صراط: در کتابهای لغت فرهنگ را بر وزن فرهنج خواندهاند که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگى و سنجیدگى با آن معنا میشود. همچنین فرهنج را شاخه درختى را نیز گویند که در زمین خوابانیده از جاى دیگر سر برآورده باشد و کاریز آب را نیز گفتهاند که آب آن بر روی زمین آید. همچنین فرهنگ یک مردم و یک کشور را به آب جاری در اعماق اقیانوسها تشبیه کردهاند و سیاست را به امواج روی سطح این اقیانوس که گاهی مواج و خروشان میشود و گاهی سیال و آرام جریان دارد.
این مثال ساده و بیان تعریفهایی که واژه فرهنگ از آن وام گرفته شده است، به خوبی نشان میدهد که فرهنگ یک جامعه یکی از بنیادیترین زیرساختها و داشتههای یک کشور و یک ملت است که چون مرزهای جغرافیایی و داشتههای اقتصادی و سیاسی حافظت و حراست از آنها حیاتی به شمار میرود.
اندیشمندان بسیاری سعی کردهاند که فرهنگ را بشناسند و آن را بشناساند که با توجه به هدف اصلی این گزارش به اختصار از دو مورد از تعریفهای مهم فرهنگ و داشتههای فرهنگی میگذریم تا به موضوع اصلی بحث برسیم.
اگرچه بعضى از صاحبنظران به تعریفى که تایلر از فرهنگ به دست داده انتقاداتى کردهاند، اما گفته مىشود که کاملترین تعریفى که از فرهنگ تاکنون مطرح شده از او است. به نظر او «فرهنگ مجموعهٔ آمیخته و پیچیده و نظام یافتهاى است از دانستنىها و شناسائىها، هنرها و باورها و آیینها، حقوق و آداب و رسوم، منشأ خوبىها و بسیارى چیزها که انسان از جامعه خویش کسب کرده است .»
ماکس وبر هم فرهنگ را متشکل از یک سلسله روشها و زمینهها دانسته که آن روشها و زمینهها افراد جامعه را به هم مىپیوندند و در رفتار و کردار و روابط اجتماعى آنها منعکس مىشود.
پس فرهنگ مجموعهای از داشتههای یک ملت در طی سالیان سال است که از آن ملت، ملت ساخته است و باعث پیوند اعضای آن جامعه به هم شده است و به تبع از هم گسیختگی یا ایجاد اختلال در فرهنگ یا زیر سؤال بردن داشتههای فرهنگی یک ملت از راهکارهای ایجاد اختلال در انسجام ملی مردم یک سرزمین در طولانی مدت است و اتفاقاً همین جا است که حفاظت و حراست از فرهنگ مردم کشور به عنوان یکی از زیرساختهای اصلی تشکیل دهنده حاکمیت کشور موضوعیت پیدا میکند.
**نابسامانی فرهنگی یعنی ورشکستگی ملی
در همین راستا است که رهبر انقلاب در دیدار خود با اعضای شورای انقلاب فرهنگی در 24 خرداد سال 1390 خاطرنشان کردند: «اگر ملتی، از نظر شاکله ظاهری، مقبول و پیشرفته جلوه کند و از نظر فرهنگی و باطنی دچار نابسامانی باشد، ملت ورشکسته ای خواهد بود اما ملتی که از نظر فرهنگی غنی باشد، حتی اگر برخی مشکلات سیاسی و اقتصادی نیز داشته باشد، بالقوه، ملت مقتدری است.»
البته ایشان بارها و بارها بر اهمیت موضوع فرهنگ و پاسداشت آن تاکید کردهاند و موضوع تهاجم فرهنگی را موضوع جدی خواندهاند و تاکید کردهاند «گستره تهاجم فرهنگیِ جبهه استکبار، همه کشورهای دنیا است اما در این تهاجم مهمترین هدف، نظام جمهوری اسلامی است زیرا نظام اسلامی در مقابل نظام سلطه ایستاده و اثبات کرده که در این ایستادگی خود صادق است و توانایی مقابله و پیشرفت را نیز دارد.»
کارشناسان حوزه فرهنگ ابزارهای بسیاری را شناسایی کردهاند که از طریق آنها دولتهای استکباری فرهنگ خود را به عنوان یک فرهنگ غالب به خورد دیگر کشورها و به خصوص کشورهای اسلامی میدهند. این ابزارها زمان تأثیرگذاریشان در مدت زمانی طولانیتر از روشهای دیگر به نتیجه خود میرسد اما این نتیجهها چون با باور مردم و به تبع رفتار آنها ارتباط دارد، اثراتی ماندگارتر و البته ویرانگرتر دارند.
