سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۵ آبان ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۵

تشویقم می‌کنند کمدی بازی نکنم / می‌میرم برای اینکه یک فیلم خشن بسازم

کد خبر : ۱۳۸۸۲۱
صراط: «بداخلاق!» احتمالا تنها واژه‌ای است که هر کس پس از دیدن چهره «غیرخندان» یک کمدین به ذهنش می‌آید، به همین دلیل شاید خیلی‌ها فکر کنند این قشر از بازیگران مخصوصا سر صحنه آدم‌های بداخلاقی هستند، در حالی که کسی مثل رامبد جوان، بازی و مسابقه در حین کار راه می‌اندازد و فقط شاید در یک مورد استثنا طوری عصبانی شود که تا حد کتک‌کاری هم پیش برود.

رامبد جوان که زمانی با «فرید جِنگل‌بِرد» سریال «خانه سبز» معروف شد، در طول سال‌های گذشته درفیلم‌ها و سریال‌های طنز زیادی به عنوان بازیگر یا کارگردان حضور داشته است اما او این روز‌ها در نقش یک پلیس متفاوت و جدی، فیلم «گناهکاران» را روی پرده سینما‌ها دارد.

 این بازیگر و کارگردان سینما و تلویزیون در گفت‌وگویی صمیمانه که با شیطنت‌ها و ژست‌های مخصوص خودش همراه بود، از موضوعات مختلفی همچون همکاری با فرامرز قریبیان، ایده‌های نو برای برنامه‌سازی، تجربه استثنایی از کار با یک کارگردانی که می‌خواست کتک‌اش بزند و نیز حضور در برنامه ۹۰ که با استقبال زیادی روبرو شد، سخن گفت. مشروح این مصاحبه را در زیر می‌خوانید:
 
گفت‌و‌گو را با نقش متفاوت شما در فیلم «گناهکاران» شروع می‌کنیم. نقشی که با توجه به سابقه بازی‌های کمدی و طنزی که مخاطب از شما در ذهن دارد، غافلگیر کننده است. چه شد که پلیس جدی و البته قاتل فیلم «گناهکاران» شدید؟
واقعیت این است که نقشی را به من پیشنهاد دادند و من هم قبول کردم. فکر می‌کنم اگر نتوانم نقشی را بازی کنم، پس باید از این حرفه انصراف دهم؛ یعنی پس از سال‌ها کارکردن در این حرفه، مشخص است که من بازیگرم. هر چند اینکه بازیگر خوبی هستم یا خیر، به نظر دیگران برمی‌گردد اما به نظر خودم کارم را بلدم و وقتی سناریو خوب باشد، می‌توانم از پس کار برآیم.
 
پس یعنی بازی خوب شما به دلیل سناریوی خوب هم بوده است؟

بله این مساله مهم است که بدانیم یک بازیگر خوب، در هر شرایطی نمی‌تواند خودش را نجات دهد و به ترکیبی از کارگردان و فیلم‌نامه نیاز دارد. البته فیلمبردار، نور‌پرداز و سایر عوامل هم در جلوه پیدا کردن کار بازیگر نقش دارند، اما ترکیب مثلث کارگردان، بازیگر و فیلم‌نامه‌نویس بیشترین اثرگذاری را دارد چرا که گاهی بازیگر درست و منطقی بازی می‌کند، اما منطق سکانس ایراد دارد و اینجا داستان باورپذیر نمی‌شود و می‌گوییم بازی او بد است. این اتفاق خیلی هم زیاد در سینمای ایران رخ می‌دهد.

این ترکیبی که اشاره کردید به نظر می‌رسد در «گناهکاران» وجود داشت، چون گره داستان خیلی خوب بود و تا آخر فیلم سخت می‌شد، متوجه شد که چه کسی قاتل است. به جز این، «گناهکاران» یک فیلم پلیسی متفاوت است که شبیه آن را قبلا در سینمای ایران کمتر داشتیم!
همین طور است. سناریو درست پرداخت شده بود و کارگردانی و بازیگری هم صحیح بود. این کار جزو معدود فیلم‌هایی بود که با سلیقه نگارش شده بود، آدم‌ها شخصیت‌پردازی شده بودند و همه چیز کاملا روشن بود؛ درنتیجه تمام این موارد، درکنار نقش یک پلیس متفاوت در جذب کردن من تأثیر داشت. یک نکته‌ای هم در فیلم وجود داشت و آن هم این بود که امکان داشت از روی بازی بازیگر سناریو لو برود و من تلاش کردم این اتفاق نیفتد؛ به همین دلیل اصلا این پلیس را آدم مهربانی نشان ندادم تا مخاطب به خاطر مهربان بودنش، به او مظنون نشود. البته نگه داشتن مرز این کار سخت بود که مدام مراقب باشی تماشاچی درحین دیدن این نامهربانی‌ها، به تو مظنون نشود.
 
