جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۲ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۰

وزیری که مخفیانه یوسف‌پیامبر می‌دید

مدیر عامل سابق موسسه رسانه‌های تصویری یک مستندساز حرفه‌ای بحران است. عباسیان حرف‌های زیادی در مورد جریان مستندسازی ایرانی دارد. حرف‌هایی که نوک تیز انتقادش روانه مدیریت فرهنگی است.
کد خبر : ۱۱۴۲۸۰
صراط: سه هفته پیش وقتی روبروی مدیرعامل تنومند موسسه رسانه‌های تصویری نشسته بودیم، حدس زدن رفتن او از اتاق عریض و طویلش که با عکس‌های خاصی از خودش من‌جمله عکس دونفره‌اش با سیدحسن‌نصرالله تزئین شده بود کار سختی به نظر می‌رسید. اما حالا که به تغییر لحن و تن صداو هیجان‌زدگی عباسیان در هنگام حرف زدن از چیزی به نام مستندسازی دقت می‌کنیم می‌توانیم به سادگی حدس بزنیم که کار چندان پیچیده‌ و غیرمنتظره‌ای نکرده است.

دبیر جشنواره پرماجرای فجر بیست‌و‌هفتم کار اصلی‌اش مستندسازی است،در لبنان و سوریه و افغانستان مستند ساخته است و حالا دوباره به مستندسازی برگشته است.

بعد از گفت وگوهای پر سر و صدای نادرطالب‌زاده و سهیل کریمی با تسنیم در قالب پروژه «فرهنگ،سیاست و جمهوری اسلامی» حالا محمدرضا عباسیان در حالی که مقدمات ورودش به سوریه را فراهم می‌کند و معتقد است چیزی به نام بودجه و ناهماهنگی مانع کار مستندسازی ایرانی نمی‌شود سومین انتخاب ماست.در حالی که معتقد است سینمای ایرانی اتفاقا سربلندتر از سیاست ایرانی آرمان‌های انقلاب را پراکنده ساخته است.

*آقای عباسیان جدای از مدیریت فرهنگی شما در نظام در همه این سالها؛ شاید مخاطبان معمول سینمای ایران زیاد با فعالیت‌های مستندسازی شما آشنا نبوده‌اند. چند مستند ضدجنگ و ضدصهیونیستی در لبنان و افغانستان ثمره خوبی برای فعالیت جانبی یک مدیر فرهنگی است. این یک مقدمه. مقدمه دوم ما هم حرف‌ اصلی‌مان در این چند مصاحبه است. فرض ما در پروژه «سیاست فرهنگ و جمهوری اسلامی»‌این است که آرمان‌های انقلاب امام خمینی در همه این سی و چندی سال در دنیا تنها به وسیله ابزارهای سیاسی، به وسیله رئیس جمهورها سخنرانی‌ها اخبار رسانه‌های سیاسی و... انتقال یافته است، در حالی که وظیفه انتقال آرمان انقلاب به فرهنگ ایرانی مربوط می‌شد و فرهنگ ایرانی در نگاه مختص‌ترش سینمای ایرانی در همه این سالها در عرصه جهانی عملا کاری برای انقلاب نکرد. مثال‌ها هم زیاد این است و نزدیکترینش همین که در نزدیکی ایران، بزرگترین دشمنش دو جنگ انجام داده است و مستند یا سینمایی موثر و قابل‌توجهی در نمایش این دو جنگ نداشته ایم. دوست داریم بحث را بر همین مبنا جلو ببریم

من با مبنای بحث شما مخالفم و اتفاقا معتقدم در حوزه فرهنگی به خصوص سینما ما بیشتر از حوزه سیاسی پیشرو هستیم و اتفاقا سیاست ما خیلی عقب مانده‌تر است. در عرصه سیاست جز تأثیر مستقیمی که امام خمینی و مقام معظم رهبری به تنهایی در جریان سازی جهانی داشته‌اند، بازوهای سیاسی ما در همه این سال‌ها بسیار ضعیف عمل کرده‌اند. ما هیج جای پایی به جز اندیشه‌های امام و نظریه پردازی سیاسی او در حوزه سیاست بین المللی نداریم. به لحاظ عملی هم عقبیم و در معادلات بین‌المللی بازی می‌خوریم. ما به بوسنی می‌رویم و هزینه می‌کنیم و بعد آمریکایی ها همه چیز را به دست می‌گیرند. در افغانستان هزینه می‌کنیم و بیشترین ضرر از آن‌جا دوباره به خود ما می رسد. در لبنان،عراق و بسیاری از مناطق بین المللی بحرانی، سیاست بین المللی ما بسیار ضعیف عمل کرده است. اگر سیاست بین المللی ما را با کشور ترکیه مقایسه کنید، می‌بینید چطور این کشور بازی می‌کند و بازی می‌دهد و ما در حال بازی خوردنیم.

