"صراط" / 1- از اواسط قرن یازدهم هجری -برابر با قرن هفدهم میلادی- فکر و فلسفهی غربی که احساس کرده بود چیز زیادی از عمرش نمانده پیش از آنکه رسماً اعلام ورشکستگی کند، میراث شوم دوهزارسالهی خود را به طور مساوی بین دو فرزند خواندهی خویش تقسیم کرد: سیاست و هنر.
پسرخواندهی سیاست نسبیگرایی اخلاقی و ارزشی را به ارث برد و دخترخواندهی هنر لذتگرایی، شهرتدوستی و یا به تعبیر بهتر پوچ انگاری را. از آن دوران به بعد این قدرتهای سیاسی بودند که تعیین میکردند حقیقت چیست و واقعیات چه هستند که اوج آن را در طول جنگهای جهانی اول و دوم شاهد بودیم. نیمهی دوم میراث فلسفهی غربی نهیلیسم بود که سهم هنر و ادبیات شد. هنر برای هنر و نفی رسالت از آن عملاً یعنی هنر برای هیچ.
هنرمندان رسالتی غیر از هنر ندارند، چرا که اصلاً رسالتی در این عالم نیست. آنچه بر جهان حاکم است، تصادف محض و غریزهای کور است. توجه بر شهوت و تمرکز بر سکس در رمان، نقاشی، سینما و ... ابزار نیست، بلکه هدف است. رمان غربی از وقتی رمان شد که تصویرها و پرداختن به سکس ابزار رسیدن به آرمانها و اهداف دیگری غیر از خود لذات جنسی نبود. برانگیختن شهوت در رمانهای عاشقانه و جنسی، خشم و خشونت در رمانهای پلیسی و جنایی -دوگونهی عمدهتر رماننویسی- بیم و هراس در رمانهای ترسناک و غیره همگی در درجهی نخست غایتی غیر از خود همین امیال و نفسانیات مطرح شده نداشتند. رمانهای تاریخی میخواستند ثابت کنند در تاریخ گذشتهی بشر نیز خبری نبوده و رمانهای فلسفی همین مفهوم نیستانگارانه را با بیانهای مختلف روایت میکردند. از این مقدمهی شتابزده و تیتروار سه کلیدواژهی پایان فلسفه، نسبیگرایی سیاسی و پوچ انگاری هنری را به خاطر داشته باشید تا با ذکر مقدمهی دوم وارد بحث لوازمالتحریر شویم.
2- در حکمت و فلسفهی اسلامی اما ماجرا چیز دیگری است. نمیخواهیم وارد بحث فلسفهی اسلامی شویم، اما در نقد ادبی و هنری، از شعر و ادبیات گرفته تا سینما، حتی وقتی میخواهیم طرحهای گرافیکی یک سری از لوازم التحریر را بررسی کنیم، مشکل ما خود معیارها و کلید واژههایی است که بناست با آنها چنین امری صورت بگیرد.
به طور مثال، «ایام» مرکزی است که به هر دلیلی در راستای ایجاد مدینه فاضلهی مورد نظر خود به بحث لوازم التحریر ورود سیاسی و جهادی کرده است. آیا این جملهی اخیر میتواند مقصود یا اغراضِ گوینده را به طور روشن به مخاطب انتقال دهد؟ "در راستای ایجاد مدینهی فاضلهی ورود سیاسی..." اینها مدح است یا طعنه و ذم؟
یکی از ویژگیهای اکثر مکاتب غرب وجود بخش ثابتی تحت عنوان زیباییشناسی و هنر است. اما در حکمت اسلامی چنین چیزی تقریبا نداریم. چرا؟ چون زیبایی مطلوب ذاتی است. یک گل سرخ چرا زیباست؟ چون زیباست. یعنی زیبایی چون و چرا ندارد. هرچیزی همان قدر که از حقیقت وجود بهرهمند است، از زیبایی نیز برخوردار است. باطل زشت است. چون ریشه در عدم و نیستی دارد. وگرنه هستی سراپا زیبایی است. یک محصول هنری برای این زیباست که ماندگار است، نه برعکس.
در حکمت اسلامی هنرمند واسطهی فیض است. او خالق زیبایی نیست، فقط کاشف آن است. برای حصول این کشف فقط باید حواس ظاهری، باطنی و گیرندهها را تسویه، تزکیه و تطهیر کرد. اگر راز ماندگاری حافظ قافیه و ردیف و تصاویر شعری بود تا به حال صدها حافظ دیگر داشتیم. هیچ شاعری با رعایت و به کارگیری وزن و قافیههای بهتر «حافظ»تر نمیشود. قبول خاطر و طبع هنر خدادادی است. الغرض، مقدمهی دوم ما این است که حق زیباست؛ همان طور که زیبایی حقیقی حق است و باطل زشت؛ همان طور که زشتی باطل است.
