صراط: آیپرس به نقل از پایگاه تحلیلی «آنتی وار» در مقالهای به قلم « ستد
اسنیدر» نوشت: آمریکا برای مقابله با جریانهای ناخوشایند کشورهایی که دشمن
وی تلقی میشوند دو رویه دارد: رویه پنهان و رویه آشکار. روش آشکار وی از
طریق پنتاگون و روش پنهان وی از طریق سیا تحقق مییابد.
اقدامات آشکار اوباما نظیر استفاده از پهپادهاست. در جنگهای خاموش اوباما، تانک، سرباز، تایید کنگره و تحریک افکار عمومی وجود ندارد.جنگ خاموش از طریق پهپادها تعداد زیادی کشته در پاکستان، یمن و سومالی به جا گذاشته است و دولت پاکستان از این جهت به آمریکا که با حملات غیرقانونی، حاکمیت ملی این کشور را نقض کردهاند، معترض است.
برای متوقف کردن اقدامات آشکار اوباما، مطالب زیادی نوشته شده ولی کمتر توجهی به اقدامات مخفیانه اوباما شده است.کودتای مخفی در تاریخ امروز مهمتر از کودتای آشکار است و آن عبارت است از: «تغییر حکومت با تقویت صدای اقلیت در خیابان برای کنار زدن اکثریتی که در انتخابات و رایگیری پیروز شدهاند.»
اولین آزمایش مدرن این شکل از کودتا در خیابانهای ایران در سال 2009 انجام شد.از ابتدای انقلاب اسلامی آمریکا از ایران به کشوری فاقد دموکراسی یاد میکردو از آن به عنوان وسیلهای برای زیر سوال بردن مشروعیت حکومت استفاده میکرد. همچنین غرب همیشه اصرار میکرد که انتخابات ایران یک رقابت واقعی نیست. ولی سه رئیس جمهور آخر ایران،صاحب نظران غربی و کارشناسان ایرانی را کاملا شگفتزده کرده و ثابت کرد که در انتخابات ایران رقابت واقعی وجود دارد.
استفاده از دموکراسی ایرانی، علیه دموکراسی ایران در سال 2009 در انتخاب مجدد احمدینژاد به اوج خود رسید؛ زیرا انتخاب مجدد وی کاملا بر خلاف میل آمریکا بوده و به همین جهت به تقویت ادعای کاندیدای شکست خورده یعنی میر حسین موسوی و جنبش سبز وی میپردازد تا از این طریق موفق به تغییر حکومت در ایران شود. علیرغم ادعاهای مکرر موسوی در مورد تقلب در انتخابات، هیچگاه مدرکی برای اثبات آن ارائه نشد و همانگونه که آیت الله خامنهای اشاره کرد، امکان تقلب در 11 میلیون رای وجود ندارد. نظرسنجیهای موجود نیز موید این امر است که تقلبی وجود نداشته است. در نظر سنجی دانشگاه تهران در شب انتخابات، احمدی نژاد 57% رای و پس از انتخابات بین 52% تا 66% رای را به خود اختصاص داده بود.
آمریکا از دموکراسی به عنوان وسیلهای برای تغییر حکومت استفاده کرده وبهجای به رسمیت شناختن نتایج مشروع یک انتخابات دموکراتیک، از رهبر انتخابی خود (موسوی)علیه رئیس جمهوری منتخب به روش دموکراتیک و توسط اکثریت مردم (احمدی نژاد)، استفاده کرد با این هدف که: «اگر نمیتوانید حکومت را از طریق انتخابات تغییر دهید، پس در خیابانها این کار را بکنید.»
این ماهیت دموکراسی است که اکثریت مردم،نه همه مردم، دولت را انتخاب کنند.جنبش سبز که به تعداد کافی رای نداشت، با حمایت رسانههای غربی تقویت شده و در نتیجه یک جنبش اجتماعی متولد میشود تا برای تغییر حکومت یک فشار اجتماعی ایجاد کند. اقلیت معترض در خیابانها، صدایشان بیشتر از اکثریت رایدهنده خاموش شنیده میشود.
