این انتقال حداقل از اوایل سال های دهه 80 و از زمانی که اخوان المسلمین در مصر و دیگر کشورهای جهان عرب به طور گسترده به خشونت انقلابی خاتمه داد و وارد بازی سیاست و حزب گرایی شد در جریان بوده است.
در خلال آن سال ها، سازمان های تروریستی سلفی نظیر القاعده و جهاد اسلامی مصر بسرعت خلأ بوجود آمده را پر کردند و خشونت را تداوم بخشیدند و البته در بعضی موارد نیز تعدادی از این گروه ها با پیروی از اخوان المسلمین راه قانونی و ورود به پارلمان را پیمودند.
اما بعد از بهار عربی، سلفی ها این حرکت آهسته به سمت قانونگرایی را شتاب بخشیده و ثابت کردند در تنظیم برنامه های اسلامی دولت ها و جان سالم به در بردن از پس لرزه های انقلاب ها از اخوانی ها مهارت بیشتری دارند.
همانند شبه نظامیان سلفی، سیاستمداران سلفی نیز آرمان هایشان را از طریق جذب موفقیت آمیز هواداران راستگرای افراطی هر چند اندک ارتقا دادند.
از آنجا که راست افراطی خواهان محدودیت حقوق و آزادی های فردی در راستای نگرش بشدت محافظه کارانه اش از اسلام سیاسی است، سیاستمداران سلفی در بیشتر کشورها همواره در اقلیت بوده اند و به همین دلیل آنها باید برای تحقق و دستیابی به اهداف سیاسی خود با دیگران متحد می شدند.
از این رو، حزب نور بزرگ ترین حزب سلفی مصر از یک سو با اخوان برای تصویب یک قانون اساسی محافظه کارانه همکاری کرد و از سوی دیگر و از زمانی که مرسی در اضافه کردن اعضای این حزب به دولتش شکست خورد با سکولارها برای خلع مرسی همدست شد و به این ترتیب با پذیرش نقش اقلیت نه تنها صلاحیت اسلامی اش را حفظ کرد، بلکه پس از خلع مرسی توسط سکولارها از خشم آنها جان سالم به در برد.
اما تمام احزاب سلفی چنین فرز و چابک نبودند. شماری از احزاب کوچک تر از جمله حزب سازندگی و توسعه شاخه سیاسی جماعت اسلامی به امید تعدیل قدرت حزب نور با اخوان متحد و فقط اندکی قبل از سقوط مرسی از آنها جدا شد. حزب سازندگی و توسعه اکنون به دلیل از دست دادن اصلی ترین پشتیبانش بشدت عصبانی شده و به طور غیرمستقیم تهدید به بازگشت به خشونت کرده است.
تعدادی از سلفی ها سازمان تروریستی جدید انصار الشریعه را در صحرای سینا به راه انداخته اند و سلفی های خارج از مصر نیز در حال حاضر بسیار خشمگین به نظر می رسند.
بسیاری از رهبران سلفی نظیر شیخ ابوصدرا در لیبی که بعداز بهار عربی از خشونت پرهیز می کردند، اکنون نگرانند که دیگر قادر به وادارکردن هواداران سلفی به اطاعت از اوامرشان نباشند.
از این منظر شاید هیچ رهبر سلفی خوشحال تر از ایمن الظواهری رهبر القاعده نباشد. او ده ها سال است که استدلال می کند عهد اخوان المسلمین به شیوه های حزبی و سیاست بازی هیچ دستاوردی بجز بازگذاشتن دست رقبا و تائید یک سیستم حکومتی ضد اسلامی ندارد.
از شروع جنبش های عربی وی بر این نکته تاکید داشت که غرب و حامیان داخلی اش هرگز به یک دولت اسلامی اجازه نخواهند داد به طور واقعی حاکم شود. الظواهری بی تردید کودتای مصر را اثبات حقانیت استدلالش می داند و جای تعجب ندارد که هواداران جهادی الظواهری نیز حوادث مصر را به همین شیوه ببینند.
تهدید به خشونت پرسش های نگران کننده ای را در باره سلفی های مصر پیش می کشد. هیچ کس نمی داند که آیا حزب نور در زمانی که ارتش کماکان اسلامگراها را سرکوب می کند به همکاری با آنها ادامه خواهد داد یا نه و همچنین هیچ روشن نیست سلفی ها در خارج و داخل مصر تا چه میزان سیاست مماشات را پیگیری خواهند کرد، اما آنچه روشن است این که هیچ کدام از این سوال ها دیگر ربطی به اخوان المسلمین ندارد و این جنبش با تسلیم انقلاب به سلفی ها دیگر پیشرو جنبش اسلامی نخواهد بود.
حتی در حوزه سیاست پارلمانی نیز ناظران خارجی که ده ها سال اخوان المسلمین را نماد صداقت سیاسی می دانستند، اکنون آنها را در مقایسه با سلفی ها ساده لوحانی گیج و منگ توصیف می کنند. اخوان المسلمین به عنوان بزرگ ترین خیمه حزبی اسلام می توانست در راهی که رهبرانش قول انجام آن را داده بودند، گام های محکم تری بردارد.
آنها در مقایسه با سلفی ها از امکانات و توانایی های بهتری برخوردار بودند، اما تعصب و گرایش سازمانی به سمت اقتدارگرایی و پنهانکاری و نیز دشواری حکومت در مصر پساانقلاب این حزب را به پرتگاه کشاند. این نکته حقیقت دارد که اخوان حتی با شکاف ها و مشکلاتی عمیق تر از این هم اوج گرفته است و احتمال دارد دوباره چنین اتفاقی بیفتد، اما آنچه اکنون به منصه ظهور رسید یک شکست تاریخی برای اخوان المسلمین بود که برای هیچ کس نمی تواند رضایت بخش باشد.