این اولین بار بود که در فیلمی با فرامرز قریبیان کار می‌کردید، این همکاری چطور بود؟
خوب بود. آقای قریبیان آقا‌ترین بازیگر سینمای ماست و این خیلی خوب است که یک نفر این قدر محترم و با وقار باشد. ایشان به خاطر روحیهٔ حرفه‌ای و شخصی کاملاً جدی و با جذبه هستند، اما به موازات این خصوصیات طناز و اهل خنده هم هستند، من هم از آنجایی که کلا آدم خوش‌مشرب و شوخ‌طبعی هستم، برای هم جوک هم تعریف می‌کردیم و یک فضای خوب و همراه با شوخی در طول کار داشتیم. کلا این همکاری برایم تجربه خوبی بود. در کارگردانی، سام قریبیان و هومن بهمنش هم خیلی کمک می‌کردند و در جاهایی به نظرم آقای قریبیان این فضا را برای سام (پسرش) ایجاد می‌کرد که او هم به کارگردانی و صحنه نزدیک شود.

رامبد جوان


پایان‌بندی فیلم را چطور می‌بینید؟ مخصوصا اینکه نسبت به آنچه در جشنواره نمایش داده شد دچار تغییر شده است.
سکانس مرگ آخر فیلم برایم خیلی عجیب بود و دوست داشتم اما دربارهٔ پایان بندی، اگر پلان آخر یعنی‌‌ همان پلانی که پرونده به قطب‌الدین صادقی داده می‌شود و او حیرت‌زده نگاه می‌کند، نبود، برایم خوشایند‌تر بود. در حقیقت نسخه‌ای که در جشنواره اکران شد را بیشتر دوست دارم.
 
با این حال یکی از نکات مهم «گناهکاران» این است که به همه ما سینماگران و تماشاچی‌ها یادآوری می‌کند که می‌شود یک فیلم پلیسی خوب ساخت و می‌شود برای آن مشتری هم داشت. من خودم الان می‌توانم به این فکر کنم که یک فیلم پلیسی خوب بسازم.
 
در «گناهکاران» با کارگردانی کار کردید که بازیگر هم هست و البته خود شما هم چنین تجربه‌ای را در «ورود آقایان ممنوع» با مانی حقیقی و رضا عطاران داشتید. این نوع کار کردن سختی ندارد؟
در «ورود آقایان ممنوع» فکر نمی‌کردم که مانی یا رضا، کارگردان هستند. آن‌ها را به عنوان بازیگر خودم فرض می‌کردم و وجه کارگردانی آن‌ها در نظرم نبود، البته جاهایی پیش می‌آمد که مشورت‌هایی با هم داشتیم، اما مطمئن هستم آن‌ها هم به عنوان بازیگر سر صحنه آمده بودند و خیلی هم شش دانگ سر کار بودند. همین موقعیت برای من در «گناهکاران» پیش آمد. هر چند من کلا آدم فضولی هستم و گاهی اظهارنظرهایی می‌کنم اما وقتی همه چیز درست باشد نیازی نیست بازیگر وارد کارهای دیگر شود.

