آقای شیخالاسلام! شما هم جزو دانشجویانی بودید که وارد سفارت شدید یا بعدا به آنها اضافه شدید؟
بعد از ظهر بود که یکی از دوستان خارج از کشورمان که آن زمان در ایران بود، با من تماس گرفت و گفت این اتفاق افتاده است و دانشجویان کسی را میخواهند که زبان خارجی بداند تا بتوانند با گروگانها حرف بزنند. من هم سوابق روشنی داشتم، مدتی را خارج از کشور در انجمن اسلامی آمریکا، اروپا و کانادا فعال و دبیر انتشارات انجمن اسلامی بودم، در تظاهرات ضد شاه حضور داشتم و در کل به عنوان یک چهره علنی ضد شاه شناخته شده بودم. مصاحبه مطبوعاتی و ... داشتم. بنابراین به لحاظ سوابق برایشان قابل اعتماد بود.
وقتی وارد لانه جاسوسی شدم تقریبا غروب همان 13 آبان بود. اول همه چیز مرتب و منظم نبود ولی کار من مشخص بود و باید میرفتم با گروگانهای مد نظر بچهها صحبت میکردم. اولین گروگانی هم که با او صحبت کردم مشخص شد که رئیس دستگاه «سی آی ای» در ایران بوده است. این فرد که آهرن نام داشت بیش از 60 سال سن داشت، استاد فلسفه بود و فقط 18 سال در ویتنام ماموریت داشت و یکی از عنصرهای بیشتر مخفی این سازمان محسوب میشد تا عنصری شناختهشده. یک دلیلی که این فرد کمتر شناختهشده برای ایران انتخاب شده بود هم این بود که تصور میکردند فضای ایران غیر عادی است. خاطرم هست در سفارت اتاق شیشهای وجود داشت که شیشه دوجداره داشت و ماشین خلاء بین این دو جدار و کل آن اتاق را حالت خلاء ایجاد میکرد. آقای آهرن را بچهها آورده بودند آنجا تا من با او صحبت کنم.
سمت و مسئولیت خاصی در آن زمان داشتید؟
نه. من آن زمان در وزارت ارشاد فعال بودم و کارم هم این بود که مقالههایی را که علیه انقلاب در روزنامههای دنیا مینوشتند به زبان انگلیسی پاسخ دهم و از آنها بخواهم که در پاسخ به مقالاتی که چاپ کردند این پاسخها را هم چاپ کنند. بعد از اینکه وارد سفارت شدم تا به دانشجویان کمک کنم آن کار را رها کردم.
اینکه شما به عنوان مترجم برای صحبت با گروگانها انتخاب شدید به خاطر نزدیکی سیاسی و دیدگاهیتان به دانشجویان تسخیرکننده بود یا ...
نه، آنها تشخیص داده بودند که من را برای این کار انتخاب کنند. شاید یک دلیل آن این بود که من در دوران پهلوی در حرکتهای ضد شاه در خارج از کشور فعال بودم و تا حدودی شناختهشده بودم و به من اطمینان داشتند. دوستانی که من را معرفی کردند هم مورد اعتماد دانشجویان بودند.
شما در بطن ماجرا و در فضای داخلی سفارت و شور دانشجویان تسخیرکننده حضور داشتید. انگیزههای تسخیر لانه جاسوسی در بین آنها را چه میدید؟ چه شد که تعدادی دانشجو و بچههای انجمن اسلامی دانشگاههای تهران تجمع کردند و این حرکت را به راه انداختند؟
اینکه شاه در دنیا دربهدر بود و آمریکاییها اجازه دادند وارد این کشور شود عامل اصلی این اتفاق بود که دانشجویان را تحریک کرده بود دست به این اقدام بزنند. به هر حال شاه سالیان زیادی جلاد مردم ایران شده بود و مردم زیادی را شکنجه کرده و به شهادت رسانده بود. اموال این ممکلت را به تاراج برده بود و ... به همین خاطر بچههای دانشجو احساس کرده بودند که باید اعتراضشان را به نحوی اعلام کنند ولی نکته مهم آن است که بدانیم اگر امام (ره) پشت این قضیه نبودند اصلا روند حرکت به این نحو پیش نمیرفت. دانشجویان از همان ابتدا که رفتند لانه را تسخیر کردند گفته بودند اگر امام پشت ما ایستاد ما هم ادامه میدهیم و الا بیرون میآییم. اصلا قوام حرکت دانشجویان پیرو خط امام به شخص امام شد. اگر امام نبود اصلا این حرکت معنایی پیدا نمیکرد.
