صراط: در کشور ما سالهای سال عزیز دردانه ایرانی یکهتاز خیابانها بود! از شهر
گرفته تا روستا هرجا که میرفتی غیر ممکن بود که پیکان را نبینی.
شب
هنگام که ستارهها در آسمان چمشک میزدند، چهار چرخ ایرانی رؤیای خواب
خیلیها میشد. «خدایا میشه یک پیکان داشته باشم و با این آرزو به خواب
میرفتند».
صبح که میشد حسن آقا با همان لُنگ کهنهاش چنان پیکان آلبالویی را برق میانداخت که انگار همین امروز از کمپانی بیرون آمده است.
یادش
بخیر! اون روزها آنقدر پیکان عزیز شده بود كه خیلیها زندگی مشترکشان را
با بوق بوقهای پیکان سفید رنگی آغاز میکردند که چراغ بنزی داشت.
اون
روزها عشق خیلی از جوانها ماشین دزدی بابا بود؛ همین که تیک تیک آخرین
ساعت شب به صدا در میآمد و چرت بابا سنگین میشد، پسربچههایی که تازه پشت
لبشان سبز شده بود، یواشکی سوئیچ پیکان را از داخل جیب بابا کش میرفتند و
تخت گاز راهی کوچه و خیابان میشدند. صبح که میشد بابا تعجب میکرد، چطور باک ماشینش خالی شده؛ راستی که چه کیفی پیکان دزدی بابا داشت.
ماشین پول آقای خودرو ساز
دیری
نگذشت که خیابانها مملو از پیکانهای رنگوارنگ جوانان، کار و لوکس شد. حالا
پیکان سختجون تبدیل به مرکب همه شده بود، از راننده تاکسی نارنجی رنگ
گرفته تا کارمندان عالیرتبه.
کمکم
پیکان نونبیار خانوادهها هم شد؛ مسافرکشی با پیکان و نان خوردن هزاران
نفر از این خودرو «پربرکت» و البته ماشین پول آقای خودروساز!
سه
دهه بعد که همچنان تولید «ماشین پول» ایران خودرو با همان شکل و شمایل
ادامه داشت، منتقدان بهانهگیری کردند که پیکان! هوای شهرها را خاکستری
کرده، بنزین را غارت و دلارهای نفتی را عین آب میخورد.
البته
این تمام داستان نبود، زیرا سر و کله ماشینهای جور واجور فرنگی هم در
بازار پیدا شد؛ حالا حضور خودروهای رنگارنگ اروپایی چهره خیابانها و شهرها
را عوض کرده و انگار پیکان قصه ما، در میان این همه ماشینهای خارجی گم شده
بود.
تب
انتقادها بازهم تند شد. پیچ تلویزیون را که باز میکردی پر بود از بد و
بیراه گفتن به پیکان بیچاره؛ روزنامه را هم که نگو، انگار شکاری بهتر از
«دردانه ایرانی» پیدا نکرده بودند و بدینترتیب شمارش معکوس برای مرگ
پیکان، اسطوره صنعت خودروی ایران آغاز شد، پنج، چهار، سه، دو، یک.
مرگ دردانه
تولید
پیکان پس از حدود چهل سال سرانجام برچیده میشود، باورش سخت بود، اما این
خبری جنجالی بود که در ویترین روزنامهها در پایان سال83 حسابی خودنمایی
میکرد.
سرانجام
پس از حرف و حدیثهای فراوان تولید پیکان؛ بعد از سالها در روز یکشنبه
۲۵اردیبهشت84 متوقف و آخرین پیکان تولیدی با شماره۲۲۹۵۰۹۵ به موزه
فرستاده شد.
جهانگیری
که در طول صدارتش به وزیر خودرو معرف شده بود، در برابر صدها دوربین با
لبخندی روی لب، روی آخرین پیکان نوشت:«پیکان ارابهای بود که صنعت خودرو بر
دوش آن شکل گرفت و امروز به موزه میرود تا نظارهگر اعتلای این صنعت
باشد»
اگرچه
در مراسم وداع، حسی از جنس «خاطره» حاکم بود، اما با خارج شدن آخرین پیکان
حاضران غریو شادی سردادند و سپس پارچهای با نوشته خداحافظ پیکان روی آن
کشیدند تا احتضار این خودروی ۳۸ساله تجسمی نمادین بگیرد، اما پیکان آن شب
در موزه ایران خودرو خواب دید؛ خواب حسن آقا که حالا ماشین شاسیبلند
چشمبادامیها را سوار میشود!
دوباره پیکان
روزها
و سالها گذشت و درست زمانی که همه دردانه ایرانی را فراموش کرده بودند ؛
خبری دوباره پیکان را زنده کرد : خبر این بود : احتمال تولید پیکان به دلیل
مشکلات صنعت خودروسازی و البته فراموشی نهضت خودکفایی در صنعتی که عالی
جنابان خودروساز مدام از دستاوردهایش می گفتند....