اما به نظرم در عرصه فرهنگ پیشرفت بیشتری کرده‌ایم. البته در حد و اندازه حقوق و وزن جمهوری اسلامی به جایگاه مورد نظرمان نرسیده‌ایم اما فرهنگ جمهوری اسلامی به شدت پیشتازتر از بقیه عرصه‌های فعالیت بوده است.

*کمی از این نشانه‌های پیشرفت فرهنگی جمهوری اسلامی که به نظرتان از سایر جنبه‌های پیشتازتر هم بوده است صحبت کنید تا ببینیم اصلا در مورد چه چیزی صحبت می‌کنید.

من فقط یک نشانه خیلی مهم را برای شما می‌گویم؛ وظیفه رسانه‌هایی مثل سینما و تلویزیون تصویرسازی است. تصویری که از انقلاب یا جنگ در ذهن خود ما وجود دارد، از شاخه سینمای فرهنگ ماست نه متأثر از شعر، رمان و یا گرافیک ایرانی. این در داخل، اما در عرصه بین‌المللی به جز تصویری که امام در دنیا به وجود آورد و آن موج اولیه ساخته شد، تصویری که مردم دنیا نسبت به ما دارند به جرات می‌شود گفت همه‌اش مربوط به سینمای ایران می شود.

* مگر چه تصویر خوبی در افکار عمومی دنیا وجود دارد که حالا بگردیم و ببینیم کی به وجودش آورده است تا بهش افتخار هم کنیم؟ اتفاقا این یکی از دلایل مهمی است که ما این فرضیه ناکامی فرهنگی را مطرح می‌کنیم.نظرسنجی‌هایی که رسانه‌های دنیا در مورد حمله به ایران مطرح می‌کند عموما نظرات جالبی برای ما ایرانیها دارند.درصد طرفداران حمله نظامی به ایران در دنیا اگر چه اکثریت نیست اما به شدت بالاست. این هم دیگر یک مثال مشهور است که مردم دنیا تا قبل از حمله آمریکا به عراق اصلا تفاوت ایران و عراق را نمی‌دانستند.

ببینید این متاسفانه یک واقعیت مهم است که قاطبه افکار عمومی دنیا نسبت به ما براساس ساخته های رسانه های غرب است. اما من حرفم این است که اگر تصویر دیگری باشد که در خیلی از مواقع هست به وسیله فیلم سینمایی و یا مستند ایرانی به وجود آمده است. این تصویر را رمان نویس یا شاعر ما به وجود نیاورده است.

*دلیلی برای اثبات این حرف نمی‌بینیم. اتفاقا به نظرم این تصویری‌ست که رئیس جمهور،سیاستمداران و کنفرانس های بین المللی ما به وجود آورده است.نشانه‌هایش هم زیاد است.

قبول اما همین حرف و پیام رئیس جمهوری ما را چه کسی به مخاطب غربی و غیرایرانی ما منتقل می کند؟ متأسفانه رسانه های جمهوری اسلامی که در عرصه بین المللی کاملا تعطیل هستند. شبکه العالم و پرس تی وی ما روی هیچ ماهواره ای نیست و اگر هم باشد، داخل شبکه های کابلی نیستند و تعداد مخاطب این شبکه ها هم به شدت اندک است.

حرف را رئیس جمهوری ما می‌زند و اجلاسمان را ما برگزار می‌کنیم اما خبر این اجلاس را رسانه‌های غربی همان گونه‌ای که دوست دارند منتقل می‌کنند. آنها فقط تکه‌هایی از صحبت‌های رئیس جمهورمان که برایشان مهم است را انتخاب می کنند و همان را پخش می‌کنند. رئیس جمهوری می‌گوید شاید هلوکاست وجود نداشته باشد و اگر هم وجود هزینه آن را باید کسانی بدهند که موجب آن شده‌اند و رسانه‌های غرب تنها جمله اول را منتقل می‌کنند.پس رئیس‌جمهور ما چون ما رسانه نداریم نمی‌تواند حرف ما را بزند. این وسط چه کسی حرف ما را می‌زندباز هم می‌گویم اگر صدور انقلاب و اسلام جمهوری اسلامی تأثیر حداقلی داشته براثر تصویری است که مستند ، فیلم و یا گزارش ایرانی در دنیا به وجود آمده است.

