صراط: در کتاب خاطرات آیت الله خلخالی، که توسط نشر سایه منتشر شده است، ج1، ص342 و 347 آمده است:
هيچ بيل و كلنگي به مقبره كارگر نبود
«ما
به دفتر امام رفتيم و طبق معمول، از هر دري سخن به ميان آمد و گفته شد:
زمان آن فرا رسيده است كه مقبره پهلوي خراب شود. اين ايام مصادف بود با
ورود مجدد شاه به مصر، سادات با پناه دادن به شاه، مي خواست او را در
بازگشت به ايران كمك كند؛ ولي ما مي خواستيم به او و ياران او نشان دهيم كه
ديگر در ايران، هيچ گونه ريشه و پايه و خانه اي ندارد. يكي از انگيزه هاي
ما در خراب كردن مقبره پهلوي همين بود و نيز مي خواستيم، طرفداران او در
ايران كه همچون ستون پنجم عمل مي كردند، به كلي مأيوس شوند.
ما
آن روز به سپاه رفتيم و ... سرپرست سپاه، امكانات لازم را در اختيار ما
گذاشت. ما حدود دويست نفر، با هم جمع شديم و با بيل و كلنگ، به طرف حضرت
عبدالعظيم به راه افتاديم.
من در صحن مطهر حضرت
عبدالعظيم، سخنراني پرشوري ايراد كردم و گفتم: دوره قرار گرفتن بناهاي زشت و
زيبا در كنار هم، پس از انقلاب اسلامي ايران، ديگر به پايان رسيده و مردم
مسلمان ايران نمي توانند در كنار مزار شهيدان به خون خفته و چهره هاي
درخشان تاريخ اسلام، مانند حضرت عبدالعظيم، مقبره جنايتكاراني مانند رضا
خان و ناصر الدين خان ناصر الدين شاه قاجار و حسنعلي منصور و دودمان پهلوي
را تحمل نمايند. بايد به هر وسيله اي كه شده، مقبره هاي سردمداران كفر و
الحاد تخريب شود.
مردم لحظه به لحظه تكبير مي گفتند و ابراز شادي مي كردند. من حدود سه ربع ساعت براي مردم صحبت كردم و صحن حرم مملو از جمعيت شد.
با
صدور فرمان حركت به سوي مقبره پهلوي، مردم بسيج شدند. آنها در همان دقايق
اوليه خيلي تلاش كردند، ولي در عمل مشاهده شد كه مقبره به قدري محكم ساخته
شده كه هيچ بيل و كلنگي به آن كارگر نيست. البته، مواد منفجره و ساير لوازم
را هم تهيه كرده بوديم. از طرف سازمان راديو و تلويزيون هم آمده بودند تا
فيلمبرداري كنند.
مردم ستم كشيده از دست اين
دودمان، به ويژه سالخوردگان حضرت عبدالعظيم، بي اندازه فعاليت مي كردند يكي
سنگ ها را مي شكست و ديگري پله ها را مي كند و سومي به در و پنجره حمله مي
كرد و خلاصه، هر كس كاري مي كرد.
سرانجام، كار
به گريدر و بلدوزر و جرثقيل و وسايل قوي مكانيكي كشيد. ساعت، حدود 4:30 بعد
از ظهر بود كه از طرف بني صدر پيام آوردند، مبني بر اينكه از تخريب مقبره
دست برداريد. من اعتنا نكردم، ولي كم كم، كار جدي شد و جناب آقاي مير سليم،
سرپرست وزارت كشور، نامه رسمي مرقوم و اعلام نمود كه دستور از طرف شوراي
انقلاب و شخص آقاي بني صدر است و شما بايد به هر نحو كه شده، دست از تخريب
برداريد، وگرنه مجبوريم طبق مقررات با شما عمل كنيم، يعني شما را توقيف مي
كنيم.
من ديدم كه ديگر جاي تأمل نيست. لذا، گفتم
كه: به آقاي بني صدر بگوييد، هر چه مي خواهد، طبق مقررات انجام دهد و ما هم
اينجا هستيم و تا مقبره را با خاك يكسان نكنيم، از اينجا خارج نخواهيم شد.
اطراف
مقبره را گروه مسلح فداييان اسلام در محاصره داشتند و پاسداران هم مواظب
اوضاع بودند. سرانجام، شب فرا رسيد، ولي ما نتوانستيم مقبره را بخوابانيم،
اگرچه خسارت زيادي به آن زديم و به صورت مخروبه درآورديم. ساعت حدود ده شب،
براي استراحت، محل مقبره را ترك كردم.
