صراط: گاهی وقت ها شوکه شدن از تماشای توانمندی های فوق تصور خودی ها در یک سریال
وطنی مثل شکستن رکوردها یکی پشت اون یکی در بازار بورس، تخیل آدم را قلقلک
می دهد.
فرمانده نیروی انتظامی در مراسم تقدیر از عوامل مجموعه تلویزیون هوش سیاه گفت: متاسفانه زمان پخش این سریال برای من بدترین زمان ممکن بود چرا که کار اصلی نیروی انتظامی در این زمان تازه آغاز شده به خصوص که این سریال در فصل بهار و تابستان پخش شد از نظر من ساعت 22 بهترین زمان برای پخش این سریال بود اما من در این ساعت مجبور بودم که سریال اوشین همراه با خانواده ام ببینم. فرمانده نیروی انتظامی گفت: در آخرین قسمت این سریال نوشته شد ادامه دارد، من امیدوارم این سریال نیز به کار خود ادامه دهد چرا که هوش سیاه توانست مخاطبین بسیاری را جذب کند و حیف است که چنین سریالی در اوج میدان را ترک کند این سریال باید همچنان به کار خود ادامه دهد هر چند هوش سیاه از نظر تکنولوژی در بخشی از موارد ماورایی عمل کرد اما می توان آن را سریال قابل قبولی دانست.
با تشکر از سردار به خاطر تماشا نکردن سریال، آیا ترکاندن یک قایق با کلی تبهکار مهم ایرانی و خارجی و کلی اطلاعات محرمانه بوسیله آرپیجی، خداحافظی در اوج است؟ یا منظورتان از عملکرد ماورایی همین بخش است.
سکانس ماورایی اول:
- چی شده؟
- موبایلش خاموشه؟
- از روی هارد کامپیوترش پیگیری کن.
- همونی که از روی سیستم باز کرد و گذاشت توی جیبش؟
- آره همون. بجنب...
(7 ثانیه بعد)
- قربان پیداش کردیم. سر چهار راه سیروس وایساده منتظر ماشین.
- خیلی خب نقشه ماهوارهای شو بریز رو موبایل من. خودم میرم دنبالش.
- اجازه بدین. دانلود شد.
- من رفتم بچه ها همه چیزرو همین طوری پیگیری کنین. شما خانوم ها هم ردشو بگیرین.
- چشم قربان. برو دست خدا به همرات.
---
سکانس دوم
- قربان متهم در حوالی خیابان فرشته دیده شده.
- نقشه هوایی رو بدین ببینم.
- بفرمایین الان روی تب لت شما هست.
- خب از این طرف که هیچی، اون سمت هم که...آهان...نقشه این خونه متروکه رو میخوام.
(ستوان انگشتانش را روی تب لتش میکشد و...)
- براتون بلوتوث کردم قربان.
- آها. اینه. این اون سوراخیه که توش قائم شده. ردشو بگیرین ببینین اونجا سیگنال غیر مرتبطی هست یا نه؟
(5 ثانیه بعد...)
- قربان غیر از بچههای بالا، مخابرات، صداوسیما، بچههای خودمون و پارازیتهای ماهوارهای، یه سیگنال هست که معلوم نیست چیه.
- ردشو بگیرین.
- گرفتیم. یه نفر داره با خارج به صورت موبایل اینترنتی حرف میزنه.
- ردشو بگیرین.
- گرفتیم قربان. متن کامل مکالمه رو الان براتون میفرستم.
- اومد. مرسی. رمزی حرف زدن. ردشو بگیرین.
- چشم قربان. اجازه بدین...(4ثانیه بعد) بفرمایید قربان رمزگشایی شد.
و این هوشمندیها و سرعت عملها ادامه دارد...
------
سکانس سوم
- قربان آب شده رفته تو زمین.
- نقشه گوگل ارث منطقه رو بدین.
- چشم قربان. ریختم رو تب لت شما.
- ایناهاش...تو زمین های اطراف کرجه. تمام مسیرهای آبی زیرزمینی اون منطقه رو میخوام.
- (چند ثانیه بعد...) بفرمایید قربان.
- ایناهاش. داره فرار می کنه. اون نزدیکی یه پمپ بنزینه. فیلم زنده دوربین هاشو می خوام.
- اجازه بدین قربان...(چند ثانیه بعد) فیلم روی تلویزیون های اتاقه.
- اوناهاش. من میرم اونجا. شما خوب مراقبش باشین.
پایان ماورایی هوش سیاه 3
- قربان ردشونو زدیم. توی اون رستوران قرار صبحانه کاری دارن.
- همهشون اومدن؟
- بله. هم نماینده فرانسه اومده و هم نماینده اونا. (منظور امریکاست)
- خب با پلیس لهستان هماهنگ کن.
- قربان هماهنگ شد.
- فرید. برو ببینم چه میکنی...
(بعد از 4 ثانیه عملیات محیر العقول فرید)
- قربان تمومه.
- ستوان با خودش: دیگه کارتون تمومه...(با ارسال یک اس ام اس و دریافت دلیوری، رستوران به طرز فجیعی با خاک یکسان میشود)
ستوان باهوش از میان خاک و دود با لبخند بیرون میآید...و این داستان ادامه دارد.
