صراط: حضور دکتر روحانی در مراسم نمادین آغاز سال تحصیلی دانشگاهها و مراکز پژوهشی و فناوری در دانشگاه تهران اقدامی بود مورد استقبال بسیاری از دانشگاهیان قرار گرفت. به ویژه اینکه رئیس جمهور پیشین در دوره 8 ساله خود تنها یکی دوبار در مراسم افتتاحیه دانشگاهها حاضر شد .اهمیت دوچندان این مراسم موجب شد تا امروز صبح تعداد قابل ملاحظه ای از اهالی رسانه به ویژه خبرنگاران روزنامهها در این مراسم حضور یابند تا شاید با پوشش مناسب آنچه در دانشگاه روی می دهد قدمی در جهت افزایش نشاط سیاسی در جامعه بردارند. اما زهی خیال باطل که درب همچنان بر همان پاشنه می چرخد . گویا تیم رسانه ای دفاتر روسای دولتهای نهم ، دهم و یازدهم یک عملکرد را دارند. با این تفاوت که اگر در دوره احمدی نژاد خبرنگاران روزنامه ها را به جلسات هیات دولت راه نمی دادند در حال حاضر نورچشمی ها زیر سبیلی به هیات دولت می روند و روزنامه های مستقل با تبعیض و برخورد " گازانبری " از پاستور رانده می شوند . این اتفاق امروز در دانشگاه تهران هم رخ داد.روز گذشته به ما گفته بودند که اهالی رسانه چنانچه ساعت 8 صبح امروز از درب ۱۶ آذر مراجعه کنند ،میتوانند وارد دانشگاه شوند. ما هم ساعت ۸ صبح جلوی درب رسیدیم . نخستین تصویری که در ذهنم نقش بست برخورد زننده حراستی های دانشگاه با دانشجویان بود . آنها به این بهانه که سخنرانی رئیس جمهوری برگزار خواهد شد با همه از جمله دانشجویان دانشگاه تهران تند و غیر قابل قبول رفتار می کردند و صد البته که همه چیز به پای روحانی نوشته می شد
نوبت به ورود ما رسید با لحنی تند گروه ما را به فردی ارجاع دادند که مشغول خوردن نان و پنیر بود و انگار نه انگار موجود زندهای در مقابل وی در حال سخن گفتن است. بعد از کلی تقلا و بعد از اینکه لقمههای وی هضم شد به کارت من نگاهی کرد و گفت این عکس متعلق به تو نیسست برو کنار بایست و منکه خنده ام گرفته بود کنار ایستاد ببینم چه می شود . ناگهان یکی دیگر از اعضای دقتر رئیس جمهوری بسوی خبرنگار خانمی حمله ور شد . من ناخودآگاه ذهنم سمت قالیباف رفت و با خود گفتم آیا اینکار ها همان برخورد " گازانبری" نیست که ناگهان با دادوبیدا حراستی های دانشگاه ناچار به کناری رفتم.
بعد از کلی تلفن به این و آن و تماس های آنها با مسولان ریاست جمهوری با همکاری آقای هراتی آخر سر وارد دانشگاه شدیم و نوبت به غول مرحله دوم رسید که دمار از روزگار ما در بیاورد. همان داستانها ادامه داشت و برخوردهایی که درشان هیچ کارگروهی نبود چه برسد به روزنامه نگار و دانشجو.
دانشجویان دانشگاه تهران نیز منتقد بودند که چرا باید افرادی که مربوط به این دانشگاه نیستند وارد مراسم شوند ولی آنها با حملات لفظی حراستیها و یگان حفاظت روحانی رو به رو شودند. جالب رفتار فردی بود که با کارت دعوتی _ که مشخص نبود آنرا به جز وی چه افراد دیگری دریافت کردند _به دانشجویان دانشگاه تهران آمده بود و به دانشجویان دانشگاه تهران که عمدتا فاقد دعوتنامه بودند فخر میفروخت. پرسیدم این کارتها را از کجا آوردی ؟ با نیشخند به من گفت: از بابام!
سرانجام با شیوههای خاصی که بلد بودیم از خان ششم هفت خان هم گذشتیم . اما پشت در هفتم هفتخان دیگر توقفمان قطعی شد. ما در پشت در تالار علامه امینی گیر افتادیم. تالاری که غیر از ما، خبرنگاران و دانشجویان زیادی مورد لطف و عنایت افراد حراست دانشگاه و تیم ریاست جمهوری قرار گرفتند تا جایی که خبرنگاران و دانشجویان فریاد میزدند و در برخی اوقات نیز بحث تا مرز زد و خورد بین مردهای چهل یا پنجاه ساله حراست و بانوان نیز پیش میرفت.
