صراط: یکی از آفت های حوزه سیاست خارجی شناخت
ضعیف و سطحی نسبت به جامعه کشورهای رقیب و در سطح بالاتر عدم آشنایی با
مسیرها و نقشه های دشمن است. رهبر انقلاب به صراحت بارها اعلام کرده اند
دشمن شماره یک و بزرگ جمهوری اسلامی در عرصه جهانی «آمریکا» است پس اولویت
با بررسی سیستم سیاسی این کشور است.
تاکنون گروه های مختلف سیاسی در آمریکا به قدرت رسیده اند؛ از رئالیست هایی که منبع قدرت را دولت شمرده و اصالت روابط را به ارتباطات دولت ها با یکدیگر می دهند تا نولیبرالیست هایی که از منابع قدرت نرم در نحوه تعامل با دنیا بهره می برند اما مهم این است که اکنون در آمریکا چه خبر است. در یک نگاه ساده باید بگوییم که 2 گروه عمده در عرصه سیاست خارجی آمریکا صاحب ایده و نظریه هستند. گروه اول جنگ طلبانند که ترجیح می دهند مشکلات پیش روی آمریکا را با نسخه های دوران سلطه این کشور بر جهان حل و فصل کنند. پیشنهاد همیشگی این گروه که بشدت تحت تاثیر «لابی قدرتمند اسرائیل» در آمریکا قرار دارد استفاده از منابع قدرت سخت یعنی زور نظامی، حمله برق آسا و تکنیک های ساده دوران کابوهای سرکش است. مشکل اینجاست که به قول جوزف نای، استاد بزرگ روابط بین الملل، آمریکای جهانخوار در دوران افول بسر می برد و به سرعت از پله های سلطه بر دنیا پایین می آید. وی تاکید دارد قدرت گرفتن هر دولتی در عرصه اقتصاد جهانی برابر است با صدمه وارد شدن به چهره هژمونیک آمریکا! حال در نظر بگیرید در دنیایی که پایه های اقتصاد سرمایه داری توسط موریانه افول، معلق باقی مانده وضع سلطه آمریکا بر جهان در چه درجه ای قرار گرفته است. پس برخلاف مانور قدرت آمریکا درباره «حمله به سوریه» یا حتی تهدید ایران به «همه گزینه های روی میز» تنها آپشن های باقیمانده خلاصه می شود در «سیاست ورزی به کمک قدرت نرم» با چاشنی «لاف سلطه»!
در مقابل جنگ طلبان به گروهی نسبتا «نو» در عرصه سیاست خارجی آمریکا برمی خوریم که مُصر هستند خود را «صلح طلب» بخوانند. شعار آنها استفاده از قدرت نرم در کنار قدرت سخت است. قدرت نرم به عنوان توانایی تاثیرگذاری بر دیگران برای کسب نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع تعریف می شود. این چهره قدرت مقابل رفتار تحکم آمیز قدرت قرار دارد که سبب می شود دیگران مشتاقانه آنچه را انجام دهند که ما دستور می دهیم.
جذابیت این نوع از قدرت به اندازه ای است که برخی سیاستمداران جنگ طلب و هوادار استفاده از «زور» را نیز زیر علم صلح طلبی جمع کرده است. به طور مثال «استفاده از اهرم تحریم اقتصادی» نوعی تمسک به قدرت سخت محسوب می شود اما اگر با نفوذ در جامعه حریف از همین چماق بزرگ به نوعی سود ببرید که در فاصله ای کوتاه «فریاد معامله طلبی با دشمن» به عنوان راهکاری برای دفع چماق؛ بلند شود شما موفق شده اید از چماق، هویجی بومی تولید کنید! یعنی «آشتی با آمریکا» که هدف اصلی از سی و چند سال تحریم و تهدید و جنگ رقیب بوده این بار به واسطه نفوذ نرم در جامعه حریف مشتاقانه از جانب خود آنها طلب می شود. البته یک قدرت مسلط که از حمایت همه جانبه جامعه جهانی برخوردار است نیازی به تمسک به چنین رویکردی احساس نمی کند چرا که می تواند به واسطه «زور» به راحتی به طور مثال تاسیسات اتمی رقیب را نابود کند اما... وقتی یک ابرقدرت از پاافتاده ناچار می شود برای «تحریم نفت ایران» 14 استثنای رسمی قائل شود و عملا به سمت تحریک سایر قدرت ها همچون روسیه و چین نیز حرکت نکند، اوضاع تغییر می کند. بویژه اینکه مطمئن شود «تحریم» به معنای هل دادن حریف در مسیر دستیابی به فناوری های بومی و در نهایت «استقلال همه جانبه» است. آمریکا خوب می داند حضور ایران در آفریقا و آمریکای جنوبی به عنوان حیاط خلوت آمریکا برای جذب مشتریان جدید ناشی از سیاست غلط تحریمی دستگاه سیاست خارجی خودش است کمااینکه قدرت گرفتن سپاه در منطقه را حاصل تهدیدات نظامی هر روزه اسرائیل و بمب اتم آمریکایی می داند. بی جهت نیست که گری سیک رشد ایران در عرصه سایبر را بسیار خطرناک تر از برنامه اتمی ایران قلمداد می کند چون او خوب می داند ایران به دنبال بمب اتم نیست ولی این حملات سایبری آمریکا به ایران بود که موجبات رشد ارتش سایبری ایران را فراهم آورد.
