شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۹ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۴

آیا قصاص بر خلاف عواطف انسانى است؟

آیت‌الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید می‌گوید: هدف از قصاص، حفظ حیات عمومى اجتماع و پیشگیرى از تکرار قتل و جنایات است و مسلما زندان نمى‌‌‏تواند در این‌باره اثر قابل توجهى داشته باشد.
کد خبر : ۱۲۶۲۰۶
صراط: یکی از سؤالات دینی که چالش‌های ویژه خود را دارد و لازم است بیش‌تر از پیش، تبیین و توضیح داده شود، مساله چرایی و فلسفه قصاص است.

آیت‌الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید در تفسیر نمونه، ذیل آیه «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْباب‏» (و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خِرد) (بقره /179) بیان خوبی دارد.

قصاص اسلامی، دریچه‌ای به سوی زندگی‌ انسان‌ها

قرآن کریم می‌فرماید: اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است، باشد که تقوا پیشه کنید «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».

این آیه که از ده کلمه ترکیب شده، و در نهایت فصاحت و بلاغت است آن چنان جالب است که به صورت یک شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مى‏‌دهد که قصاص اسلامى به هیچ‌وجه جنبه انتقام‏‌جویى ندارد بلکه دریچه‌‏اى است به سوى حیات و زندگى انسان‌‌ها.

از یک سو ضامن حیات جامعه است، زیرا اگر حکم قصاص به هیچ‌وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت مى‏‌کردند جان مردم بى‌‏گناه به خطر مى‌‏افتاد همانگونه که در کشورهایى که حکم قصاص به کلى لغو شده آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است.

و از سوى دیگر مایه حیات قاتل است چرا که او را از فکر آدم‌‏کشى تا حد زیادى باز مى‌‏دارد و کنترل مى‌‏کند.

و از سوى سوم به خاطر لزوم تساوى و برابرى جلو قتل‌هاى پى در پى را مى‌‏گیرد و به سنت‌هاى جاهلى که گاه یک قتل مایه چند قتل و آن نیز به نوبه خود مایه قتل‌هاى بیشترى مى‌‏شد پایان مى‌‏دهد، و از این راه نیز مایه حیات جامعه است.

و با توجه به اینکه حکم قصاص مشروط به عدم عفو است، دریچه دیگرى به حیات و زندگى گشوده مى‌‏شود.

جمله «لعلکم تتقون» که هشدارى است براى پرهیز از هر گونه تعدى و تجاوز، این حکم حکیمانه اسلامى را تکمیل‌تر مى‌‏کند.

قصاص و عفو یک مجموعه عادلانه‏

اسلام که در هر مورد مسائل را با واقع‌‏بینى و بررسى همه جانبه دنبال مى‌‏کند، در مساله خون بى‌‏گناهان نیز حق مطلب را دور از هر گونه تندروى و کندروى بیان داشته است، نه همچون آئین تحریف شده یهود فقط تکیه بر قصاص مى‏‌کند و نه مانند مسیحیت کنونى فقط راه عفو یا دیه را به پیروان خود توصیه مى‌‏نماید، چرا که دومى مایه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقام‌‏جویى.

فرض کنید قاتل و مقتول با هم برادر و یا سابقه دوستى و پیوند اجتماعى داشته باشند، در اینصورت اجبار کردن به قصاص، داغ تازه‏‌اى بر اولیاى مقتول مى‌‏گذارد، و مخصوصا در مورد افرادى که سرشار از عواطف انسانى باشند اجبار کردن بر قصاص خود زجر و شکنجه دیگرى براى آنها محسوب مى‏‌شود، در حالى که محدود ساختن حکم به روش عفو و دیه نیز افراد جنایتکار را جرى‌‏تر مى‏‌کند.

لذا حکم اصلى را قصاص قرار داده، و براى تعدیل آن حکم، عفو را در کنار این حکم ذکر کرده است.

به عبارت روشن‌تر، اولیاء مقتول حق دارند در برابر قاتل یکى از سه حکم را اجراء کنند:

1- قصاص کردن.

2- عفو کردن بدون گرفتن دیه.

3- عفو کردن با دیه (البته در این‌صورت موافقت قاتل نیز شرط است).