میدانید که چندماه قبل کمونیستها و مارکسیستهای ایران علیالخصوص به تحریک حزب توده رفتند و سفارت آمریکا را گرفتند ولی آن زمان امام دستور فرمودند که این افراد را بیرون کنید. امام اصل آن حرکت را قبول نداشتند و مطمئنا اگر ایشان اصل حرکت دانشجویان را تایید نمیکردند این حرکت اینگونه اهمیت و ابعاد پیدا نمیکرد و یک حرکت زودگذر و میرنده میشد. ملت هم بعد از اینکه امام این اقدام دانشجویان را تایید کردند و پذیرفتند به صحنه آمدند و ابراز پشتیبانی کردند. خلاصه اینکه آن اتفاق شور و حال خاصی داشت و امام، ملت و دانشجویان که کارگزار این اتفاق بودند در کنار هم از این اتفاق رضایت داشتند.
عنوان کردید که شاه انگیزه اصلی برای این حرکت بود. بعد از اینکه دانشجویان شرایطشان را اعلام کردند که درخواست اصلی هم استرداد شاه به ایران بود، آمریکاییها گر چه عنوان کردند بر اساس قوانین کشورشان این کار را نمیتوانند بکنند اما اجازه اقامت هم به او ندادند. چرا دانشجویان آن زمان با این شرط همراه نشدند و گروگانگیری ادامه پیدا کرد؟
همه این مسائل را دیگر باید گردن امام گذاشت. غیر از اول این حرکت که با دانشجویان شروع شد، باقی این حرکت را امام هدایت کردند و ربطی به دانشجویان نداشت. دانشجویان بعد از آن به عنوان کارگزار نظرات حضرت امام عمل میکردند.
چرا امام این مسئولیت را به وزارتخارجه و دادستانی نسپردند، میشد بعد از اینکه دانشجویان این حرکت را انجام دادند از سفارت خارج شوند و بقیه امور به این نهادهای حکومتی سپرده میشد ولی حضور دانشجویان 444 رو طول کشید.
ببینید، اگر این اقدام صورت میگرفت کار برای نظام مشکلتر میشد چون آمریکاییها و دنیا با دولت روبرو میشدند. اینکه میگفتند دانشجویان این حرکت را انجام دادند فشارها کمتر بود تا اینکه عنوان میشد دولت مسئول است. اگر اینگونه میشد دولت باید طبق قوانین بینالمللی گروگانها را سریعا تحویل میداد چون تعهدات بینالمللی این اجبار و ضرورت را برایش ایجاد میکرد ولی اینکه دانشجویان مسئول بودند و طبق نظرات امام پیش میرفتند کار را راحتتر میکرد. مهمتر از همه اینکه امام خود را خارج از چارچوبها و پروتکلهای دنیا تعریف میکردند.
یک دلیل آن این نبود که دولت موقت آن زمان چندان مورد اعتماد دانشجویان، سیاستمداران و مردم نبود خصوصا بعد از دیداری که آقای بازرگان با مشاور امنیتی کارتر داشت؟
اینکه دولت موقت انقلابی نبود، درست است اما نه اینکه کار به این بزرگی با این انگیزه صورت گرفته باشد. به هر حال این موضوع هم نقش داشت اما عامل اصلی در وقوع این اتفاق و ادامه آن توسط دانشجویان همان مسائلی بود که عنوان کردم.
ببینید، دانشجویان پرشور، سیاسی، تاریخخوانده، تحلیلگر و نوک پیکان حرکتهای سیاسی هستند. این دانشجویان تجربه 28 مرداد را داشتند و ناخودآگاه این اتفاق را با آن کودتا مقایسه میکردند. این بار خروج شاه از ایران را با آن بار خروج شاه از ایران مقایسه میکردند و ناخودآگاه این تصور ایجاد میشد که مبادا از داخل همین سفارت که زمانی کودتا علیه نهضت ملی و دولت قانونی دکتر مصدق صورت گرفت، این بار هم کودتا علیه انقلاب صورت گیرد.
