پاسخ به این سوال را باید در مشی اصلاحطلبانه رئیسجمهور سابق جستجو کرد. او به تمام معنا یک رفرمیست است. در ادبیات سیاسی سالهای اخیر سعی فراوانی شد که اصلاحطلب به معنای «ضداصولگرا» جا بیفتد. در گرماگرم انتخابات دوم خرداد 1376 و چند سال پس از آن ( به ویژه در دوران مجلس ششم) این تعریف درست بود. شاید سیدمحمد خاتمی هم بدش نمیآمد که این تعریف، مصطلح و رایج شود اما کار خیلی زودتر از آنچه او و دوستانش تصور میکردند از دست در رفت و اصلاحطلبی روی ریل قطارتندروی به حرکت درآمد و از آن مفهوم ساختارشکنی مستفادگردید.
صرفنظر از مواضع سالهای اخیر خاتمی، بهنظر میرسد او از یک سال قبل که در انتخابات مجلس شرکت کرد، به دنبال بازتعریف «اصلاحات» و بازگرداندن آن به «رفرمسیم» است. رفرمیسم به دنبال تغییر اوضاع است اما با استفاده از روشهای آرام، مسالمتآمیز، تدریجی و دمکراتیک. خاتمی به دنبال چنین شیوهای است.
از سوی دیگر خاتمی، یک سیاستمدار عملگراست و ورودش به بازی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نشان میدهد که میخواهد عملگرایی را از دالان رفرمیسم عبور دهد تا وضعیتی را که به آن منتقد است، در حد توان اصلاح نماید. با این نگاه، او به جای حمایت از دکتر عارف که در اردوگاه اصلاحطلبی است، عبور میکند و به سمت نامزدی متمایل میشود که هر چند بخش زیادی از نظراتش را قبول ندارد اما از پتانسیل رایآوری بالاتری برخوردار است.
مشابه این اقدام در نظامهای چند حزبی در شرق و غرب دنیا وجود دارد و بازیگران سیاسی تمام تلاششان را به کار میگیرند تا اگر نه همه قدرت را، برشهایی از آن را مال خود کنند. از نگاه ارزشمدارانه نیز این کنش در کشور ما نمیتواند منفی باشد.
در این اوضاع و احوال، حضور نسبتا فعال خاتمی در عرصه انتخابات، از سوی دو جریان که در تضاد شدید با یکدیگر قرار دارند در معرض حمله است. جریان نخست، اپوزیسیون خارج از کشور و عقبه آن در داخل است. این جریان تندرو، انتظار دارد خاتمی به تحریم انتخابات بپیوندد و به همین دلیل، سیلی از ناسزاها و توهینها را از طریق رسانههای متعدد و شبکههای اجتماعی نثار او کرده است. مخالفان دیگر خاتمی را کسانی تشکیل میدهند که نام اصولگرا دارند و معتقدند رئیسجمهور پیشین ایران، حق هیچگونه فعالیت سیاسی ندارد، چون از عوامل اصلی فتنه است.
اگر شرایطی را که ترسیم شد در ذهنتان تصور کنید، دلیل حمایت خاتمی از نامزدی حسن روحانی، که صفت "اعتدال" شعار اصلی اوست، قابل توجیه است.»