فرمانده نیروی انتظامی در مراسم تقدیر از عوامل مجموعه تلویزیون هوش سیاه گفت: متاسفانه زمان پخش این سریال برای من بدترین زمان ممکن بود چرا که کار اصلی نیروی انتظامی در این زمان تازه آغاز شده به خصوص که این سریال در فصل بهار و تابستان پخش شد از نظر من ساعت 22 بهترین زمان برای پخش این سریال بود اما من در این ساعت مجبور بودم که سریال اوشین همراه با خانواده ام ببینم. فرمانده نیروی انتظامی گفت: در آخرین قسمت این سریال نوشته شد ادامه دارد، من امیدوارم این سریال نیز به کار خود ادامه دهد چرا که هوش سیاه توانست مخاطبین بسیاری را جذب کند و حیف است که چنین سریالی در اوج میدان را ترک کند این سریال باید همچنان به کار خود ادامه دهد هر چند هوش سیاه از نظر تکنولوژی در بخشی از موارد ماورایی عمل کرد اما می توان آن را سریال قابل قبولی دانست.
با تشکر از سردار به خاطر تماشا نکردن سریال، آیا ترکاندن یک قایق با کلی تبهکار مهم ایرانی و خارجی و کلی اطلاعات محرمانه بوسیله آرپیجی، خداحافظی در اوج است؟ یا منظورتان از عملکرد ماورایی همین بخش است.
سکانس ماورایی اول:
- چی شده؟
- موبایلش خاموشه؟
- از روی هارد کامپیوترش پیگیری کن.
- همونی که از روی سیستم باز کرد و گذاشت توی جیبش؟
- آره همون. بجنب...
(7 ثانیه بعد)
- قربان پیداش کردیم. سر چهار راه سیروس وایساده منتظر ماشین.
- خیلی خب نقشه ماهوارهای شو بریز رو موبایل من. خودم میرم دنبالش.
- اجازه بدین. دانلود شد.
- من رفتم بچه ها همه چیزرو همین طوری پیگیری کنین. شما خانوم ها هم ردشو بگیرین.
- چشم قربان. برو دست خدا به همرات.
---
سکانس دوم
- قربان متهم در حوالی خیابان فرشته دیده شده.
- نقشه هوایی رو بدین ببینم.
- بفرمایین الان روی تب لت شما هست.
- خب از این طرف که هیچی، اون سمت هم که...آهان...نقشه این خونه متروکه رو میخوام.
(ستوان انگشتانش را روی تب لتش میکشد و...)
- براتون بلوتوث کردم قربان.
- آها. اینه. این اون سوراخیه که توش قائم شده. ردشو بگیرین ببینین اونجا سیگنال غیر مرتبطی هست یا نه؟
(5 ثانیه بعد...)
- قربان غیر از بچههای بالا، مخابرات، صداوسیما، بچههای خودمون و پارازیتهای ماهوارهای، یه سیگنال هست که معلوم نیست چیه.
- ردشو بگیرین.
- گرفتیم. یه نفر داره با خارج به صورت موبایل اینترنتی حرف میزنه.
- ردشو بگیرین.
- گرفتیم قربان. متن کامل مکالمه رو الان براتون میفرستم.
- اومد. مرسی. رمزی حرف زدن. ردشو بگیرین.
- چشم قربان. اجازه بدین...(4ثانیه بعد) بفرمایید قربان رمزگشایی شد.
و این هوشمندیها و سرعت عملها ادامه دارد...
------
سکانس سوم
- قربان آب شده رفته تو زمین.
- نقشه گوگل ارث منطقه رو بدین.
- چشم قربان. ریختم رو تب لت شما.
- ایناهاش...تو زمین های اطراف کرجه. تمام مسیرهای آبی زیرزمینی اون منطقه رو میخوام.
- (چند ثانیه بعد...) بفرمایید قربان.
- ایناهاش. داره فرار می کنه. اون نزدیکی یه پمپ بنزینه. فیلم زنده دوربین هاشو می خوام.
- اجازه بدین قربان...(چند ثانیه بعد) فیلم روی تلویزیون های اتاقه.
- اوناهاش. من میرم اونجا. شما خوب مراقبش باشین.
پایان ماورایی هوش سیاه 3
- قربان ردشونو زدیم. توی اون رستوران قرار صبحانه کاری دارن.
- همهشون اومدن؟
- بله. هم نماینده فرانسه اومده و هم نماینده اونا. (منظور امریکاست)
- خب با پلیس لهستان هماهنگ کن.
- قربان هماهنگ شد.
- فرید. برو ببینم چه میکنی...
(بعد از 4 ثانیه عملیات محیر العقول فرید)
- قربان تمومه.
- ستوان با خودش: دیگه کارتون تمومه...(با ارسال یک اس ام اس و دریافت دلیوری، رستوران به طرز فجیعی با خاک یکسان میشود)
ستوان باهوش از میان خاک و دود با لبخند بیرون میآید...و این داستان ادامه دارد.