در زمان کودتای 28 مرداد دو جاسوس آمریکایی، دالاس و روزولت، از سوی سازمان سیا به ایران آمدند و در سفارت مستقر شدند و با چمدان پولی که آورده بودند، اوباش و بدکارهها را به خیابانها آوردند و آن کودتا را علیه دکتر مصدق به راه انداختند و شاه فرار کرده را به کشور بازگرداندند و 25 سال بعد از آن، این شاه بر مقدرات کشور حاکم شد. تمام جنایتها، زندانیها، شکنجهها و نهایتا شهادت عزیزان، ایجاد ترس، وحشت و ترور، فساد اخلاقی فردی و اجتماعی، تاراج اموال ملت، ژاندارمی خلیج فارس و تنگه هرمز با خون و پول ملت ایران برای حفظ تحکیم سلطه جهانی آمریکا با اداره جریان نفت خلیج فارس همه اینها در ذهن ملت ایران مانده بود.
ما میفهمیدیم که این انقلاب نهضت ملی نیست، این ملت سال 57، ملت سال 32 نیستند، ما میفهمیدیم که امام دکتر مصدق نیست، اما نمیدانستیم که آمریکاییها هم این را میفهمند یا نه و هر لحظه منتظر توطئهای جدید بودند. کما اینکه این کار را هم کردند. کودتای نوژه نمونهای از این توطئهها و دیوانگیها بود. به هر حال شاه پایگاه قدرت آمریکا و ژاندارم منطقه شده بود. بعد از اینکه شاه ساقط شد، آمریکاییها تلاش زیادی کردند تا ساختار منطقهای را به قبل بازگردانند ولی نتوانستند. مثلا جنگ را به ما تحمیل کردند تا انقلاب را نابود کنند. لذا مجبور شدند خودشان نیرو به منطقه بیاورند. اکنون فرماندهی مرکزی آمریکا با یک نیروی عظیم در بحرین، قطر، کویت و عربستان در واقع در تمامی کشورهای خلیج فارس به غیر از ایران مستقر است تا نبود شاه را در ساختار قدرت سلطهگری جهانی آمریکا جبران کند.
اشاره کردید به حمایت امام از حرکت دانشجویان تسخیرکننده. قبل از این اتفاق هماهنگی و رایزنی با بیت امام شده بود؟
نه.
بعد از این اتفاق چطور؟
بله، بعد از این اتفاق ارتباط با بیت امام مستمر بود.
از بیت چه کسی بیشتر با دانشجویان ارتباط داشت؟
حاج احمد آقا چند بار به سفارت آمدند ولی در کل آقای موسوی خوئینیها مطالب را به بیت و مشخصا خود حاج احمد آقا منتقل میکردند. بزرگان دیگری مانند شهید بهشتی و خود مقام معظم رهبری که آن زمان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع بودند به سفارت آمدند و همه گروگانها را دیدند ولی کسی که بیشتر از همه در تماس بود و گزارشها را منتقل میکرد خود آقای موسوی خوئینیها بود که با حاج احمد آقا ارتباط داشت.
در جریان این ملاقات ها نقد یا توصیهای به دانشجویان میشد؟
بله، مثلا حضرت امام در خصوص رفتار انسانی با گروگانها نصحیت و ارشاد میکردند. آن روزهای اول تسخیر حالت متشنجی در سفارت بین دانشجویان و گروگانها حاکم بود. این هم طبیعی بود چون گروگانها فکر میکردند چند ساعت دیگر، چند روز دیگر و در نهایت چند هفته بعد آزاد میشوند و فکر نمیکردند اینقدر طول بکشد. دانشجویان هم در حالت گنگ، متشنج و عصبی به سر میبردند چون قبلا این کار را نکرده بودند و عادت به چنین وضعیتهایی نداشتند. اما در طول زمان هم گروگانها فهمیدند باید با ما بسازند و زندگی کنند، هم ما فهمیدیم که باید با اینها تعامل و زندگی کنیم. لذا منحنی تشنج اگر اول خیلی بالا بود یواش یواش عادی شد.