بني صدر ما را به خودكامگي متهم كرد
كمي
بعد، جناب آقاي حاج احمد آقا خميني، براي ديدن مقبره و در واقع، براي
تقويت روحيه اينجانب به آنجا آمد و افراد مستقر در آن محل را تشويق كرد و
با اين عمل خود، فهماند كه امام با تخريب مقبره، مخالفتي ندارند و اين امر،
بي اندازه موجب تقويت ما شد.
فرداي آن روز،
روزنامه ها، بيانات به اصطلاح شيواي ابوالحسن بني صدر را درج كردند. او در
اجتماع خبرنگاران داخلي و خارجي و ايل و تبار خود، مصاحبه اي ترتيب داده و
ما را به خودكامگي متهم كرده بود، حال آنكه، ما رضايت خدا و رسول و ائمه
اطهار و امام امت و بالاخره، رضايت مردم ايران را در اين كار در نظر
داشتيم. مردم اصيل و آزاده ايران، جنايات پهلوي را به خاطر مي آوردند.
چرا
بني صدر اصرار داشت كه اين مقبره در جاي خود باقي بماند، با اينكه مي ديد
مردم اين را نمي خواهند؟ او به چه مناسبت اصرار داشت كه ما از تخريب ان دست
برداريم؟ البته، او ظاهراً مي گفت كه بايد اين مقبره بماند تا به موزه
جنايات رضا خان و محمد رضا خان تبديل شود.
آنها
تظاهر مي كردند كه مي خواهند از تمام دنيا، مدارك و شواهدي جمع كنند، حتي
آثاري از جنايات ژنرال پينوشه در شيلي، عليه سالوادور آلنده و ژنرال موبوتو
در زئير و ژنرال امين در اوگاندا، و وان تيو در ويتنام و لون نول در
كامبوج را در اين موزه جمع آوري و به نمايش بگذارند و اين موزه، كتابي گويا
از جنايات جنايتكاران باشد؛ ولي ما مي گفتيم كه اين كارها عملي نخواهد شد و
همه اينها بهانه است.
اگر آنها مي خواستند آثار
جنايات پهلوي را در موزه اي جمع آوري كنند، موزه ايران باستان مي توانست
جاي بهتر و بزرگتري براي اين امر باشد؛ اما، آقاي بني صدر، نه تنها آثار
جنايات پهلوي را جمع آوري نكرد؛ بلكه، حتي آن را ننوشت.
مردم با شعارهايشان ما را تاييد مي كردند
او
جانيان درجه يك اين دودمان را از ايران خارج كرد و وجوه نقدي آنها را به
وسيله آقاي نوبري، دست نشانده خود، براي آنها به خارج حواله نمود. بني صدر
نمي خواست اين كار عظيم به دست روحانيون مبارز انجام شود. او نمي خواست حتي
قبور زاهدي و منصور و ساير سردمداران فساد از ميان برود. او مي خواست در
آينده، قبر خود او هم به عنوان قبر يك سردار، در كنار آنها قرار گيرد،
وگرنه اين مقبره با آن ساختماني كه داشت، نه به درد موزه مي خورد و نه به
درد چيز ديگري، فقط دكور شيطاني بود.
ما فرداي آن
روز نيز، مشغول به كار شديم . البته اين بار با دلگرمي بيشتري كار مي
كرديم. در بعضي از جرايد درج شده بود كه تخريب مقبره پهلوي به تأخير افتاد و
اين مطلب را از قول بعضي از كميته ها نوشته بودند؛ اما ما با جديت مشغول
تخريب شديم و مردمي كه براي زيارت حضرت عبدالعظيم مي آمدند، با شعارهاي خود
ما را تأييد مي كردند.
تعداد بي شماري از مردم
نيز از تهران براي كمك آمده و فرياد مي زدند: بايد مقبراه هرچه زودتر خراب
شود. شايد شما ندانيد كه اين مقبره را تا چه حد محكم ساخته بودند. ما آن را
مثقال مثقال مي كنديم و بلدوزر و گريدر و وسايل تخريب عادي، بدان كارگر
نبود. سرانجام، ما مجبور شديم كه با ديناميت مقبره را به تدريج خراب كنيم.
تخريب قبر رضا شاه بيست روز طول كشيد
هر
روز، مهندسين و كارشناسان درجه يك، به عنوان متخصص تخريب از كارخانه سيمان
ري مي آمدند و چه بگويم، متجاوز از بيست روز طول كشيد تا آن دكور شيطاني
فرو ريخت و به طور كامل تخريب شد. پس از تخريب، صداي هلهله و شادي از مردم
بلند شد و شور و شعف به قدري بود كه غير قابل وصف است.
ما
در جواب آقاي بني صدر، در روزنامه ها نوشتيم كه اين خودكامگي نيست، بلكه
تبعيت از آراي ملت است و ملت ما رادر اين راه تأييد مي كنند. بعداً هم امام
امت دربيانات خود، تخريب مقبره راتأييد كرد و فرمود: كار آقاي خلخالي درست
است.