مهمترین معیار نقد ادبی و هنری در حکمت و عرفان اسلامی حق و باطل است. پیچیدهترین روحیات، جزئیترین رفتارها و ... یک شخصیت را در رمان میشود توصیف کرد و این توصیفات زیباست. چون نامهی اعمال هر آدمی همین رمان است! قصهی کنیزک و خاتون در مثنوی مولانا و بسیاری از نمونههای مشابه مگر تصاویر جنسی نیست؟ مولانا رفتار جنسی کنیزک و خاتون را با جزییات آن شرح میدهد، اما حقیقت آن را. باطن عمل آن را تشریح میکند. این گونه تمثیلهای مثنوی میخواهد مفاهیم یا حقایقی را بیان کند. بنابراین زیباست و هنر است. در نقد هنر و ادبیات معاصر اگر از عفت و ابتذال حرف میزنیم، ربطی به ظاهربینی ندارد. معیار هنر حق و باطل است. زیباییشناسی حقیقی دقیقاً یعنی خداشناسی. حکمت اسلامی بخشی به عنوان زیباییشناسی و هنر ندارد، چون سرتا پایش زیباییشناسی و نقد هنری است. حق و باطل معیار است نه جذب مخاطب. مخاطب واقعی فطرتاً حق جو و زیباییطلب است، اما این فطرت میتواند کدر شود. میتواند مورد غفلت واقع شده و کتمان شود. وگرنه به قول مرحوم حاج آقا اسماعیل دولابی، این جور هنرها آخرش رقص است. شما بتهوون یا درویشخان بیاور آن طرف میدان نوازندگی کند، شکسپیر بیاور شاعری کند، کمالالملک نقاشی بکشد و ... این طرف میدان یک رقاص بیاور! ببین مردم دور کدام یک بیشتر جمع میشوند؟ رقص هر قدر هم که موزن و پیچیده باشد، از خودش پوچتر و بیمعنیتر چیزی هست؟ فوق آخر باید بگویی که یک جور ورزش است. وای بر نقاش، شاعر، سینماگر، نویسنده و هنرمندی که آخرش مثلاً از یک رقاص هندی یا عربی شکست بخورد و یک رقاصه یا یک جغله بچه با تکان دادن عضلات شاه فنر کمرش رونق بازار آنها را ببرد.
آیا این همه سبکشناسی، نمادشناسی، نقد مکاتب ادبی، مطالبی مثل روان شناسی مولف، رنگشناسی و چه و چه عملاً آخرش رقص است؟ قطعاً این طور نیست. رقص برای این جذاب است که از تحرک و زندگی حکایت میکند. کچلی برای این زشت است که از مرگ و نیستی حرف میزند. «زلف» یعنی سلولهای مردهای که هنوز با موجود زنده و زندگی ارتباط دارند. ابتدای زیبایی جاذبه است و انتهای آن محبت و عشق. تمام آثار هنری وامدار محبت و عشقند. الغرض، مقدمهی دوم ما این شد که هنر و زیباییشناسی چیزی نیست غیر از وجود و خداشناسی. زیبایی حق است و حق با زیبایی... (اگر با قلب سلیم بیاییم جلو)
3- در کشورهای غربی جهان و جهان غربزده، روند کار این است که اولاً سعادت یعنی خرافه. سعادت یک مفهوم بنیادگرایانهی عدهای دگماندیش است که وجود خارجی ندارد. اساطیرالاولین است. درک آن یک تجربهی کاملاً فردی و شخصی است (حتی اگر نعوذبالله نبوت باشد). نبی کسی است که باید بگوییم در بهترین حالت دلسوز جامعه بوده و خواستهاند یکجور رفرم اصلاحگرایانه را در اجتماع پایه گذاری کنند. خلاصه آنچه دست به نقد است و در جوامع بشری قابل حصول، رفاه شهروندی است نه سعادت دینی. راهش هم توسعهیافتگی است نه عاقبت به خیری اخروی.
رفاه یعنی آسایش از رنج کار، گرسنگی، تشنگی، نیاز به مسکن و لباس، یعنی برطرف کردن رنج جنسی و چه و چه. پس ایمان دینی که جای خود، حتی عشق زمینی هم یک جور ناهنجاری روانی است. زندگی برای این ارزش دارد که فعلا باید ادامهاش داد. زندگی برای زندگی. مثل همان هنر برای هنر. خلاصه روند کار این گونه است که حقیقت امری است نسبی. پس همهچیز از ارادهی سیاسی شروع میشود. یک ارادهی سیاسی که قدرت گرفت، حقیقت نسبی خودش را به صاحبنظران سفارش میدهد. بعد از ایجاد تئوری نوبت به هنرمندان و نویسندگان میرسد. مثلاً نویسنده یک رمان پرفروش مینویسد. پرفروش یعنی موفق. موفق یعنی توفیق یافتن در سرگرم کردن مردم و مخاطب. برای چه؟ برای پرکردن اوقات فراغت و رنج و دردسر آن. پس در جوامعی که رفاه شهروندی ایجاد میشود، مشکل پرکردن اوقات فراغت پیش میآید که اول بدبختی است. اگر جوانان را با سینما، ورزش حرفهای و ... سرگرم نکنیم، معتاد میشوند. مواد مخدر تا مرز خودکشی. الغرض که داستان پرفروش که نوشته شد (و پوچ انگاری دوباره جان گرفت ... مثل جهنم که دوباره برای اهلش پوست تازه میروید) نوبت با فیلم سینمایی است. فیلم هم اگر موفق شد، مرد عنکبوتی2 و شرک3 و ... بعد سریالهای کارتونی. یعنی تولید انبوه «مستربین» و «بنتن» و غیره. تا خلاصه نوبت به عروسک، لباس و لوازمالتحریر میرسد. تولید لوازمالتحریر با عکسها و برچسبهای مرد عنکبوتی و باربی و غیره تقریبا اواخر چرخه است.
