"صراط" - گزارش های احمدی نژاد به دل نمی نشیند. با وجود اینکه می دانیم –و سخت گیر ترین منتقدان هم می دانند- که بسیاری از آمارهایی که او می دهد در واقع درست و محصول زحمات گاه بی نظیر دولت های نهم و دهم –بویژه نهم-است، اما باز افکار عمومی نگاهی ناباورانه، گاه توام با نوعی خشم پنهان نسبت به این گزارش ها دارد.
حتی برای کارشناسان هم که برخی شان خوب می دانند بخش عمده این آمارها صحیح است و به واقع پرکاری دولت های نهم و دهم استاندارهای کار اجرایی در کشور را بسیار بالاتر از آن برده که تا پیش از آن بود، باز هم دل و دماغی برای دفاع از این آمارها و حتی تکرار آنها ندارند.
از منظر روان شناسی اجتماعی مفید است که بپرسیم چرا چنین است؟
چند دلیل مهم وجود دارد. نخستین دلیل این است که گزارشگر سخت بی اعتبار است. این گزارش ها از زبان کسی شنیده می شود که به دلایل بسیار متنوع اکنون اعتبار چندانی برای حرف او نزد مردم باقی نمانده است. رفتار آقای احمدی نژاد خصوصا در دو سال گذشته آنچنان آکنده از بی تدبیری بوده است که گوشی برای شنیدن سخنان او –ولو حق- نمانده است. احمدی نژاد اکنون یکی از کارآمدترین افراد در کشور برای از ریخت انداختن زیباترین گزارش هاست. رفتار عصبی و خشن او در محیط سیاسی، برخوردهای متکبرانه اش حتی با نزدیک ترین دوستان، ابراز استغنایش از جامعه حزب اللهی کشور، ترجیح دادن دعوا ودرگیری به مذاکره و حل مسئله، نشاندن مچ گیری و افشاگری به جای رعایت شان خود و نظام، بی حرمتی به بسیاری از آنچه همواره در چشم مردم محترم بوده ااست، ادبیات متوهمانه به جای واقع نگری، مسئولیت ناپذیری و انداختن مسئولیت کارها به دوش این و آن، ترک خدمت به مردم و تبدیل شدن به مدافع بی چون و چرای یک باند خاص، نمک نشناسی و پشت پا زدن به دینی که به نهادهای انقلابی داشت و ... فقط بندهای آغازین فهرست بلندی است که می توان نام آن را مکتب سیاسی احمدی نژاد گذاشت. این مکتب قبل از هرکس و بیش از هر کس به خود او صدمه زده و بی اعتبارش کرده است. او در حق خیلی ها ظلم کرد اما بزرگترین ظلم را به خودش کرد؛ آن هم با بوجود آوردن فضایی که در آن هیچ کس حتی گزارش درست و حرف حق او را هم به چیزی می گیرد.
دلیل دوم این است این گزارش ها با احساس عمومی درباره وضعیت کشور منطبق نیست. این درست است که احساس عمومی یک مفهوم دارای حد و مرز مشخص نیست و در واقع هیچ کس نمی تواند ادعا کند احساس او شاخصی از احساس کل جامعه است؛ با این حال، فکر می کنم در موقعیتی هستیم که بتوان گفت آنچه علی العموم مردم از زندگی و سفره خود حس می کنند شباهتی به این چیزی که آقای احمدی نژاد می گوید ندارد. این باز به این معنا نیست که آنچه او می گوید لزوما و در همه موارد نادرست است. نه چنین نیست. اما این مقدار هست که مردم نمی توانند میان این اعداد و ارقام و جملات منططنی که پر است از صفات تفضیلی –اولین، برترین، بزرگترین، ...- با آنچه روزانه در سوپر سر کوچه شان می بینند ارتباط برقرار کنند. یک جنبه از مسئله بی شک به این برمی گردد که آقای رییس جمهور همه چیز را نمی گوید یا در مقایسه هایی که ترتیب می دهد از معیارهای دو و گاهی چندگانه استفاده می کند و طرفین مقایسه را عند الاقتضا طوری انتخاب می کند که نتیجه همیشه به نفعش تمام شود. بخش دیگر هم مربوط به عملیات رسانه ای دولت در دو سال گذشته است که تمام ظرفیت های خود را صرف زد و خورد سیاسی –آن هم به سخیف ترین شکل ممکن و با دوستان- کرده و هرگز به ارائه بخشی از این واقعیت ها به مردم نپرداخته است و بنابراین این حرف ها –تا آن جا که درست است- به گوش مردم کاملا جدید و بلکه غریب می آید.