این ابزارها ماهواره، سایتهای اینترنتی، نشریات، پیامک و بلوتوث و ایمیل، شایعه، موسیقی، فیلم، پویانمایی، کتابها و داستانها، اسباب بازیها، ورزشها و نمادها شناسایی شدهاند که در هر یک دشمن با شیوههای مخصوص به خود ذهن و دل مخاطب را نشانه میرود و داشتههای فرهنگی او را زیر سؤال میبرد. اما یکی از شیوههایی در سالهای اخیر در مقابله و مبارزه با مردم ایران به کار گرفته شده و در مقابل جواب مطلوبی از طرف حکومت ما به این اقدامها داده نشده است، بحث مصادره داشتههای ملتی به نام مردم مسلمان ایران است.
**ماجرای مصادره داشتههای ایرانیها از کجا شروع شد؟
مصادره این داشتهها ابتدا با ادعاهای مجعولی مثل جزایر سهگانه شروع شد و به موضوع خلیج عربی خواندن خلیج فارس رسید و اخیراً هم موضوع مصادره مفاخر فرهنگی و شاعران ایرانی به نفع کشورهای همسایه است که ورد زبانها و نقل محافل و مجالس شده است.
این مصادره شخصیتها فرهنگی ابتدا با نماد سازی در کشورهای همسایه شروع میشود که مثلاً شاعر و فرهیخته بزرگی چون مولانا به عنوان یکی از شاعران و فرهیختگان ترکیه به مردم این کشور معرفی میشود، سپس در بزرگداشت او برنامهها میگیرند و تمبر چاپ میکنند و کتاب منتشر میکنند، فیلم میسازند و بارها و بارها او را به عنوان یک نماد ملی برجسته میکنند تا کم کم در اذهان مردم این کشور و به خصوص نسلهای بعدی ترکیه مولانا یک فخر فرهنگی و یک سرمایه عظیم ذهنی به شمار بیابد و کسی از خودش هم نپرسد که این فخر فرهنگی حتی یک خط نوشته به زبان ترکی ندارد. از سوی دگر این کشور هر سال تبلیغات وسیعی را برای حضور جهانگردان از سرتاسر دنیا و معرفی مولانا به عنوان شاعر ترک انجام میدهد.
این اتفاق مشابه درباره نظامی هم میافتد. نوشتههای فارسی از در و دیوار مقبره نظامی کنده میشود و این شاعر پرآوازه ایران در افکار عمومی مردم آذربایجان و حتی مردم دنیا به عنوان یک شاعر آذربایجانی و یک فخر فرهنگی آذربایجانی معرفی میشود و حتی کار به آنجا میرسد که مجسمه این شاعر در شهر رم به عنوان نمادی از فرهنگ کشور آذربایجان، کشوری که تا همین یک قرن پیش بخشی از ایران بود، معرفی میشود بعدتر گامهای بلندی هم برای تعمیق و نهادینه سازی این باور برداشته میشود مثل گزارشی که رسانههای جمهوری آذربایجان از تصاویر طرح اسکناسهای جدید این کشور پخش کردند که قرار است در این کشور به چاپ برسد. بر اساس این اطلاعات ، طرح اسکناسهای رایج در جمهوری آذربایجان از ابتدای سال 2014 تغییر خواهد کرد و قرار است اسکناسهای 5 مناتی منقش به تصویر شاعر پرآوازه ایرانی، نظامی گنجوی شود که البته جمهوری آذربایجان مدعی تعلق این شاعر به خود است.
**در مقابل ما چه کردیم؟
جدای از واکنشهای جسته و گریخته مردمی یا نخبگان فرهنگی، مراجعه به سخنان و واکنشهای مسئولان فرهنگی کشورمان که مسئولیت حفظ و حراست از داشتههای فرهنگی ما را دارند در نوع خودش جالب و البته قابل تأمل است. مثلاً علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جدیدترین واکنش خود به این اقدام کشورهای همسایه گفت: کشورهای دیگر نمیتوانند مفاخر ما را به اسم خود ثبت کنند اینها ایرانی هستند و در آن سوی مرزها سعیهایی شده است که رنگ ایرانی بودن این مفاخر را از بین ببرد مثل برداشتن کتیبههای فارسی در گنجه اما با این کارها مفاخر ما از بین نمیرود مثلاً مولانا، سنایی و بعضی دیگر از مفاخر ما در داخل مرزهای ایران دفن نشدهاند اما جزء مفاخر و مواریث ایران هستند و کسی نمیتواند آنها را به اسم خود مصادره کند.
وی در مورد اقدامات وزارت ارشاد در این باره گفت: یکی از وظایف انجمن مفاخر این است که در قالب همایشها با دعوت از اندیشمندان سایر کشورها درباره آن مفاخر همایشهایی را برگزار کند. نتیجه این همایشها به صورت گنجینهای در میآید که همه اذهان میکنند این شخص مورد نظر از مفاخر ایران است و نتیجه همایش به صورت کتاب منتشر و به اسم ایران ثبت میشود.