بین جامعه صلح طلبان آمریکایی چندین گروه به وضوح قابل تفکیک هستند؛ الف- آنها که به جد از فشار و نفوذ لابی اسرائیل در حوزه سیاست خارجی آمریکا خسته و درمانده اند.
اغلب این افراد در جامعه آمریکایی بشدت منزوی شده و روزانه تهدید به قطع خدمات اجتماعی و حتی مرگ می شوند. قطعا حمایت از این گروه که به سختی می توانند یک مقاله در رسانه های آمریکایی آزادانه منتشر کنند در دستورکار دستگاه سیاست خارجی ایران قرار ندارد.
ب- شامل مجموعه ای از سیاستمداران حاضر در دستگاه قدرت آمریکا می شود که اصالت قدرت را به آمریکا می بخشند نه اسرائیل! از همین رو علاوه بر اینکه مدیریت روابط و حفظ حیات این کشور را بر خود واجب می دانند از سیاست های غلط جنگ طلبانه صهیونیست ها بیزارند. به طور مثال ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در طول جنگ غزه به هیچ وجه از سیاست حمله صهیونیست ها به باریکه غزه حمایت نکرد و اتفاقا در کنار مخالفان این جنگ که مشروعیت اخلاقی اسرائیل و حامیانش را زیر سوال می بردند، ایستاد. اما آیا می توان چنین نتیجه گرفت که ریچارد هاس «دوست ایران» است و شورای روابط خارجی آمریکا با ایران منافع مشترک دارد؟! مسلما خیر! حال اگر به فرض فردی «خیرخواهانه» به دستگاه سیاست خارجی ما پیشنهاد دهد برای حفظ منافع ملی ایران، از این گروه از صلح طلبان آمریکایی که منتقد برخی اقدامات جنگ افروزانه و خشن اسرائیل نیز به «هر دلیلی» هستند، حمایت کرده و لابی مشترک به نفع ایران در آمریکا تشکیل دهند، تکلیف چیست؟
قریب به 10 سال است لابی ایرانیان آمریکایی متشکل از گروه های مختلفی مانند نایاک، شورای ایرانیان آمریکایی، پایا و... با حامیان صلح طلب اسرائیل در کنگره آمریکا همکاری کرده و به دولت ایران نیز پیشنهاد می کنند از این مسیر مشکلات ایران و آمریکا در حوزه سیاست خارجی را حل و فصل کند. قریب به اتفاق سیاستمداران آمریکایی که اکنون در هیات مشاوران و هیات مدیره تشکیلات متعدد ایرانیان صلح طلب در آمریکا مشغول به خدمت هستند حامی پروژه صلح خاورمیانه نیز هستند که جدیدترین نقشه آمریکا برای نجات اسرائیل از تنگنای انزوای سیاسی به جهت به خطر افتادن مشروعیت اخلاقی اش است. علاوه بر آن برخی از همین پیشکسوتان طرح صلح جملگی در سایر طرح های موفق آمریکایی– اسرائیلی مانند پیمان کمپ دیوید موثر بوده اند. در واقع می توان گفت مجموعه ای از متخصصان طرح خاورمیانه جدید بر اساس اسناد و نشانه های غیرقابل انکار متعدد با شعار صلح و حل مناقشات اسرائیل در منطقه وارد میدان سیاست خارجی شده اند در حالی که آشکارا به این موضوع اذعان دارند که «ایران» کلید موفقیت طرح صلح خاورمیانه است. پس قدم اول حل مشکلات آمریکا و ایران است. مهم چگونگی موفقیت این طرح است. مسیر چنین طراحی شده:
1- به رغم تبلیغات گسترده لابی صهیونیسم در آمریکا علیه اوباما، وی دوباره رئیس جمهور این کشور شد؛ با وجود اینکه قدرت لابی اسرائیل در آمریکا نسبت به گذشته صد برابر بیشتر هم شده است. به این ترتیب پیام های زیر به صورت خودبه خودی بدون فشار هیچ دستگاه رسانه ای به جهانیان مخابره شد:
ـ صهیونیست ها در آمریکا صاحب قدرت مطلق نیستند.