اولین آزمایش این پروژه در ایران شکست خورد و آزمایشگاه مزبور انتقال پیدا کرده و الگوی کودتای خاموش در خیابانهای ونزوئلا ظاهر میشود. زیرا رئیسجمهور این کشور در مسیر خواستهای آمریکا گام برنمیدارد و پس از مرگ هوگو چاوز، پیروزی جانشین وی «نیکولاس مادورو»در انتخابات و شکست حریف انتخاب اتیاو «انریکه کاپریلس» که منتخب آمریکاست، برای آمریکا خوشایند نیست.
در نتیجه کاپریلساز حامیان خود میخواهد که با ادعای تقلب در انتخابات به خیابانها بریزند و رسانههای غربی نیز روی آنها تمرکز میکنند.آمریکا ریاست جمهوری مادورو رابه رسمیت نشناخته و خواستار بازشماری آراء میشود.در حالیکه «جیمی کارتر» انتخابات ونزوئلا را یکی از بهترین انتخابات توصیف میکند. در نتیجه میبینیم که با سوء استفاده کردن از اقلیت ناراضی و کشاندن آنها به خیابان برای تغییر دولت - که پای صندوقها ممکن نبود-یکبار دیگر دموکراسی مانند سلاحی به کار گرفته میشود.
نویسنده سپس به موضوع مصر پرداخته و اضافه میکند: با خواندن سرفصلهای مربوط به مصر، اهمیت شناخت این نوع کودتای مخفی روشن میشود. برکناری یک دیکتاتور( مانند مبارک) از طریق جنبشهای اجتماعی، دموکراسی است ولی برکناری رئیسجمهوری که از طریق روشهای دموکراتیک به قدرت رسیده توسط ارتش و جنبشهای اجتماعی، در واقع کنارهگیری دموکراسی است.
در بسیاری از کودتاهای انجام شده توسط سیا 5 مرحله برای تغییر حکومت دیده میشود:
اول از طریق پروپاگاندا تصویری از دولت ارائه میدهد که درگیر بحران است.سپس جمیعتهای کوچکی را تشویق و یا حتی استخدام میکند که برای اعتراض به خیابانها بیایند. مرحله سوم استفاده از رسانهها برای بزرگنمایی جمعیت مزبور و اعتراضها و تبدیل آن به تودهای که خواهان تغییر حکومت هستند میباشد. مرحله چهارم یافتن یک گروه سوم است که بتواند جانشین دولت شود و در نهایت تشویق عناصری از ارتش برای سرنگونی دولت.
در مصر نارضایتیها و اعتراضات خیابانی ساختگی نبوده و نیازی به استخدام جمعیتها وجود نداشت. البته طبق گفته الجزیره اسنادی از دولت فدرال ایالات متحده دردست است که نشان میدهد این دولت، کمکهای مالی زیادی به چهرههای ارشد مخالف در مصر کرده است. در نهایت انقلاب دموکراتیک مشروع موجود در خیابانهای مصر، به یک کودتای نظامی غیردموکراتیک تبدیل شد که نام انقلاب اجتماعی دموکراتیک به خود گرفت و پروژهای که در ایران و ونزوئلا شکست خورده بود، در مصر با موفقیت انجام شد.
هنگامی که انقلاب مصر برای اولین بار آغاز شد، آمریکا غافلگیر شده و سعی میکند دیکتاتور حامی آمریکا را مجددا سر کار بیاورد.آمریکا در این مورد شکست خورده و به دنبال یک جانشین مناسب برای ویمیگردد ولی موفق به جایگزینی نمیشود.پس از مرسی نیز آمریکا به دنبال ریاست جمهوری البرادعی بوده زیرا اگر چه وی دوست نزدیک آمریکا شمرده نمیشود ولی میتواند مصر را در مسیر یک دولت سکولار قرار دهد.
نویسنده ادامه میدهد: روش کودتای پنهان در ترکیه و برزیل نیز پیاده شد. جنبشهای اجتماعی،دولتهایی با طول خدمت زیاد - که بارها توسط خود مردم انتخاب شده و ابقاء شده بودند- را تحت فشار قرار میدادند. مانند ایران و ونزوئلا مخالفین نتوانستند این دولتها را از طریق دموکراتیک سرنگون کنند چرا که دولتها در هر انتخابات بیش از دفعه پیش رای میآوردند. در ترکیه، رجب طیب اردوغان، در 2002 حدود 34% و در 2007 حدود 46.6% و در 2011 حدود 49.83% حمایت رای دهندگان را به خود جلب کرد.