همچنین سید علی طاهری سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس، در واکنش به این اقدامات با تاکید بر لزوم معرفی مفاخر و بزرگان فرهنگ و هنر ایران زمین به جهان، گفت: برگزاری همایش و بزرگداشتها علاوه بر اینکه نقش موثری در شناساندن شخصیتهای برجسته کشور به جهان دارد، میتواند از اقدام برخی کشورها در زمینه مصادره مفاخر ایرانی به نام خودشان جلوگیری کند.
نگاهی به این سخنان و آنچه که در کارنامه کم مایه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی دیده میشود، نشان میدهد واکنشهای انفعالی به این اقدامات در حد اعتراض کردن و برگزاری کنگره و بزرگداشت برای مفاخر فرهنگی ما مانده است و در واقع مسئولان ما به دست پایینترین اقدامات در برابر این تهدیدات آشکار که توسط قدرتهای استکباری حمایت میشود، بسنده کردهاند. برگزاری همایش و کنگره و چاپ تمبر به نام یکی از این مفاخر اقدامهای بدی نیستند اما از آنجا که توان درگیر کردن افکار عمومی جامعه و در ادامه آن جریان سازی فکری در بین آحاد مردم را ندارند، نمیتوانند راهکارهای مطلوب و پذیرفته شدهای باشند. اگر ما به اصول پدافند غیر عامل معتقد بوده و حوزه فرهنگ را یک حوزه جدی و یک عرصه جنگ تمام عیار بدانیم، نمیتوانیم تنها با برگزاری کنگره و بزرگداشت و دعوت از فرهیختگان دیگر کشورها از اساسیترین زیرساخت خود یعنی فرهنگ که نمادهای فرهنگی ما جلوهای از آن هستند، دفاع و حراست کنیم.
**کشورهای دیگر در قبال فرهنگ و اذهان عمومی چه میکنند؟
در حالی که اقدامات ما تنها به چند واکنش رسمی و انتشار چند کتاب با مخاطب خاص و برگزاری چند کنگره محدود میشود، کشورهای دیگر از تمام توان رسانهای و ابزارهای فرهنگی خود استفاده میکنند تا حتی از نداشتههای خود داشتههایی بزرگ بسازند. در اینجا کاری به داشتههای فرهنگی خود این کشورها نداریم و صرفاً نگاهی میاندازیم به کارهایی که آنها درباره داشته های فرهنگی ما انجام دادهاند آن هم در صرفاً در حوزه سینما.
جالب است که هرچقدر ما در پرداختن به موضوعات مهم و تأثیرگذار در سینمایمان گرفتار روزمرگی هستیم اما کشورهای دیگر به خوبی از انفعال ما استفاده میکنند و میتوان نمونههای جالبی را از مصادره مفاخر علمی و فرهنگی کشورمان توسط غرب نام برد که مولانا جلالالدین بلخی یکی از آنها است.
به عنوان مثال مستندی دو قسمتی به نام «حضرت مولانا» در ترکیه ساخته و از تلویزیون این کشور پخش شد و حتی «اسین چلبی» بیست و دومین نواده مولانا جلالالدین از سلطان ولد سر لوکیشن این فیلم مستند حاضر شده بود .افغانها نیز در افغانستان فیلم «پیر چراغ به دست» را بر اساس زندگی مولوی با هزینه دولت افغانستان تولید کردند و کارگردانی آن را «لطیف احمدی» رئیس افغان فیلم بر عهده داشت.
همچنین «عبداللطیف سالازا» کارگردان انگلیسی که در کارنامهاش فیلم سینمایی «امام محمد غزالی» را داشت به ایران آمد تا با سرمایهگذاری تلویزیون فرانسه فیلم زندگی مولانا جلالالدین را نیز به افتخاراتش اضافه کند.
هندیها هم از این قافله عقب نماندند و «مظفر علی» - کارگردان هندی - فیلمی به نام «رومی آتش عشق» را در دست تولید دارد. این فیلم در حقیقت زندگینامه مولاناست و قطر با سرمایهگذاری 25 میلیون دلاری آن را میسازد.
اما سهم سینمای ایران از پرداختن به این شاعر ایرانی که دنیا او را بزرگترین شاعر مینامند چیست؟ تنها مستند «مولانا» به کارگردانی «ارد عطاپور».
البته انفعال سینمای ایران در پرداختن به مفاخر خودش تنها به مولانا محدود نمیشود مثلاً فیلم «عمر خیام» با نامهای دیگر «زندگی، عشق و ماجراهای عمر خیام» و «عشق عمر خیام» نام فیلمی آمریکایی است که به کارگردانی ویلیام دیترله، کارگردان آلمانی در سال 1956 ساخته شده است و در سال 1957 به اکران درآمد.
یا «باریس توکارف» روسی هم با کارگردانی فیلم سینمایی «عمر خیام» روایتی دیگر در مورد این دانشمند ایرانی دارد و از این دست مثالها بسیار است و متأسفانه دست ما چندان پر نیست.