یک دفترچهی انشا یا نقاشی با عکس جلد باربی و مرد عنکبوتی و امثال اینها خیلی مهم نیست. بچهها از همان کودکی مرد عنکبوتی را دوست دارند، چون بیچارهها چارهی دیگری ندارند. مصلح اجتماعی یک مفهوم و گرایش پاک و زیبایی فطری است. وقتی این موعود، این قهرمان، این ناجی بزرگ، پیامبر الهی و امام نباشد، ناچاریم برای این بستهای ذهنی (به تعبیر یونگ و فروید) مصادیق تازه، هنری و خلاقانهی جدیدی ایجاد کنیم و رواج بدهیم. مصلح موعود وقتی پیامبر و مومن نباشد، لابد باید بتمن باشد. ارادهی سیاسی میگوید این موعود باید کسی از جنس ما باشد. مثلاً یک سرمایهدار با ماشینهای فوق مدرن، یک مهندس دانشمند که در حال اختراع و ساخت نوع فوق العادهای از بمب هستهای است یا یک سهامدار بزرگ مجموعهای از کارخانههای اسلحه سازی، یک پژوهشگر علم ژنتیک که تصادفاً هستهی سلولهایش با کروموزم یک عنکبوت، یا ژنهای عضلهساز –هالک- ترکیب شده و قابلیتها و توانهای جدیدی به او بخشیده که طبیعت و فطرت به عقلشان نرسیده، یک بچه پولدار که اتفاقی و تصادفاً به جای ارتباط با فرشتگان وحی با موجودات هوشمند فضایی برخورد کرده و ساعت خاصی را از آنها دزدیده (بنتن عوض میشود... و به سرقت صنعتی و تکنولوژیک رسمیت و مشروعیت میبخشد. کاری که غربیها در برخورد با تمدنهای شرقی مثل ایران و هند و چین انجام دادند) و خلاصه قهرمان موعودی که تحت کنترل ارادهی سیاسی باشد. یعنی همیشه با رئیس جمهور امریکا و کنگره هماهنگ باشد. (مثل اکثر قهرمانان و سوپرمنهای سینما و تلویزیون آمریکا)
قدرت سیاسی واقعی یعنی حکومت کردن بر افکار و احساسات مردم. شیطان چنگیز و نرون و هیتلر و صدام زیاد ساخته اما حالا که میخواهد به تولید انبوهشان برسد، باید کاری کند که بوش و اوباما با هر شعاری سر کار میآیند، قتل و غارت و میلیونها قربانی غیر نظامی افغان، عراقی، سوری، مصری و ... سر جایشان باشد. باید کاری کند که ملتهای سوری و مصری نفهمند از کی و کجا به جان هم افتادهاند و چرا نمیدانند دقیقاً چه میخواهند. وگرنه همین انرژی درگیری داخلی مصر و سوری کافیست و کافی بود که ریشهی اسرائیل را از منطقه بکند. همین تلاش و هزینههای صرف اوقات فراغت کافی بود که دنیا را گلستان کند و گرسنهای در سومالی و هند باقی نماند. باید بتمنها و تمام گرایشهای عنکبوتی کودکان دنیا صرف مبارزه با تروریسم (مطابق تعریف کنگره ملی آمریکا) و مبارزه با دشمنان آمریکا باشد. باید ملتهای دیگر اصلاً وجود و جلوه نداشته باشند. دانشمند هستهای یعنی فقط جیمی نوترون یا هر کسی که پدر و مادرش لباس اروپایی داشته باشند...
4-دفتر ایام برای شکستن این هژمونی و برگرداندن چرخهی مذکور -ارادهی سیاسی، نظریهسازی، رمان، سینما، تلویزیون و ... عروسکها و لوازم التحریر- البته ناچار چرخه را برعکس و از پایین شروع کرده است. یعنی استفاده از نمادها و مفاهیم ایرانی اسلامی در طراحی دفتر و لوازم التحریر. ماهوارهی امید، پهپاد ایرانی، شهدای هستهای، تصاویر و نمادهایی از دفاع مقدس، تصاویری از چهرهها و شخصیتهای انقلاب، شنگول و منگول (برههای شبیهسازی شده ایرانی)، مختار، روبات جراح، هواپیمای جنگی قاهر313 و ... از جمله نمادها و تصاویری هستند که در طراحی جلد دفترها به کار گرفته شدهاند.
دانش آموزان و نوجوانان که جای خود، بسیاری از این سوژههای افتخار آفرین را بزرگترها نیز فراموش کردهاند. گاهی یک یادآوری کوچک و معمولی میتواند جای ساعتها و سطرها تجزیه و تحلیل را بگیرد. استعمار انگلیس سالها کار کرد تا به ایرانیهای شرقی بقبولاند: ما آفتابه هم نمیتوانیم درست کنیم. هنوز هم زیاد نیستند درصد دانشجویان و مهندسانی که باور کند ایرانی میتواند آپولو هوا کند، میتواند اتومبیلی ملی بسازد. آن درصد معدودی هم که به این باور رسیدهاند این طور نیست که مثل دانشجوی آلمانی یا ژاپنی به این موضوعات نگاه کنند. بعد از ظهور این همه افتخارات علمی و مهندسی هنوز هم جامعه معاصر ایرانی شناخت درستی از تواناییهای ملی خود ندارد. بدون اغراق، آیا قبول داریم که در تحریمهای گسترده و شدید استکبار غرب علیه ملی ایران هنوز هم بخش قابل توجهی از هزینههای ما صرفا خسارتهای حاصل از جنگ روانی و تبعات آن است؟ چرا؟ چون بازار ایران به توان خودکفایی علمی و صنعتی کشور ایمان نیاورده است. چون اکثر ما حضور ذهن نداریم، حداقل سرفصلهای فهرست بلندبالای تولیدات داخلیمان شامل چه مواردی است. خودکفایی در گندم، سیمان، تولید فولاد، خودکفایی در بیش از 99 درصد جراحیها، خودکفایی در بیش از 95 درصد تجهیزات دفاعی و مهم تر از همه وجود قابلیتها و تواناییهای ملی و بومی ما در افزایش شعاع پوشش مصادیق خودکفایی.