ـ این آمریکاست که مدیریت امور جهان و خاورمیانه را به دست دارد نه اسرائیل
ـ نمایش استقلال اوباما به عنوان رئیس جمهوری مستقل از لابی صهیونیسم و مدافع صلح جهانی
ـ به قدرت رسیدن سیاستمداران نولیبرالی که صاحب قدرت نرم در جهان هستند به عنوان شرکایی مناسب برای آشتی با مخالفان طرح های اسرائیلی.
2- معرفی گروه صلح طلبان نولیبرال آمریکایی به عنوان مظاهر عقلانیت جهانی برابر جنگ طلبان افراطی
3- پاکسازی پرونده تاریخی خصومت بار آمریکا و ایران به واسطه جداسازی اقدامات دستگاه سیاست خارجی گذشته از پرونده پاک نوسیاستمداران مخالف با لابی اسرائیل در آمریکا! شاید بتوان انتشار اسناد پرونده کودتای 28 مرداد آمریکا ضد دولت مصدق در ایران را نیز در شرایط فعلی با همین انگیزه تحلیل کرد. کمااینکه پیش از این مادلین آلبرایت، وزیر اسبق خارجه آمریکا که از اعضای فعال لابی صلح به شمار می رود در گردهمایی شورای ایرانیان آمریکایی به ریاست هوشنگ امیراحمدی بابت وقایع 28 مرداد از ایران پوزش خواسته بود.
4- بسیج نیروهای متمایل به رابطه با آمریکا در ایران و استفاده از قدرت نرم برای ایجاد مطالبه از درون با این انگیزه که دوستان ایران در آمریکا به قدرت رسیده اند.
5- معرفی ایران «متعادل» و «مصلحت اندیش» که به دنبال بازتعریف منافع ملی در حوزه سیاست خارجی نیز هست به عنوان کلید صلح خاورمیانه در نقشه راه نجات اسرائیل از محاصره منطقه ای. گفتنی است آقای هاشمی در این زمینه میگوید: «درباره حزب الله که شیعه و بخش عمده ملت لبنان است و در تاریخ همیشه مظلوم بوده هم برای فلسطین و هم برای لبنان، اینها قابل دفاع بوده است. به شرط اینکه ما از اینها برای مزاحمت دیگران استفاده نکنیم و اینها هم کار خودشان را بکنند. وقتی که نظام نخواهد در دنیا ماجراجویی بکند، اینگونه مسائل قابل تحمل است».
6- خلع سلاح جبهه مقاومت حزب الله لبنان، سوریه و عراق با رودررو قرار دادن گزینه حفظ منافع ملی ایران برابر حمایت از محور مقاومت
7- حفظ منافع تجاری و سیاسی آمریکا در منطقه با توجه به نارضایتی بخش بزرگی از تجار و صاحبان صنایع آمریکایی و شرکای اروپایی و آسیایی آمریکا از تحریم های اقتصادی کشورهایی مانند ایران، کوبا و...
8- بازسازی وجهه هژمونیک آمریکا به عنوان پدرخوانده ای که قدرت نجات ملت یهود را در عین حفظ استقلال سیاسی از اسرائیل داراست.
در تایید این نظریه می توان به این موضوع مهم اشاره کرد که همه اجزای اجرای این پروژه شامل مجموعه مشهور به لابی ایرانیان آمریکایی، شورای روابط خارجی آمریکا و دیپلمات های مجری این طرح تحت الحمایه بزرگ ترین نهاد فراماسونری جهان وابسته به «برادران راکفلر» هستند. به این ترتیب با توجه به تقسیم نقش هر جزء از جانب نهاد بالادستی مرتبط با مرکز، هماهنگی نهایی مجموعه قابل توضیح خواهد بود.