**نمونه چینی شده فرهنگ!
نمونه بسیار جالب دیگر نمونه چینی آن است که چینیها در یک برنامه ریزی 20 ساله که تقریباً دو سالی از تدوین آن میگذرد اعلام کردهاند که قرار است به قدرت اول فرهنگی دنیا در 20 سال آینده تبدیل شوند. آنها علاوه بر ورود به عرصه فیلم و موسیقی و نماد سازی و تولید عروسک و دست پیش گرفتن در عرصه ورزش برای جریان سازی در حوزه فرهنگ. برای جاری کردن تفکرات خود بین بدنه مردم از شیوه جالبی استفاده میکنند به این صورت که وقتی رئیس جمهور چین در تلویزیون صحبت میکند به فاصله چند روز کتابچه تفسیر سخنرانی رئیس جمهور همراه با کتابهای کاربرد سخنرانی او در ورزش، فرهنگ و ارتش منتشر میشود. به دنبال آن کتاب تست سخنرانیهای رئیس جمهور هم منتشر میشود سازمانها باید کلاس بگذارند و این کتابها را به کارمندانشان آموزش دهند و به دنبال آن از آنها امتحان بگیرند. جالب اینجا است که وقتی در کنگره چین مطرح شد که چین باید به عنوان قدرت نرم مطرح شود بلافاصله فردای آن روز یکی از اعضای شورای رهبری کشور چین تمام روسای انتشارات چین را جمع کرد و آنها را موظف کرد که برنامهریزی ریز و کاربردی برای مطرح شدن چین به عنوان قدرت نرم را تهیه و ارائه کنند. از طرف دیگر نهادی که مترادف با قوه قضائیه ما میشود افرادی را جمع و آنها را موظف کرد که ناشران را مرتباً کنترل کنند که آیا این برنامهها اجرا میشود یا نه؟
از این دست نمونهها را میتوان در کشورهای دیگر بسیار یافت و مثال زد که از نداشتههای خود حتی اسطورههایی بزرگ و قابل احترام میسازند و به عنوان نماد به نسلهای بعد خود معرفی میکنند دربارهاش کتابها مینویسند، فیلمها میسازند و حتی برای بچهها عروسک تولید میکنند و پویانمایی قهرمانشان را میسازند تا ذهن و دل مخاطب از کودکی این نماد را بشناسد و بستاید.
چه کار باید انجام بدهیم؟
رهبر انقلاب حفظ هویت و شاکله باطنی یک ملت را منوط به برطرف کردن نقایص و اصلاح رخنه های احتمالی در فرهنگ دانستهاند و تأکید کردهاند: «روشنفکران، نخبگان، علمای دینی، فعالان سیاسی و در رأس همه، حکومت و حاکمان، قطبهای تأثیرگذار در فرهنگ ملتها هستند که هم توانایی تقویت فرهنگ و هم زمینه تضعیف و یا انحطاط آن را دارند.»
و با توجه به این سخنان پاسخ به پرسش «چه باید بکنیم» تا حدودی مشخص میشود. اولاً توجه به سخنان رهبر انقلاب و توصیهها و هشدارهای ایشان درباره موضوع فرهنگ بسیار راهگشا و کارساز است که این سخنان باید عملیاتی و اجرایی شود و مسئولان فرهنگی ما باید دست از دمیدن در بوقهایی چون کنگره و همایش و چاپ تمبر بردارند و آستینهایشان را بالا بزنند تا کارهایی هم برای عموم جامعه و هم برای خواص جامعه تولید و منتشر شود. ثانیاً تولید این کارها باید مستمر باشد و نه مقطعی. از سوی دیگر این کارها باید به دور از هرگونه شعارزدگی یا شتابزدگی در ساخت و تولید باشد و تولیدکنندگان آنها به عنوان یک کار ماندگار و پایدار برای تولیدشان سنگ تمام بگذارند.
این کارها با استفاده از همان ابزار فرهنگی یاد شده یعنی برنامههای ماهوارهای و تلویزیونی و رادیویی، سایتهای اینترنتی، نشریات، پیامک و بلوتوث و ایمیل، موسیقی، فیلم، پویانمایی، اسباب بازیها، ورزشها و نمادها به دست مردم و مخاطبان خواهد رسید و البته دست ما برای استفاده از ابزارهای دیگر و نمونههای وطنی نیز باز است و در یک سیستم پویا و منعطف با استفاده از همه ابزارها و البته کسانی که هویت ایرانی اسلامی ما را باور دارند و در کنار آن دستی در هنر و ادبیات و فرهنگ ما دارند، میتوان بهرهها برد. تنها در این صورت است که با تولید آثار قابل توجه در این حوزه نه تنها میتوانیم از نقش منفعل فعلی بیرون بیاییم بلکه با نمایاندن و شناساندن ذخایر غنی از مفاخر فرهنگی خود هم هویت جمعی ایرانی اسلامی تک تک مردم این سرزمین را تقویت میکنیم تا به داشتههای فرهنگی خود ببالند، و از سوی دیگر دست پر خود را به سایر ملتها نشان میدهیم و راه رخنه دیگران و سوء استفاده آنها را میبندیم.