در چهار سال گذشته، ایران، ونزوئلا، مصر و احتمالا ترکیه و برزیل، مناسب یک الگوی احتمالی کودتا، (و یا اقدام به کودتا) محسوب میشدند که در عمل به عنوان کودتا نامیده نمیشدند؛ چرا که کودتاهایی بدون تانک و تفنگ بوده و با پوششی از دموکراسی و جنبشهای اجتماعی پنهان شده بودند.
دومین نوع کودتای پنهانی که توسط اوباما انجام شد،مانند نوع اولامری داخلی و دموکراتیک و همچنین مطابق با قانون اساسی جلوه داده میشود.
در هندوراس، «مانوئل زلایا» رئیسجمهوری که به طور دموکراتیک انتخاب شده بوداز کشور رانده شده و آدم ربایی به زور اسلحه، به عنوان یک تعهد و لازمه قانون اساسی جلوه داده شد. این هم کودتایی بود در لباس قانون اساسی که هیچگاه از نامکودتا برای آن استفاده نشد.
الگوی مشابهی در پاراگوئه مشاهده شد.هنگامی که «فردریکو فرانکو» از جناح راست، ریاست جمهوری را از «فرناندو لوگو» متمایل به چپ، که به طور دموکراتیک انتخاب شده بود، گرفت (از طریق آنچه که به عنوان یک کودتای پارلمانی شناخته شد).
در مالدیو و بولیوی و هائیتی نیز احتمال وقوع الگوی مشابه بوده است که در آنها علیرغم انتخابات غیر قانونی و ممنوعیت محبوبترین حزب در هائیتی،آمریکا دولت جدید را به رسمیت شناخت.
آنچه که در هندوراس و پاراگوئه اتفاق افتاد شبیه به روشهای مبتنی بر قانون اساسی بوده ( که در واقع نبود!) و آنچه که در هائیتی اتفاق افتاد، شبیه یک انتخابات مشروع بوده ( که در واقع نبود!).
کودتاهای خاموش پدیده جدیدی نیستند ولی در سالهای اوباما ، کودتاهای خاموشبه یک گذار داخلی و دموکراتیک در دولت تغییر قیافه دادهاند وهرگز به عنوان کودتا شناخته نشدهاند.کودتاهای اوباما از دموکراسی برای زیر سوال بردن دموکراسی استفاده میکند.
اقدامات آشکار اوباما نظیر استفاده از پهپادهاست. در جنگهای خاموش اوباما، تانک، سرباز، تایید کنگره و تحریک افکار عمومی وجود ندارد.جنگ خاموش از طریق پهپادها تعداد زیادی کشته در پاکستان، یمن و سومالی به جا گذاشته است و دولت پاکستان از این جهت به آمریکا که با حملات غیرقانونی، حاکمیت ملی این کشور را نقض کردهاند، معترض است.
برای متوقف کردن اقدامات آشکار اوباما، مطالب زیادی نوشته شده ولی کمتر توجهی به اقدامات مخفیانه اوباما شده است.کودتای مخفی در تاریخ امروز مهمتر از کودتای آشکار است و آن عبارت است از: «تغییر حکومت با تقویت صدای اقلیت در خیابان برای کنار زدن اکثریتی که در انتخابات و رایگیری پیروز شدهاند.»
اولین آزمایش مدرن این شکل از کودتا در خیابانهای ایران در سال 2009 انجام شد.از ابتدای انقلاب اسلامی آمریکا از ایران به کشوری فاقد دموکراسی یاد میکردو از آن به عنوان وسیلهای برای زیر سوال بردن مشروعیت حکومت استفاده میکرد. همچنین غرب همیشه اصرار میکرد که انتخابات ایران یک رقابت واقعی نیست. ولی سه رئیس جمهور آخر ایران،صاحب نظران غربی و کارشناسان ایرانی را کاملا شگفتزده کرده و ثابت کرد که در انتخابات ایران رقابت واقعی وجود دارد.
