صراط: محمدهادی کریمی آدم محترمی است. لحن خاصر و مجابکنندهای دارد. اهل گفتوگو است و روی فیملش تعصب خاص و ستودنی دارد. بشارت به یک شهروند هزاره سوم روی پرده سینماهاست و بحثها و واکنشهای مختلفی را بین تماشاگران و منتقدان برانگیخته و با داستان خاصش در حد فیلم پلیسی و پرستاره «گناهکاران» فروخته فیملی که در نگاه اول پای یک مسئله مگو، حساس و زیرپوستی (شما بخوانید فرقهگرایی و شیطانگرایی در بین نوجوانان) را به سینمای خودمان باز کرده و داعیه فیملی اجتماعی و هشدارگونه دارد و در لایه دوم میخواهد از تردیدها و بیاعتمادیهای انسان معاصر حرف بزند. حالا اینکه این 2 دغدغه ارزشمند و فراگیر چقدر توانسته در قالب یک اثر سینمایی جان بگیرد و تاثیرگذار باشد. بحث دیگری است.
آقای کریمی! برای این فیلم چقدر تحقیق کردید؟ چقدر گستردگیاش را در جامعه بررسی کردید؟
برای
ساختن «بشارت...» یکسری تحقیقات درباره شیطانگرایی وجود داشت ولی بسیار
ساده بود، کتابهایی که دربارهاش وجود داشت خواندم. سیدیهایی که بود
دیدم و آخر سر با گروهی که جزو این فرقه هستند. از نزدیک مراوده کردم، ولی
بیشتر از بحث شیطانگرایی آن چیزی که سوژه اصلی تحقیق من بود. این نکته است
که چرا این گروهها و فرقهها و میتوانند در بین جوانان و نوجوانان ما
عضو بگیرند؟ حالا امروز این فرقه عضو میگیرد، فردا آن یکی و پس فردا یکی
دیگر؛ مهم این چرایی است و روی این موضوع فوکوس کردم. در فیلم هم هست که
پلیس به مینو (هنگامه قاضیانی) میگوید اینها شیطانپرست شده بودند و این
هم مدارکش خب این یک انگ راحت است که ما میزنیم؛ آن شیطانپرست شده بود آن
یکی دراگ زده بود و... اما مینو میخواهد بداند به چه علت؟ من خودم آن
مینو بودم. برای همین دوربین من دنبال مینو بود. نه پی شیطانگراها.
ممیزی های قابل پیش بینی تأثیری در نوع پرداخت شما نداشت؟
2
تا سیدی هست که پلیس به مینو میدهد تا به ایجازنمادها و نشانههایشان
دیده شود و همین کافی است. اما بخشی که میتوانست دچار ممیزی شود. قسمتی
است که شما باید به علل این گرایش بپردازی و من باید همه علتهایی را که
کشف کرده بودم. در فیلم جا میدادم.
و شما به چه علتی رسیدید؟
در تحقیقاتی که من کردم
(و در قالب مراجعه مینو 3 خانواده دانشآموزان جان باخته در فیلم وجود
دارد.) علت در «بیاعتمادی» است؛ بیاعتمای به خود به دیگران و به خدا.
بگذاریدیک جور دیگر بپرسم؛ آن دغدغه پس ذهن محمدهادی کریمی چه
بوده که سراغ این سوژه رفته؟ فامیلی داشته که دچار این اتفاق شده؟ خطر
همهگیریاش را حس کرده؟
سال گذشته 2 فیلمنامه ارائه دادم که
هیچکدام پروانه ساخت نگرفت. حال خوبی نداشتم و دوران بدی را میگذارندم
دچار یأس و افسردگی و نامید شده بود. در همان دوران فیلمنامهای به دستم
رسید. به نام «باریکه راه مزرعه» (نوشته الهه احمدی) که محتوایی پلیسی داشت
درباره یک مبلغ مذهبی که به مدرسهای میرود که دانشآموزانش شیطان پرست
شده بودند و دچار چالش میشد و فیلمنامه را کنار گذاشتم. گفتم اصلاً به من
چه ربطی دارد؟ بعد چند روز احساس کردم که من با آن شیطانپرست هیچ فرقی
ندارم، من آرایش مو ندارم. ستاره پنجپر ندارم و ... ولی هم هم مثل آنها
بیاعتمادم به خداوند و برای همین این همه یأس و انفعال بر من چیره شده حس
کردم که نقطه عزیمت به هر فرقهای از همین یأس و ناامیدی است از همین
بیاعتمادی است در تحقیقات متوجه شدم که فکر آن روز چقدر درست بوده.
دوباه سراغ همان فیلمنامه رفتید؟
بله، براساس آن
فیلمنامه «بشارت...» را نوشتم بر مبنای یک دگردیسی فکری، یک صیرورتی که
مینو طی میکند مثل خود من که یقین دارد خداپرست است و هرچه جلوتر میرود
خودش شک میکند.
شما تحقیقی هم کردید در مدارس که این موضوع چقدر بین دانشآموزان وجود دارد؟
بله! تحقیق در مدارس فقط درباره شیطانپرستی نبود. درباره فرقههای مختلف و سری، باورهای عجیب و غریب...
به نظرتان به پرداختن به این موضوع برای مدارس امروز ما و
دانشآموزان نسل جدیدی که میبینیم. دیر و قدیمی نشده؟ الان به این چیزها
فکر هم نمیکنند.
به نظرم اول مهر بود که خبری خواندم از قول
فرمانده نیروی انتظامی که دو باند و محفل شیطانپرستی در مدارس را متلاشی و
دستگیر کردهاند؛ یعنی این وجود دارد در برخی مدارس 8-7 مورد تماس از
آشنایان داشتم که چنین مواردی را در اطرفیانشان دیدهاند و با من مطرح
میکردند و راهنمایی میخواستند. من هم میگویم که آن جوان نباید به نقطه
«تنهایی» برسد، لحظهای که حس کند در این دنیا تنها رها شده. انگار این
فیلم باعث شده تا قبح آن شکسته شود و دربارهاش حرف بزنیم.
چرا مستند نساختید؟ هم فکتهای مشخص و تأثیرگذار بیشتری دارد و هم امکان پخش بیشتری و هم دغدغهتان در دل داستان غرق نمیشود.
ببینید؛
وقتی مستند می سازی سمت و سو را میبرد به جایی که انگار میخواهی درباره
شیطانپرستی فیلم بسازی. در حالی که این فیلم راجع به ایمان است یعنی نشان
میدهد که بشر امروز در هر جایی که باشد به دلیل اضطراب دانایی (یعنی
اطلاعاتی که بدل به دانش و حکمت و خرد نشده) دنبال چیزی میگردد برای
آرامش. در نتیجه برای تطابق آرامش با سبک زندگی امروزش به هر فرقه و گروهی
دل میبندد. باید ببینیم راه حل چیست؟ چطوری می شود پیشگیری کرد.