صراط: این روزها محمدحسین لطیفی را به عنوان کارگردان مجموعه «قلب یخی» و «ساخت ایران» میشناسند؛ مجموعههایی که در اولین تجربههای پخش سریال در شبکه نمایش خانگی، با استقبال روبهرو شد و توانست چرخ این بخش از اقتصاد تصویر را بچرخاند.
اما نگاهی به کارنامه لطیفی نشان میدهد که او مختصات تلویزیون و سینما را هم بخوبی میشناسد. سریالهای بهیادماندنی مثل «کت جادویی»، «همسایهها»، «سفر سبز» و «صاحبدلان» از آثار پیشین این کارگردان در تلویزیون است که هر کدام نقطه عطفی در کارنامه او محسوب میشوند.
پس از چند سال دوری از فضای تلویزیون، امسال ماه رمضان، لطیفی با «دودکش» مهمانخانهها شد؛ سریالی که از لحاظ زمانبندی، آخرین سریالی است که این شبها از تلویزیون پخش میشود و از لحاظ محبوبیت ظاهرا در صدر نظرسنجیها قرار دارد. گذشته از نظرسنجیها، آنچه باعث میشود محبوبیت دودکش ملموس باشد، این است که کمکم تکیهکلامهایی که در سریال از آنها استفاده میشود از زبان مردم میشنویم. مردم کوچه و بازار مثل فیروز (هومن برقنورد) در آمپاس قرار میگیرند! جالب اینجاست که خیلی از کسانی که از این تکیهکلامها استفاده میکنند، از معنی آن چیزی نمیدانند؛ فقط مفهومی کلی از کلمه را در ذهن دارند و با استناد به آن مفهوم کلی (که آن را هم از همان شخصیت یاد گرفتهاند)، گاهی کلامی مناسبتر از همان کلام را برای تعریف موقعیتشان پیدا نمیکنند. وقتی که تکیهکلامی در سطح جامعه پراکنده میشود و کمکم میبینیم آدمهایی از اقشار مختلف از آن استفاده میکنند ـ و مخاطب آن آدمها هم با این کلام آشناست و منظور آنها را میفهمد ـ متوجه میزان نفوذ سریال در میان بینندگان و گستردگی مخاطبان آن میشویم.
شخصیتهای دودکش هرکدام تکیهکلامی، حرکت بخصوصی یا ادا و اطواری مخصوص به خودشان را دارند که به نشانه آنها تبدیل شده است. برای مثال شخصیت بهروز (امیرحسین رستمی) به دوردستها خیره میشود، عالیه (الناز حبیبی) با بحث گاه و بیگاهش در باب جانورشناسی و نصرت (بهنام تشکر) با تکیهکلام خاصش (یه مرد، آنهم با هجاهای کشیده و صدایی که از عمق گلو در میآید) هرکدام بخشی از شخصیت خود را به نمایش میگذارند، بخشی که پیداکردن صفاتی برای شخصیت آنها را راحتتر میکند و جنبهای پنهان از روحیات آنها را به نمایش میگذارد. از آنجا که بخش مهمی از داستان دودکش را مواجهه این شخصیتها با یکدیگر پیش میبرد، هرچه بیشتر شناختن شخصیتها، میتواند در درک موقعیت آنها تأثیر بسزایی داشته باشد. این که شخصیتها یک داستان را پیش میبرند، به این معنی نیست که داستانی وجود ندارد. گرچه داستانهایی که شخصیتها درگیر آن میشوند، کوتاه است، از پیچیدگی خاصی برخوردار نبوده و چندان بهیاد ماندنی نیست، اما به هر حال داستان مختصری وجود دارد تا موقعیتی برای شخصیتها به وجود بیاید و آنها مثل خودشان در آن ظاهر شوند.