این مثال ساده و بیان تعریفهایی که واژه فرهنگ از آن وام گرفته شده است، به خوبی نشان میدهد که فرهنگ یک جامعه یکی از بنیادیترین زیرساختها و داشتههای یک کشور و یک ملت است که چون مرزهای جغرافیایی و داشتههای اقتصادی و سیاسی حافظت و حراست از آنها حیاتی به شمار میرود.
اندیشمندان بسیاری سعی کردهاند که فرهنگ را بشناسند و آن را بشناساند که با توجه به هدف اصلی این گزارش به اختصار از دو مورد از تعریفهای مهم فرهنگ و داشتههای فرهنگی میگذریم تا به موضوع اصلی بحث برسیم.
اگرچه بعضى از صاحبنظران به تعریفى که تایلر از فرهنگ به دست داده انتقاداتى کردهاند، اما گفته مىشود که کاملترین تعریفى که از فرهنگ تاکنون مطرح شده از او است. به نظر او «فرهنگ مجموعهٔ آمیخته و پیچیده و نظام یافتهاى است از دانستنىها و شناسائىها، هنرها و باورها و آیینها، حقوق و آداب و رسوم، منشأ خوبىها و بسیارى چیزها که انسان از جامعه خویش کسب کرده است .»
ماکس وبر هم فرهنگ را متشکل از یک سلسله روشها و زمینهها دانسته که آن روشها و زمینهها افراد جامعه را به هم مىپیوندند و در رفتار و کردار و روابط اجتماعى آنها منعکس مىشود.
پس فرهنگ مجموعهای از داشتههای یک ملت در طی سالیان سال است که از آن ملت، ملت ساخته است و باعث پیوند اعضای آن جامعه به هم شده است و به تبع از هم گسیختگی یا ایجاد اختلال در فرهنگ یا زیر سؤال بردن داشتههای فرهنگی یک ملت از راهکارهای ایجاد اختلال در انسجام ملی مردم یک سرزمین در طولانی مدت است و اتفاقاً همین جا است که حفاظت و حراست از فرهنگ مردم کشور به عنوان یکی از زیرساختهای اصلی تشکیل دهنده حاکمیت کشور موضوعیت پیدا میکند.
**نابسامانی فرهنگی یعنی ورشکستگی ملی
در همین راستا است که رهبر انقلاب در دیدار خود با اعضای شورای انقلاب فرهنگی در 24 خرداد سال 1390 خاطرنشان کردند: «اگر ملتی، از نظر شاکله ظاهری، مقبول و پیشرفته جلوه کند و از نظر فرهنگی و باطنی دچار نابسامانی باشد، ملت ورشکسته ای خواهد بود اما ملتی که از نظر فرهنگی غنی باشد، حتی اگر برخی مشکلات سیاسی و اقتصادی نیز داشته باشد، بالقوه، ملت مقتدری است.»
البته ایشان بارها و بارها بر اهمیت موضوع فرهنگ و پاسداشت آن تاکید کردهاند و موضوع تهاجم فرهنگی را موضوع جدی خواندهاند و تاکید کردهاند «گستره تهاجم فرهنگیِ جبهه استکبار، همه کشورهای دنیا است اما در این تهاجم مهمترین هدف، نظام جمهوری اسلامی است زیرا نظام اسلامی در مقابل نظام سلطه ایستاده و اثبات کرده که در این ایستادگی خود صادق است و توانایی مقابله و پیشرفت را نیز دارد.»
کارشناسان حوزه فرهنگ ابزارهای بسیاری را شناسایی کردهاند که از طریق آنها دولتهای استکباری فرهنگ خود را به عنوان یک فرهنگ غالب به خورد دیگر کشورها و به خصوص کشورهای اسلامی میدهند. این ابزارها زمان تأثیرگذاریشان در مدت زمانی طولانیتر از روشهای دیگر به نتیجه خود میرسد اما این نتیجهها چون با باور مردم و به تبع رفتار آنها ارتباط دارد، اثراتی ماندگارتر و البته ویرانگرتر دارند.
این ابزارها ماهواره، سایتهای اینترنتی، نشریات، پیامک و بلوتوث و ایمیل، شایعه، موسیقی، فیلم، پویانمایی، کتابها و داستانها، اسباب بازیها، ورزشها و نمادها شناسایی شدهاند که در هر یک دشمن با شیوههای مخصوص به خود ذهن و دل مخاطب را نشانه میرود و داشتههای فرهنگی او را زیر سؤال میبرد. اما یکی از شیوههایی در سالهای اخیر در مقابله و مبارزه با مردم ایران به کار گرفته شده و در مقابل جواب مطلوبی از طرف حکومت ما به این اقدامها داده نشده است، بحث مصادره داشتههای ملتی به نام مردم مسلمان ایران است.