آیا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است؟

گروهى که بدون تامل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قرار داده‌‏اند به خصوص درباره مساله قصاص سر و صدا راه انداخته مى‌‏گویند:

1- جنایتى که قاتل مرتکب شده بیش از این نیست که انسانى را از بین برده است، ولى شما به هنگام قصاص همین عمل را تکرار مى‏‌کنید!

2- قصاص جز انتقام‌‏‌جویى و قساوت نیست، این صفت ناپسند را باید با تربیت صحیح از میان مردم برداشت، در حالى که طرفداران قصاص هر روز به این صفت ناپسند انتقام‌‏جویى روح تازه‌‏اى مى‌‏دمند!

3- آدم‌کشى گناهى نیست که از اشخاص عادى یا سالم سر زند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بیمارى است، و باید معالجه شود، و قصاص دواى چنین بیمارانى نمى‌‏تواند باشد.

4- مسائلى که مربوط به نظام اجتماعى است باید دوش به دوش اجتماع رشد کند، بنا بر این قانونى که در هزار و چهارصد سال پیش از این پیاده مى‌‏شده نباید در اجتماع امروز عملى شود!

5- آیا بهتر نیست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى کنیم و با کار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائیم با این عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مى‌‏ماند، و هم از وجود آنها حتى‌المقدور استفاده مى‌‏شود.

پاسخ به اعتراضات ‏

دقت در آیات قصاص در قرآن مجید جواب این اشکالات را روشن مى‌‏سازد. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ». اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است.

زیرا از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک گاه بهترین وسیله براى رشد و تکامل اجتماع است، و چون در اینگونه موارد مساله قصاص ضامن حیات و ادامه بقا مى‌‏باشد شاید از این رو قصاص به عنوان غریزه در نهاد انسان گذارده شده است.

نظام طب، کشاورزى، دامدارى همه و همه روى این اصل عقلى (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده زیرا مى‌‏بینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مى‏‌کنند، و یا به خاطر نمو گیاه شاخه‌‏هاى مضر و مزاحم را مى‌‏برند، کسانى که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگرى مى‏‌دانند تنها دید انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد در گفتار خود تجدید نظر مى‌‏کنند، از بین بردن این افراد خونریز در اجتماع همانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است که به حکم عقل باید آن را قطع کرد، و ناگفته پیدا است که تا کنون هیچکس به قطع شاخه‏‌ها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نکرده است، این در مورد ایراد اول.

در مورد ایراد دوم باید توجه داشت که اصولا تشریع قصاص هیچگونه ارتباطى با مساله انتقام‌‏جویى ندارد، زیرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر یک مساله شخصى است، در حالى که قصاص به منظور پیشگیرى از تکرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالتخواهى و حمایت از سایر افراد بى‌‏گناه مى‌‏باشد.

در مورد ایراد سوم که قاتل حتما مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممکن نیست چنین جنایتى سر بزند، باید گفت: در بعضى موارد این سخن صحیح است و اسلام هم در چنین صورت‌هایى براى قاتل دیوانه یا مثل آن، حکم قصاص نیاورده است، اما نمى‌‏توان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت، زیرا فسادى که این طرح به بار مى‏‌آورد و جراتى که به جنایتکاران اجتماع مى‌‏دهد براى هیچکس قابل تردید نیست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانى که به حقوق دیگران تعدى مى‌‏کنند نیز باید صحیح باشد، زیرا آدمى که داراى سلامت کامل عقل است هرگز به دیگران تجاوز نمى‏کند، و به این ترتیب تمام قوانین جزائى را باید از میان برداشت، و همه متعدیان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بیمارستان‌هاى روانى روانه کرد.

اما اینکه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمى‏‌پذیرد و قصاص تنها در اجتماعات قدیم نقشى داشته اما الان قصاص را حکمى خلاف و جدان مى‏‌دانند که باید حذف شود پاسخ آن یک جمله است و آن اینکه:

ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناک جنایات در دنیاى امروز و آمار کشتارهاى میدان‌هاى نبرد و غیر آن ادعاى بى‌‏ارزشى است، و به خیالبافى شبیه‌‏تر است، و به فرض که چنین دنیایى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در کنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نکرده است، مسلما در چنان محیطى خود مردم ترجیح خواهند داد که قاتل را عفو کنند، اما در دنیاى کنونى که جنایاتش تحت لفافه‌‏هاى گوناگون قطعا از گذشته بیشتر و وحشیانه‏‌تر است حذف این قانون جز اینکه دامنه جنایات را گسترش دهد اثرى ندارد.