همچنان منتظر معجزه بودیم تا بتوانیم وارد سالن شویم. در همان حین که خون خونمان را میخورد مسئولان حراست دانشگاه حاضر در محل فریاد می زدند ما نه فرهادرهبر را میشناسیم و نه .... اما نور چشمیهای خود را دست در دست وارد سالن میکرد.
از گشتن عکسهای دوربین خبرنگارها و داد و بیداد بر سر آنها گرفته تا صندلیهای خالی داخل سالن که مشخص نبود برای چه کسانی رزرو شده است، نمک بر زخمهایمان میپاشید. زخم خورده و دل نگران راهی تحریریه روزنامه شدیم که چشممان به خبرنگاران صدا و سیما خورد که داشتند از گل و بلبل و فواره آب، فیلم میگرفتند. به وی گفتیم که به جای این تصاویر از حرمت شکنیها علیه همکارانت فیلم بگیر که جانمان را آتش زد و گفت که در این دولت نمیشود و این نوع فیلمها اجازه پخش در سیما ندارد.
نوبت به ورود ما رسید با لحنی تند گروه ما را به فردی ارجاع دادند که مشغول خوردن نان و پنیر بود و انگار نه انگار موجود زندهای در مقابل وی در حال سخن گفتن است. بعد از کلی تقلا و بعد از اینکه لقمههای وی هضم شد به کارت من نگاهی کرد و گفت این عکس متعلق به تو نیسست برو کنار بایست و منکه خنده ام گرفته بود کنار ایستاد ببینم چه می شود . ناگهان یکی دیگر از اعضای دقتر رئیس جمهوری بسوی خبرنگار خانمی حمله ور شد . من ناخودآگاه ذهنم سمت قالیباف رفت و با خود گفتم آیا اینکار ها همان برخورد " گازانبری" نیست که ناگهان با دادوبیدا حراستی های دانشگاه ناچار به کناری رفتم.
بعد از کلی تلفن به این و آن و تماس های آنها با مسولان ریاست جمهوری با همکاری آقای هراتی آخر سر وارد دانشگاه شدیم و نوبت به غول مرحله دوم رسید که دمار از روزگار ما در بیاورد. همان داستانها ادامه داشت و برخوردهایی که درشان هیچ کارگروهی نبود چه برسد به روزنامه نگار و دانشجو.
دانشجویان دانشگاه تهران نیز منتقد بودند که چرا باید افرادی که مربوط به این دانشگاه نیستند وارد مراسم شوند ولی آنها با حملات لفظی حراستیها و یگان حفاظت روحانی رو به رو شودند. جالب رفتار فردی بود که با کارت دعوتی _ که مشخص نبود آنرا به جز وی چه افراد دیگری دریافت کردند _به دانشجویان دانشگاه تهران آمده بود و به دانشجویان دانشگاه تهران که عمدتا فاقد دعوتنامه بودند فخر میفروخت. پرسیدم این کارتها را از کجا آوردی ؟ با نیشخند به من گفت: از بابام!
سرانجام با شیوههای خاصی که بلد بودیم از خان ششم هفت خان هم گذشتیم . اما پشت در هفتم هفتخان دیگر توقفمان قطعی شد. ما در پشت در تالار علامه امینی گیر افتادیم. تالاری که غیر از ما، خبرنگاران و دانشجویان زیادی مورد لطف و عنایت افراد حراست دانشگاه و تیم ریاست جمهوری قرار گرفتند تا جایی که خبرنگاران و دانشجویان فریاد میزدند و در برخی اوقات نیز بحث تا مرز زد و خورد بین مردهای چهل یا پنجاه ساله حراست و بانوان نیز پیش میرفت.
همچنان منتظر معجزه بودیم تا بتوانیم وارد سالن شویم. در همان حین که خون خونمان را میخورد مسئولان حراست دانشگاه حاضر در محل فریاد می زدند ما نه فرهادرهبر را میشناسیم و نه .... اما نور چشمیهای خود را دست در دست وارد سالن میکرد.
از گشتن عکسهای دوربین خبرنگارها و داد و بیداد بر سر آنها گرفته تا صندلیهای خالی داخل سالن که مشخص نبود برای چه کسانی رزرو شده است، نمک بر زخمهایمان میپاشید. زخم خورده و دل نگران راهی تحریریه روزنامه شدیم که چشممان به خبرنگاران صدا و سیما خورد که داشتند از گل و بلبل و فواره آب، فیلم میگرفتند. به وی گفتیم که به جای این تصاویر از حرمت شکنیها علیه همکارانت فیلم بگیر که جانمان را آتش زد و گفت که در این دولت نمیشود و این نوع فیلمها اجازه پخش در سیما ندارد.