تاکنون گروه های مختلف سیاسی در آمریکا به قدرت رسیده اند؛ از رئالیست هایی که منبع قدرت را دولت شمرده و اصالت روابط را به ارتباطات دولت ها با یکدیگر می دهند تا نولیبرالیست هایی که از منابع قدرت نرم در نحوه تعامل با دنیا بهره می برند اما مهم این است که اکنون در آمریکا چه خبر است. در یک نگاه ساده باید بگوییم که 2 گروه عمده در عرصه سیاست خارجی آمریکا صاحب ایده و نظریه هستند. گروه اول جنگ طلبانند که ترجیح می دهند مشکلات پیش روی آمریکا را با نسخه های دوران سلطه این کشور بر جهان حل و فصل کنند. پیشنهاد همیشگی این گروه که بشدت تحت تاثیر «لابی قدرتمند اسرائیل» در آمریکا قرار دارد استفاده از منابع قدرت سخت یعنی زور نظامی، حمله برق آسا و تکنیک های ساده دوران کابوهای سرکش است. مشکل اینجاست که به قول جوزف نای، استاد بزرگ روابط بین الملل، آمریکای جهانخوار در دوران افول بسر می برد و به سرعت از پله های سلطه بر دنیا پایین می آید. وی تاکید دارد قدرت گرفتن هر دولتی در عرصه اقتصاد جهانی برابر است با صدمه وارد شدن به چهره هژمونیک آمریکا! حال در نظر بگیرید در دنیایی که پایه های اقتصاد سرمایه داری توسط موریانه افول، معلق باقی مانده وضع سلطه آمریکا بر جهان در چه درجه ای قرار گرفته است. پس برخلاف مانور قدرت آمریکا درباره «حمله به سوریه» یا حتی تهدید ایران به «همه گزینه های روی میز» تنها آپشن های باقیمانده خلاصه می شود در «سیاست ورزی به کمک قدرت نرم» با چاشنی «لاف سلطه»!
در مقابل جنگ طلبان به گروهی نسبتا «نو» در عرصه سیاست خارجی آمریکا برمی خوریم که مُصر هستند خود را «صلح طلب» بخوانند. شعار آنها استفاده از قدرت نرم در کنار قدرت سخت است. قدرت نرم به عنوان توانایی تاثیرگذاری بر دیگران برای کسب نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع تعریف می شود. این چهره قدرت مقابل رفتار تحکم آمیز قدرت قرار دارد که سبب می شود دیگران مشتاقانه آنچه را انجام دهند که ما دستور می دهیم.
جذابیت این نوع از قدرت به اندازه ای است که برخی سیاستمداران جنگ طلب و هوادار استفاده از «زور» را نیز زیر علم صلح طلبی جمع کرده است. به طور مثال «استفاده از اهرم تحریم اقتصادی» نوعی تمسک به قدرت سخت محسوب می شود اما اگر با نفوذ در جامعه حریف از همین چماق بزرگ به نوعی سود ببرید که در فاصله ای کوتاه «فریاد معامله طلبی با دشمن» به عنوان راهکاری برای دفع چماق؛ بلند شود شما موفق شده اید از چماق، هویجی بومی تولید کنید! یعنی «آشتی با آمریکا» که هدف اصلی از سی و چند سال تحریم و تهدید و جنگ رقیب بوده این بار به واسطه نفوذ نرم در جامعه حریف مشتاقانه از جانب خود آنها طلب می شود. البته یک قدرت مسلط که از حمایت همه جانبه جامعه جهانی برخوردار است نیازی به تمسک به چنین رویکردی احساس نمی کند چرا که می تواند به واسطه «زور» به راحتی به طور مثال تاسیسات اتمی رقیب را نابود کند اما... وقتی یک ابرقدرت از پاافتاده ناچار می شود برای «تحریم نفت ایران» 14 استثنای رسمی قائل شود و عملا به سمت تحریک سایر قدرت ها همچون روسیه و چین نیز حرکت نکند، اوضاع تغییر می کند. بویژه اینکه مطمئن شود «تحریم» به معنای هل دادن حریف در مسیر دستیابی به فناوری های بومی و در نهایت «استقلال همه جانبه» است. آمریکا خوب می داند حضور ایران در آفریقا و آمریکای جنوبی به عنوان حیاط خلوت آمریکا برای جذب مشتریان جدید ناشی از سیاست غلط تحریمی دستگاه سیاست خارجی خودش است کمااینکه قدرت گرفتن سپاه در منطقه را حاصل تهدیدات نظامی هر روزه اسرائیل و بمب اتم آمریکایی می داند. بی جهت نیست که گری سیک رشد ایران در عرصه سایبر را بسیار خطرناک تر از برنامه اتمی ایران قلمداد می کند چون او خوب می داند ایران به دنبال بمب اتم نیست ولی این حملات سایبری آمریکا به ایران بود که موجبات رشد ارتش سایبری ایران را فراهم آورد.