برای این موارد قبلاً نظریهسازی صورت گرفته است. انقلاب اسلامی در واقع پیروزی همین نظریات بود. اما بخشهای بعدی این چرخه هنوز مشکل دارد. البته آثار ادبی و هنری نیز به اندازه کافی تولید شدهاند. تولید لوازمالتحریر میتواند گامی کوچک اما تاثیرگذار در این راستا باشد. واقعاً چه ضرورتی وجود دارد که کودکان ما حتی روی دفتر مشقها جامدادیهای خود تصاویر مستهجن عروسک باربی یا بنتن و مردعنکبوتی ببیند؟ چه مرضی است که بخش عمدهای از اینها را خود چاپخانهها و تولیدکنندگان داخلی در بازار شیوع بدهند؟ اینها که دیگر لوازم کامپیوتر یا دارو نیست که بگوییم مجبوریم بخریم و استفاده کنیم.
5-مواد اولیهی خوب،کیفیت بالای چاپ، انتخاب مناسب سوژهها، اجرای قوی و هنرمندانه بسیاری از طرحها، توجه به سلیقههای مختلف و تنوع طرحهای گرافیکی، سادگی و رسایی پیامها و سادگی در روایت مفاهیم و پیامها از جمله مواردی است که دفتر ایام بدانها توجه بیشتری داشته و به دلیل همین توجه، توفیق نسبی به دست آورده است.
به عنوان مثال، ماهوارهی امید، پهپاد، شهدای هستهای و مختار از جمله سوژههایی است که فقط کافی است تذکر داده شده و تکرار شود. سریال مختار به اندازهی خود توانسته بود با مخاطب عام ایرانی ارتباط گرفته و مثل بسیاری از قهرمانان فیلمهای هالیوودی بسیاری از کودکان ایرانی را به همزادپنداری برساند. چنین ظرفیت و تابلویی بیشتر نیاز به تذکر و تکرار دارد که به عنوان یک الگو و نماد فرهنگی نهادینه شود. هیچ کارشناسی نمیتواند قاطعانه مدعی شود که جاذبهی تصویر مختار از مرد خفاشی کمتر است و بین کودکان ایرانی کمتر خریدار دارد.
روبات جراح و هواپیمای قاهر313 طرحهایی است که کودک فقط به خاطر جاذبهی بصری نیز آنها را انتخاب خواهد کرد. چه بداند اینها از افتخارات علمی و فن آورانه کشور هستند، چه نداد.
6-سبک زندگی هر فرد، گروه و تمدنی کاملا برخواسته از باورها و نظام ارزشی اوست. اکثر طرحهای دفتر ایام را میتوان نوعی کشف به شمار آورد تا جعل و ابداع. در اکثر این طرحها تعهدمندی -در مقابل پوچ انگاری- دیده میشود. همچنین عفت در برابر ابتذال، گرایشهای فطری در برابر جاذبههای غریزی، معناگرایی و پیام محوری در برابر پوچ انگاری و ... نهایتا توجه و تمرکز بر آرمان سعادت در برابر هدف و رفاه و سرگرمی.
7-دفتر ایام نمونهی موفق دیگری است در مورد فعالیتهای فرهنگی غیرنفتی. یعنی اگر فعالیتهای فرهنگی و هنری درست هدف گذاری، تعریف و اجرا شود، عنصر خودکفایی را در پی خواهد داشت. هنر فقط محدود به نقاشی و مجسمهسازی و ... نیست. امروز طراحی مد و لباس یا طرح گرافیکی لوازمالتحریر یا ظرافت در ایجاد جاذبه در صنعت بستهبندی و... اگر توان و ذوق هنری بیشتری را طلب نکند، کمتر از آنها هم نیست. اجمالاً حداقل نیمی از فعالیتهای ادبی، هنری و فرهنگی به گونهای است که میتواند هزینههای تولید خود را دربیاورد و حتی شاید به دیگر بخشها کمک کند. هیچ شبکهی تلویزیونی یا تولیدکنندهی لوازمالتحریر یا شرکت رسانهای در انگلیس و آمریکا سراغ نداریم که صرفاً اهداف فرهنگی را دنبال کنند. یک روزنامهی غربی که با تمام توان از مبانی لیبرالیسم دفاع کرده یا به ترویج فمینیسم میپردازد، در درجهی نخست به دنبال درآمدزایی است. (اگرچه در بسیاری موارد این حکومتها و جریانهای سیاسی هستند که مستقیم و با پرداخت دلار برای اینها درآمدزایی میکنند و این هزینه را با تاراج نفت و فروش لوازم لوکس جبران میکنند.)
8-اگر مردم سوریه امروز میدانستند که میتوانند قاهر313 داشته باشند و موشکهای میان برد و ناو جماران و خودروی ملی و خودکفایی در سیمان و .... داشته باشند کیفیت مقاومتشان چقدر فرق میکرد؟چرا مردم مصر بعد از ماهها و سالها مبارزه سردرگمتر از قبل به نقطهی شروع خود باز میگردند؟ چرا بسیاری از ملتهای عرب تا دلت بخواهد احساس غرور ملی و استعداد افتخارورزی دارند اما برای این آرمانها الگو و مصداق مناسب نمیتوانند پیدا کنند؟ این سردرگمیهای ملتهای منطقه ما چقدر به سبک زندگی آنها مربوط است؟ فرزندان خلق عرب چقدر میتوانند در چهرهی جمال عبدالناصر مرد عنکبوتی خودشان را پیدا کنند و به عطشها و ذهنیتهایی که از کودکی به قلب و ذهن آنان دیکته شده پاسخ دهند؟ شاید بتوان به صدور سمبلها و نمادهای انقلابی – اسلامی پس از خودکفاییشان فکر کنند.
