قبل از تسخير لانه جاسوسى آمريكا توسط دانشجويان پيرو
خط امام، آنان كه متشكل از دانشجويان مسلمان بودند، به رغم جوّسازيهاى
منافقين حاضر به پذيرش سيطره اين گروهك بر تشكلهاى دانشجويى نشدند. اين
دانشجويان براى برقرارى ارتباط مستقيم و دائم با رهبرى انقلاب و نظام نوپا،
از امام راحل خواستند تا فردى را مشخص كنند. حضرت امام، آيتالله سيّد على
خامنهاى را براى اين منظور معرفى كردند، امّا خود دانشجويان نيز علاوه بر
ايشان در اثر فضاى سياسى غبارآلود آن روزها افرادى مثل سيّد محمد موسوى
خوئينىها، محمد مجتهد شبسترى، حسن حبيبى و ابوالحسن بنىصدر را براى بررسى
مسايل دانشگاهها و انتقال آنها به امام پيشنهاد كردند. براساس برخى از
خاطرات، وقتى دانشجويان مىخواستند تصميم تسخير لانه جاسوسى را با آيتالله
سيّد على خامنهاى و سيّد محمد موسوى خوئينىها مطرح كنند، آيتالله
خامنهاى در سفر حج به سر مىبردند. بنابراين آنها در جلسهاى با سيد محمد
موسوى خوئينىها خواستار كسب نظر حضرت امام در مورد اين اقدام شدند، در
اوّلين ساعات واقعه، تماس موسوى خوئينىها با مرحوم حاج سيّد احمد خمينى
براى دريافت نظر رهبرى انقلاب به تأييد اين اقدام از سوى امام خمينى(ره) و
سپس سخنرانى حمايتآميز آيتالله دكتر سيّد محمد بهشتى (نايبرئيس مجلس
خبرگان) در عصر همان روز در اين مجلس منجر شد.110
اينگونه بود كه موسوى خوئينىها با دانشجويان پيرو خط امام پيوند پيدا كرد و خود را ضد استكبارىترين انقلابى ناميد. خوئينىها در اينباره مىگويد :
«جوانها ديدند كه آمريكا دست از توطئه برنمىدارد. ما هم بايد همان مركزى را كه آمريكا در داخل كشورها از آن مركز عليه انقلاب اسلامى توطئه مىكند بگيريم. لابد اگر در داخل ايران جايى هست كه آمريكا از آنجا عليه ايران توطئه مىكند، همين لانه جاسوسى است كه به اصطلاح اسمش را سفارت آمريكا مىگفتند. اينها با آن وسعت ذهن و سلامت وجدان، به ذهنشان آمد كه اگر ما اين محل را تصرف كنيم، بسيارى از اين توطئهها درهم مىريزد».111
مدتى بعد در سال 1361 حضرت امام(ره) در حكمى موسوى خوئينىها را به سرپرستى حجاج ايرانى منصوب كردند. امام خمينى(ره) در حكم انتصاب موسوى خوئينىها به سرپرستى حجاج بيتالله الحرام مرقوم داشتند :
«. . . معالأسف بسيارى از مسلمانان به واسطه كجروىها و يا كجفهمىهاى بعضى عناصر و يا دسيسههاى بعضى از دستاندكاران سودجو، بُعد سياسى اين عبادت شريف را به طاق نسيان سپردهاند. جنابعالى را به سمت نماينده خويش و سرپرست حجاج محترم ايران منصوب نمودم كه با بينش خاص سياسى كه داريد به امور حجاج از ابعاد مختلفه رسيدگى نموده و براى احياى اين سنّت بزرگ الهى در خطابهها و مراسم دينى، مسلمين را به وحدت كلمه و اتحاد مسير دعوت نموده و آنان را از آنچه در لبنان عزيز و ايران مجاهد و افغانستان مظلوم از ستمكاران و جهانخواران مىگذرد مطلع سازيد».112
اينگونه بود كه نخستين بار تظاهراتى در عربستان به همت او برپا شد تا اينبار شيطان بزرگ رجم شود، چرا كه امام و به تبع او موسوى خوئينىها معتقد بودند كه مراسم حج، بدون برائت از مشركان، حج آمريكايى است. خوئينىها در اظهاراتى اعلام كرد :
«من به عنوان نماينده رهبر ميليونها مسلمان جهان، امام خمينى، و به دستور ايشان مىتوانم در همينجا از حجاج بيتالله الحرام حداقل پانصد هزار سرباز رزمنده به خاطر جنگ با رژيم صهيونيستى بسيج كنم و به پشت دروازههاى فلسطين اشغالى بفرستم».113
