صراط:ماموران پلیس مرداد سال 85 جسد روبهفساد مردی را در خودرویی پیدا کردند.
آثاری که روی بدن مقتول وجود داشت، نشان میداد این مرد با ضربات چاقو کشته شده و سپس جسدش را در صندوقعقب خودرو گذاشتهاند. وقتی پلیس شاهدانی را که در تماس با پلیس موضوع مشکوکبودن خودرو را اطلاع داده بودند مورد تحقیق قرار داد متوجه شد آنها نسبت به بوی تعفن حساس شده و بههمیندلیل ماموران را خبر کرده بودند.
یکی از این افراد گفت: چندروزی بود که ماشین کنار خیابان پارک بود. چون اینجا ماشین زیاد رفتوآمد میکند، من چندان به آن اهمیت ندادم تا اینکه بوی تعفن از داخل آن بلند شد و من فهمیدم حتما اتفاقی افتاده و با پلیس تماس گرفتم.
تلاش برای شناسایی هویت جسد و صاحب خودرو آغاز شد. ماموران متوجه شدند مالک اتومبیل مرد میانسالی بهنام صادق است که در خانهای در مرکز شهر تهران زندگی میکند. پلیس با شناسایی خانه صادق به آنجا مراجعه کرد و متوجه شد صادق مدتی است ناپدید شده و از آنجایی که در خانه تنها زندگی میکرد، کسی گمشدن او را گزارش نکرده است. با توجه به مدارکی که بهدست آمد، مشخص شد جسد نیز متعلق به صادق است اما هیچ سرنخی از عامل یا عاملان قتل به دست نیامد تا اینکه تماسهای تلفنی صادق مورد بررسی قرار گرفت.
فهرست آخرین تماسها نشان میداد صادق با مردی بهنام اکبر تماس مکالمهای طولانی داشت.
ازسوی دیگر پزشکیقانونی گزارش کرد صادق بر اثر خونریزی شدید و پارگی رگهای قلبش به قتل رسیده است البته بهنظر میرسد دست و پای مقتول قبل از مرگ بسته شده بود و آثار برجایمانده روی بدنش این موضوع را تایید میکند. پزشکی قانونی همچنین اعلام کرد زمان مرگ یکهفته قبل از پیداشدن جسد بود که این زمان با آخرین تماسی که مقتول با اکبر داشت مطابقت میکرد.
تحقیقات ماموران برای پیداکردن اکبر به نتیجهای نرسید تا اینکه یکی از همسایههای مقتول به پلیس گفت مدتی قبل زنی به خانه صادق رفتوآمد داشت و آخرینبار روز گمشدن صادق او را دیده است. وقتی هویت این زن که فهیمه نام دارد مشخص شد پلیس این زن را سال گذشته – ششسال بعد از قتل- بازداشت کرد و مورد تحقیق قرار داد.
فهیمه ابتدا منکر همهچیز شد اما وقتی فهمید پلیس تماسهای صادق و اکبر شوهرش را پیدا کرده است، لب به اعتراف گشود و گفت: سالها قبل بهعنوان کارگر وارد خانه صادق شدم. خانهاش را تمیز میکردم در این مدت چندباری با هم رابطه داشتیم اما بعد از مدتی من با اکبر ازدواج کردم و دیگر به این رابطه ادامه ندادم و میخواستم زندگی عادی داشته باشم. فقط برای نظافت به خانه صادق میرفتم اما بعد از مدتی به خاطر فشارهای مالی که داشتم تصمیم گرفتم از خانه صادق سرقت کنم. بههمینخاطر کمی بیشتر خودم را به او نزدیک کردم. در این مدت شوهرم هم به خانه او رفتوآمد میکرد و صادق را میشناخت. آخرین بار شوهرم اکبر با صادق تماس گرفت و گفت میخواهد برای گفتن حرفهایی به خانهاش برود و بعد که ما به آنجا رفتیم با کمک هم دستوپای صادق را بستیم من جای پولها را میدانستم آنها را برداشتم صادق تقلا میکرد و میخواست خودش را نجات بدهد که با ضربات چاقوی اکبر از پا درآمد و بعد از آن بود که جسد را داخل صندوقعقب ماشین گذاشتیم و ماشین را کنار خیابان رها کردیم.
اکبر بعد از بازداشت اعتراف کرد که قتل را مرتکب شده اما گفت این کار نقشه زنش بوده و خودش قصدی برای کشتن صادق نداشت. متهم توضیح داد: فهیمه به من گفت اگر پولهای صادق را بدزدیم میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم و از آنجایی که من میدانستم او چندبار با زنم رابطه داشته از او متنفر بودم و میخواستم عصبانیت خودم را خالی کنم. قصدم کشتن او نبود. فقط میتوانستم انتقام بگیرم و رهایش کنم. وقتی که داشتم ضربهها را میزدم فهیمه مرا تحریک میکرد او را بیشتر بزنم و من هم ضربات را وارد کردم. وقتی صادق فوت شد، فهیمه گفت بیا او را داخل پتویی بپیچیم و به ماشینش منتقل کنیم. من هم همین کار را کردم بعد که ماشین را کنار خیابان رها کردیم، به شهرستان رفتیم و آنجا زندگی میکردیم اما بعد از ششسال توسط پلیس بازداشت شدیم.