بین خود دانشجویان هم اختلاف نظر وجود داشت؟
بله، این اختلافات بود. چون لانه جاسوسی در آن زمان تبدیل شده بود به یک مرکز مهم سیاسی. هم سیاست داخلی و هم سیاست خارجی را تحتالشعاع قرار داده بود. گروههای داخلی از منافقین گرفته تا گروههایی مثل آقای پیمان و دیگران تلاش میکردند به گونهای با دانشجویان ارتباط برقرار کنند. برخی تلاش میکردند در بین دانشجویان نفوذ کنند و آدمهای خودشان را داشته باشند. این اتفاقات باعث بروز اختلافاتی هم در بین دانشجویان میشد.
خیلی از این گروگانها وقتی به آمریکا بازگشتند از ایران شکایت کردند و توانستند از اموال بلوکهشده ایران در آمریکا غرامت دریافت کنند. یکی از دلایل شکایتشان هم این بود که برخوردها و نحوه نگهداری از ما مناسب نبوده است ...
این دروغ است. ببینید در هر صورت آزادی که آنها برای خود قائل بودند سلب شده بود و در این شکی وجود نداشت. اینها به یک اتاق، هواخوری، کتاب خواندن و ورزش کردن محدود شده بودند و آزاد نبودند که بیرون از سفارت بروند یا با خانوادههایشان تماس بگیرند و ... با این وجود ما به خاطر فرمایشات امام و آموزههای اسلامی تلاش میکردیم که نیازهای آنها مانند غذای خوب، محیط غیرمتشنج، ارائه امکانات جانبی مانند کتاب خواندن، هواخوری، ورزش و ... را برای آنها فراهم کنیم. حتی چند بار هم گروگانها تلاش کردند که فرار کنند و حتی یک نفر از آنها را روی دیوار سفارت گرفتیم. خب این حالتها باعث تشنج میشد ولی در مجموع ما تلاش میکردیم که فضا را برای آنها آرام کنیم. از نظر پزشکی نهایت توجه را به آنها داشتیم. از بین خود دانشجویان عزیزانی که دکتر بودند رسیدگی خوبی به آنها میکردند.
اطلاعی دارید که چقدر از این اموال بلوکهشده ایران در آمریکا صرف پرداخت غرامت شد؟
اطلاعی ندارم. قرار بود که در قرارداد الجزایر این موضوع گروگانها حتما از مفاد قرارداد حذف شود ولی اینکه چه مذاکراتی در این خصوص صورت گرفته اطلاعی ندارم. به هر حال این قرارداد چندان افتخارآمیز نیست. خاطرم هست که آقای بهزاد نبوی از طرف هیات دولت با من مذاکره میکرد که من در تیمی که قرار بود در الجزایر مذاکره کند حضور داشته باشم. دولت دلش میخواست یکی از دانشجویان در این قضیه دخیل باشد اما من قبول نمیکردم.
به آقای نبوی گفتم من اعتقادی به این کار ندارم، چرا؟ چون قضیه لانه جاسوسی و تسخیر آن موضوعی بود که آمریکاییها برای آن آمادگی نداشتند، ما هم آمادگی نداشتیم، هم برای آنها نو بود هم برای ما. زمین فوتبالی است که برای هر دو در حال مساوی است. مساله تبلیغی و سیاسی بود که ما هم بر آن سوار هستیم. اما روشی که شما میخواهید بروید حقوقی است و قطعا آمریکاییها در این روش خیلی از ما قویتر هستند. به آقای نبوی تاکید کردم که این قراردادهایی که شما قرار است آنها را حل و فصل کنی آمریکاییها به شاه تحمیل کردند و شاه اجازه نداشته یک لغت این قراردادها را جابجا کند و آنها به همه این قراردادها مسلط هستند.
ما حتی آدم نداشتیم این قراردادها را انگلیسی بخواند و بفهمد، بعد بنشیند در دادگاه برای آنها اقامه دعوا کند. به همین دلیل اعلام کردم این موضوع را کلی حل کنید. بگویید ما این گروگانها را میدهیم در مقابلش این چیزها را میگیریم. اما آقای نبوی و مجموعه دولت اعتقاد داشتند نمیتوان اینگونه برخورد کرد. باید از نظر حقوقی مذاکره کنیم چون ما یک دولت هستیم و باید مثل یک دولت رفتار کنیم. در هر صورت آنها هم به این مباحث تسلط بیشتری داشتند و قرارداد الجزایر را به ما تحمیل کردند. آن زمانی که گروگانها دستمان بود میتوانستیم حرفی بزنیم، شاید آمریکاییها هم میپذیرفتند چون آزاد کردن گروگانها برایشان مهم بود ولی بعد از آنکه دولت در این مسیر قرار گرفت نتیجه همان شد که الان میبینید. امروز کسانی که حتی دو تابعیتی هستند از این قراردادها استفاده میکنند و علیه ما ادعاهای قضایی مطرح میکنند. در حالیکه واضح بود موضوع گروگانگیری نباید وارد مباحث قضایی شود.