موسوى خوئينىها
در سال 1364، موسوى خوئينىها سرپرستی حجاج را به مقصد دادستانى كل كشور ترك كرد. او كه شاگرد منتظرى بود و بر اين شاگردى افتخار مىكرد، توسط حضرت امام(ره) به عنوان دادستان كل كشور برگزيده شد. خوئينىها در طول چند سال پس از انقلاب، در هرجا كه قدم مىنهاد با انقلابىگرى خود همه را به شگفتى وامىداشت و گاه چنان به پيش مىتاخت كه حتى منتقدان جرأت ابراز عقيده نمىيافتند تا مبادا به مخالفت با امام متهم شوند. خوئينىها كه پاشنه آشيل انقلاب را، نه مخالفت سياسى با جمهورى اسلامى، بلكه توجه نكردن به مفاسد اقتصادى سرمايهداران مىدانست، براى «مبارزه بىامان با ثروتمندان و سرمايهداران زالوصفت و جانور» كوششى تمام مىكرد. چنان كه از اوضاع و احوال ايرانيان فرارى اظهار تأسف و نگرانى كرد و گفت :
«اگر گناه افرادى كه در خارج از كشور به سر مىبرند، تنها مخالفت با جمهورى اسلامى باشد، مىتوانند به كشور بازگشته و به زندگى عادى خود مشغول باشند».114
امّا او هرگز با سرمايهداران سر سازش نداشت.115
وى در سمت دادستانى كل كشور نه تنها در مفاسد اقتصادى، بلكه در مفاسد اخلاقى و بىحجابى و بحث اعتياد نيز موضعى بسيار قاطع و انقلابى داشت. او در خصوص بىحجابها معتقد بود :
«كسانى كه در جامعه رعايت شؤون اسلامى را نمىكنند و به نحوى به انقلاب دهن كجى مىكنند، عاقبت از ميان خواهند رفت و آنها بايد بترسند از روزى كه مردم مسلمان و رزمندگان اسلام براساس همان انگيزهاى كه به مقابله با دشمنان در جبههها رفتند با همان انگيزه در صدد پاك كردن جامعه برآيند . . . مردم اگر احساس تكليف كنند و ببينند مسؤولين به وعدههايشان در زدودن آثار فساد نتوانستند عمل كنند، خودشان وارد صحنه خواهند شد و تمام خس و خاشاكها و علفهاى هرز جامعه را از ميان برخواهند داشت و جامعه را پاك خواهند كرد».116
خوئينىها كه در آستانه انتخابات مجلس سوم اختلافاتى را با ديگر اعضاى جامعه روحانيت مبارز پيدا كرده بود به همراه برخى ديگر، از جامعه روحانيت مبارز جدا شد و مجمع روحانيون مبارز را در سال 1366 شكل داد. وى براى پيروزى در انتخابات نيز رقيب را مصداق اسلام آمريكايى دانست و همين امر موجب پيروزى قاطع مجمع روحانيون مبارز در انتخابات سومين دوره مجلس شوراى اسلامى گرديد.
خوئينىها به عنوان يكى از تأثيرگذارترين اعضاء مجمع حضورى فعال داشت تا اين كه پس از رحلت امام(ره) در سال 1368 از سوى هاشمى رفسنجانى (رئيسجمهور وقت) رياست مركز تحقيقات استراتژيك رياستجمهورى را عهدهدار شد.
با حضور خوئينىها در مركز تحقيقات استراتژيك بسيارى از اعضاء حلقه كيان كه متشكل از جوانهاى چپ و با پيشينه سياسى تسخير لانه جاسوسى آمريكا به عنوان نماد امپرياليسم بودند، پا به اين مركز نهادند. تعدادى از اين جوانان از شاگردان خود موسوى خوئينىها بودند. آنها در نيمه اوّل دهه 1350 پاى ثابت جلسات تفسير قرآن موسوى خوئينىها در مسجد جوزستان شميران به شمار مىرفتند و در كنار افرادى چون اكبر گودرزى (رهبر گروهك فرقان) و محمود كشانى (عضو گروهك فرقان و قاتل شهيد مفتح) تلمذ از موسوى خوئينىها مىكردند. آن جوانان كسى نبودند جز عباس عبدى، محسن ميردامادى، محمد ملكى، حبيبالله پيمان و . . . كه تفسير قرآن براساس منطق تضاد ديالكتيك (اصل اساسى ماركسيسم) را نزد خوئينىها فرا گرفتند.