بد نیست درباره این موضوع به یک تجربه استثنایی که داشتم اشاره کنم. ما یک کارگردانی در این سینما داریم که سواد سینمایی درستی ندارد و مطلقا سینما را نمی‌فهمد. من یک اشتباه بزرگ کردم و پذیرفتم در فیلم او بازی کنم. در حالی که می‌توانستم مثل خیلی از کارهای دیگر، محکم بگویم نه و پای حرفم بایستم، اما این کار را نکردم و چون پول هم لازم داشتم قبول کردم. پول خوبی هم برای آن فیلم گرفتم. آن زمان قرار بود بخش زیادی از فیلم توسط یک کارگردان بخش CGI انجام شود و کارگردان اصلی فیلم باید تسلطش بر آن بخش یعنی بر بخش اعظم پروژه کم می‌شد اما این طور نشد. او آن‌قدر بدسلیقه است، آنقدر درام را نمی‌شناسد و آنقدر نباید در سینما باشد که برای اولین‌بار در زندگی‌ام تا جایی پیش رفتم که دو بار سر یک فیلم دعوا کردم، آن‌هم در حدی که بلند شدم و قصد داشتم کارگردان را بزنم؛ اما حیف که جلوی مرا گرفتند. در نتیجه تمام عصبانیت و نفرت من به دعوا و هوار هوار تبدیل شد. او هم مرتب بعد از هر دعوا گریه می‌کرد که شما نمی‌گذارید من فیلم آخرم را بسازم و من می‌گفتم تو هم داری کاری می‌کنی که این فیلم، فیلم آخر ما هم باشد چون داری ما را دق می‌دهی.
 
در آن فیلم ویشکا آسایش هم بود؟
بله ویشکا آسایش هم بود که متأسفانه من او را بردم و داشت سکته می‌کرد.

این اتفاق واقعا یک شرایط استثنایی داشته، اما نبود فیلمنامه نویس و حتی کارگردانی که نسبت به آنچه انجام می‌دهد مطمئن باشد از معضلات سینمای ایران شده است. به نظرمی‌رسد یک نوع بی‌اعتمادی به وجود می‌آید که هر کس حتی خود شما ترجیح می‌دهد، فیلمنامه خودش را بسازد.
واقعیت این است که ما فیلم‌نامه‌نویس خوب خیلی کم داریم، یعنی کم پیش می‌آید که به یک فیلم‌نامه‌نویس سوژه‌ای بدهی، پول هم بدهی و بگویی شش ماه دیگر کار را تحویل می‌گیرم و بعد تحویل بگیری، چون معمولا این شش ماه یا می‌شود یک سال بعد که یعنی تمام برنامه‌ریزی‌های آدم به هم می‌خورد یا این‌که اصلا تبدیل می‌شود به چیزی که تو نمی‌خواستی. در حالی که باید حتما آن چیزی باشد که تو می‌خواهی، چون قرار است تو آن را بسازی. این مساله درباره کارگردان‌ها هم وجود دارد، یعنی تعداد فیلم‌نامه‌نویس یا کارگردان‌هایی که کاری را به آن‌ها بسپاری و مطمئن باشی که خوب می‌شود خیلی کم است.
 
اصلا یک کاری می‌کنیم. شما روی کاغذ اسم ۱۰ کارگردان را بنویسید که وقتی کاری را شروع می‌کنند خیالتان راحت است که فیلم خوبی خواهند ساخت...
 
پس از کلی فکر کردن و خط زدن اسامی متعدد چند اسم بیشتر روی کاغذ باقی نماند چرا که اکثر کارگردانان حداقل یک فیلم بد در کارنامه خود دارند. هرچند اسم خود رامبد جوان هم در این لیست قرار داشت که با توضیح خاص او همراه شد.
(با خنده) ممنون ازاینکه اسم مرا هم در این لیست قرار دادید، اما من اصلا اهل رودربایستی نیستم و فکر می‌کنم وقتی فیلم جدیدم «خندنده» را بسازم، می‌توانم بگویم آیا من جزو آن دسته از کارگردان‌های تضمینی هستم یا خیر.
 
این ماجرا (نبود اطمینان) در بخش فیلم‌نامه‌نویسی هم وجود دارد. هر چند پیمان قاسم‌خانی جزو کسانی است که فیلمنامه‌اش تضمینی و مطمئن است، اما تعداد افرادی که فقط فیلم‌نامه‌نویس باشند و فیلمنامه نویس خوبی هم باشند خیلی کم است. در طول سال به من فیلمنامه‌هایی پیشنهاد می‌شود و البته تعداد کمدی‌ها از فیلم‌های جدی بیشتر است، اما اینقدر فیلم‌نامه‌ها آزاردهنده و بد هستند که گاهی به روی طرف آورده‌ام.
 