بین جامعه صلح طلبان آمریکایی چندین گروه به وضوح قابل تفکیک هستند؛ الف- آنها که به جد از فشار و نفوذ لابی اسرائیل در حوزه سیاست خارجی آمریکا خسته و درمانده اند.
اغلب این افراد در جامعه آمریکایی بشدت منزوی شده و روزانه تهدید به قطع خدمات اجتماعی و حتی مرگ می شوند. قطعا حمایت از این گروه که به سختی می توانند یک مقاله در رسانه های آمریکایی آزادانه منتشر کنند در دستورکار دستگاه سیاست خارجی ایران قرار ندارد.
ب- شامل مجموعه ای از سیاستمداران حاضر در دستگاه قدرت آمریکا می شود که اصالت قدرت را به آمریکا می بخشند نه اسرائیل! از همین رو علاوه بر اینکه مدیریت روابط و حفظ حیات این کشور را بر خود واجب می دانند از سیاست های غلط جنگ طلبانه صهیونیست ها بیزارند. به طور مثال ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در طول جنگ غزه به هیچ وجه از سیاست حمله صهیونیست ها به باریکه غزه حمایت نکرد و اتفاقا در کنار مخالفان این جنگ که مشروعیت اخلاقی اسرائیل و حامیانش را زیر سوال می بردند، ایستاد. اما آیا می توان چنین نتیجه گرفت که ریچارد هاس «دوست ایران» است و شورای روابط خارجی آمریکا با ایران منافع مشترک دارد؟! مسلما خیر! حال اگر به فرض فردی «خیرخواهانه» به دستگاه سیاست خارجی ما پیشنهاد دهد برای حفظ منافع ملی ایران، از این گروه از صلح طلبان آمریکایی که منتقد برخی اقدامات جنگ افروزانه و خشن اسرائیل نیز به «هر دلیلی» هستند، حمایت کرده و لابی مشترک به نفع ایران در آمریکا تشکیل دهند، تکلیف چیست؟
قریب به 10 سال است لابی ایرانیان آمریکایی متشکل از گروه های مختلفی مانند نایاک، شورای ایرانیان آمریکایی، پایا و... با حامیان صلح طلب اسرائیل در کنگره آمریکا همکاری کرده و به دولت ایران نیز پیشنهاد می کنند از این مسیر مشکلات ایران و آمریکا در حوزه سیاست خارجی را حل و فصل کند. قریب به اتفاق سیاستمداران آمریکایی که اکنون در هیات مشاوران و هیات مدیره تشکیلات متعدد ایرانیان صلح طلب در آمریکا مشغول به خدمت هستند حامی پروژه صلح خاورمیانه نیز هستند که جدیدترین نقشه آمریکا برای نجات اسرائیل از تنگنای انزوای سیاسی به جهت به خطر افتادن مشروعیت اخلاقی اش است. علاوه بر آن برخی از همین پیشکسوتان طرح صلح جملگی در سایر طرح های موفق آمریکایی– اسرائیلی مانند پیمان کمپ دیوید موثر بوده اند. در واقع می توان گفت مجموعه ای از متخصصان طرح خاورمیانه جدید بر اساس اسناد و نشانه های غیرقابل انکار متعدد با شعار صلح و حل مناقشات اسرائیل در منطقه وارد میدان سیاست خارجی شده اند در حالی که آشکارا به این موضوع اذعان دارند که «ایران» کلید موفقیت طرح صلح خاورمیانه است. پس قدم اول حل مشکلات آمریکا و ایران است. مهم چگونگی موفقیت این طرح است. مسیر چنین طراحی شده:
1- به رغم تبلیغات گسترده لابی صهیونیسم در آمریکا علیه اوباما، وی دوباره رئیس جمهور این کشور شد؛ با وجود اینکه قدرت لابی اسرائیل در آمریکا نسبت به گذشته صد برابر بیشتر هم شده است. به این ترتیب پیام های زیر به صورت خودبه خودی بدون فشار هیچ دستگاه رسانه ای به جهانیان مخابره شد:
ـ صهیونیست ها در آمریکا صاحب قدرت مطلق نیستند.