____________________________________
110- رازهاى دهه شصت، صص 128 و 129.
111- روزنامه كيهان، به تاريخ 9/8/1361.
112- صحيفه امام، ج 16، ص 400.
113- روزنامه كيهان، به تاريخ 29/4/1361.
114- روزنامه كيهان، به تاريخ 27/3/1365.
115- سراب سياست، ص 119.
116- روزنامه كيهان، به تاريخ 30/1/1366.
اينگونه بود كه موسوى خوئينىها با دانشجويان پيرو خط امام پيوند پيدا كرد و خود را ضد استكبارىترين انقلابى ناميد. خوئينىها در اينباره مىگويد :
«جوانها ديدند كه آمريكا دست از توطئه برنمىدارد. ما هم بايد همان مركزى را كه آمريكا در داخل كشورها از آن مركز عليه انقلاب اسلامى توطئه مىكند بگيريم. لابد اگر در داخل ايران جايى هست كه آمريكا از آنجا عليه ايران توطئه مىكند، همين لانه جاسوسى است كه به اصطلاح اسمش را سفارت آمريكا مىگفتند. اينها با آن وسعت ذهن و سلامت وجدان، به ذهنشان آمد كه اگر ما اين محل را تصرف كنيم، بسيارى از اين توطئهها درهم مىريزد».111
مدتى بعد در سال 1361 حضرت امام(ره) در حكمى موسوى خوئينىها را به سرپرستى حجاج ايرانى منصوب كردند. امام خمينى(ره) در حكم انتصاب موسوى خوئينىها به سرپرستى حجاج بيتالله الحرام مرقوم داشتند :
«. . . معالأسف بسيارى از مسلمانان به واسطه كجروىها و يا كجفهمىهاى بعضى عناصر و يا دسيسههاى بعضى از دستاندكاران سودجو، بُعد سياسى اين عبادت شريف را به طاق نسيان سپردهاند. جنابعالى را به سمت نماينده خويش و سرپرست حجاج محترم ايران منصوب نمودم كه با بينش خاص سياسى كه داريد به امور حجاج از ابعاد مختلفه رسيدگى نموده و براى احياى اين سنّت بزرگ الهى در خطابهها و مراسم دينى، مسلمين را به وحدت كلمه و اتحاد مسير دعوت نموده و آنان را از آنچه در لبنان عزيز و ايران مجاهد و افغانستان مظلوم از ستمكاران و جهانخواران مىگذرد مطلع سازيد».112
اينگونه بود كه نخستين بار تظاهراتى در عربستان به همت او برپا شد تا اينبار شيطان بزرگ رجم شود، چرا كه امام و به تبع او موسوى خوئينىها معتقد بودند كه مراسم حج، بدون برائت از مشركان، حج آمريكايى است. خوئينىها در اظهاراتى اعلام كرد :
«من به عنوان نماينده رهبر ميليونها مسلمان جهان، امام خمينى، و به دستور ايشان مىتوانم در همينجا از حجاج بيتالله الحرام حداقل پانصد هزار سرباز رزمنده به خاطر جنگ با رژيم صهيونيستى بسيج كنم و به پشت دروازههاى فلسطين اشغالى بفرستم».113
موسوى خوئينىها
در سال 1364، موسوى خوئينىها سرپرستی حجاج را به مقصد دادستانى كل كشور ترك كرد. او كه شاگرد منتظرى بود و بر اين شاگردى افتخار مىكرد، توسط حضرت امام(ره) به عنوان دادستان كل كشور برگزيده شد. خوئينىها در طول چند سال پس از انقلاب، در هرجا كه قدم مىنهاد با انقلابىگرى خود همه را به شگفتى وامىداشت و گاه چنان به پيش مىتاخت كه حتى منتقدان جرأت ابراز عقيده نمىيافتند تا مبادا به مخالفت با امام متهم شوند. خوئينىها كه پاشنه آشيل انقلاب را، نه مخالفت سياسى با جمهورى اسلامى، بلكه توجه نكردن به مفاسد اقتصادى سرمايهداران مىدانست، براى «مبارزه بىامان با ثروتمندان و سرمايهداران زالوصفت و جانور» كوششى تمام مىكرد. چنان كه از اوضاع و احوال ايرانيان فرارى اظهار تأسف و نگرانى كرد و گفت :