چرا فیلمنامه‌نویس خیلی خوب و مطرح نداریم؟ در حالی که کارگردان و بازیگر خوب داشته و داریم و حتی خواهیم داشت.
این مساله محاسبه زیادی دارد. فیلم‌نامه‌نویسی کار بسیار دشواری است. اصولا سالیان سال است که در دنیا نشان داده شده فیلمنامه نویسی کار تک نفره نیست، چون فیلم‌نامه نوشتن به تحقیق، کشف زوایای پنهان یک موضوع، ایده‌پردازی درباره تمام آن اطلاعات و تبدیل شدن آن‌ها به قصه و بعد تبدیل شدن به سناریو نیاز دارد. الان در دنیا برای صرف کمتر وقت و استفاده کردن از ایده‌های متنوع‌تر، فیلم‌نامه‌نویسی به صورت گروهی انجام می‌شود.
 
در کتاب «فیلم‌نامه‌نویس از نگاه فیلم‌نامه‌نویس» می‌خوانیم که یک نفر پنج میلیون فیش برای یکی از فیلم‌هایش تهیه کرده و دو سال وقت صرف آن کرده است ولی ما اصلا چنین کاری نمی‌کنیم، یعنی چنین روندی برایمان جا نیفتاده است.
 
از طرف دیگر وقتی ظرف سه ماه، فیلمنامه‌ای را می‌نویسی و می‌بینی راحت تأیید و بعد هم به سرعت ساخته‌ می‌شود، می‌گویی خب برای چه کسی این همه وقت بگذارم؟ اصلا چه کسی در طول این سه سال پول مرا می‌دهد؟ کلا فکر می‌کنید بالا‌ترین دستمزد یک فیلم‌نامه‌نویس در سینمای ایران چقدر است؟ مطمئناً نسبت به اهمیتی که دارد بسیار کم است و باید چند فیلمنامه در سال نوشت و فروخت که بتوان از پس خرج یک خانواده برآمد.
 
تمام این اتفاقات درحالی است که آدمی مثل اصغر فرهادی داریم که به خودش اجازه نمی‌دهد کار بد انجام دهد، چون معتقد است نباید یک بار هم، کار بد از او دیده شود، به همین دلیل یک سال روی یک فیلم‌نامه کار می‌کند تا ضریب خطایش پایین باشد. بنابراین تاثیر کار فیلمنامه‌نویس و کارگردان روی کار بازیگر دیده می‌شود، چون بازیگر یک موجود مستقل در فیلم نیست و به کارگردان و فیلم‌نامه وابسته است. اگر فیلم‌نامه بد باشد بازیگر امکان ندارد بتواند خودش را نجات دهد.
 
این را هم بگویم که همه ما فیلم بد داریم، چون به جز بحث فیلمنامه و کارگردانی بد، خیلی وقت‌ها شرایطی پیش می‌آید که آدم برای اینکه بتواند زندگی‌اش را بگذراند مجبور می‌شود بازی در یک فیلم را قبول کند و قرار نیست من به عنوان بازیگر از کافی‌شاپ زدن پول دربیاورم. البته «سینمایی جماعت»، خیلی بیزینس بلد نیست. از آن طرف هم وقتی به میزان فروش فیلم‌ها نگاه می‌کنیم می‌بینیم چقدر شرایط افتضاح است، در حالی که کشورهایی که صنعت فیلم‌سازی دارند پول خوبی از سینما درمی‌آورند، اما ما فیلم بد می‌سازیم و بعد شاکی می‌شویم که چرا مردم به سینما نمی‌روند. وقتی ما جنس خوب به مردم تحویل بدهیم آن‌ها استقبال می‌کنند. مثلا برای «ورود آقایان ممنوع» ما واقعا تصور نداشتیم که چنین فروشی داشته باشیم و فروش سه میلیارد تومانی را برایش در نظر گرفته بودیم. در حالی که ۵۰۰ میلیون تومان هزینه تولید شده بود و پنج میلیارد تومان هم فروش کردیم. آن موقع خیلی از این فروش ذوق کردیم هرچند هیچ سهمی در فروش نداشتم.!!! و البته کسی هم باور نمی‌کند.
 