*به جای خوبی رسیدیم. دوست دارم همین جا توقف کنیم. رئیس‌جمهور ما حداقل حرف هولوکاست و تردید در آن را می‌زند. یکی از حرف‌های انقلاب ما به جهان زده می‌شود توسط یک ابزار سیاسی. حداقل به مرحله حرف زدن می‌رسیم اما همین حرف تا به حال توسط یک ابزار فرهنگی زده شده است؟ فرهنگ ما حرف‌های ما آرمان‌های ما رادر دنیا تکرار می‌کند؟ اصلا به مرحله زدن حرف می‌رسیم که کسی حالا حرف را بشنود یا نشوند؟ سینما و مستند ما همین حرف را توانسته‌اند منتقل کنند؟ که شما معتقدید اتفاقا فرهنگ پیشروتر از سیاسی هم بوده است.

گاهی شما به عنوان شخص رئیس جمهور پتانسیلی رسانه‌ای برای گفتن حرفی دارید و البته اینکه مبنای انتقال آن چه باشد یک بحث است و اینکه چقدر بتوانید حرف خود را در آن سو نهادینه کنید و مخاطب تأثیرپذیر داشته باشید، بحثی دیگر است.

اما بحث من چیز دیگری است. ببنید کشوری مثل برزیل عموما با فوتبال، قهوه و جنگل های آمازون تداعی می شود، در صورتی که گزینه های دیگری هم برای مطرح شدن برزیل وجود دارد که کسی در مورد آنها حرف نمی‌زند. وقتی شما در خارج از ایران نام ایران را بیاورید در ذهن مخاطب هرجای دنیا اولین گزینه های نقش بسته عبارتند ازضد حقوق بشر، بمب هسته ای و پشتیبان همه تروریست‌ها در دنیا. ما می‌دانیم که این گزینه‌ها صادق نیست ولی تصور عمومی دنیا همین است؛ اما در کنار این گزینه ها مولفه هایی مثل فرش، پسته، خاویار، نفت و البته سینما قرار می‌گیرد. و این همان کاری است که سینما انجام می‌دهد و مدنظر من است.

سینمای جشنواره‌ای و جوایز کسب شده ما در دنیا باعث می شود که مردم دنیا اسم ایران را با سینما هم به یاد بیاورند و بشناسند. میزان تأثیرگذاری همین فیلم‌های سینمایی که در جشنواره‌ها شرکت کرده اند در بهبود تصویر ذهنی مردم دنیا نسبت به ایران به مراتب از تمام فعالیت های فرهنگی تأثیرگزارتر بوده است؛ این میزان فعالیت کم اما تأثیرگذارتر بوده است. ما نتوانستیم آرمان های امام را در سینما بیان کنیم و این بحث مفصلی دارد. اصلا شما بگویید چه کسی در تمام چارچوب جمهوری اسلامی توانسته است به اندازه ای که حق جمهوری اسلامی بعد از ۳۳ سال بوده است، برسد؟

ما فیلم ارزشی که شعارهای انقلابی را در دنیا گسترش دهد، نساخته‌ایم. اما به نظرم سینما تا حدی توانسته و الآن یک مخاطب سینمایی جهانی می تواند فیلمی را ببیند و بگوید این سینمای ایران است. این کاری است که هنوز هیچ کس در منطقه نتوانسته است انجام دهد. ما سریال یوسف پیامبر را ساختیم و حتی در کشورهایی که پخش آن ممنوع بوده است، مثل قطر وزیر فرهنگ‌شان مخفیانه آن را تماشا کرده است. من خودم از زبان وزیر فرهنگ این کشور شنیدم و این همان تأثیرگذاری سینمای ایران است.حجم این مدیوم و تأثیرگزاری آن در عرصه فرهنگ و بین الملل کم اما بسیار تأثیر گذار بوده است؛ یعنی پیشانی فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی سینماست.