دلیل سوم، سبک گزارش دهی آقای احمدی نژاد است. گزارش های آقای احمدی نژاداز کارنامه اش به گونه ای ارائه می شود که گویی ما اگر به قله نرسیده باشیم دست کم در یک قدمی آن ایستاده ایم. مهم تر از این، آقای رییس جمهور طوری حرف می زند که مخاطب احساس می کند ایشان هیچ ضعف و خطایی در کار خود نمی شناسد و هر چه کرده عین ثواب و حقیقت و خدمت بوده است. جایی هم مشکلی اگر هست مربوط به این است که دشمنان سنگ انداخته اند، قلم دست دشمن بوده یا اینکه نگذاشته اند ایشان هر کاری دلش می خواسته بکند. تحت این شرایط مردم به خوبی می توانند بفهمند که آقای رییس جمهور عمیقا اهل اغراق و بلکه توهم است. حسی که با شنیدن حرف های احمدی نژاد به آدمی دست می دهد این است که او حقیقتا نسبت به خود شگفت زده است و دائما در حال تحسین خویش است و میان خود و دیگران فاصله ای چنان بزرگ می بیند که نمی تواند عمق تشکرش از خودش را پنهان کند. این احساس هم به لحاظ روانشناختی قابل مطالعه است و هم اینکه در مخاطب اثری در حد دلزدگی شدید به جا می گذارد.
آخرین دلیل –که سهم آن را مطلقا نباید کوچک گرفت- البته مربوط فضایی است که دشمن در ذهن برخی از مردم ساخته است گویی در این دولت جز خرابکاری اتفاقی نیفتاده است. دولت احمدی نژاد در یال های گذشته دائما خود را در معرض تهمت قرار داده و دشمنان هم البته از تهمت زدن کم نگذاشته اند. احمدی نژاد در این سال ها در جنگیدن با دوستان و راه رفتن روی اعصاب آنها که زمانی از عمق جان دوستش داشتند ماهرتر بوده تا نبرد با دشمن بنابراین طبیعی است دشمنی که صحنه را تا این خالی و بلکه مستعد دیده، برای جا انداختن ذهنیت مورد نظر خود از دولت با تمام نوات عمل کرده باشد. احمدی نژاد زبان دشمن را به روی همه، به روی انقلاب و از جمله به روی خودش چنان گشاده کرده است که زمانی دراز طول خواهد کشید تا بتوان برای این زبان های گشاده فکری کرد.
آقای احمدی نژاد نیاز به گزارش دهی ندارد. او بیش از هر چیز محتاج درون نگری است و سپس سوال جوابی سخت با منتقدانی که البته او را منحرف می دانند ولی دشمن نه.
حتی برای کارشناسان هم که برخی شان خوب می دانند بخش عمده این آمارها صحیح است و به واقع پرکاری دولت های نهم و دهم استاندارهای کار اجرایی در کشور را بسیار بالاتر از آن برده که تا پیش از آن بود، باز هم دل و دماغی برای دفاع از این آمارها و حتی تکرار آنها ندارند.
از منظر روان شناسی اجتماعی مفید است که بپرسیم چرا چنین است؟
چند دلیل مهم وجود دارد. نخستین دلیل این است که گزارشگر سخت بی اعتبار است. این گزارش ها از زبان کسی شنیده می شود که به دلایل بسیار متنوع اکنون اعتبار چندانی برای حرف او نزد مردم باقی نمانده است. رفتار آقای احمدی نژاد خصوصا در دو سال گذشته آنچنان آکنده از بی تدبیری بوده است که گوشی برای شنیدن سخنان او –ولو حق- نمانده است. احمدی نژاد اکنون یکی از کارآمدترین افراد در کشور برای از ریخت انداختن زیباترین گزارش هاست. رفتار عصبی و خشن او در محیط سیاسی، برخوردهای متکبرانه اش حتی با نزدیک ترین دوستان، ابراز استغنایش از جامعه حزب اللهی کشور، ترجیح دادن دعوا ودرگیری به مذاکره و حل مسئله، نشاندن مچ گیری و افشاگری به جای رعایت شان خود و نظام، بی حرمتی به بسیاری از آنچه همواره در چشم مردم محترم بوده ااست، ادبیات متوهمانه به جای واقع نگری، مسئولیت ناپذیری و انداختن مسئولیت کارها به دوش این و آن، ترک خدمت به مردم و تبدیل شدن به مدافع بی چون و چرای یک باند خاص، نمک نشناسی و پشت پا زدن به دینی که به نهادهای انقلابی داشت و ... فقط بندهای آغازین فهرست بلندی است که می توان نام آن را مکتب سیاسی احمدی نژاد گذاشت. این مکتب قبل از هرکس و بیش از هر کس به خود او صدمه زده و بی اعتبارش کرده است. او در حق خیلی ها ظلم کرد اما بزرگترین ظلم را به خودش کرد؛ آن هم با بوجود آوردن فضایی که در آن هیچ کس حتی گزارش درست و حرف حق او را هم به چیزی می گیرد.