**ماجرای مصادره داشتههای ایرانیها از کجا شروع شد؟
مصادره این داشتهها ابتدا با ادعاهای مجعولی مثل جزایر سهگانه شروع شد و به موضوع خلیج عربی خواندن خلیج فارس رسید و اخیراً هم موضوع مصادره مفاخر فرهنگی و شاعران ایرانی به نفع کشورهای همسایه است که ورد زبانها و نقل محافل و مجالس شده است.
این مصادره شخصیتها فرهنگی ابتدا با نماد سازی در کشورهای همسایه شروع میشود که مثلاً شاعر و فرهیخته بزرگی چون مولانا به عنوان یکی از شاعران و فرهیختگان ترکیه به مردم این کشور معرفی میشود، سپس در بزرگداشت او برنامهها میگیرند و تمبر چاپ میکنند و کتاب منتشر میکنند، فیلم میسازند و بارها و بارها او را به عنوان یک نماد ملی برجسته میکنند تا کم کم در اذهان مردم این کشور و به خصوص نسلهای بعدی ترکیه مولانا یک فخر فرهنگی و یک سرمایه عظیم ذهنی به شمار بیابد و کسی از خودش هم نپرسد که این فخر فرهنگی حتی یک خط نوشته به زبان ترکی ندارد. از سوی دگر این کشور هر سال تبلیغات وسیعی را برای حضور جهانگردان از سرتاسر دنیا و معرفی مولانا به عنوان شاعر ترک انجام میدهد.
این اتفاق مشابه درباره نظامی هم میافتد. نوشتههای فارسی از در و دیوار مقبره نظامی کنده میشود و این شاعر پرآوازه ایران در افکار عمومی مردم آذربایجان و حتی مردم دنیا به عنوان یک شاعر آذربایجانی و یک فخر فرهنگی آذربایجانی معرفی میشود و حتی کار به آنجا میرسد که مجسمه این شاعر در شهر رم به عنوان نمادی از فرهنگ کشور آذربایجان، کشوری که تا همین یک قرن پیش بخشی از ایران بود، معرفی میشود بعدتر گامهای بلندی هم برای تعمیق و نهادینه سازی این باور برداشته میشود مثل گزارشی که رسانههای جمهوری آذربایجان از تصاویر طرح اسکناسهای جدید این کشور پخش کردند که قرار است در این کشور به چاپ برسد. بر اساس این اطلاعات ، طرح اسکناسهای رایج در جمهوری آذربایجان از ابتدای سال 2014 تغییر خواهد کرد و قرار است اسکناسهای 5 مناتی منقش به تصویر شاعر پرآوازه ایرانی، نظامی گنجوی شود که البته جمهوری آذربایجان مدعی تعلق این شاعر به خود است.
**در مقابل ما چه کردیم؟
جدای از واکنشهای جسته و گریخته مردمی یا نخبگان فرهنگی، مراجعه به سخنان و واکنشهای مسئولان فرهنگی کشورمان که مسئولیت حفظ و حراست از داشتههای فرهنگی ما را دارند در نوع خودش جالب و البته قابل تأمل است. مثلاً علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جدیدترین واکنش خود به این اقدام کشورهای همسایه گفت: کشورهای دیگر نمیتوانند مفاخر ما را به اسم خود ثبت کنند اینها ایرانی هستند و در آن سوی مرزها سعیهایی شده است که رنگ ایرانی بودن این مفاخر را از بین ببرد مثل برداشتن کتیبههای فارسی در گنجه اما با این کارها مفاخر ما از بین نمیرود مثلاً مولانا، سنایی و بعضی دیگر از مفاخر ما در داخل مرزهای ایران دفن نشدهاند اما جزء مفاخر و مواریث ایران هستند و کسی نمیتواند آنها را به اسم خود مصادره کند.
وی در مورد اقدامات وزارت ارشاد در این باره گفت: یکی از وظایف انجمن مفاخر این است که در قالب همایشها با دعوت از اندیشمندان سایر کشورها درباره آن مفاخر همایشهایی را برگزار کند. نتیجه این همایشها به صورت گنجینهای در میآید که همه اذهان میکنند این شخص مورد نظر از مفاخر ایران است و نتیجه همایش به صورت کتاب منتشر و به اسم ایران ثبت میشود.
همچنین سید علی طاهری سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس، در واکنش به این اقدامات با تاکید بر لزوم معرفی مفاخر و بزرگان فرهنگ و هنر ایران زمین به جهان، گفت: برگزاری همایش و بزرگداشتها علاوه بر اینکه نقش موثری در شناساندن شخصیتهای برجسته کشور به جهان دارد، میتواند از اقدام برخی کشورها در زمینه مصادره مفاخر ایرانی به نام خودشان جلوگیری کند.