مقبره شيطاني رضا خان، قطع نظر از اينكه
جلوي ديدگاه بارگاه پرجلالت حضرت عبدالعظيم بن عبدالله حسني را گرفته بود و
مردم نمي توانستند از راه دور آن را مشاهده كنند و سلام عرض نمايند و صرف
نظر از اينكه جلوي خيابان كشي از طرف غرب شهر ري به طرف شرق و شمال شهر را
گرفته بود، تخريب آن يك فايده رواني مهم داشت و آن اين بود كه دل طرفداران
دين و اهل بيت عصمت و طهارت را شاد و لبريز از سرور كرد. شكر به درگاه
خداوند كه مردم با چشم خود ديدند، مقبره سرسلسله دودمان چهلوي، در حكومت
اسلامي در هم مي ريزد.
من با چشم خود ديدم كه در
شب حمله به مقبره پهلوي، در ميان امواج خروشان مردم اصيل شهرري و تهران،
فقط دو نفر گريه مي كردند به ما مي گفتند كه چرا اين مقبره را خراب مي
كنيد! و بعداً معلوم شد كه آنها جزو چند صد نفر پرسنلي بودند كه به عناوين
جاروكش و رفتگر و دربان و قاري قرآن و مأمور تشريفات و مفتش و جاسوس در
آنجا كار مي كرند و هريك، حقوق كلاني از بيت المال مسلمين دريافت مي
داشتند.
با تخريب اين مقبره،
روحيه خدايي در مردم زنده شد و برعكس، در بين طرفداران سلطنت و دودمان
پهلوي، ايجاد يأس و نوميدي كرد. ... ما شنيديم كه شاه در قاهره، پس از
باخبر شدن از تخريب مقبره، ديگر نتوانست روي پاي خود بايستد و ناچار شدند
او را يكسره به بيمارستان ببرند و سرطان او شروع به فعاليت كرد و سرانجام،
به همين مرض از دنيا رفت.
دوست داشتم شاه در نبرد كشته شود
شاه
وقتي مرد، من خدمت حضرت امام رفتم، جريان را عرض كردم و گفتم: من دلم مي
خواست كه شاه در نبرد كشته شود، نه در ذلت. امام هم قبول كرد.
اين
احتمال نيز وجود داشت كه اگر مقبره بر جاي خود باقي بماند، در طول ساليان
دراز و در آينده به مزار تبديل شود. ما به چشم خود ديده بوديم كه مردم ساده
لوح، پس از زيارت حضرت عبدالعظيم، بر مقبره ناصرالدين شاه هم فاتحه مي
خواندند. البته، ما دست به كار شديم و دستور داديم كه سنگ قبر ناصرالدين
شاه را بكنند تا اثري از مقبره او در كنار حضرت عبدالعظيم نمانده باشد.
ما
نه تنها قبر رضا خان رابا خاك يكشانكرديم ، بلكه قبر عليرضا پهلوي «برادر
محمد رضا شاه» و فضل الله خان زاهدي، عامل كودتاي 28 مرداد و منصور، امضا
كننده قرارداد كاپيتولاسيون و مصونيت مستشاران نظامي آمريكا و ده ها نفر
ديگر از سردمداران فساد را نيز نابود كرديم. آنها با نزديك كردن خود و
خانواده خود به دربار، طي ساليان دراز، مردم را به انحطاط كشانده بودند.
موضوعي
كه لازم است گفته شود، اين است كه هرچه قبر رضا خان را كندند، حتي استخوان
هاي او هم به دست نيامد. بعداً معلوم شد كه شاه به هنگام فرار، استخوان
هاي پدرش را برداشته و با خود به قاهره برده است و حالا هم در يك جاي امن،
در لوس آنجلس، نگهداري مي شود. اين استخوان ها را در كنار جنازه فرزند
اشرف، آقاي شفيق، به امانت نگاه داري مي كنند تا به اصطلاح، در يك فرصت
مناسب، در ايران، دفن كنند.
بني صدر دست بردار
نبود و در هر فرصتي، اينجا و آنجا، پشت سر ما حرف مي زد. او از همان اول مي
گفت كه: خلخالي قاتل است، نه قاطع! اما، امام امت، خميني كبير، بيان داشت
كه كارهاي خلخالي در رابطه با تخريب مقبره پهلوي ، خيلي خوب و به جا بوده
است. همين بيانات امام، موجب شد كه دهن ها بسته شود و ديگر، كسي در اين
باره پشت سر ما حرف نزند؛ وگرنه، آنها به اين آساني دست از سر ما بر نمي
داشتند.»