صراط: "خدا خودش هم میدونه که ما ماکارونی و کتلت رو هم با سویا درست
میکنیم..." دیالوگی است که سالهاست منتظر شنیدن امثال آن از سیمای جمهوری
اسلامی ایران بودیم، دیالوگی که تنها از حنجره قشر متوسط به پایین جامعه
بیرون میآید و افادههای فیلم و سریالهای دیگر را دور ریخته است.
"دودکش" را باید سریال شسته و رفته برای این شبهای تلویزیون دانست که بدون اعصاب خردکنی مخاطب را میخنداند و شاید هم در مواقعی به بغض میکشاند، آنجایی که فیروز قصه در آمپاس تصادف بچهاش قرار میگیرد و چوب حراج میزند به کلیههایش!
محمد حسین لطیفی حالا بعد از مدتها رفته سراغ حرف دل مردم و دوربینش را از داخل ماشینهای لوکس چند صد میلیونی و خانههای میلیاردی مرسوم در سریالها به داخل خانوادهای برده که هنوز تلویزیون قدیمیشان را روی میز چوبی قدیمی گذاشتهاند و در خانهای کوچک دور هم خوش هستند.
از نقد فرمی که بگذریم و به جز چند ایراد جزئی نمیتوان مطلب قابل بحثی را به صورت جدی مطرح کرد باید گفت در محتوا سریال دودکش یک کار خوب محسوب میشود که در میان دیگر رقبایش یک سر و گردن از مادرانه بالاتر بوده و در برابر خروس که اصلا قابل قیاس نیست.
فیروز یا همان هومن برقنورد در کنار بهنام تشکری دوباره زوجی را تشکیل دادهاند که به خوبی از کار درآمده و با نمایش یک خانواده متوسط هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ تحصیلی یک زندگی سرشار از لغات فلسفی توامان با عوامگرایی را به نمایش گذاشته است.
از سفسطه و مغلطه تا قمپز و آمپاس و آچمز و لغزهایی که دائم بر سر زبان فیروز قصه میچرخد و این سریال را با طبعی شوخ و طنز به سبک زندگی ایرانی نزدیک و نزدیکتر میکند خلاف آنچه که در فضای ذهنی و انتزاعی دیگر فیلمها و سریالهای شاهد هستیم، میرسیم به تعاملات میان انسانها، خصوصا زن و شوهر.
گرچه فیروز حتی دیپلم هم ندارد اما به خوبی بلد است عذرخواهی را، عذرخواهی از اشتباهاتش را. فیروز گرچه خشن به نظر میرسد و با آن صدای کلفتش بی برو و برگرد تصویری غیرمنطقی را در ذهن متبادر میکند ولی شیوه برخوردش با بچهها حساب و کتاب دارد، دل به دست آوردن را فهم دارد.
دودکش در نگاه اول خیلی ساده و سرراست است اما عمق دارد و عمقش زمانی است که گره زده میشود به مسجد و به خوبی و البته به دور از شعارزدگی و بدون استفاده از ماوراطبیعه برای حل مشکلات آدمهای قصه که چند سالی است در سریالهای ماه مبارک رمضان و مناسبتی باب شده است دقایق زیادی از سریال در خانه خدا میگذرد باز بدون آنکه مخاطب را خسته کند و این خود نوعی تبلیغ است نسبت به حس خوبی که بیننده میگیرد.
البته با ورود روحانی جوان که جواد عزتی به آن جنبه جدی نداده است میرفت که مرز خطرناک میان بازیچه شدن مقدسات و تبلیغ آنها از بین برود که به اعتقاد نگارنده چنین اتفاقی نیفتاد و علی رغم برخی انتقادات محدود به خوبی این مرز حفظ شد که نتیجه آن باز پیوند مردم با روحانیت خواهد بود.
از این موارد که بگذریم در این سریال آدمهایش نه تنها برای خدا که برای دیگران هم قمپز در نمیکنند و ابایی ندارند از این که بگویند ما هم در ماکارونی خود به جای گوشت از سویا استفاده میکنیم یا حتی برخی موارد کف جیبمان یک هزار تومانی هم نیست تا کرایه تاکسی را حساب کنیم.