«اگر گناه افرادى كه در خارج از كشور به سر مىبرند، تنها مخالفت با جمهورى اسلامى باشد، مىتوانند به كشور بازگشته و به زندگى عادى خود مشغول باشند».114
امّا او هرگز با سرمايهداران سر سازش نداشت.115
وى در سمت دادستانى كل كشور نه تنها در مفاسد اقتصادى، بلكه در مفاسد اخلاقى و بىحجابى و بحث اعتياد نيز موضعى بسيار قاطع و انقلابى داشت. او در خصوص بىحجابها معتقد بود :
«كسانى كه در جامعه رعايت شؤون اسلامى را نمىكنند و به نحوى به انقلاب دهن كجى مىكنند، عاقبت از ميان خواهند رفت و آنها بايد بترسند از روزى كه مردم مسلمان و رزمندگان اسلام براساس همان انگيزهاى كه به مقابله با دشمنان در جبههها رفتند با همان انگيزه در صدد پاك كردن جامعه برآيند . . . مردم اگر احساس تكليف كنند و ببينند مسؤولين به وعدههايشان در زدودن آثار فساد نتوانستند عمل كنند، خودشان وارد صحنه خواهند شد و تمام خس و خاشاكها و علفهاى هرز جامعه را از ميان برخواهند داشت و جامعه را پاك خواهند كرد».116
خوئينىها كه در آستانه انتخابات مجلس سوم اختلافاتى را با ديگر اعضاى جامعه روحانيت مبارز پيدا كرده بود به همراه برخى ديگر، از جامعه روحانيت مبارز جدا شد و مجمع روحانيون مبارز را در سال 1366 شكل داد. وى براى پيروزى در انتخابات نيز رقيب را مصداق اسلام آمريكايى دانست و همين امر موجب پيروزى قاطع مجمع روحانيون مبارز در انتخابات سومين دوره مجلس شوراى اسلامى گرديد.
خوئينىها به عنوان يكى از تأثيرگذارترين اعضاء مجمع حضورى فعال داشت تا اين كه پس از رحلت امام(ره) در سال 1368 از سوى هاشمى رفسنجانى (رئيسجمهور وقت) رياست مركز تحقيقات استراتژيك رياستجمهورى را عهدهدار شد.
با حضور خوئينىها در مركز تحقيقات استراتژيك بسيارى از اعضاء حلقه كيان كه متشكل از جوانهاى چپ و با پيشينه سياسى تسخير لانه جاسوسى آمريكا به عنوان نماد امپرياليسم بودند، پا به اين مركز نهادند. تعدادى از اين جوانان از شاگردان خود موسوى خوئينىها بودند. آنها در نيمه اوّل دهه 1350 پاى ثابت جلسات تفسير قرآن موسوى خوئينىها در مسجد جوزستان شميران به شمار مىرفتند و در كنار افرادى چون اكبر گودرزى (رهبر گروهك فرقان) و محمود كشانى (عضو گروهك فرقان و قاتل شهيد مفتح) تلمذ از موسوى خوئينىها مىكردند. آن جوانان كسى نبودند جز عباس عبدى، محسن ميردامادى، محمد ملكى، حبيبالله پيمان و . . . كه تفسير قرآن براساس منطق تضاد ديالكتيك (اصل اساسى ماركسيسم) را نزد خوئينىها فرا گرفتند.
____________________________________
110- رازهاى دهه شصت، صص 128 و 129.
111- روزنامه كيهان، به تاريخ 9/8/1361.
112- صحيفه امام، ج 16، ص 400.
113- روزنامه كيهان، به تاريخ 29/4/1361.
114- روزنامه كيهان، به تاريخ 27/3/1365.
115- سراب سياست، ص 119.
116- روزنامه كيهان، به تاريخ 30/1/1366.