نکته دیگری هم که می‌خواهم اشاره کنم این است که برای فیلم دیدن و استقبال مردم شرط‌های دیگری هم لازم است، مثلا همه جای دنیا وقتی از سینما بیرون می‌آیی، کافی‌شاپ یا فروشگاهی است که بنشینی و درباره فیلم صحبت کنی و عکس‌ها یا لیوانی با طرح و پوس‌تر فیلم‌ را بتوانی بخری، اما اینجا از سالن که بیرون می‌آیی، پرت می‌شوی به خیابان و باید دنبال ماشین و ترافیک باشی؛ یعنی هر چقدر هم از فیلم لذت برده باشی در عرض چند ثانیه بخار می‌شود و به هوا می‌رود. به همین دلیل برای خیلی‌ها سینما رفتن کار لذت‌بخشی نیست.
 
خوب اینکه شما هم سراغ بازیگری رفتید و هم کارگردانی، به دلیل همین نبودِ اطمینان از کارگردانی و فیلمنامهٔ خوب بوده یا صرفا ازسر علاقه و کسب تحربه است؟
نظر شخصی‌ام این است که بازیگری در ایران می‌تواند افسردگی بیاورد، مخصوصا اینکه در معرض روایت فرد دیگری قرار بگیری و هر چقدر هم تلاش کنی و بازیگر خوبی باشی، در ‌‌نهایت باید تأیید یک نفر دیگر را بگیری، چون تعارف که نداریم فیلم برای کارگردان است و تو به عنوان بازیگر چه خوب و چه بد، روایتگر داستان او هستی. آن هم فقط در سکانس‌هایی که خودت حضور داری و ممکن است سکانس‌های دیگر که افراد دیگری در آن‌ها حضور دارند آن‌طور که دوست داری نشود.
 
البته کارگردانی کردن کار خیلی سختی است و بازیگری کار کم‌مسئولیت‌تری است. یک بازیگر فقط کار خود را می‌کند ولی من کارگردانی را دوست دارم.
 
این کارگردانی در مدیوم سینما و تلویزیون چقدر برای شما تفاوت دارد؟
سینما خیلی برایم جذاب است، اما مخاطب تلویزیون هم اهمیت زیادی دارد، چون می‌توانی یک برنامه‌ای بسازی که با میلیون‌ها نفر ارتباط برقرار کند و تأثیرگذار باشد. در سینما خیلی نمی‌توان جریان‌سازی کرد، در حالی که در تلویزیون می‌توان یک انقلاب به پا کرد؛ مثل برنامه‌ای که می‌خواهم به زودی بسازم و امیدوارم بسیار تاثیرگذار باشد. فکر می‌کنم می‌ترکاند آن هم نه به لحاظ عالی بودن بلکه به لحاظ سرو صدایی که به خاطر موضوعش می‌تواند به راه بیاندازد. قصد دارم یک شویی درباره خنده بسازم که هر شب پخش شود. این برنامه کاملا متفاوت از «گپ» خواهد بود و ترکیبی از برنامه تولیدی و زنده است که خودم هم آن را اجرا می‌کنم. البته دوستان حرفه‌ای و درجه یک زیادی در این کار کمکم می‌کنند که بعد ا اسامیشان را اعلام خواهم کرد.
 
در تلویزیون، «گمگشته» یک سریال غیر کمدی بود که ساختید و کار خوبی هم بود. نمی‌خواهید در سینما هم تجربه یک کار جدی داشته باشید؟
این روز‌ها در شرایطی که کارگردان‌ها به دنبال یک سناریوی خوب هستند، من همین الان شش فیلمنامه خیلی خوب دارم که دو تای آن‌ها کاملا جدی است؛ یعنی یکی از آن‌ها خیلی خشن است و دیگری کمی غم‌انگیز و من می‌میرم برای اینکه آن فیلم خشن را بسازم. فقط منتظرم ساخت «خندنده» تمام شود.
 
بعد از «ورود آقایان ممنوع» احتمالا پیشنهادهای زیادی برای فیلم کمدی داشتید، درست است؟ البته خبرهایی هم درباره قسمت دوم این فیلم منتشر شد.
بله پیشنهادهای زیادی مطرح شد، اما هیچ کدام خوب نبودند. درباره قسمت دوم «ورود آقایان ممنوع» هم با مانی و پیمان صحبت‌هایی داشتیم و طرح خیلی بامزه‌ای درآوردیم. ساخت آن یک دوره منتفی شد و همه انصراف دادیم، اما دوباره صحبت‌هایی مطرح شده است.
 