اگر بخواهیم در میان خیل عظیم انتقادات به صدا وسیما منصفانه به سریالهای امسال ماه مبارک رمضان بپردازیم باید بگوییم که دودکش حرفهای زیادی برای گفتن داشت.
"دودکش" را باید سریال شسته و رفته برای این شبهای تلویزیون دانست که بدون اعصاب خردکنی مخاطب را میخنداند و شاید هم در مواقعی به بغض میکشاند، آنجایی که فیروز قصه در آمپاس تصادف بچهاش قرار میگیرد و چوب حراج میزند به کلیههایش!
محمد حسین لطیفی حالا بعد از مدتها رفته سراغ حرف دل مردم و دوربینش را از داخل ماشینهای لوکس چند صد میلیونی و خانههای میلیاردی مرسوم در سریالها به داخل خانوادهای برده که هنوز تلویزیون قدیمیشان را روی میز چوبی قدیمی گذاشتهاند و در خانهای کوچک دور هم خوش هستند.
از نقد فرمی که بگذریم و به جز چند ایراد جزئی نمیتوان مطلب قابل بحثی را به صورت جدی مطرح کرد باید گفت در محتوا سریال دودکش یک کار خوب محسوب میشود که در میان دیگر رقبایش یک سر و گردن از مادرانه بالاتر بوده و در برابر خروس که اصلا قابل قیاس نیست.
فیروز یا همان هومن برقنورد در کنار بهنام تشکری دوباره زوجی را تشکیل دادهاند که به خوبی از کار درآمده و با نمایش یک خانواده متوسط هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ تحصیلی یک زندگی سرشار از لغات فلسفی توامان با عوامگرایی را به نمایش گذاشته است.
از سفسطه و مغلطه تا قمپز و آمپاس و آچمز و لغزهایی که دائم بر سر زبان فیروز قصه میچرخد و این سریال را با طبعی شوخ و طنز به سبک زندگی ایرانی نزدیک و نزدیکتر میکند خلاف آنچه که در فضای ذهنی و انتزاعی دیگر فیلمها و سریالهای شاهد هستیم، میرسیم به تعاملات میان انسانها، خصوصا زن و شوهر.
گرچه فیروز حتی دیپلم هم ندارد اما به خوبی بلد است عذرخواهی را، عذرخواهی از اشتباهاتش را. فیروز گرچه خشن به نظر میرسد و با آن صدای کلفتش بی برو و برگرد تصویری غیرمنطقی را در ذهن متبادر میکند ولی شیوه برخوردش با بچهها حساب و کتاب دارد، دل به دست آوردن را فهم دارد.
دودکش در نگاه اول خیلی ساده و سرراست است اما عمق دارد و عمقش زمانی است که گره زده میشود به مسجد و به خوبی و البته به دور از شعارزدگی و بدون استفاده از ماوراطبیعه برای حل مشکلات آدمهای قصه که چند سالی است در سریالهای ماه مبارک رمضان و مناسبتی باب شده است دقایق زیادی از سریال در خانه خدا میگذرد باز بدون آنکه مخاطب را خسته کند و این خود نوعی تبلیغ است نسبت به حس خوبی که بیننده میگیرد.
البته با ورود روحانی جوان که جواد عزتی به آن جنبه جدی نداده است میرفت که مرز خطرناک میان بازیچه شدن مقدسات و تبلیغ آنها از بین برود که به اعتقاد نگارنده چنین اتفاقی نیفتاد و علی رغم برخی انتقادات محدود به خوبی این مرز حفظ شد که نتیجه آن باز پیوند مردم با روحانیت خواهد بود.
از این موارد که بگذریم در این سریال آدمهایش نه تنها برای خدا که برای دیگران هم قمپز در نمیکنند و ابایی ندارند از این که بگویند ما هم در ماکارونی خود به جای گوشت از سویا استفاده میکنیم یا حتی برخی موارد کف جیبمان یک هزار تومانی هم نیست تا کرایه تاکسی را حساب کنیم.
اگر بخواهیم در میان خیل عظیم انتقادات به صدا وسیما منصفانه به سریالهای امسال ماه مبارک رمضان بپردازیم باید بگوییم که دودکش حرفهای زیادی برای گفتن داشت.