*این را قبول دارم که در مقایسه با مجموعه فرهنگی ما سینما پیشرو بوده است. اما ظاهرا دچار سوءتفاهم شده‌اید. ما کاری به مقایسه مختلف نهادهای فرهنگی با هم نداریم. هدف «سیاست فرهنگ جمهوری اسلامی» مقایسه سیاست و فرهنگ و پیشروی سیاست نسبت به فرهنگ است نه نهادها و حوزه های فرهنگی مختلف نسبت به یکدیگر و من هنوز گزاره قانع‌کننده‌ای در شک شما نسبت به فرضیه‌مان نشنیده‌ام

این قیاس مع الفارق است که بخواهیم سینما را با سیاست مقایسه کنیم. ما مجموعا یک انقلابیم و برون ریزی بخشی از انقلاب است و بخشی از این برون ریزی در عرصه بین المللی صورت می گیرد. اما ما نمی توانیم چارچوب عملکرد سیاسی خود را با سینما مقایسه کنیم. جمله اول شما این بود که ما در عرصه سیاسی و نظامی موفق بودیم اما در فرهنگ موفق نبودیم و من معتقدم در سینما موفقتر بودیم. در سیاست ما فقط حرف‌ها و نظریات امام و رهبری را داریم و همه حرف‌های دیگرمان از امام و رهبری وام گرفته شده است. اگر در دنیا حرفی برای گفتن داشته ایم به دلیل وجود همین افراد است و ربطی به سیاستمداران خرد الان ندارد. سیاست امام و شعور فرهنگی هیچ کس به اندازه رهبری نیست و شناختی که ایشان روی بندهای حوزه فرهنگی دارد،هیچ مدیری ندارد. ما مدعی هستیم اشراف هیچ مدیری در حوزه سینما،ادبیات و رسانه به اندازه رهبری نیست.اما بهتر است توان رهبری را به اسم سیاست تمام نکنیم. آن سنگی که امام درون آب انداخت و موج ایجاد کرد را تمام توان انقلاب در طول این سال‌ها جابجا نکرد و تغییری به وجود نیاورد.

ما باید این را استثناء کنیم و بعد به مقایسه بدنه سینما و فرهنگ بپردازیم در آن صورت به نظرم بدنه فرهنگ ما در مقایسه با سیاست و فرهنگمان بسیار غنی ترست.

*شما ظاهرا قصد قانع شدن و قانع کردن ندارید. ما هم.بنابراین بهتر است سر پیش فرض‌های خود شما توقف می‌کنیم. همین سینمایی که به اعتقاد شما پیشانی فرهنگ انقلابی ما بوده است و ... به قول خودتان هنوز به قدوقواره سینمای جمهوری اسلامی نزدیک هم نشده است. دوست دارم در مورد همین حرف بزنیم. ظاهرا تنها چیزی که در این ۲۰ دقیقه سر آن می توانیم توافق کنیم همین است.موانع ایجاد یک سینمای آرمانی برای انقلاب ایران که حرفمان را جهانی بزند چیست؟

واقعیت بسیار تلخ این است که ما در مملکتمان روی زیرساخت‌ها کار نکرده‌ایم. بعضی دوستان معتقدند بسیاری از جوانب مملکت ما شبیه شهرک سینمایی است و همه چیز تک بعدی است و عمق ندارد و ما بیشتر هزینه خودمان را صرف این سطح می کنیم وبه عمق نمی پردازیم و سینمای ما شبیه همین است. سینمای ما جزو محروم ترین بخش های مملکت ماست اما در عین حال توجهی که به سینما می‌شود، به رشته‌های دیگر نمی‌شود. شاید فقط به ورزش و فوتبال. اما آن هم مثل حوزه سینما نیست. نمونه برجسته عدم توجه به زیرساخت هم بودجه سینمای کشور ماست. بودجه سینمای ما در مقایسه با هر مؤلفه دیگر آن بسیار پایین است. بودجه جزیره کوچک ابوموسی دو برابر سینمای ایران است. رئیس اتحادیه آش و حلیم تهران گردش مالی این خوراکی را در سال پیش فقط در ماه رمضان ۸۰ میلیارد تومان برآورد کرد که دو برابر بودجه سینمای ما در آن سال بود.