پسرخواندهی سیاست نسبیگرایی اخلاقی و ارزشی را به ارث برد و دخترخواندهی هنر لذتگرایی، شهرتدوستی و یا به تعبیر بهتر پوچ انگاری را. از آن دوران به بعد این قدرتهای سیاسی بودند که تعیین میکردند حقیقت چیست و واقعیات چه هستند که اوج آن را در طول جنگهای جهانی اول و دوم شاهد بودیم. نیمهی دوم میراث فلسفهی غربی نهیلیسم بود که سهم هنر و ادبیات شد. هنر برای هنر و نفی رسالت از آن عملاً یعنی هنر برای هیچ.
هنرمندان رسالتی غیر از هنر ندارند، چرا که اصلاً رسالتی در این عالم نیست. آنچه بر جهان حاکم است، تصادف محض و غریزهای کور است. توجه بر شهوت و تمرکز بر سکس در رمان، نقاشی، سینما و ... ابزار نیست، بلکه هدف است. رمان غربی از وقتی رمان شد که تصویرها و پرداختن به سکس ابزار رسیدن به آرمانها و اهداف دیگری غیر از خود لذات جنسی نبود. برانگیختن شهوت در رمانهای عاشقانه و جنسی، خشم و خشونت در رمانهای پلیسی و جنایی -دوگونهی عمدهتر رماننویسی- بیم و هراس در رمانهای ترسناک و غیره همگی در درجهی نخست غایتی غیر از خود همین امیال و نفسانیات مطرح شده نداشتند. رمانهای تاریخی میخواستند ثابت کنند در تاریخ گذشتهی بشر نیز خبری نبوده و رمانهای فلسفی همین مفهوم نیستانگارانه را با بیانهای مختلف روایت میکردند. از این مقدمهی شتابزده و تیتروار سه کلیدواژهی پایان فلسفه، نسبیگرایی سیاسی و پوچ انگاری هنری را به خاطر داشته باشید تا با ذکر مقدمهی دوم وارد بحث لوازمالتحریر شویم.
2- در حکمت و فلسفهی اسلامی اما ماجرا چیز دیگری است. نمیخواهیم وارد بحث فلسفهی اسلامی شویم، اما در نقد ادبی و هنری، از شعر و ادبیات گرفته تا سینما، حتی وقتی میخواهیم طرحهای گرافیکی یک سری از لوازم التحریر را بررسی کنیم، مشکل ما خود معیارها و کلید واژههایی است که بناست با آنها چنین امری صورت بگیرد.
به طور مثال، «ایام» مرکزی است که به هر دلیلی در راستای ایجاد مدینه فاضلهی مورد نظر خود به بحث لوازم التحریر ورود سیاسی و جهادی کرده است. آیا این جملهی اخیر میتواند مقصود یا اغراضِ گوینده را به طور روشن به مخاطب انتقال دهد؟ "در راستای ایجاد مدینهی فاضلهی ورود سیاسی..." اینها مدح است یا طعنه و ذم؟
یکی از ویژگیهای اکثر مکاتب غرب وجود بخش ثابتی تحت عنوان زیباییشناسی و هنر است. اما در حکمت اسلامی چنین چیزی تقریبا نداریم. چرا؟ چون زیبایی مطلوب ذاتی است. یک گل سرخ چرا زیباست؟ چون زیباست. یعنی زیبایی چون و چرا ندارد. هرچیزی همان قدر که از حقیقت وجود بهرهمند است، از زیبایی نیز برخوردار است. باطل زشت است. چون ریشه در عدم و نیستی دارد. وگرنه هستی سراپا زیبایی است. یک محصول هنری برای این زیباست که ماندگار است، نه برعکس.
در حکمت اسلامی هنرمند واسطهی فیض است. او خالق زیبایی نیست، فقط کاشف آن است. برای حصول این کشف فقط باید حواس ظاهری، باطنی و گیرندهها را تسویه، تزکیه و تطهیر کرد. اگر راز ماندگاری حافظ قافیه و ردیف و تصاویر شعری بود تا به حال صدها حافظ دیگر داشتیم. هیچ شاعری با رعایت و به کارگیری وزن و قافیههای بهتر «حافظ»تر نمیشود. قبول خاطر و طبع هنر خدادادی است. الغرض، مقدمهی دوم ما این است که حق زیباست؛ همان طور که زیبایی حقیقی حق است و باطل زشت؛ همان طور که زشتی باطل است.