در بخشی از فیلم آرگو که به همین ماجرای تسخیر سفارت آمریکا پرداخته است، نشان داده میشود که برخی از گروگانها موفق به فرار از سفارت میشوند و بعد هم با کمک سفیر کانادا از کشور خارج میشوند. برخی این موضوع را تکذیب میکنند. این اتفاق صحت دارد یا نه؟
آن زمان برخی از کارمندان کنسولی از سفارت خارج شدند، چند نفر هم خارج از سفارت بودند که بعد از اینکه شنیدند سفارت تسخیر شده به سفارت بازنگشتند که همان افرادی بودند که به سفارت کانادا که نزدیکترین سفارتخانه به این کشور بود رفتند و از آنجا سفیر کانادا خلاف قوانین بین المللی و جمهوری اسلامی به کمک یک نفر که از سی آی ای آمده بود، مدارک جعلی برای آنها تهیه کرد و از ایران خارجشان کردند.
یعنی در تمام قضیه لانه جاسوسی که 444 روز طول کشید و شامل 52 گروگان بود تنها همین موضوع بود که آمریکاییها میتوانند به عنوان موفقیت قلمداد کنند. بعد آمدند فیلم آرگو را ساختند و اساس آن را بر همین موضوع ریختند. سیاسی بودن کار این است که خانم رییسجمهور آمریکا جایزه اسکار این فیلم را اهدا میکند. در حالی که فیلم به لحاظ هنری کیفیت پایینی دارد و تنها بعد سیاسی دارد که میخواهند سرشکستگی آمریکا در ماجرای 13 آبان را ترمیم کنند.
یعنی در در آن 444 روز کسی از سفارت فرار نکرد و هر اتفاقی افتاده قبل یا در همان روز 13 آبان بوده است؟
بله. ببینید، گروگانها دو دسته بودند. یک دسته گروه پنج شش نفره بودند که در وزارت خارجه مستقر بودند چون در آن زمانی که این اتفاق افتاد کاردار با چند نفر از همراهانش در وزارت خارجه در حال ملاقات بودند که وقتی بر میگردند و میبینند این اتفاق افتاده به وزارت خارجه بر میگردند. عدهای دیگر هم که در سفارت بودند. جدا از آن عدهای که به سفارت کانادا رفتند و از کشور خارج شدند. آنهایی که در وزارتخارجه بودند در همه آن 444 روز در این وزارتخانه نگهداری شدند و به آنها هم اجازه خروج داده نشد. ما حتی آشپز سفارتخانه را که فردی پاکستانی بود نگه داشتیم و به او حقوق میدادیم و او برای همه گروگانها از همان مواد غذایی که در خود سفارت بود غذا تهیه میکرد. البته چند بار هم از سردخانههایی که در نزدیکی کرج داشتند مواد غذایی را برایشان تامین کردیم.
در مدتی که گروگانگیری ادامه پیدا کرد هیاتهای خارجی زیادی برای رایزنی وارد کشور شدند از ژاپن، پاکستان، آلمان و ...
بله، هیاتهای زیادی وارد کشور شدند که فرصت مناسبی در اختیار امام قرار گرفت تا ایشان به دنیا بگویند آمریکاییها و شاه با ما چه کرده است و ما چه هستیم و چه میخواهیم. امام تسخیر لانه جاسوسی را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامیدند. شاید به خاطر همین فرصت طلایی بود که برای کشور فراهم شد.