ـ این آمریکاست که مدیریت امور جهان و خاورمیانه را به دست دارد نه اسرائیل
ـ نمایش استقلال اوباما به عنوان رئیس جمهوری مستقل از لابی صهیونیسم و مدافع صلح جهانی
ـ به قدرت رسیدن سیاستمداران نولیبرالی که صاحب قدرت نرم در جهان هستند به عنوان شرکایی مناسب برای آشتی با مخالفان طرح های اسرائیلی.
2- معرفی گروه صلح طلبان نولیبرال آمریکایی به عنوان مظاهر عقلانیت جهانی برابر جنگ طلبان افراطی
3- پاکسازی پرونده تاریخی خصومت بار آمریکا و ایران به واسطه جداسازی اقدامات دستگاه سیاست خارجی گذشته از پرونده پاک نوسیاستمداران مخالف با لابی اسرائیل در آمریکا! شاید بتوان انتشار اسناد پرونده کودتای 28 مرداد آمریکا ضد دولت مصدق در ایران را نیز در شرایط فعلی با همین انگیزه تحلیل کرد. کمااینکه پیش از این مادلین آلبرایت، وزیر اسبق خارجه آمریکا که از اعضای فعال لابی صلح به شمار می رود در گردهمایی شورای ایرانیان آمریکایی به ریاست هوشنگ امیراحمدی بابت وقایع 28 مرداد از ایران پوزش خواسته بود.
4- بسیج نیروهای متمایل به رابطه با آمریکا در ایران و استفاده از قدرت نرم برای ایجاد مطالبه از درون با این انگیزه که دوستان ایران در آمریکا به قدرت رسیده اند.
5- معرفی ایران «متعادل» و «مصلحت اندیش» که به دنبال بازتعریف منافع ملی در حوزه سیاست خارجی نیز هست به عنوان کلید صلح خاورمیانه در نقشه راه نجات اسرائیل از محاصره منطقه ای. گفتنی است آقای هاشمی در این زمینه میگوید: «درباره حزب الله که شیعه و بخش عمده ملت لبنان است و در تاریخ همیشه مظلوم بوده هم برای فلسطین و هم برای لبنان، اینها قابل دفاع بوده است. به شرط اینکه ما از اینها برای مزاحمت دیگران استفاده نکنیم و اینها هم کار خودشان را بکنند. وقتی که نظام نخواهد در دنیا ماجراجویی بکند، اینگونه مسائل قابل تحمل است».
6- خلع سلاح جبهه مقاومت حزب الله لبنان، سوریه و عراق با رودررو قرار دادن گزینه حفظ منافع ملی ایران برابر حمایت از محور مقاومت
7- حفظ منافع تجاری و سیاسی آمریکا در منطقه با توجه به نارضایتی بخش بزرگی از تجار و صاحبان صنایع آمریکایی و شرکای اروپایی و آسیایی آمریکا از تحریم های اقتصادی کشورهایی مانند ایران، کوبا و...
8- بازسازی وجهه هژمونیک آمریکا به عنوان پدرخوانده ای که قدرت نجات ملت یهود را در عین حفظ استقلال سیاسی از اسرائیل داراست.
در تایید این نظریه می توان به این موضوع مهم اشاره کرد که همه اجزای اجرای این پروژه شامل مجموعه مشهور به لابی ایرانیان آمریکایی، شورای روابط خارجی آمریکا و دیپلمات های مجری این طرح تحت الحمایه بزرگ ترین نهاد فراماسونری جهان وابسته به «برادران راکفلر» هستند. به این ترتیب با توجه به تقسیم نقش هر جزء از جانب نهاد بالادستی مرتبط با مرکز، هماهنگی نهایی مجموعه قابل توضیح خواهد بود.