صراط: حیف که انتخابات شورای شهر و ریاست
جمهوری همزمان برگزار میشود. اهمیت ریاست جمهوری نمیگذارد که درست به
شوراها بپردازم وگرنه شوراها برای خودش حکایتی دارد.به خاطر همین همزمانی
انتخابات، جماعت شورای شهر هم حسابی جوگیر شدهاند.
خیلیهایشان یک چیزهایی میگویند و وعدههایی میدهند که کار یک رئیسجمهور و دو رئیسجمهور و یک دوره و دو دوره نیست.
ائتلافهایشان
هم شیرین است. به لیستهایشان که نگاه میکنم، یاد منوی رستورانهایی
میافتم که برای جور بودن جنسشان هم پیتزا میفروشند، هم چلوکباب، هم
دیزی، هم غذای دریایی و هم ساندویچ. لیستهای شورای شهر شامل موارد زیر
هستند:
یک
سرلیست اهل سیاست. یک برادر شهید که از خود شهید به آن شهید شبیهتر (!)
است. یکی، دو هنرمند. یکی، دو تا ورزشکار. یکی، دو تا روزنامهنگار. یکی،
دو تا خانم دکتر. چند نفر پرریش، چند نفر کمریش. یکی، دو نفر بیریش. یک
نفر ریش پروفسوری... و قس علیهذا.
تا
همینجا را برای انتخابات شوراها داشته باشید تا برسیم به ریاست جمهوری و
سخنرانیها. این سه سخنرانی برای یک کاندیدا و برای ایراد در یک روز، اما
در سه مکان گوناگون آماده شده است.
اما
از قضای روزگار فرستنده به جای آدرس anjaneb.shakiba@.com به آدرس
injaneb.shakiba@gmail.com که آدرس ایمیل بنده باشد، فرستاده است. لذا به
جهت روشنگری، هر سه متن سخنرانی را به همراه نامه پیوست آنها تقدیم محضر
شریف ملت همیشه در صحنه میکنم.
به نام خدا
سلام حاجی
سخنرانیها
رو نوشتم. یادت باشه یه وقت جابهجا نخونیشون. مطمئن باش که رأی میاری.
راستی شماره حساب هم برات فرستادم. فقط یادت باشه که اولی رو پرحرارت و
پرشور، دومی رو معمولی، سومی رو با آرامش و لبخند بخونی. نکنه وسط خوندن
اولی لبخند بزنی! موقع خوندن اولی باید حتماً عرق کنی و تفتفی حرف بزنی.
به شعارهای آخر سخنرانی خوب دقت کن. یه چفیه هم با خودت ببر. خودت که
میدونی کجا باید ازش استفاده کنی.
قربانت سید
سخنرانی اول
بسماللهالرحمنالرحیم.
ویل للطمفنین برادران و خواهران ارزشی من. بنده همینجا با صدای بلند
اعلام میکنم که با همراهی شما دهن آمریکای جهانخوار را سرویس خواهم نمود.
ما کاری میکنیم که آمریکا نیست و نابود بشود که هیچ، جایش هم توی نقشه
دنیا گود بیفتد. ما دشمنانمان را ابتدا خفه نموده، بعد اره کرده، سپس
ریزریز کرده، آنگاه له میکنیم. بعد از رویشان رد میشویم. سپس آتش
میزنیم. بعد زغالشان را رنده میکنیم و باز میسوزانیم. آنگاه خاکسترشان
را فوت میکنیم توی چشم آنها که شاید احتمال بدهیم روزی در دلشان بگذرد که
نکند بخش کوچکی از رفتارمان با آنها اشتباه بوده باشد.
امروز
ما در جنگ جدی هستیم. در همه ابعاد باید بجنگیم. امروز هر بشقاب ماهواره
در حقیقت یک بمب است. ما باید این بشقابهارا با عملیات «راپل» جمع کنیم.
با لگد بزنیم کج و کوله کنیم. لولهشان بکنیم. بعد با ضرب و شدت هرچه
تمامتر فرو کنیم توی حلق صاحبانشان تا صدایشان که در حقیقت همان صدای
استکبار جهانی است، قطع گردد و خفه شوند.
فساد
و بیبند و باری اخلاقی تا کی؟ من از آقایان میپرسم؛ کی میخواهید به این
وضعیت فضاحتبار پایان بدهید؟ دانشگاهها شده است مثل دیسکوها و
نایتکلابها. نایتکلاب و دیسکو که میدانید کجاست؟ جاهای بد و بدنام.
جاهای اونجوری که زن و مرد با هم حرف میزنن توش. به هم میخندن. به هم
سلام میکنن. از کنار هم رد میشن. الان دانشگاههای ما هم شده مثل
همونجور جاها. دانشگاهها باید درست بشه. باید دیوارکشی بشه بین بخش
خواهران و برادرا. بالای دیوارا هم باید سیم خاردار بکشن، اطراف دیوار هم
خاکریز هلالی و مثلثی بزنن، پشت خاکریزها خورشیدی بذارن و بین خورشیدی و
کانال مین والمری بذارن. بعد هم یه کانال بکشن و توش آب بندازن. بعد هم یه
خط آتیش توپخونه درست کنن جلوی موانع. شاید جلوی این بیناموسیها گرفته
بشه.