به سینما در گام اول توجه لازم نشده است. همه حاضرند با سینماگران برای بهره برداری سیاسی عکس بگیرند اما به زیر ساخت سینمای ما توجهی نشده است.سالن‌های سینمای ما امروز وضع به شدت بدی دارد. بعد از ۳۲ سال سالن‌های سینمای ما به شدت کاهش یافته است و همان تعداد صندلی موجود را از دست داده است. جالب اینجاست که بازسازی سینماهای حوزه هنری را هم وزارت ارشاد از محل بودجه دولتی انجام می دهد. سینما هویزه مشهد برای حوزه هنری است اما وزارت ارشاد ۶ میلیارد خرج بازسازی اساسی آن اعم از آپارات و صندلی را انجام داد. وضع سینماها در مراکز استان ها افتضاح است. ما حتی مجانی هم حاضر نمی شویم به آن سینما برویم. در تلویزیون هم وضع به همین شیوه است و قبل از انقلاب ۴ استدیو در ساختمان ۱۳ طبقه ساخته‌اند و در طول همه این سال ها ۴ عدد استودیوی دیگر به این کیفیت نساخته‌اند. متأسفانه در تلویزیون هم به این زیرساخت ها توجه نشده است. همین حداقل وجود زیرساخت باعث عدم ایجاد برنامه ریزی میان مدت می شود. حداقل دوره تأثیرگذاری در حوزه فرهنگ حداقل ۱۰ سال است و فقط مدیرانی که در این بازه زمانی به صورت مداوم بوده‌اند، حداقل، تأثیری در این حوزه گذاشته اند.

این مدیر قدرت مدیریت داشته است. من به عنوان یک مراجعه کننده می‌دانستم که با آنها نباید شوخی کرد مگر اینکه قصد داشته باشم عطای تلویزیون را به لقایش ببخشم.چون این آقا تا ده سال دیگر همینجاست. اما در سینما مدیران ما نهایتا ۴ سال می مانند و می روند و از طرف دیگر مدیری هم که وارد سیستم می شود نمی تواند برنامه ریزی بلند مدتی انجام دهد. نهایتا مدیران برنامه ریزی خود را براساس ۴ سال انجام می دهند که بتوانند کارهای جزئی انجام دهند که بروز کند. عدم استمرار مدیران و برنامه ریزی باعث این شرایط شده است. و نکته جالب هم اینجاست که اکثر مدیران کار مدیران قبلی که به جایی رسیده اند را خراب می کنند و دوباره از نو می سازند.

*آقای عباسیان وقتی در مورد مدیریت صحبت می‌کنید کمی کار سخت می‌شود. خود شما از مدیران فرهنگی کشور در همه این سالها هستید. این انتقادات مستقیما به خود شما بر می گردد. خود شما در صداوسیما هم سالها مدیر بوده‌اید.وقت انتقاد که می‌شود دیگر کسی در این ممکلت مدیر نیست.

ببیند بحث ما مدیریت کلان است. مشکل بزرگ این است که استمرار سیاست گذاری وجود ندارد و این ربطی به یک مدیر میانی مثل من ندارد. سند چشم‌اندازی هم در این زمینه هم نداریم. بنابراین نباید انتظار گزافی از مدیران میانی داشت. من انتقاداتم متوجه راس کلان مدیریت فرهنگی است. چیزی مثل آموزش نیروی انسانی در حوزه فرهنگ. در همین حوزه سینما آموزشکده های تدوین و فیلمنامه‌نویسی ما بسیارند اما خروجی آنها فایده ای به حال سینمای ما ندارد و قالب کارگردانان و بازیگران ما تجربی و رابطه ای کارگردان شده‌اند.

مدیریت کلان فرهنگی ما ثبات ندارد. در دوره‌ای در مدیریت صداوسیما ساخت سریال های فاخر معیاری برای ارزیابی شاخصه مدیریتی یک دوره می شود و در دوره دیگر تله فیلم جای آن را می گیرد. در سینما هم گاهی اوقات مدیران معتقدند باید فیلم فاخر گران بسازند و سیستم سریال سازی فاخر تلویزیون را به سینما منتقل می کنند اما فیلم مذکورشان ۵۰ میلیون تومان هم نمی فروشد و سیاست خیلی زود شکست می‌‌خورد.

با توجه به شناختی که من ۲۰ سال در صداوسیما و تلویزیون به دست آورده ام نگاه طرح و برنامه ای در مدیریت همان نگاه منفعلانه‌ای است که به جایی نمی‌رسد. همه پذیرای طرح و برنامه هستند. تقریبا به ندرت اتفاق می افتد که مدیران فرهنگی ما دیدگاه فعالانه داشته باشند و مشارکت کنند. مثلا بگویند ما موضوعی براساس این پروژه و قصه می‌خواهیم. البته نه به بزرگی موضوعی مثل این‌که بخواهیم مثلا درباره افغانستان مستند بسازیم مدیران ما باید افغانستان را بشناسند؛ اگر بخواهیم درباره صرف کلیتی به نام افغانستان مستند بسازیم و همه اتفاقات افغانستان را مرور کنیم، مستند نساخته ایم و صرفا یک کار گزارشی انجام داده ایم.