دانشجویان چقدر در این رایزنی هایی دیپلماتیک با هیاتهای خارجی نقشآفرین بودند؟ وزارت خارجه از دانشجویان برای حضور در این جلسات دعوت میکرد؟
دانشجویان دخالتی نداشتند. دانشجویان در کارهایی که دولت موقت یا بعدها وزارت خارجه انجام میداد هیچگونه دخالتی نمیکردند. هم خودشان اینگونه میخواستند، هم به نفع کشور بود که دخالت نکنند. باید این دو را از هم تفکیک میکردیم. اگر قرار بود دولت موقت یا دولت ایران با دانشجویان یکی شود، تمام فشارهای سیاسی که بر دولت میآمد ممکن بود اثر کند اما وقتی جدا شد، دولت میتوانست بگوید دانشجویان حرف ما را گوش نمیکنند. دانشجویان نسبت به دولتیها و علیالخصوص وزارت خارجه و آقای قطبزاده خیلی حساسیت داشتند.
یکی از مسائلی که آن زمان بین دانشجویان و دولت مطرح بود، بحث جاسوسی افرادی نظیر امیرانتظام سخنگوی دولت موقت و برخی افراد دیگر از وزارت خارجه بود که معتقد بودند بر اساس اسناد سفارت با آمریکاییها ارتباطاتی داشتهاند. این موضوع تا چه اندازه برای شما اثبات شده بود؟ برخی از درون دولت و وزارت خارجه عنوان میکردند این مسائل صحت ندارد و هر رایزنی که بوده در چارچوب اقدامات دیپلماتیک بوده، نه جاسوسی.
نگاه برخی عناصر دولت موقت به آمریکا، نگاه دانشجویان به آمریکا نبود. آنها آمریکا را دولتی مانند دیگر دولتها میدانستند که سلطه دارد و ما باید با آنها همان تعهدات بینالمللی که پذیرفتیم اجرا کنیم. حتی بعد از انقلاب و تسخیر لانه جاسوسی هم این اعتقاد را داشتند.
آمریکاییها بعد از انقلاب مقدار زیادی از وسایل جاسوسی را که مستقر در کبکان و بهشهر بودند از کشور خارج کردند. این دو شهر دو پایگاه آمریکاییها بود که با همکاری شاه و سازمانهای اطلاعاتی و نظامی دوره پهلوی برای جاسوسی از آزمایشات موشکی و اتمی روسیه توسط سیا اداره و استفاده میشد و فعالیتهای موشکی و اتمی روسیه را رصد میکردند.
وسایل جاسوسی دیگری هم داشتند که بعد از انقلاب به فرودگاه امام بردند و از کشور خارج کردند و دولت موقت در این رابطه حساسیت نشان نداد و در خارج شدن آنها همکاری کرد. در صورتی که باید قبول میکرد اینها وسایل عادی نیست و روابط ما با آمریکا عادی نیست ولی چون آن دیدگاه را به آمریکا نداشتند اجازه خروج را دادند.
از سوی دیگر جاسوسیهای آمریکا از خاک ایران و بهرهبرداری از کشور ما برای جاسوسی از دیگر کشورها برای ما محرز شده بود. اسنادی که در مورد آمریکا هم به دست آمد چند دسته بود؛ یک دسته خباثت و دخالت آنها در داخل کشور را اثبات میکرد، یک دسته هم مربوط به وزارت دفاع بود که بیشتر متمرکز بر ارتشیها خصوصا ارتشیهای زمان شاه بود که شامل تماس با آنها و کارهای تسلیحاتی و ... میشد. یک بخش اسناد هم فرهنگی بود که بیشتر دنبال ترویج فرهنگ آمریکایی و غربی بودند. نوعی دینزدایی که باز هم بیانگر خباثت این کشور علیه ملت ایران بود. یک دسته اسناد هم کنسولی بود که بیانگر نوعی شیطنتها بود مثل اینکه افراد را بخرند، صدور ویزا و ... . اما اصل اسناد جاسوسی مربوط به «سی آی ای» بود که اکثر آنها پودر شد و قسمت دیگر آن به صورت رشته رشته در آمده بود که ما سعی کردیم بسیاری از آنها را احیا کنیم.