مهمترین معیار نقد ادبی و هنری در حکمت و عرفان اسلامی حق و باطل است. پیچیدهترین روحیات، جزئیترین رفتارها و ... یک شخصیت را در رمان میشود توصیف کرد و این توصیفات زیباست. چون نامهی اعمال هر آدمی همین رمان است! قصهی کنیزک و خاتون در مثنوی مولانا و بسیاری از نمونههای مشابه مگر تصاویر جنسی نیست؟ مولانا رفتار جنسی کنیزک و خاتون را با جزییات آن شرح میدهد، اما حقیقت آن را. باطن عمل آن را تشریح میکند. این گونه تمثیلهای مثنوی میخواهد مفاهیم یا حقایقی را بیان کند. بنابراین زیباست و هنر است. در نقد هنر و ادبیات معاصر اگر از عفت و ابتذال حرف میزنیم، ربطی به ظاهربینی ندارد. معیار هنر حق و باطل است. زیباییشناسی حقیقی دقیقاً یعنی خداشناسی. حکمت اسلامی بخشی به عنوان زیباییشناسی و هنر ندارد، چون سرتا پایش زیباییشناسی و نقد هنری است. حق و باطل معیار است نه جذب مخاطب. مخاطب واقعی فطرتاً حق جو و زیباییطلب است، اما این فطرت میتواند کدر شود. میتواند مورد غفلت واقع شده و کتمان شود. وگرنه به قول مرحوم حاج آقا اسماعیل دولابی، این جور هنرها آخرش رقص است. شما بتهوون یا درویشخان بیاور آن طرف میدان نوازندگی کند، شکسپیر بیاور شاعری کند، کمالالملک نقاشی بکشد و ... این طرف میدان یک رقاص بیاور! ببین مردم دور کدام یک بیشتر جمع میشوند؟ رقص هر قدر هم که موزن و پیچیده باشد، از خودش پوچتر و بیمعنیتر چیزی هست؟ فوق آخر باید بگویی که یک جور ورزش است. وای بر نقاش، شاعر، سینماگر، نویسنده و هنرمندی که آخرش مثلاً از یک رقاص هندی یا عربی شکست بخورد و یک رقاصه یا یک جغله بچه با تکان دادن عضلات شاه فنر کمرش رونق بازار آنها را ببرد.
آیا این همه سبکشناسی، نمادشناسی، نقد مکاتب ادبی، مطالبی مثل روان شناسی مولف، رنگشناسی و چه و چه عملاً آخرش رقص است؟ قطعاً این طور نیست. رقص برای این جذاب است که از تحرک و زندگی حکایت میکند. کچلی برای این زشت است که از مرگ و نیستی حرف میزند. «زلف» یعنی سلولهای مردهای که هنوز با موجود زنده و زندگی ارتباط دارند. ابتدای زیبایی جاذبه است و انتهای آن محبت و عشق. تمام آثار هنری وامدار محبت و عشقند. الغرض، مقدمهی دوم ما این شد که هنر و زیباییشناسی چیزی نیست غیر از وجود و خداشناسی. زیبایی حق است و حق با زیبایی... (اگر با قلب سلیم بیاییم جلو)
3- در کشورهای غربی جهان و جهان غربزده، روند کار این است که اولاً سعادت یعنی خرافه. سعادت یک مفهوم بنیادگرایانهی عدهای دگماندیش است که وجود خارجی ندارد. اساطیرالاولین است. درک آن یک تجربهی کاملاً فردی و شخصی است (حتی اگر نعوذبالله نبوت باشد). نبی کسی است که باید بگوییم در بهترین حالت دلسوز جامعه بوده و خواستهاند یکجور رفرم اصلاحگرایانه را در اجتماع پایه گذاری کنند. خلاصه آنچه دست به نقد است و در جوامع بشری قابل حصول، رفاه شهروندی است نه سعادت دینی. راهش هم توسعهیافتگی است نه عاقبت به خیری اخروی.
رفاه یعنی آسایش از رنج کار، گرسنگی، تشنگی، نیاز به مسکن و لباس، یعنی برطرف کردن رنج جنسی و چه و چه. پس ایمان دینی که جای خود، حتی عشق زمینی هم یک جور ناهنجاری روانی است. زندگی برای این ارزش دارد که فعلا باید ادامهاش داد. زندگی برای زندگی. مثل همان هنر برای هنر. خلاصه روند کار این گونه است که حقیقت امری است نسبی. پس همهچیز از ارادهی سیاسی شروع میشود. یک ارادهی سیاسی که قدرت گرفت، حقیقت نسبی خودش را به صاحبنظران سفارش میدهد. بعد از ایجاد تئوری نوبت به هنرمندان و نویسندگان میرسد. مثلاً نویسنده یک رمان پرفروش مینویسد. پرفروش یعنی موفق. موفق یعنی توفیق یافتن در سرگرم کردن مردم و مخاطب. برای چه؟ برای پرکردن اوقات فراغت و رنج و دردسر آن. پس در جوامعی که رفاه شهروندی ایجاد میشود، مشکل پرکردن اوقات فراغت پیش میآید که اول بدبختی است. اگر جوانان را با سینما، ورزش حرفهای و ... سرگرم نکنیم، معتاد میشوند. مواد مخدر تا مرز خودکشی. الغرض که داستان پرفروش که نوشته شد (و پوچ انگاری دوباره جان گرفت ... مثل جهنم که دوباره برای اهلش پوست تازه میروید) نوبت با فیلم سینمایی است. فیلم هم اگر موفق شد، مرد عنکبوتی2 و شرک3 و ... بعد سریالهای کارتونی. یعنی تولید انبوه «مستربین» و «بنتن» و غیره. تا خلاصه نوبت به عروسک، لباس و لوازمالتحریر میرسد. تولید لوازمالتحریر با عکسها و برچسبهای مرد عنکبوتی و باربی و غیره تقریبا اواخر چرخه است.