در جشنواره فجر سال قبل برای فیلم «گناهکاران» سیمرغ گرفتید، فکر می‌کنید اگر یک نقش کمدی داشتید هم سیمرغ می‌گرفتید؟
نه چون این همه نقش کمدی بازی کردم و اصلا توجهی نشد. یک بار جدی بازی کردم و برایش سیمرغ گرفتم. دارند تشویقم می‌کنند که کمدی بازی نکنم!!!

مثل علیرضا خمسه در فیلم «بیست» که نقشی جدی داشت و جایزه گرفت!
بله او هم در آنجا نقش جدی داشت. کمدی اصولا خیلی جدی گرفته نمی‌شود مگر در یک جشنواره کمدی. در خارج از ایران هم که نگاه کنید، «جیم کری» برای فیلم‌هایی که نقش‌اش لایه‌های جدی‌تر داشته کاندید شده یا جایزه گرفته است. به نظرم جهان، آدم‌های شوخ طبع را فقط می‌خواهد تا با آن‌ها حال کند.
 
کلا انتظار داشتید که در جشنواره جایزه بگیرید؟
نه، فکر می‌کردم کاندیدا می‌شوم ولی فکر نمی‌کردم که سیمرغ بگیرم و خوشحال شدم. برای اختتامیه هم مشغول تئا‌تر «دیوار چهارم» بودم و نتوانستم در مراسم باشم.
 
اصلا جایزه فجر اهمیتی برای شما دارد؟
همه جایزه‌ها چیز باحالی هستند. من اصلا قبول نمی‌کنم که کسی بگوید فلان جایزه مرا خوشحال نمی‌کند. می‌شود به عنوان اعتراض گفت که آن را قبول نمی‌کنم، اما این‌که «از آن خوشحال نمی‌شوم» دروغ است. درباره خودم هم خوشحال شدم ولی ذوق مرگ نشدم. شاید اگر روزی اسکار بگیرم ذوق مرگ شوم و جیغ بزنم. شاید هم آن موقع دیگر چنین حسی نداشته باشم.
 
زمانی بود که حرف از گرفتن جایزه اسکار عجیب بود اما الان دیگر عجیب نیست.
بله درست است. اسکار گرفتن اصغر فرهادی چند خوبی داشت و یکی ازآن‌ها این بود که نشان داد، می‌شود که بشود، یعنی می‌شود جوری کار کنی که بشود چنین جایزه‌ای کسب کرد.
 
این درست است که می‌گویند سر صحنه بداخلاق هستید؟
ابدا. با گروهم به شدت خوب و خوش‌اخلاقم، چون فکر می‌کنم اگر حالشان بد باشد یا از من به عنوان کارگردان بترسند فیلم خراب می‌شود. البته در کار جدی هستم، اما با عوامل خوش‌اخلاقم. در مقام بازیگر که چون مسئولیت‌هایم کمتر است خوش اخلاقی‌ام خیلی بیشتر است تا جایی که بازی و مسابقه سر صحنه راه می‌اندازم.
 
البته این نظر که کمدین‌ها آدم‌های بداخلاقی هستند موضوع متفاوتی است و نوع برخورد مردم در آن تاثیر دارد، مثلا اگر در خیابان فرامرز قریبیان را ببینی نمی‌پری رویش و رسمی‌تر برخورد می‌کنی، اما اگر رضا عطاران را ببینی راحت به سمت او می‌روی چون همه ما با رضا عطاران خندیده‌ایم و او را فرد جدی نمی‌دانیم و به خودمان اجازه می‌دهیم با او شوخی کنیم و وای به روزی که بلد نباشیم یک شوخی به اندازه و مودبانه کنیم. اینجاست که حتا رضا هم ممکن است دلخور یا عصبانی شود.
 