و در مورد ایراد پنجم باید توجه داشت که هدف از قصاص همانطور که قرآن تصریح مى‏‌کند حفظ حیات عمومى اجتماع و پیشگیرى از تکرار قتل و جنایات است، مسلما زندان نمى‌‏تواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آنهم زندان‌هاى کنونى که وضع آن از بسیارى از منازل جنایتکاران بهتر است) و به همین دلیل در کشورهایى که حکم اعدام لغو شده در مدت کوتاهى آمار قتل و جنایت فزونى گرفته، به خصوص اگر حکم زندانى افراد- طبق معمول- در معرض بخشودگى باشد که در اینصورت جنایتکاران با فکرى آسوده‌‏تر و خیالى راحت‌‏تر دست به جنایت مى‌‏زنند.

آیا خون مرد رنگین‌‏تر از زن است؟

ممکن است بعضى ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید مرد به خاطر قتل زن مورد قصاص قرار گیرد، مگر خون مرد از خون زن رنگین‌‏تر است؟

چرا مرد جنایتکار بخاطر کشتن زن و ریختن خون ناحق از انسانهایى که بیش از نصف جمعیت روى زمین را تشکیل مى‏‌دهند قصاص نشود؟!

در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه این نیست که مرد نباید در برابر زن قصاص شود بلکه همانطور که در فقه اسلام مشروحا بیان شده اولیاى زن مقتولى مى‌‏توانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آنکه نصف مبلغ دیه را بپردازند.

به عبارت دیگر: منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قید و شرط است ولى با پرداخت نصف دیه، کشتن او جایز است.

و لازم به توضیح نیست که پرداخت مبلغ مزبور براى اجراى قصاص نه به خاطر این است که زن از مرتبه انسانیت دورتر است و یا خون او کمرنگ‌‏تر از خون مرد است، این توهمى است کاملا بی‌جا و غیر منطقى که شاید لفظ و تعبیر «خون‌بها» ریشه این توهم شده است. پرداخت نصف دیه تنها به خاطر جبران خسارتى است که از قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مى‌‏شود (دقت کنید).

توضیح اینکه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى‌‏شوند و با فعالیت‌هاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش در مى‏‌آورند، بنا بر این تفاوت میان از بین رفتن مرد و زن از نظر اقتصادى و جنبه‌‏هاى مالى بر کسى پوشیده نیست که اگر این تفاوت مراعات نشود خسارت بى‏‌دلیلى به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بى‌‏گناه او وارد مى‌‏شود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعایت حقوق همه افراد را کرده و از این خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، که به یک خانواده مى‌‏خورد جلوگیرى نموده است اسلام هرگز اجازه نمى‏دهد که به بهانه لفظ تساوى، حقوق افراد دیگرى مانند همسر و فرزندان شخصى که مورد قصاص قرار گرفته پایمال گردد.

البته ممکن است زنانى براى خانواده خود، نان‌‏آورتر از مردان باشند، ولى مى‌‏دانیم احکام و قوانین بر محور افراد دور نمى‌‏زند بلکه کل مردان را با کل زنان باید سنجی. (دقت کنید)

تشویق به عفو و گذشت به جای قصاص

قرآن رشته برادرى را میان مسلمانان به قدرى مستحکم مى‌‏داند که حتى بعد از ریختن خون ناحق باز برقرار است، لذا براى تحریک عواطف اولیاى مقتول آنها را برادران قاتل معرفى مى‌‏کند و آنان را با تعبیر (اخیه) به عفو و مدارا تشویق مى‌‏کند، و این عجیب و جالب است.

البته این در مورد کسانى است که بر اثر هیجان احساسات و خشم و مانند آن دست به چنین گناه عظیمى زده‌‏اند و از کار خود نیز پشیمانند، اما جنایتکارانى که به جنایت خود افتخار مى‌‏کنند و از آن ندامت و پشیمانى ندارند نه شایسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!

منبع: فارس