اساسا دستورالعمل نابودی اسناد هم اینگونه بوده که در گاوصندوقی با دیوارههای بتونی و در فولادی اسناد و ماشینهای نابودکننده آنها نگهداری میشدند. در مرحله اول ماشینی بوده که این اسناد را پودر میکرده، ماشین دوم هم اسناد را رشته رشته میکرده که در واقع پشتیبان ماشین اولی بود. اول هم باید بُردهای ماشینهای رمز را داخل این ماشینها میریختند که نابود شود، بعد میکروفیلمها و بعد هم اسناد طبقهبندیشده از به کلی سری تا سری، خیلی محرمانه و محرمانه. کسی که با این دستگاهها کار میکرده تازهکار بوده و ظرفیت این دستگاهها را نمیشناخته است. بنابراین وقتی دانشجویان قصد ورود به گاوصندوق را داشتند هول میشود و اسناد را بیش از ظرفیت ماشینها داخل آنها میریزد و ماشین از کار میافتد. البته همه میکروفیلمها و آیسیها نابود شده بودند. اسناد به کلی سری یکسری نابود شده بود ولی برخی از آنها باقی مانده بود که داخل ماشین رشتهکننده ریخته بود ولی ما تواستیم بیشتر آنها را سر هم کنیم که در آنها مشخصا جاسوسی و دخالت آنها و اقدامات خبیثانه علیه ملت ایران را نشان میداد. حتی روی رییس جمهوری که فکر میکردند از اطرافیان حضرت امام است تلاش میکنند او را منبع خودشان کنند یعنی آقای بنیصدر. در مورد ایشان آخرین سندی که از این رشته ها سر هم کرده بودیم نوشته بود «بهش پول دادم ولی چیزی از او نخواستم، فکر میکنم فهمید معنی این کار چیه».
قضیهاش هم این بوده که اینها وقتی میبینند حضرت امام روی کار آمده است و کسی را در اطراف ایشان نداشتند تلاش میکنند افرادی را جذب خود کنند. همان زمانی که شاه روی کار بود و نوکری آنها را میکرد ولی در اطراف شاه و در وزارتخانههای مختلف آدمهایی داشتند. مثلا نیاز داشتند در وزارت اقتصاد آدمی داشتند باشند که میزان تولید و صادرات نفت را به آنها بدهد. آنها این آدم را از ایرانیهایی که میشناختند وارد وزارت میکردند و کمک میکردند او در جایی که میخواهند بنشیند تا برایشان جاسوسی کند. بنابراین تلاش کردند بنیصدر را هم منبع خود کنند.
در انتشار اسناد و مدارک به چه نحوی عمل می شد؟ با دولت وقت و دادستانی انقلاب هماهنگی صورت میگرفت یا ...؟
اسناد به ترتیبی که میفهمیدیم، تکمیل، خوانده و منتشر میشد. ما خیلی سریع تصمیم گرفتیم اسناد را بر اساس موضوع منتشر کنیم. یعنی مثلا در رابطه با کردستان تمام دخالتهای آمریکاییها در کردستان هم تحلیلها و هم اسناد دخالت با هم منتشر شدند. در واقع اسناد را به ترتیبی که تکمیل میشد جفت و جور و منتشر میکردیم. هدف اصلی ما هم روشنگری ملت از طریق این اسناد بود ولی طبیعی بود که سازمانهای دیگر مانند سازمانهای جاسوسی بیگانه برایشان روش کار «سی آی ای» یا رویه کار وزارت خارجه یا پنتاگون در ایران و جهان مهم بود.
ببینید، تسخیر لانه جاسوسی حادثه بزرگی بود. ممکن است قبلا سازمانهای اطلاعاتی اسنادی را از اینور و آنور از طریق افرادی یا با پول دادن و ... به دست آورده باشند اما اینکه مجموعهای از اسناد سی آی ای به دست آید که نشان دهد روش کار این سازمان به چه نحوی بوده است، اتفاق مهمی بود.
حلقه اصلی تصمیمگیر در جمع دانشجویان به جز آقای خوئینیها چه کسانی بودند؟
دانشگاههای اصلی مانند دانشگاههای تهران، صنعتی شریف، امیرکبیر و شهید بهشتی هر کدام نمایندهای داشتند که شورای مرکزی را برگزار میکردند و بعدش با آقای خوئینیها هماهنگ حرکت میکردند.