دلیل دوم این است این گزارش ها با احساس عمومی درباره وضعیت کشور منطبق نیست. این درست است که احساس عمومی یک مفهوم دارای حد و مرز مشخص نیست و در واقع هیچ کس نمی تواند ادعا کند احساس او شاخصی از احساس کل جامعه است؛ با این حال، فکر می کنم در موقعیتی هستیم که بتوان گفت آنچه علی العموم مردم از زندگی و سفره خود حس می کنند شباهتی به این چیزی که آقای احمدی نژاد می گوید ندارد. این باز به این معنا نیست که آنچه او می گوید لزوما و در همه موارد نادرست است. نه چنین نیست. اما این مقدار هست که مردم نمی توانند میان این اعداد و ارقام و جملات منططنی که پر است از صفات تفضیلی –اولین، برترین، بزرگترین، ...- با آنچه روزانه در سوپر سر کوچه شان می بینند ارتباط برقرار کنند. یک جنبه از مسئله بی شک به این برمی گردد که آقای رییس جمهور همه چیز را نمی گوید یا در مقایسه هایی که ترتیب می دهد از معیارهای دو و گاهی چندگانه استفاده می کند و طرفین مقایسه را عند الاقتضا طوری انتخاب می کند که نتیجه همیشه به نفعش تمام شود. بخش دیگر هم مربوط به عملیات رسانه ای دولت در دو سال گذشته است که تمام ظرفیت های خود را صرف زد و خورد سیاسی –آن هم به سخیف ترین شکل ممکن و با دوستان- کرده و هرگز به ارائه بخشی از این واقعیت ها به مردم نپرداخته است و بنابراین این حرف ها –تا آن جا که درست است- به گوش مردم کاملا جدید و بلکه غریب می آید.
دلیل سوم، سبک گزارش دهی آقای احمدی نژاد است. گزارش های آقای احمدی نژاداز کارنامه اش به گونه ای ارائه می شود که گویی ما اگر به قله نرسیده باشیم دست کم در یک قدمی آن ایستاده ایم. مهم تر از این، آقای رییس جمهور طوری حرف می زند که مخاطب احساس می کند ایشان هیچ ضعف و خطایی در کار خود نمی شناسد و هر چه کرده عین ثواب و حقیقت و خدمت بوده است. جایی هم مشکلی اگر هست مربوط به این است که دشمنان سنگ انداخته اند، قلم دست دشمن بوده یا اینکه نگذاشته اند ایشان هر کاری دلش می خواسته بکند. تحت این شرایط مردم به خوبی می توانند بفهمند که آقای رییس جمهور عمیقا اهل اغراق و بلکه توهم است. حسی که با شنیدن حرف های احمدی نژاد به آدمی دست می دهد این است که او حقیقتا نسبت به خود شگفت زده است و دائما در حال تحسین خویش است و میان خود و دیگران فاصله ای چنان بزرگ می بیند که نمی تواند عمق تشکرش از خودش را پنهان کند. این احساس هم به لحاظ روانشناختی قابل مطالعه است و هم اینکه در مخاطب اثری در حد دلزدگی شدید به جا می گذارد.
آخرین دلیل –که سهم آن را مطلقا نباید کوچک گرفت- البته مربوط فضایی است که دشمن در ذهن برخی از مردم ساخته است گویی در این دولت جز خرابکاری اتفاقی نیفتاده است. دولت احمدی نژاد در یال های گذشته دائما خود را در معرض تهمت قرار داده و دشمنان هم البته از تهمت زدن کم نگذاشته اند. احمدی نژاد در این سال ها در جنگیدن با دوستان و راه رفتن روی اعصاب آنها که زمانی از عمق جان دوستش داشتند ماهرتر بوده تا نبرد با دشمن بنابراین طبیعی است دشمنی که صحنه را تا این خالی و بلکه مستعد دیده، برای جا انداختن ذهنیت مورد نظر خود از دولت با تمام نوات عمل کرده باشد. احمدی نژاد زبان دشمن را به روی همه، به روی انقلاب و از جمله به روی خودش چنان گشاده کرده است که زمانی دراز طول خواهد کشید تا بتوان برای این زبان های گشاده فکری کرد.
آقای احمدی نژاد نیاز به گزارش دهی ندارد. او بیش از هر چیز محتاج درون نگری است و سپس سوال جوابی سخت با منتقدانی که البته او را منحرف می دانند ولی دشمن نه.