استفاده از دموکراسی ایرانی، علیه دموکراسی ایران در سال 2009 در انتخاب مجدد احمدینژاد به اوج خود رسید؛ زیرا انتخاب مجدد وی کاملا بر خلاف میل آمریکا بوده و به همین جهت به تقویت ادعای کاندیدای شکست خورده یعنی میر حسین موسوی و جنبش سبز وی میپردازد تا از این طریق موفق به تغییر حکومت در ایران شود. علیرغم ادعاهای مکرر موسوی در مورد تقلب در انتخابات، هیچگاه مدرکی برای اثبات آن ارائه نشد و همانگونه که آیت الله خامنهای اشاره کرد، امکان تقلب در 11 میلیون رای وجود ندارد. نظرسنجیهای موجود نیز موید این امر است که تقلبی وجود نداشته است. در نظر سنجی دانشگاه تهران در شب انتخابات، احمدی نژاد 57% رای و پس از انتخابات بین 52% تا 66% رای را به خود اختصاص داده بود.
آمریکا از دموکراسی به عنوان وسیلهای برای تغییر حکومت استفاده کرده وبهجای به رسمیت شناختن نتایج مشروع یک انتخابات دموکراتیک، از رهبر انتخابی خود (موسوی)علیه رئیس جمهوری منتخب به روش دموکراتیک و توسط اکثریت مردم (احمدی نژاد)، استفاده کرد با این هدف که: «اگر نمیتوانید حکومت را از طریق انتخابات تغییر دهید، پس در خیابانها این کار را بکنید.»
این ماهیت دموکراسی است که اکثریت مردم،نه همه مردم، دولت را انتخاب کنند.جنبش سبز که به تعداد کافی رای نداشت، با حمایت رسانههای غربی تقویت شده و در نتیجه یک جنبش اجتماعی متولد میشود تا برای تغییر حکومت یک فشار اجتماعی ایجاد کند. اقلیت معترض در خیابانها، صدایشان بیشتر از اکثریت رایدهنده خاموش شنیده میشود.
اولین آزمایش این پروژه در ایران شکست خورد و آزمایشگاه مزبور انتقال پیدا کرده و الگوی کودتای خاموش در خیابانهای ونزوئلا ظاهر میشود. زیرا رئیسجمهور این کشور در مسیر خواستهای آمریکا گام برنمیدارد و پس از مرگ هوگو چاوز، پیروزی جانشین وی «نیکولاس مادورو»در انتخابات و شکست حریف انتخاب اتیاو «انریکه کاپریلس» که منتخب آمریکاست، برای آمریکا خوشایند نیست.
در نتیجه کاپریلساز حامیان خود میخواهد که با ادعای تقلب در انتخابات به خیابانها بریزند و رسانههای غربی نیز روی آنها تمرکز میکنند.آمریکا ریاست جمهوری مادورو رابه رسمیت نشناخته و خواستار بازشماری آراء میشود.در حالیکه «جیمی کارتر» انتخابات ونزوئلا را یکی از بهترین انتخابات توصیف میکند. در نتیجه میبینیم که با سوء استفاده کردن از اقلیت ناراضی و کشاندن آنها به خیابان برای تغییر دولت - که پای صندوقها ممکن نبود-یکبار دیگر دموکراسی مانند سلاحی به کار گرفته میشود.
نویسنده سپس به موضوع مصر پرداخته و اضافه میکند: با خواندن سرفصلهای مربوط به مصر، اهمیت شناخت این نوع کودتای مخفی روشن میشود. برکناری یک دیکتاتور( مانند مبارک) از طریق جنبشهای اجتماعی، دموکراسی است ولی برکناری رئیسجمهوری که از طریق روشهای دموکراتیک به قدرت رسیده توسط ارتش و جنبشهای اجتماعی، در واقع کنارهگیری دموکراسی است.
در بسیاری از کودتاهای انجام شده توسط سیا 5 مرحله برای تغییر حکومت دیده میشود:
اول از طریق پروپاگاندا تصویری از دولت ارائه میدهد که درگیر بحران است.سپس جمیعتهای کوچکی را تشویق و یا حتی استخدام میکند که برای اعتراض به خیابانها بیایند. مرحله سوم استفاده از رسانهها برای بزرگنمایی جمعیت مزبور و اعتراضها و تبدیل آن به تودهای که خواهان تغییر حکومت هستند میباشد. مرحله چهارم یافتن یک گروه سوم است که بتواند جانشین دولت شود و در نهایت تشویق عناصری از ارتش برای سرنگونی دولت.