مسئول
نباید نون و پنیر و خیار بخوره. مگه همه مردم توان خرید پنیر و خیار رو
دارن؟ این همه اسراف و تبذیر برای چیه؟ مسئولان فوقش میتونن نون بربری رو
بذارن لای نون تافتون بخورن. مسئولان باید یا پیاده برن اینور و اونور یا
خونه پُرش خر سوار بشن که بفهمن روستاییا چی میکشن.
...
و اما شعار ما: «همه شهروندان درجه یک هستند». این شعار را همهجا و همیشه
خواهیم گفت. اما تفسیر شعار ما چیست و چه کسی شهروند است؟ کسی که در دلش
هم خیال سازش بگذرد، مگر شهروند است؟ کسی که عوض «تفسیر خبر» بنشیند سریال
ترکیهای ببیند، مگر شهروند است؟ کسی که طرفدار روابط حیوانی و آزاد و
بیبندوبار جنسی نظیر حرف زدن و سر کلاس نشستن دختر و پسر در دانشگاه هست،
مگر شهروند به حساب میآید؟ کسی که پیتزا میخورد، کسی که شجریان گوش
میدهد، مگر شهروند به حساب میآید که حالا درجه یک باشد یا نباشد؟
سخنرانی دوم
به
نام خداوند بخشنده مهربان و با سلام خدمت همه شما خواهران و برادران.
خوشحالم که بار دیگر برای ایران اسلامی آمدهام تا در خدمت شما باشم. بار
دیگر برای آرامش، برای آسایش، برای ارتباط با جهان با حفظ احترام متقابل.
زورمندان
و روزمداران جهان باید بدانند که ما هم برای خودمان کسی هستیم. ما دور
خودمان دیوار نمیکشیم اما برای هیچ دشمنی هم دست دراز نمیکنیم.
ما از دیوار خانه مردم بالا نمیرویم تا ماهواره جمع کنیم اما میتوانیم با پارازیتها این ابزار تهاجم فرهنگی را از کار بیندازیم.
در
دانشگاهها هم وضع باید تعدیل شود. اختلاط دختر و پسر باید کنترل شود.
بنده خودم بارها سوار سمندم شدهام و به دانشگاهها رفتهام. در سلف با
دانشجویان غذا خوردهام و با آنها گفتوگو کردهام و تذکراتی هم دادهام.
...
و اما شعار ما: «همه شهروندان درجه یک هستند». بله همه شهروندان در نگاه
ما درجه یک هستند ولی درجه یک بودن هم خودش سطوحی دارد. همه که همسطح
نیستند. همه با هم برابرند اما کدام عقل سلیمی میتواند چشم بر این واقعیت
ببندد که بعضی برابرترند و باید هم باشند. چطور ممکن است که یک استاد
دانشگاه با یک فرد معتاد بیسواد را یکی بدانیم و حتی برای هر کدامشان یک
حق رأی قائل باشیم؟
سخنرانی سوم
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
درود
بر مردم پاک. درود بر ساکنان این آب و خاک. درود بر ایران. درود بر
ایرانی، درود بر خلیجفارس. درود بر همه مفاخر کشور. درود بر شما و
روانهای پاکتان.
تمام
شد. دوران فقر و فاقة اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به پایان رسید. بنده
آمدهام. آمدهام برای حرکت. حرکت به سمت جلو. سالهای پیشرو سالهای
جلوگرایی است، نه جلوگیری. باید از نگاه به عقب دست برداریم.
باید
با جهان در ارتباط باشیم. باب گفتوگو همیشه باز است. بنده معتقدم حتی در
قعر جهنم هم میشود با شیطان سر میز مذاکره نشست و امتیاز گرفت. باید
دیدمان را گسترش بدهیم. دانشگاهها مراکز اجتماعی و فکری هستند. نسل جوان
در دانشگاه میبالد. بعضیها از یک طرف میگویند ازدواج دانشجویی خوب است،
از طرف دیگر میخواهند دختر و پسر را از هم جدا کنند. پس اینها کجا باید
همدیگر را ببینند و بشناسند؟
آیا
مشکل ما ماهواره است؟ مگر مردم ما درک ندارند؟ مگر مردم صغیر هستند؟ چرا
به شعور مردم توهین میکنیم با جمعآوری ماهوارهها و پارازیت؟ چرا مردم
نباید بفهمند بالاخره «خرم سلطان» برنده میشود یا «ماهی دوران» یا
«فیروزه»؟ بگذارید مردم هوسرانی پادشاهان خارجی را ببینند تا خودشان قدر
بدانند.
مسئولی
که نان و پنیر میخورد، به مردم خیانت میکند. اگر مسئول، غذای درست و
حسابی نخورد که نمیتواند انرژی داشته باشد برای کار. باید بخورد خوبش را
هم بخورد. مسئولی که بنز سوار نشود، جایگاه ریاست جمهوری کشور را مقابل
همتایان خارجی پایین آورده. مگر میشود رئیس جمهور باشی و ماشین ناامن سوار
شوی؟ وقتی به فکر امنیت و سلامت خودت نباشی، چطور میخواهی به فکر امنیت و
سلامت کشور باشی؟
...
و اما شعار ما: «همه شهروندان درجه یک هستند». قطعاً هم همینطور است.
آنها که قانون شهر را رعایت کنند، شهروندند، فلذا درجه یک هستند اما من از
شما میپرسم؛ آنها که قانون جنگل را میخواهند و قوانین شهر را رعایت
نمیکنند، آیا شهروند به حساب میآیند که بخواهیم آنها را درجه یک بنامیم؟
آنها شهر و درجه و شهروند و ما و شما را یکجا میخورند!