یک دفترچهی انشا یا نقاشی با عکس جلد باربی و مرد عنکبوتی و امثال اینها خیلی مهم نیست. بچهها از همان کودکی مرد عنکبوتی را دوست دارند، چون بیچارهها چارهی دیگری ندارند. مصلح اجتماعی یک مفهوم و گرایش پاک و زیبایی فطری است. وقتی این موعود، این قهرمان، این ناجی بزرگ، پیامبر الهی و امام نباشد، ناچاریم برای این بستهای ذهنی (به تعبیر یونگ و فروید) مصادیق تازه، هنری و خلاقانهی جدیدی ایجاد کنیم و رواج بدهیم. مصلح موعود وقتی پیامبر و مومن نباشد، لابد باید بتمن باشد. ارادهی سیاسی میگوید این موعود باید کسی از جنس ما باشد. مثلاً یک سرمایهدار با ماشینهای فوق مدرن، یک مهندس دانشمند که در حال اختراع و ساخت نوع فوق العادهای از بمب هستهای است یا یک سهامدار بزرگ مجموعهای از کارخانههای اسلحه سازی، یک پژوهشگر علم ژنتیک که تصادفاً هستهی سلولهایش با کروموزم یک عنکبوت، یا ژنهای عضلهساز –هالک- ترکیب شده و قابلیتها و توانهای جدیدی به او بخشیده که طبیعت و فطرت به عقلشان نرسیده، یک بچه پولدار که اتفاقی و تصادفاً به جای ارتباط با فرشتگان وحی با موجودات هوشمند فضایی برخورد کرده و ساعت خاصی را از آنها دزدیده (بنتن عوض میشود... و به سرقت صنعتی و تکنولوژیک رسمیت و مشروعیت میبخشد. کاری که غربیها در برخورد با تمدنهای شرقی مثل ایران و هند و چین انجام دادند) و خلاصه قهرمان موعودی که تحت کنترل ارادهی سیاسی باشد. یعنی همیشه با رئیس جمهور امریکا و کنگره هماهنگ باشد. (مثل اکثر قهرمانان و سوپرمنهای سینما و تلویزیون آمریکا)
قدرت سیاسی واقعی یعنی حکومت کردن بر افکار و احساسات مردم. شیطان چنگیز و نرون و هیتلر و صدام زیاد ساخته اما حالا که میخواهد به تولید انبوهشان برسد، باید کاری کند که بوش و اوباما با هر شعاری سر کار میآیند، قتل و غارت و میلیونها قربانی غیر نظامی افغان، عراقی، سوری، مصری و ... سر جایشان باشد. باید کاری کند که ملتهای سوری و مصری نفهمند از کی و کجا به جان هم افتادهاند و چرا نمیدانند دقیقاً چه میخواهند. وگرنه همین انرژی درگیری داخلی مصر و سوری کافیست و کافی بود که ریشهی اسرائیل را از منطقه بکند. همین تلاش و هزینههای صرف اوقات فراغت کافی بود که دنیا را گلستان کند و گرسنهای در سومالی و هند باقی نماند. باید بتمنها و تمام گرایشهای عنکبوتی کودکان دنیا صرف مبارزه با تروریسم (مطابق تعریف کنگره ملی آمریکا) و مبارزه با دشمنان آمریکا باشد. باید ملتهای دیگر اصلاً وجود و جلوه نداشته باشند. دانشمند هستهای یعنی فقط جیمی نوترون یا هر کسی که پدر و مادرش لباس اروپایی داشته باشند...
4-دفتر ایام برای شکستن این هژمونی و برگرداندن چرخهی مذکور -ارادهی سیاسی، نظریهسازی، رمان، سینما، تلویزیون و ... عروسکها و لوازم التحریر- البته ناچار چرخه را برعکس و از پایین شروع کرده است. یعنی استفاده از نمادها و مفاهیم ایرانی اسلامی در طراحی دفتر و لوازم التحریر. ماهوارهی امید، پهپاد ایرانی، شهدای هستهای، تصاویر و نمادهایی از دفاع مقدس، تصاویری از چهرهها و شخصیتهای انقلاب، شنگول و منگول (برههای شبیهسازی شده ایرانی)، مختار، روبات جراح، هواپیمای جنگی قاهر313 و ... از جمله نمادها و تصاویری هستند که در طراحی جلد دفترها به کار گرفته شدهاند.
دانش آموزان و نوجوانان که جای خود، بسیاری از این سوژههای افتخار آفرین را بزرگترها نیز فراموش کردهاند. گاهی یک یادآوری کوچک و معمولی میتواند جای ساعتها و سطرها تجزیه و تحلیل را بگیرد. استعمار انگلیس سالها کار کرد تا به ایرانیهای شرقی بقبولاند: ما آفتابه هم نمیتوانیم درست کنیم. هنوز هم زیاد نیستند درصد دانشجویان و مهندسانی که باور کند ایرانی میتواند آپولو هوا کند، میتواند اتومبیلی ملی بسازد. آن درصد معدودی هم که به این باور رسیدهاند این طور نیست که مثل دانشجوی آلمانی یا ژاپنی به این موضوعات نگاه کنند. بعد از ظهور این همه افتخارات علمی و مهندسی هنوز هم جامعه معاصر ایرانی شناخت درستی از تواناییهای ملی خود ندارد. بدون اغراق، آیا قبول داریم که در تحریمهای گسترده و شدید استکبار غرب علیه ملی ایران هنوز هم بخش قابل توجهی از هزینههای ما صرفا خسارتهای حاصل از جنگ روانی و تبعات آن است؟ چرا؟ چون بازار ایران به توان خودکفایی علمی و صنعتی کشور ایمان نیاورده است. چون اکثر ما حضور ذهن نداریم، حداقل سرفصلهای فهرست بلندبالای تولیدات داخلیمان شامل چه مواردی است. خودکفایی در گندم، سیمان، تولید فولاد، خودکفایی در بیش از 99 درصد جراحیها، خودکفایی در بیش از 95 درصد تجهیزات دفاعی و مهم تر از همه وجود قابلیتها و تواناییهای ملی و بومی ما در افزایش شعاع پوشش مصادیق خودکفایی.