*عجب مثال به دردبخوری. فکر می کنم حالا تازه بحثمان دارد گرم می ‌شود. نمایش بیرونی کار مستندسازان ایرانی و نه سینماگران ایرانی نشان می‌دهد که اگر می‌خواهیم به ابزاری برای گسترش فرهنگ انقلابی در جهان تبریک بگوییم چیزی جز مستندسازی مطرح نمی‌شود.کمی وارد بحث مستندسازی به سبک ایرانی شویم. البته دوست داریم همین لحن نقادانه مدیریتی را حفظ کنید

در مستندسازی کارهای زیادی انجام گرفته است اما متأسفانه تعریف مستند با واقعیت معنایی آن فاصله گرفته است. حتی بعضی موضوعات دراخبار که نام مستند روی آن می گذارند، یا گزارش است و یا برنامه تلویزیونی که آرشیو و پلاتو دارد.

متأسفانه مدیران ما تفاوت مستند و گزارش و داستان را نمی‌دانند. در ۲۰ سال اخیر با وجود ساخت مستندهای بسیار من هیچ‌وقت سفارش کار نگرفته‌ام. لازم است ادعا کنم اگر ۱۰ آدم برای مستندسازی در حوزه بحران داشته باشیم، یکی از آنها خودم هستم. اما هیچ وقت به من مدیری سفارش کار نداده‌است.در مورد محتوای طرح ها هیچ‌گاه با مدیری بحث نکرده‌ایم و غالب محتوای مستندها سلیقه‌ خودم است و نتیجه این رسیدن به وضعیتی است که الان دچار آن هستیم. زمانی چندتا آدم کله خراب داشتیم که هرجا اتفاقی می افتاد، پا می‌شدند و می‌رفتند و مستند می‌ساختند. نادرطالب زاده یا شاهکار مستندسازان، کسی به نام محمدصدری که آدم ناشناخته‌ای هم هست و یا طیفی از بچه‌ها مثل رضا برجی و محمدحسین جعفریان که البته بیش از آنکه مستندساز باشند، روزنامه نگارند و طبیعتا نمایش ژورنالیستی آنها بیشتر از خروجی شان است .آین‌ها آدم‌هایی بودند که خودشان داوطلبانه بدون هماهنگی با مدیریت مناطق بحران در دنیا را خالی نمی‌کردند

همین الان هم آدم‌هایی مثل سلیم غفوری و سهیل کریمی همچنان فعالانه سنگر را حفظ کرده‌اند.اما مگر این آدم‌ها چه قدر هستند و چه قدر می‌توانند شخصا توان بگذارند؟ من در جریان اتفاقات سوریه مدام از بچه ها می‌پرسم چه کسی به سوریه رفته است؟ می‌گویند کسی جز سهیل کریمی نرفته است. این خیلی فاجعه است که ما در سوریه مستندساز نداریم. اگر مستندساز داشته باشیم و از وجود آن در سوریه بی اطلاع باشیم هم فاجعه است.این برای من دغدغه شده است و چند روزی‌ست مستأصل هستم که به کجا بگویم چرا در سوریه مستندساز نداریم؟

*البته که همه بچه های مستندساز هم دادشان از تحویل گرفته شدن خروجی کارشان بلند است...

در همین سال ها بچه های مستندساز رفته اند و گزارش هم گرفته اند اما پوشش خوبی نداشته است. اگر بر سر مستند خنجر و شقایق دعوا راه نمی افتاد محمد هاشمی آن را بابت خرده حسابی که با آوینی داشت ،پخش نمی کرد. خنجر و شقایق در دعوا و بولدکردن و هوچی گری کیهان پخش و دیده شد، وگرنه تلویزیون بنا نداشت که آن را پخش کند. بسیاری از مجموعه های مستند درخشان که بعد از آن تولید شد، در تلویزیون فرصت نمایش خوبی به دلایل مختلف نداشت. این کارها یا به دلیل درک پایین مدیران و یا غرض ورزی بوده است.
منبع: افکار