نگاهی به این سخنان و آنچه که در کارنامه کم مایه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی دیده میشود، نشان میدهد واکنشهای انفعالی به این اقدامات در حد اعتراض کردن و برگزاری کنگره و بزرگداشت برای مفاخر فرهنگی ما مانده است و در واقع مسئولان ما به دست پایینترین اقدامات در برابر این تهدیدات آشکار که توسط قدرتهای استکباری حمایت میشود، بسنده کردهاند. برگزاری همایش و کنگره و چاپ تمبر به نام یکی از این مفاخر اقدامهای بدی نیستند اما از آنجا که توان درگیر کردن افکار عمومی جامعه و در ادامه آن جریان سازی فکری در بین آحاد مردم را ندارند، نمیتوانند راهکارهای مطلوب و پذیرفته شدهای باشند. اگر ما به اصول پدافند غیر عامل معتقد بوده و حوزه فرهنگ را یک حوزه جدی و یک عرصه جنگ تمام عیار بدانیم، نمیتوانیم تنها با برگزاری کنگره و بزرگداشت و دعوت از فرهیختگان دیگر کشورها از اساسیترین زیرساخت خود یعنی فرهنگ که نمادهای فرهنگی ما جلوهای از آن هستند، دفاع و حراست کنیم.
**کشورهای دیگر در قبال فرهنگ و اذهان عمومی چه میکنند؟
در حالی که اقدامات ما تنها به چند واکنش رسمی و انتشار چند کتاب با مخاطب خاص و برگزاری چند کنگره محدود میشود، کشورهای دیگر از تمام توان رسانهای و ابزارهای فرهنگی خود استفاده میکنند تا حتی از نداشتههای خود داشتههایی بزرگ بسازند. در اینجا کاری به داشتههای فرهنگی خود این کشورها نداریم و صرفاً نگاهی میاندازیم به کارهایی که آنها درباره داشته های فرهنگی ما انجام دادهاند آن هم در صرفاً در حوزه سینما.
جالب است که هرچقدر ما در پرداختن به موضوعات مهم و تأثیرگذار در سینمایمان گرفتار روزمرگی هستیم اما کشورهای دیگر به خوبی از انفعال ما استفاده میکنند و میتوان نمونههای جالبی را از مصادره مفاخر علمی و فرهنگی کشورمان توسط غرب نام برد که مولانا جلالالدین بلخی یکی از آنها است.
به عنوان مثال مستندی دو قسمتی به نام «حضرت مولانا» در ترکیه ساخته و از تلویزیون این کشور پخش شد و حتی «اسین چلبی» بیست و دومین نواده مولانا جلالالدین از سلطان ولد سر لوکیشن این فیلم مستند حاضر شده بود .افغانها نیز در افغانستان فیلم «پیر چراغ به دست» را بر اساس زندگی مولوی با هزینه دولت افغانستان تولید کردند و کارگردانی آن را «لطیف احمدی» رئیس افغان فیلم بر عهده داشت.
همچنین «عبداللطیف سالازا» کارگردان انگلیسی که در کارنامهاش فیلم سینمایی «امام محمد غزالی» را داشت به ایران آمد تا با سرمایهگذاری تلویزیون فرانسه فیلم زندگی مولانا جلالالدین را نیز به افتخاراتش اضافه کند.
هندیها هم از این قافله عقب نماندند و «مظفر علی» - کارگردان هندی - فیلمی به نام «رومی آتش عشق» را در دست تولید دارد. این فیلم در حقیقت زندگینامه مولاناست و قطر با سرمایهگذاری 25 میلیون دلاری آن را میسازد.
اما سهم سینمای ایران از پرداختن به این شاعر ایرانی که دنیا او را بزرگترین شاعر مینامند چیست؟ تنها مستند «مولانا» به کارگردانی «ارد عطاپور».
البته انفعال سینمای ایران در پرداختن به مفاخر خودش تنها به مولانا محدود نمیشود مثلاً فیلم «عمر خیام» با نامهای دیگر «زندگی، عشق و ماجراهای عمر خیام» و «عشق عمر خیام» نام فیلمی آمریکایی است که به کارگردانی ویلیام دیترله، کارگردان آلمانی در سال 1956 ساخته شده است و در سال 1957 به اکران درآمد.
یا «باریس توکارف» روسی هم با کارگردانی فیلم سینمایی «عمر خیام» روایتی دیگر در مورد این دانشمند ایرانی دارد و از این دست مثالها بسیار است و متأسفانه دست ما چندان پر نیست.