برای این موارد قبلاً نظریهسازی صورت گرفته است. انقلاب اسلامی در واقع پیروزی همین نظریات بود. اما بخشهای بعدی این چرخه هنوز مشکل دارد. البته آثار ادبی و هنری نیز به اندازه کافی تولید شدهاند. تولید لوازمالتحریر میتواند گامی کوچک اما تاثیرگذار در این راستا باشد. واقعاً چه ضرورتی وجود دارد که کودکان ما حتی روی دفتر مشقها جامدادیهای خود تصاویر مستهجن عروسک باربی یا بنتن و مردعنکبوتی ببیند؟ چه مرضی است که بخش عمدهای از اینها را خود چاپخانهها و تولیدکنندگان داخلی در بازار شیوع بدهند؟ اینها که دیگر لوازم کامپیوتر یا دارو نیست که بگوییم مجبوریم بخریم و استفاده کنیم.
5-مواد اولیهی خوب،کیفیت بالای چاپ، انتخاب مناسب سوژهها، اجرای قوی و هنرمندانه بسیاری از طرحها، توجه به سلیقههای مختلف و تنوع طرحهای گرافیکی، سادگی و رسایی پیامها و سادگی در روایت مفاهیم و پیامها از جمله مواردی است که دفتر ایام بدانها توجه بیشتری داشته و به دلیل همین توجه، توفیق نسبی به دست آورده است.
به عنوان مثال، ماهوارهی امید، پهپاد، شهدای هستهای و مختار از جمله سوژههایی است که فقط کافی است تذکر داده شده و تکرار شود. سریال مختار به اندازهی خود توانسته بود با مخاطب عام ایرانی ارتباط گرفته و مثل بسیاری از قهرمانان فیلمهای هالیوودی بسیاری از کودکان ایرانی را به همزادپنداری برساند. چنین ظرفیت و تابلویی بیشتر نیاز به تذکر و تکرار دارد که به عنوان یک الگو و نماد فرهنگی نهادینه شود. هیچ کارشناسی نمیتواند قاطعانه مدعی شود که جاذبهی تصویر مختار از مرد خفاشی کمتر است و بین کودکان ایرانی کمتر خریدار دارد.
روبات جراح و هواپیمای قاهر313 طرحهایی است که کودک فقط به خاطر جاذبهی بصری نیز آنها را انتخاب خواهد کرد. چه بداند اینها از افتخارات علمی و فن آورانه کشور هستند، چه نداد.
6-سبک زندگی هر فرد، گروه و تمدنی کاملا برخواسته از باورها و نظام ارزشی اوست. اکثر طرحهای دفتر ایام را میتوان نوعی کشف به شمار آورد تا جعل و ابداع. در اکثر این طرحها تعهدمندی -در مقابل پوچ انگاری- دیده میشود. همچنین عفت در برابر ابتذال، گرایشهای فطری در برابر جاذبههای غریزی، معناگرایی و پیام محوری در برابر پوچ انگاری و ... نهایتا توجه و تمرکز بر آرمان سعادت در برابر هدف و رفاه و سرگرمی.
7-دفتر ایام نمونهی موفق دیگری است در مورد فعالیتهای فرهنگی غیرنفتی. یعنی اگر فعالیتهای فرهنگی و هنری درست هدف گذاری، تعریف و اجرا شود، عنصر خودکفایی را در پی خواهد داشت. هنر فقط محدود به نقاشی و مجسمهسازی و ... نیست. امروز طراحی مد و لباس یا طرح گرافیکی لوازمالتحریر یا ظرافت در ایجاد جاذبه در صنعت بستهبندی و... اگر توان و ذوق هنری بیشتری را طلب نکند، کمتر از آنها هم نیست. اجمالاً حداقل نیمی از فعالیتهای ادبی، هنری و فرهنگی به گونهای است که میتواند هزینههای تولید خود را دربیاورد و حتی شاید به دیگر بخشها کمک کند. هیچ شبکهی تلویزیونی یا تولیدکنندهی لوازمالتحریر یا شرکت رسانهای در انگلیس و آمریکا سراغ نداریم که صرفاً اهداف فرهنگی را دنبال کنند. یک روزنامهی غربی که با تمام توان از مبانی لیبرالیسم دفاع کرده یا به ترویج فمینیسم میپردازد، در درجهی نخست به دنبال درآمدزایی است. (اگرچه در بسیاری موارد این حکومتها و جریانهای سیاسی هستند که مستقیم و با پرداخت دلار برای اینها درآمدزایی میکنند و این هزینه را با تاراج نفت و فروش لوازم لوکس جبران میکنند.)
8-اگر مردم سوریه امروز میدانستند که میتوانند قاهر313 داشته باشند و موشکهای میان برد و ناو جماران و خودروی ملی و خودکفایی در سیمان و .... داشته باشند کیفیت مقاومتشان چقدر فرق میکرد؟چرا مردم مصر بعد از ماهها و سالها مبارزه سردرگمتر از قبل به نقطهی شروع خود باز میگردند؟ چرا بسیاری از ملتهای عرب تا دلت بخواهد احساس غرور ملی و استعداد افتخارورزی دارند اما برای این آرمانها الگو و مصداق مناسب نمیتوانند پیدا کنند؟ این سردرگمیهای ملتهای منطقه ما چقدر به سبک زندگی آنها مربوط است؟ فرزندان خلق عرب چقدر میتوانند در چهرهی جمال عبدالناصر مرد عنکبوتی خودشان را پیدا کنند و به عطشها و ذهنیتهایی که از کودکی به قلب و ذهن آنان دیکته شده پاسخ دهند؟ شاید بتوان به صدور سمبلها و نمادهای انقلابی – اسلامی پس از خودکفاییشان فکر کنند.