا شاید از اقدام به نوشتن این نوع نامههایی که تأثیـــر چندانی نیز بر روند پیشروی امور جاری کشور ندارند خودداری کنند.