**نمونه چینی شده فرهنگ!
نمونه بسیار جالب دیگر نمونه چینی آن است که چینیها در یک برنامه ریزی 20 ساله که تقریباً دو سالی از تدوین آن میگذرد اعلام کردهاند که قرار است به قدرت اول فرهنگی دنیا در 20 سال آینده تبدیل شوند. آنها علاوه بر ورود به عرصه فیلم و موسیقی و نماد سازی و تولید عروسک و دست پیش گرفتن در عرصه ورزش برای جریان سازی در حوزه فرهنگ. برای جاری کردن تفکرات خود بین بدنه مردم از شیوه جالبی استفاده میکنند به این صورت که وقتی رئیس جمهور چین در تلویزیون صحبت میکند به فاصله چند روز کتابچه تفسیر سخنرانی رئیس جمهور همراه با کتابهای کاربرد سخنرانی او در ورزش، فرهنگ و ارتش منتشر میشود. به دنبال آن کتاب تست سخنرانیهای رئیس جمهور هم منتشر میشود سازمانها باید کلاس بگذارند و این کتابها را به کارمندانشان آموزش دهند و به دنبال آن از آنها امتحان بگیرند. جالب اینجا است که وقتی در کنگره چین مطرح شد که چین باید به عنوان قدرت نرم مطرح شود بلافاصله فردای آن روز یکی از اعضای شورای رهبری کشور چین تمام روسای انتشارات چین را جمع کرد و آنها را موظف کرد که برنامهریزی ریز و کاربردی برای مطرح شدن چین به عنوان قدرت نرم را تهیه و ارائه کنند. از طرف دیگر نهادی که مترادف با قوه قضائیه ما میشود افرادی را جمع و آنها را موظف کرد که ناشران را مرتباً کنترل کنند که آیا این برنامهها اجرا میشود یا نه؟
از این دست نمونهها را میتوان در کشورهای دیگر بسیار یافت و مثال زد که از نداشتههای خود حتی اسطورههایی بزرگ و قابل احترام میسازند و به عنوان نماد به نسلهای بعد خود معرفی میکنند دربارهاش کتابها مینویسند، فیلمها میسازند و حتی برای بچهها عروسک تولید میکنند و پویانمایی قهرمانشان را میسازند تا ذهن و دل مخاطب از کودکی این نماد را بشناسد و بستاید.
چه کار باید انجام بدهیم؟
رهبر انقلاب حفظ هویت و شاکله باطنی یک ملت را منوط به برطرف کردن نقایص و اصلاح رخنه های احتمالی در فرهنگ دانستهاند و تأکید کردهاند: «روشنفکران، نخبگان، علمای دینی، فعالان سیاسی و در رأس همه، حکومت و حاکمان، قطبهای تأثیرگذار در فرهنگ ملتها هستند که هم توانایی تقویت فرهنگ و هم زمینه تضعیف و یا انحطاط آن را دارند.»
و با توجه به این سخنان پاسخ به پرسش «چه باید بکنیم» تا حدودی مشخص میشود. اولاً توجه به سخنان رهبر انقلاب و توصیهها و هشدارهای ایشان درباره موضوع فرهنگ بسیار راهگشا و کارساز است که این سخنان باید عملیاتی و اجرایی شود و مسئولان فرهنگی ما باید دست از دمیدن در بوقهایی چون کنگره و همایش و چاپ تمبر بردارند و آستینهایشان را بالا بزنند تا کارهایی هم برای عموم جامعه و هم برای خواص جامعه تولید و منتشر شود. ثانیاً تولید این کارها باید مستمر باشد و نه مقطعی. از سوی دیگر این کارها باید به دور از هرگونه شعارزدگی یا شتابزدگی در ساخت و تولید باشد و تولیدکنندگان آنها به عنوان یک کار ماندگار و پایدار برای تولیدشان سنگ تمام بگذارند.
این کارها با استفاده از همان ابزار فرهنگی یاد شده یعنی برنامههای ماهوارهای و تلویزیونی و رادیویی، سایتهای اینترنتی، نشریات، پیامک و بلوتوث و ایمیل، موسیقی، فیلم، پویانمایی، اسباب بازیها، ورزشها و نمادها به دست مردم و مخاطبان خواهد رسید و البته دست ما برای استفاده از ابزارهای دیگر و نمونههای وطنی نیز باز است و در یک سیستم پویا و منعطف با استفاده از همه ابزارها و البته کسانی که هویت ایرانی اسلامی ما را باور دارند و در کنار آن دستی در هنر و ادبیات و فرهنگ ما دارند، میتوان بهرهها برد. تنها در این صورت است که با تولید آثار قابل توجه در این حوزه نه تنها میتوانیم از نقش منفعل فعلی بیرون بیاییم بلکه با نمایاندن و شناساندن ذخایر غنی از مفاخر فرهنگی خود هم هویت جمعی ایرانی اسلامی تک تک مردم این سرزمین را تقویت میکنیم تا به داشتههای فرهنگی خود ببالند، و از سوی دیگر دست پر خود را به سایر ملتها نشان میدهیم و راه رخنه دیگران و سوء استفاده آنها را میبندیم.