با تکمیل پرونده و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و متهم بهزودی مورد محاکمه قرار میگیرد.
آثاری که روی بدن مقتول وجود داشت، نشان میداد این مرد با ضربات چاقو کشته شده و سپس جسدش را در صندوقعقب خودرو گذاشتهاند. وقتی پلیس شاهدانی را که در تماس با پلیس موضوع مشکوکبودن خودرو را اطلاع داده بودند مورد تحقیق قرار داد متوجه شد آنها نسبت به بوی تعفن حساس شده و بههمیندلیل ماموران را خبر کرده بودند.
یکی از این افراد گفت: چندروزی بود که ماشین کنار خیابان پارک بود. چون اینجا ماشین زیاد رفتوآمد میکند، من چندان به آن اهمیت ندادم تا اینکه بوی تعفن از داخل آن بلند شد و من فهمیدم حتما اتفاقی افتاده و با پلیس تماس گرفتم.
تلاش برای شناسایی هویت جسد و صاحب خودرو آغاز شد. ماموران متوجه شدند مالک اتومبیل مرد میانسالی بهنام صادق است که در خانهای در مرکز شهر تهران زندگی میکند. پلیس با شناسایی خانه صادق به آنجا مراجعه کرد و متوجه شد صادق مدتی است ناپدید شده و از آنجایی که در خانه تنها زندگی میکرد، کسی گمشدن او را گزارش نکرده است. با توجه به مدارکی که بهدست آمد، مشخص شد جسد نیز متعلق به صادق است اما هیچ سرنخی از عامل یا عاملان قتل به دست نیامد تا اینکه تماسهای تلفنی صادق مورد بررسی قرار گرفت.
فهرست آخرین تماسها نشان میداد صادق با مردی بهنام اکبر تماس مکالمهای طولانی داشت.
ازسوی دیگر پزشکیقانونی گزارش کرد صادق بر اثر خونریزی شدید و پارگی رگهای قلبش به قتل رسیده است البته بهنظر میرسد دست و پای مقتول قبل از مرگ بسته شده بود و آثار برجایمانده روی بدنش این موضوع را تایید میکند. پزشکی قانونی همچنین اعلام کرد زمان مرگ یکهفته قبل از پیداشدن جسد بود که این زمان با آخرین تماسی که مقتول با اکبر داشت مطابقت میکرد.
تحقیقات ماموران برای پیداکردن اکبر به نتیجهای نرسید تا اینکه یکی از همسایههای مقتول به پلیس گفت مدتی قبل زنی به خانه صادق رفتوآمد داشت و آخرینبار روز گمشدن صادق او را دیده است. وقتی هویت این زن که فهیمه نام دارد مشخص شد پلیس این زن را سال گذشته – ششسال بعد از قتل- بازداشت کرد و مورد تحقیق قرار داد.
فهیمه ابتدا منکر همهچیز شد اما وقتی فهمید پلیس تماسهای صادق و اکبر شوهرش را پیدا کرده است، لب به اعتراف گشود و گفت: سالها قبل بهعنوان کارگر وارد خانه صادق شدم. خانهاش را تمیز میکردم در این مدت چندباری با هم رابطه داشتیم اما بعد از مدتی من با اکبر ازدواج کردم و دیگر به این رابطه ادامه ندادم و میخواستم زندگی عادی داشته باشم. فقط برای نظافت به خانه صادق میرفتم اما بعد از مدتی به خاطر فشارهای مالی که داشتم تصمیم گرفتم از خانه صادق سرقت کنم. بههمینخاطر کمی بیشتر خودم را به او نزدیک کردم. در این مدت شوهرم هم به خانه او رفتوآمد میکرد و صادق را میشناخت. آخرین بار شوهرم اکبر با صادق تماس گرفت و گفت میخواهد برای گفتن حرفهایی به خانهاش برود و بعد که ما به آنجا رفتیم با کمک هم دستوپای صادق را بستیم من جای پولها را میدانستم آنها را برداشتم صادق تقلا میکرد و میخواست خودش را نجات بدهد که با ضربات چاقوی اکبر از پا درآمد و بعد از آن بود که جسد را داخل صندوقعقب ماشین گذاشتیم و ماشین را کنار خیابان رها کردیم.
اکبر بعد از بازداشت اعتراف کرد که قتل را مرتکب شده اما گفت این کار نقشه زنش بوده و خودش قصدی برای کشتن صادق نداشت. متهم توضیح داد: فهیمه به من گفت اگر پولهای صادق را بدزدیم میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم و از آنجایی که من میدانستم او چندبار با زنم رابطه داشته از او متنفر بودم و میخواستم عصبانیت خودم را خالی کنم. قصدم کشتن او نبود. فقط میتوانستم انتقام بگیرم و رهایش کنم. وقتی که داشتم ضربهها را میزدم فهیمه مرا تحریک میکرد او را بیشتر بزنم و من هم ضربات را وارد کردم. وقتی صادق فوت شد، فهیمه گفت بیا او را داخل پتویی بپیچیم و به ماشینش منتقل کنیم. من هم همین کار را کردم بعد که ماشین را کنار خیابان رها کردیم، به شهرستان رفتیم و آنجا زندگی میکردیم اما بعد از ششسال توسط پلیس بازداشت شدیم.
با تکمیل پرونده و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و متهم بهزودی مورد محاکمه قرار میگیرد.