همینطور که به سر و صورتم میزد و گلویم را فشار میداد شروع به فحاشی کرد که تو به چه حقی به من گفتی حجابتو...آدمت میکنم،در حین گفتن این صحبت باز به سمتم پرید و اینبار از پشت سر چادر و روسری من رو گرفت و کشید و سعی داشت چادرو از سرم برداره.
"صراط" / وبلاگستان - "افسر سایبری" که ظاهرا از تعرض به بانوان چادری در تهران بسیار مکدر شده در وبلاگ معبر سایبری فندرسک چنین نوشت:
فرانسه: جمعه 28 تیر 1392 در تظاهرات جمعه شب طرفداران حجاب در برابر یکی از کلانتریهای شهرتراپ Trappes درحومه پاریس یک پسر جوان بر اثر اصابت گلوله پلاستیکی زخمی و در بیمارستان بستری شد.
یکی از مسئولان مسلمانان فرانسه که نامش فاش نشده است گفت این تظاهرات در پی بازداشت روز پنجشنبه مردی برگزار شد که با بازرسی همسر برقع پوش خود از سوی پلیس مخالفت کرده بود. یک منبع پلیس هم این روایت را تایید کرد و گفت این مرد به علت درگیری با پلیس بازداشت شده و قرار است محاکمه شود.
به گفته شاهدان در این تظاهرات 200 تا 400 نفر شرکت داشتند . ده خودروی ضد شورش پلیس از ساختمان کلانتری حفاظت میکردند و یک بالگرد هم بر فراز این شهر پرواز میکرد . تعداد زیادی پلیس در شهر مستقر شده بودند و یک ایستگاه اتوبوس غارت شد.
واردات غیرت و حجاب از فرانسه
ایران : روز شنبه 22 تیر 1392 گزارش خانمی که به یک خانم بد حجاب تذکر داده بود خانم لطفا حجابتونو رعایت کنید : هنوز به آخر جمله نرسیده بودم که زن برگشت و در کمال ناباوری گلویم را گرفت و چند بار به صورتم چنگ زد. و همینطور که به سر و صورتم میزد و گلویم را فشار میداد شروع به فحاشی کرد که تو به چه حقی به من گفتی حجابتو...آدمت میکنم،در حین گفتن این صحبت باز به سمتم پرید و اینبار از پشت سر چادر و روسری من رو گرفت و کشید و سعی داشت چادرو از سرم برداره... همینطور که چادرم دستش بود و میکشید، فریاد میزد: تویی که باید حجابتو برداری... خودم چادر از سرت بر میدارم...خودم روسریتو برمیدارم.. شماها باید ازاینجا برید....شماها همه چیزو خراب کردید...شما چند نفر بیشتر نیستید..."ما" نمیذاریم "شماها" اینجا زندگی کنید.خودم چادر از سرت میکشم... همه توانمو گذاشتم که چادر از سرم برداشته نشه و بحمدلله موفق به کشف حجاب کامل نشد وبا فریادهایم بالاخره آقایی اومد و منو از دستش نجات داد. در این فاصله حدود بیست سی نفری هم جمع شده بودن و تماشا میکردند یا چیزی میگفتن اما خبری از نیروی انتظامی که محل استقرارش دقیقا آن سمت خیابان بود نشد که نشد.
پ,ن:
از زبان همان خانم با شرف ایرانی: بعد از برگشتن به خانه، همراه اعضای
خانواده دوباره برگشتم و به همان کلانتری مراجعه کردم که گویا با شرایط
موجود، کمکی از آنها نیز ساخته نبود و باید کم کم باور کنیم که جای منکر و
معروف عوض شده و حکمی به نام امر به معروف و نهی از منکر را باید فراموش
شده بدانیم. باید کم کم باور کنیم که اگر بخواهی محجبه باشی و حکم خدا را
رعایت کنی، باید قید امنیت و حداقل حقوق شهروندی ات را بزنی، نه قانون و نه
مجری از تو حمایت نخواهد کرد... در همین تهران خودمان، پایتخت ایران
اسلامی، شهر اخلاق ..."
نمیدانم چه می خواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی می سوزدم گه می نوازد