در مصر نارضایتیها و اعتراضات خیابانی ساختگی نبوده و نیازی به استخدام جمعیتها وجود نداشت. البته طبق گفته الجزیره اسنادی از دولت فدرال ایالات متحده دردست است که نشان میدهد این دولت، کمکهای مالی زیادی به چهرههای ارشد مخالف در مصر کرده است. در نهایت انقلاب دموکراتیک مشروع موجود در خیابانهای مصر، به یک کودتای نظامی غیردموکراتیک تبدیل شد که نام انقلاب اجتماعی دموکراتیک به خود گرفت و پروژهای که در ایران و ونزوئلا شکست خورده بود، در مصر با موفقیت انجام شد.
هنگامی که انقلاب مصر برای اولین بار آغاز شد، آمریکا غافلگیر شده و سعی میکند دیکتاتور حامی آمریکا را مجددا سر کار بیاورد.آمریکا در این مورد شکست خورده و به دنبال یک جانشین مناسب برای ویمیگردد ولی موفق به جایگزینی نمیشود.پس از مرسی نیز آمریکا به دنبال ریاست جمهوری البرادعی بوده زیرا اگر چه وی دوست نزدیک آمریکا شمرده نمیشود ولی میتواند مصر را در مسیر یک دولت سکولار قرار دهد.
نویسنده ادامه میدهد: روش کودتای پنهان در ترکیه و برزیل نیز پیاده شد. جنبشهای اجتماعی،دولتهایی با طول خدمت زیاد - که بارها توسط خود مردم انتخاب شده و ابقاء شده بودند- را تحت فشار قرار میدادند. مانند ایران و ونزوئلا مخالفین نتوانستند این دولتها را از طریق دموکراتیک سرنگون کنند چرا که دولتها در هر انتخابات بیش از دفعه پیش رای میآوردند. در ترکیه، رجب طیب اردوغان، در 2002 حدود 34% و در 2007 حدود 46.6% و در 2011 حدود 49.83% حمایت رای دهندگان را به خود جلب کرد.
در چهار سال گذشته، ایران، ونزوئلا، مصر و احتمالا ترکیه و برزیل، مناسب یک الگوی احتمالی کودتا، (و یا اقدام به کودتا) محسوب میشدند که در عمل به عنوان کودتا نامیده نمیشدند؛ چرا که کودتاهایی بدون تانک و تفنگ بوده و با پوششی از دموکراسی و جنبشهای اجتماعی پنهان شده بودند.
دومین نوع کودتای پنهانی که توسط اوباما انجام شد،مانند نوع اولامری داخلی و دموکراتیک و همچنین مطابق با قانون اساسی جلوه داده میشود.
در هندوراس، «مانوئل زلایا» رئیسجمهوری که به طور دموکراتیک انتخاب شده بوداز کشور رانده شده و آدم ربایی به زور اسلحه، به عنوان یک تعهد و لازمه قانون اساسی جلوه داده شد. این هم کودتایی بود در لباس قانون اساسی که هیچگاه از نامکودتا برای آن استفاده نشد.
الگوی مشابهی در پاراگوئه مشاهده شد.هنگامی که «فردریکو فرانکو» از جناح راست، ریاست جمهوری را از «فرناندو لوگو» متمایل به چپ، که به طور دموکراتیک انتخاب شده بود، گرفت (از طریق آنچه که به عنوان یک کودتای پارلمانی شناخته شد).
در مالدیو و بولیوی و هائیتی نیز احتمال وقوع الگوی مشابه بوده است که در آنها علیرغم انتخابات غیر قانونی و ممنوعیت محبوبترین حزب در هائیتی،آمریکا دولت جدید را به رسمیت شناخت.
آنچه که در هندوراس و پاراگوئه اتفاق افتاد شبیه به روشهای مبتنی بر قانون اساسی بوده ( که در واقع نبود!) و آنچه که در هائیتی اتفاق افتاد، شبیه یک انتخابات مشروع بوده ( که در واقع نبود!).
کودتاهای خاموش پدیده جدیدی نیستند ولی در سالهای اوباما ، کودتاهای خاموشبه یک گذار داخلی و دموکراتیک در دولت تغییر قیافه دادهاند وهرگز به عنوان کودتا شناخته نشدهاند.کودتاهای اوباما از دموکراسی برای زیر سوال بردن دموکراسی استفاده میکند.