با خودم می گویم این بچه را کجای گوشه دلم قرار دهم. از یکسو به علت اینکه به شعار برابری انسان ها و فرصت های برابر برای همه شهروندان جهانی اعتقادداری، قصدداری موضوع را با سکوت برگزار کنی و اصلا به آن فکر نکنی اما از سوی دیگر مگر می شود در مورد این کودک به دنیا آمده که خبر اول اغلب رسانه های تصویری و سایتهای خبری دنیا شده است و به ناگاه به صورت گسترده در شبکه های اجتماعی خود را نمایان ساخته است چیزی نگفت.
ناخودآگاه فکر انسان مشغول می شود و از زوایای مختلف به این مساله فکر می کند که چگونه می شود موضوعی بی اهمیت و به شدت ضد برابری و حتی ضد حقوق شهروندی در فضای رسانه های عصر اطلاعات که دارای پتانسیل بالایی از تولید و بازتولید چند طرفه اطلاعات هستند، انتشار پیدا کند؟ چگونه تولد این پسر بچه اشرافی و در عین حال بی اهمیت در کشور انگلیس آنقدر مهم می شود که ناخواسته سخنگوی وزارت امور خارجه ایران نیز تبریک می گوید و عکس او با والدینش در همه سایت ها پخش می شود؟
1- شاید در ابتدا همه به اصلاحات اشاره کنند و براین باور باشند که این کودک برای انگلیسی ها نماد دموکراسی و مردم سالاری است. پادشاهی انگلستان خیلی زود و بدون درگیری با مردم حقوق شهروندی را به رسمیت شناخت و قبل از انقلاب فرانسه به طبقه متوسط و شهروندان عادی امتیازات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی داد که بتوانند بر سرنوشت خویش حاکم باشند. در واقع خاندان اشرافی سلطنتی از حقوق تمامیت خواهانه و رادیکال خود دست کشید و راضی شد به صورت نمادین در یادها باقی بماند و تنها گوشه ای اندک از ثروت و قدرت را با چارچوب های قانونی داشته باشد.
به این ترتیب به خاطر اینکه خاندان سلطنتی در مقابل مردم نایستاد و حقوق اساسی آنها را نادیده نگرفت، روند گذار به دنیای جدید در انگلستان با مسالمت و رواداری ختم به خیر شد در نتیجه در قانون اساسی و عرف سیاسی از قرن 17 تا کنون مزایا و امتیازاتی برای این از خودگذشتگی در نظر گرفته می شود. دارای ثروت، رسانه، کاخ، قدرت معین و امتیازات مندرج در قانون باشند که گونه ای از باج و امتیاز شهروندان انگلیسی در طول تاریخ به این خاندان است.
2- از سوی دیگر جریان های انقلابی و تندرو بر این باورند که سرمایه داری در جهان دارای پیوندهای قومی قبیله ای است که هرگز اشرافیت سنتی را رها نخواهد کرد. حتی دولت ملی و بعد از آن فرایند جهانی شدن منطق سرمایه را به هم نریخته است. امروزه تعداد میلیونی از کودکان در سومالی، میانمار، غنا، عراق و سوریه کشته می شوند که هیچ کس نه خبری از آنها می داند و نه برای دنیا اهمیت دارند. در همین زمان یک کودک تمامی وقت و هزینه سایت ها و رسانه های خبری جهان را به خود مشغول می کند و دغدغه این می شود که نام او چه است؟ سرمایه داری ذاتی جهانی و بسیار خشن دارد که با رویه های جذابیت بخشی به بورژوازی و ترسیم و ایدئولوژی توهمی انسان ها را فریب می دهد.
موضوعات اصلی جهان که جان و مال میلیون ها انسان به آنها ارتباط دارد به حاشیه کشیده می شود اما موضوعات فرعی و بی اهمیت از حاشیه به متن می آیند تا لحظه ای چون مخدر شهروندان را که در حال مبارزه برای زندگی حداقلی در شرایط فلاکت بار هستند مشغول سازند. بچه نوه ملکه انگلیس نمادی است از پیوند سرمایه، قدرت و رسانه که به راحتی افکار عمومی جهان را سودهی های اشتباه می دهند.
3- از سوی دیگر برخی محافظه کاران به تقلید از ادموند برک بر این باورند که انسان ها موجودات عاقل و سرشاراز هوشی نیستند که بتوانند همه زندگی خویش را برنامه ریزی کنند. بسیاری از وجوه زندگی بشر در قلمرو مسائل عقلانی قرار ندارد و هنوز سنت ها، اسطوره ها و نمادها و عادات و رسوم بی دلیل و علت در زندگی قرن بیست و یکمی نیز وجود دارد. خاندان سلطنتی، امپراطور، سلطان و ملکه همه ریشه در اشرافیتی دارند که در سنت و تاریخ نهفته شده است و نمی تواند با عقل و استدلال های منطقی آنها را نابود کرد. تجربه نشان داده است که هر کجا به اسم خرد که تبلور آن در آزادی و برابری کنش سیاسی صورت گیرد دستاورد بسیار خطرناکی برای جامعه رقم می خورد.
انقلاب در برابر سنت ها و تاریخ منجر به روی کار آمدن دیکتاتورهایی خواهد شد که هیچ مانعی در برابر اهداف گوناگونشان وجود ندارد. سنت های تاریخی در طول زمان و در اثر تجربه های آزمون و خطایی شکل گرفته اند و همه دارای کارکردهای آشکار و پنهان فراوانی برای جوامع می باشند.
بنابراین احترام به خاندان سلطنتی، ملکه و کودک تازه به دنیا آمده به گونه ای احترام به سنت و مذهب و تاریخ اشرافی انگلستان است که کشور را از توتالیتریسم و خشونت دور خواهد ساخت. حال فارغ از این تحلیل های علم سیاست، نویسنده به عنوان یک ایرانی که در کشورش انقلاب علیه اشرافیت روی داده است و از سوی دیگر با توجه به زندگی در دهه شصتی که روایتی رادیکال و جماعت گرا از رویدادها ارائه می داد به صورت ناخودآگاهی از اینکه این کودک توانسته است به صورت ناگهانی همه فضاهای رسانه ای و شبکه های اجتماعی را برای مدتی تحت تاثیر خبر بی اهمیت و پوچ خود قرار دهد، اعتراض دارد. اعتراضی به رسانه های سرمایه داری که شهروندان جهانی را به موضوعات حاشیه ای سرگرم می کنند و به راحتی شکاف ها، نقص ها و ناکارآمدی های قابل رفع را پوشش می دهند.
البته این جریان همیشه وجود دارد و تاریخ بشر، مبارزه ایست میان آنانکه اطلاعات حاشیه ای را اصل می کنند و آنان که قصد دارند مفاهیم جدید اصل را عرضه نمایند، و در این میدان هیچ گریزی از بازنمایی نیست.