جایی خواندم که حامد بهداد درباره نحوه ورودش به سینما گفته بود که در شرکت تبلیغاتی شما کار می‌کرده و شما او را به سینما آورده‌اید. فقط حامد بهداد را این‌طوری وارد سینما کردید؟
ماجرا این است که حامد مثل برادر من است. آن موقع حامد بازیگر نبود و من یک شرکت تبلیغاتی داشتم و او با من کار می‌کرد. آدم بسیار قابل اعتمادی بود و روحیه کمال‌گرایی بالایی داشت و همین روحیه باعث شد که او الان این ویژگی‌ها را داشته باشد. حامد برای موقعیتی که الان صاحب آن است زحمت بسیار کشیده است و من به او افتخار می‌کنم. آن زمان همایون اسعدیان فیلمی داشت که می‌خواست من آن را بازی کنم، من هم اصرار داشتم حامد آن را بازی کند چون به او قول داده بودم تا در شرایط مناسب امکان بازی در یک فیلم را برایش ایجاد کنم. این شانس هم پیش آمد که یک نقش اول پیدا شد و بقیه‌اش دیگر دست خودش بود. البته موافقت همایون عزیز هم که شرط مهمی بود.

رامبد جوان

و سئوال آخر اینکه‌ همه کارهایی که انجام می‌دهید معمولا یک نوع ساختارشکنی دارد. از «گپ» گرفته که قبلا نمونه‌ای نداشت تا حضور در «رادیو هفت» برای گفتگو با کودکان و برنامه «نود». این کار یا ویژگی چه جذابیتی دارد؟
من به این موضوع خیلی فکر می‌کنم که چطور می‌شود در مضمون و ساختار، تازگی ایجاد کرد. واقعیت این است که اتفاق‌های زیادی در برنامه‌های ما رخ داده ولی مردم که فقط سینما و تلویزیون ما را نگاه نمی‌کنند. وقتی آن‌ها از جای دیگری مثل ماهواره تغذیه می‌شوند، مهم است که حرف تازه‌ای بشنوند. این نوآوری هم یک تنه انجام نمی‌شود. من حدود دو سال است که یک گروه ایده‌پرداز به نام «ایده می‌ده» دارم. همه، آدم‌های خلاق و خوش‌فکری هستند و می‌دانند که قرار است کار متفاوتی انجام بدهیم. مثلا اگر قرار است یک شویی درباره خنده بسازیم تحقیق می‌کنند که در جهان چه نوع برنامه‌هایی ساخته شده؟ چه تأثیری داشته؟ موفق بوده یا نبوده؟ علت‌یابی می‌شود و بعد ظرفیت ساخت آن را در ایران مقایسه و بررسی می‌کنیم.
 
بعضی وقت‌ها هم کافی است که در یک برنامه یک شوک به مردم وارد شود. وقتی وارد چنین فضایی شویم، کم‌کم خیلی حرف‌ها را می‌توان مطرح کرد. در واقع برای نوآوری در مضمون یک سری تکنیک وجود دارد. در ساختار هم می‌توان به شکلی دیگر نوآوری ایجادکرد.
 
در برنامه ۹۰ که پربیننده‌ترین برنامه تلویزیونی این مملکت است من و حبیب رضایی و سروش صحت متوجه شدیم که می‌توانیم در این برنامه تماشاچی یا نماینده تماشاچیان باشیم. پس حواسمان بود که تماشاچی دوست دارد پشت میز عادل بنشیند، دفترچه‌ای که مدام در دست دارد را نگاه کند، سراغ صفحه مونیتور برود و... در چنین شرایطی تماشاچی لذت می‌برد و شما نمی‌دانید چقدر این جملهٔ من که گفتم: «عادل می‌توانم یک قلپ از لیوان تو آب بخورم؟» چه جذابیتی ایجاد کرد و چطور در ذهن همه ماند. در حالی که قضیه این نیست که مردم بخواهند از لیوان عادل آب بخورند ولی این جمله، اوج آن احساس و ذوق‌زدگی برای تماشاچی بود. هر چند من چنین ذوق‌زدگی نسبت به او ندارم چون عادل دوست من است.
 
در‌‌نهایت این کار براساس هوشمندی انجام شد و متأسفانه ما کار‌شناسی نداریم که بررسی کند، چرا آن برنامه به یکی از بهترین برنامه‌های ۹۰ که خودش پربیننده‌ترین برنامه تلویزیون است، تبدیل شد. کلا فکر می‌کنم کار نو کردن فرمول و هوشمندی می‌خواهد اما نبوغ نمی‌خواهد.
منبع: ایسنا