موقعیتهایی که در دودکش به وجود میآید و شخصیتها را در مخمصه میاندازد هم موقعیتهای خاصی هستند که واقعا از پیش طراحی شدهاند. با این که شخصیتها و به تبع آن بازیگران نقش انکارناپذیری در پیشبرد داستان و برجستهکردن جنبه کمدی آن دارند، اما همهچیز فقط متکی به تواناییهای آنها نیست و به اصطلاح به خوشمزگی ذاتی آنها بسنده نشده است. بلکه این نمک ذاتی و توانایی طنازی بازیگران، در موقعیتهای مناسب به کمک داستان اصلی میآید و از آن صحنهای یا لحظهای خندهدار به وجود میآورد. برای مثال موقعیتی را به یاد بیاورید که بنزین وانت قالیشویی تمام شده بود و مجبور بودند که ماشین را کنار خیابان نگه دارند و معطل گرفتن چند لیتر بنزین باشند.
فیروز بلندگوی ماشین خود را برمیدارد و به وسیله آن با وانتی که از آن طرف خیابان در حال عبور است صحبت میکند و او هم از همین طریق به فیروز پاسخ میدهد. بعد از آن ماشین پلیس را هم میبینیم که به همان طریق با این دو نفر صحبت میکند و این مثلث بلندگو به دست، تقریبا خیابان را قرق میکنند. این موقعیت بانمک، برای بازیگران هم شرایط مناسبی ایجاد میکند تا بتوانند تواناییهای خود را بروز دهند. مثالهای دیگری در همین سریال میبینیم که در موقعیتهایی که چندان نوآورانه نیست یا با حساب و کتاب قبلی طراحی نشده و انگار صرفا برای خالی نبودن عریضه در سریال گنجانده شده، اما بازیگران هم نمیتوانند کاری از پیش ببرند.
این نکته نشان میدهد که استفاده از نامهای آشنا که در تجربیات قبلیشان تواناییهایشان را اثبات کردهاند، نمیتواند به صورت قاطعانه موفقیت سریال را تضمین کند. در حالی که بسیار دیدهایم که وقتی سریالی از بازیگران مطرح بهره میبرد، بسیاری از ظرایف در قصهپردازی و حتی شخصیتپردازی را ندیده میگیرند و با اتکا به تواناییهای بازیگران، آنها را در شرایطی قرار میدهند که با بازی خودشان، موقعیتهای جالب را بسازند که اغلب این اتفاق نمیافتد و میبینیم که سریالها دارای چند بازیگر مطرح هستند، اما با گذشت چند قسمت از پخش آنها، مخاطب از دیدن ادامهشان منصرف میشود و در نهایت نمیتوانند موفقیت و اقبالی کسب کنند. سریالهایی که لطیفی کارگردانی آنها را به عهده داشته است، معمولا از بازیگران شناختهشده بهره میبرد. در واقع تیتراژ سریالهای لطیفی، معمولا ویترینی جذاب و قانعکننده هستند که مخاطبان را به دیدن کار ترغیب میکند. بینندگان دودکش در بعضی لحظات کاملا قبول میکنند که زوج هنری هومن برقنورد و بهنام تشکر، با وجود تمام تفاوتهایشان، مکمل بسیار خوبی برای بازی یکدیگر هستند و دیدن این دو بازیگر کنار هم، لطف بیشتری از جدا بودن آنها دارد. اضافه شدن امیرحسین رستمی به این جمع دونفره، مثلثی طلایی از آنها میسازد که وقتی داستان برای یکی دو قسمت افول میکند و بدون اتفاق یا با حوادثی بیاهمیت پیش میرود، مخاطب به طور کامل از سریال رویگردان نمیشود.
البته دلیل مهمتر همراه ماندن مخاطب این است که در جبران ریتم کند و داستان کمجان در بعضی قسمتها، شبهای بعد، اثری از این نقاط ضعف نیست و فرود مقطعی سریال، با یک فراز پوشش مییابد. میانگین این فراز و فرودها، باعث میشود دودکش حد میانه را حفظ کند. یعنی گرچه به صورت ناامیدکنندهای از دور رقابت خارج نمیشود، اما اینطور نیست که به صورت پیروزمندانهای، خود را به عنوان یک سریال درجه یک معرفی کرده و جا بیندازد و این جایگاه را حفظ کند.