Scott Powrieصراط: کوهنورد خارجی که در مسیر فتح قله برودپیک هیمالیا با
آیدین،مجتبی و پویا همراه بوده است، در مورد آنها،سخاوتشان نوشته و گفته که
آنها از بهترین آدمهایی بودند که او در زندگی اش دیده است.
اسکات در وبلاگ شخصی اش چند عکس هم از بچه های ایران گذاشته و نوشته است:«برای من جالب بود. حتی در طول صعود هم وقتی یکی از دوستای این کوهنورد پاش از ۶ جا شکسته بود، مجتبی با اینکه خودش خیلی خسته بود بازهم به او کمک کرد که او را پایین بیاورند. حتی بچهها غذاهای ایرانی که با خودشان آورده بودند و برای کل سفرشان بود را با بچه ها تقسیم کردن. آنها می خواستند نشان بدهند که ایرانی ها چقدر مهمان نواز هستند. و در نهایت هم پرچم ایران را آن بالا برافراشتند.»
اسکات که از اتفاق به وجود آمده برای سه همسفرش در هیمالیا ناراحت است ادامه می دهد:«کوهنوردان با استعدادی بودند. در 10 ژوئن در اسلام آباد نخستین برخورد من با آنها اتفاق افتاد. آنها برای بالا رفتم مصمم بودند. من حس کردم که تیم ایران نمی خواهد صبر کند. این تیم متشکل از مردان خوب، زیبا و متفکر بود. دوستی من با این سه نفر در مکان های عجیب و غریب و در شرایط عجیب وغریب شکل گرفت. تیم آنها با کیفیت بود. من پشت سر این سه نفر حرکت می کردم.»
اسکات از خاطراتش در طول مسیر حرف می زند و می گوید:«من چند کلمه فارسی هم از آنها یاد گرفته ام مثلا اینکه چطور می گویند متشکرم. من می توانم همین چند کلمه را در کالیفرنیا آموزش بدهم. آنها همراه خودشان پنیر ایرانی،گوشت،سبزیجات،ماست،میوه های خشک و آجیل داشتند. آنها می خواستند ما از غذاهای محلی که همراهشان هست امتحان کنیم. یک چیزی بگویم؟یکی از کوهنوردان ما دچار حادثه شد و پایش از 6 جا شکست. مجتبی نزول کرد و با اینکه خسته شده بود به برایان کمک کرد و او را نجات داد. در این دنیا من به اندازه کافی خوش شانس بوده ام که در مکان های مختلف با آدم های مختلف زندگی کرده ام. برخی ها خوب بوده اند و برخی ها هم بد. در برخی موارد نادر شما می توانید انسان هایی را ملاقات کنید که در بیرون کشیدن احساسات از دل شما توانایی دارند. مانند یک نور سفید از شادی. تعداد کمی از این افراد خاص روی زمین زندگی می کنند. آیدین، مجتبی و پویا از این مردم نادر بودند.جهان این جوانان را از دست داد و من هم آنها را از دست دادم. آنها دوستان من بودند و من دلتنگ دیدنشان هستم. آنها شخصیت، استعداد و توانایی های زیادی از کشوری که آمده بودند را نشان دادند.»
اسکات در وبلاگ شخصی اش چند عکس هم از بچه های ایران گذاشته و نوشته است:«برای من جالب بود. حتی در طول صعود هم وقتی یکی از دوستای این کوهنورد پاش از ۶ جا شکسته بود، مجتبی با اینکه خودش خیلی خسته بود بازهم به او کمک کرد که او را پایین بیاورند. حتی بچهها غذاهای ایرانی که با خودشان آورده بودند و برای کل سفرشان بود را با بچه ها تقسیم کردن. آنها می خواستند نشان بدهند که ایرانی ها چقدر مهمان نواز هستند. و در نهایت هم پرچم ایران را آن بالا برافراشتند.»
اسکات که از اتفاق به وجود آمده برای سه همسفرش در هیمالیا ناراحت است ادامه می دهد:«کوهنوردان با استعدادی بودند. در 10 ژوئن در اسلام آباد نخستین برخورد من با آنها اتفاق افتاد. آنها برای بالا رفتم مصمم بودند. من حس کردم که تیم ایران نمی خواهد صبر کند. این تیم متشکل از مردان خوب، زیبا و متفکر بود. دوستی من با این سه نفر در مکان های عجیب و غریب و در شرایط عجیب وغریب شکل گرفت. تیم آنها با کیفیت بود. من پشت سر این سه نفر حرکت می کردم.»
اسکات از خاطراتش در طول مسیر حرف می زند و می گوید:«من چند کلمه فارسی هم از آنها یاد گرفته ام مثلا اینکه چطور می گویند متشکرم. من می توانم همین چند کلمه را در کالیفرنیا آموزش بدهم. آنها همراه خودشان پنیر ایرانی،گوشت،سبزیجات،ماست،میوه های خشک و آجیل داشتند. آنها می خواستند ما از غذاهای محلی که همراهشان هست امتحان کنیم. یک چیزی بگویم؟یکی از کوهنوردان ما دچار حادثه شد و پایش از 6 جا شکست. مجتبی نزول کرد و با اینکه خسته شده بود به برایان کمک کرد و او را نجات داد. در این دنیا من به اندازه کافی خوش شانس بوده ام که در مکان های مختلف با آدم های مختلف زندگی کرده ام. برخی ها خوب بوده اند و برخی ها هم بد. در برخی موارد نادر شما می توانید انسان هایی را ملاقات کنید که در بیرون کشیدن احساسات از دل شما توانایی دارند. مانند یک نور سفید از شادی. تعداد کمی از این افراد خاص روی زمین زندگی می کنند. آیدین، مجتبی و پویا از این مردم نادر بودند.جهان این جوانان را از دست داد و من هم آنها را از دست دادم. آنها دوستان من بودند و من دلتنگ دیدنشان هستم. آنها شخصیت، استعداد و توانایی های زیادی از کشوری که آمده بودند را نشان دادند.»
مثل اون عرب های زر مفتی ...(غیر قابل انتشار)... نیست که