بعد از گذشت بیش از 30 سال از آن حادثه و تجربیات دیپلماتیکی که امروز دارید، اگر بخواهید نگاهی به آن اتفاق داشته باشید آن را چطور میبینید؟ آن شکل حرکت و واکنش دانشجویان را تایید میکنید؟
آن حرکت کاملا طبیعی، خودجوش و عکسالعمل طبیعی ملت ایران نسبت به راه دادن شاه، سابقه تاریخی کودتا، ظلمی که شاه و آمریکا به این مملکت کرده بودند و همچنین موقعیت و دادههای آن زمان که انقلاب تازه شکل گرفته بود، دولت هنوز پا نگرفته بود و ... بنابراین این اقدام عکسالعملی طبیعی به اشتباهات و اعمال خبیثانه آمریکا در ایران بود.
معتقدم هر حادثهای را باید در همان ظرف تاریخی خودش دید. اگر از آن مجزایش کنید معنیدار نیست. اگر از من سوال کنید که اگر آن شرایط باشد و دوباره این حالت پیش بیاید آن حرکت را تایید میکنید یا نه، میگویم بله تایید میکنم و کار درستی بود. به همین دلیل هم امام پشت آن ایستادند. چون فرصت خوبی را دست ایران و امام داد که ایشان بتوانند آمریکا را به دنیا بشناسانند. این اصطلاح شیطان بزرگ که هنوز هم باقی مانده است و حتی خود آمریکاییها تلاش میکنند با شوخی و خنده آن را توجیه کنند اصطلاح خیلی دقیقی است. آمریکاییها بعد از جنگ جهانی دوم که دیر وارد جنگ شدند با تلفات کم، همه دستاورد جنگ را به نفع خودشان مصادره کردند. یک ساختار ظالمانه حقوقی، بینالمللی، مالی و پولی بر دنیا تحمیل کردند که از همه دنیا میمکد و به داخل آمریکا میبرد.
و اگر بخواهید نقدی به آن حرکت وارد کنید ....
من به حرکت دانشجویان نمیتوانم نقدی وارد کنم اما با راه حل و روش حقوقی پایان دادن این ماجرا مخالفم. اگر چه کسانی که آن را انجام دادند صادقانه و خالصانه انجام دادند. آن روش شاید اصل تصمیمگیریاش درست بود ولی روش اجرای آن غلط بود. کسانی که آن را اجرا کردند توان این کار را نداشتند که وارد آن شده بودند و نباید آن را میپذیرفتند. البته شاید واقعا هم کسی نبود آن را اجرا کند و این افراد به نیابت از مردم این مسئولیت را پذیرفتند ولی راه حلها باید متناسب با تواناییها طراحی شود.
شاید یک دلیل هم آن باشد که فضای داخلی آمریکا و روی کار آمدن ریگان کار را برای توافق سختتر کرده بود. برخی معتقدند در دوره کارتر راحتتر می شد به توافق رسید.
نه، همه چیز در زمان کارتر انجام شد. ربطی به ریگان ندارد. نتایج تاریخی حرکتها مهم است، نه نتایج مقطعی. یکی از نتایج تاریخی تسخیر لانه جاسوسی این بود که حضرت امام نشان دادند که کارتر بیلیاقت است. چون کارتر بود که گفت شاه جزیره ثبات و امنیت است. با اینکه در ظاهر دموکراتها بودند و نباید اینگونه شاه را تایید میکرد. اینکه ما نشان دادیم که تلویحا گفتم اجازه نمیدهیم رییس جمهوری که به ما آنقدر ظلم کرده دوباره روی کار بیاید. ما از همه امکاناتمان استفاده کردیم که کارتر گروگانها را تا زمانی که رییسجمهور بود نبیند و این شکست برای کارتر باقی ماند و از گروگانها بعد از 20 ژانویه که از کاخ سفید بیرون آمد در آلمان استقبال کرد.
کارتر با وجود آنکه میدانست شاه جنایتکار است اما از شاه پشتیبانی کرد. بیشتر از آن وقتی شاه فرار کرد بختیار را روی کار آورد. هر احمقی میدانست که بختیار شانسی برای ماندن ندارد ولی کارتر بلافاصله به تلویزیون آمد و از او پشتیبانی کرد. اینجا بود که ملت ایران متوجه شد که اینها با اسلام و امام و ... مخالف هستند. بنابراین کارتر از نظر سیاسی اشتباهات بزرگی کرد.