"صراط" / وبلاگستان - نویسنده تارنمای "طیطـریق" در آخرین بروز رسانی وبلاگ خود چنین نوشت:
رویداد انقلاب اسلامی را نیز میتوان به عنوان یکی از بیبدیلترین وقایع تاریخ معاصر ایران و جهان برشمرد. انقلابی که نه برای نان بود و نه برای اعمال آزادیهای سکولار، بلکه انقلابی برای تحقق دیانت و مذهب و صد البته فرهنگ و مبانی اسلامی محسوب میشد.
از این روی، تحلیل انقلاب اسلامی ایران نه تنها در قاموس تعاریف معمول و مرسوم از انقلابها و رفرمها در طول تاریخ جهان نمیگنجد، بلکه تفاوتهایی بنیادین و ماهوی با سایر دگرگونیهای اجتماعی دارد.
جمهوری اسلامی در همان اوان روی کارآمدنش، برخلاف سایر جنبشهای غیراصیل همعصر خویش که یا دست نشانده امپریالیسم غرب بودند و یا از آبشخور کمونهای شرقی ارتزاق میکردند، شعار «نه شرقی، نه غربی» را در حکم مانیفست سیاسی، عقیدتی و حاکمیتی خویش مطرح نمود و نه تنها حمایت ابرقدرتهای جهانی از خود را گدایی نکرد بلکه استقلال، عدم وابستگی و در مواقعی رویارویی با مستکبرین بینالمللی را سرلوحه اقداماتش قرار داد.
انقلابیون ایرانی همسو و همزمان با پاکسازی و تصفیه نهادها، سازمانها و موسسات کشور از عناصر و افراد خودفروخته و مزدوران وابسته به رژیم منحوس پهلوی، از برنامهریزی بلندمدت و اقدام به انجام امور بنیادین و زیربنایی نیز غافل نشده و از همان ابتدا بر اجرای صحیح و تحقق دقیق آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی در بطن اجتماع کمر همت بستند.
وقوع «انقلاب فرهنگی» در سال 59 یا همان انقلاب سوم را میتوان به مثابه یکی از اساسیترین وجوه تسمیه چنین تلاشهایی عنوان نمود.
انقلابی که اولین و آخرین هدفش ریشهکن کردن عقاید مارکسیستی و زدودن نظریات لیبرالیستی و ایضا جایگزین نمودن و جاری ساختن معارف اسلام، تعالیم تشیع و اجرای منویات معمار کبیر انقلاب (ره) در بطن ساختار فرهنگی و جامعه دانشگاهی جمهوری اسلامی بود.
امام خمینی(ره)؛ در تبیین اهمیت دانشگاه و لزوم اجرای انقلاب فرهنگی در نظام آموزشی کشور چنین فرمودهاند: «بالاترین چیزی که دشمنان کشورهای مستضعف و کشورهای اسلامی از طرف مخالفین با بشریت انگشت رویش گذاشتند، دانشگاه است. برای اینکه آنها خوب میدانند که اگر دانشگاه در خدمت آنان باشد، یعنی همه کشور در خدمت آنهاست. دانشگاه است که اداره امور کشور را میکند و دانشگاه است که تربیت نسل آینده و حاضر را میکند و چنانچه دانشگاه در اختیار چپاولگرهای شرق و غرب باشد، کشور در اختیار آنهاست. این انقلاب انگشت را روی همان نقطه حساس گذاشت که در راس مسائل «انقلاب فرهنگی» و دانشگاهی بود، یعنی همان که آنها درظرف پنجاه سال میخواستند عمل کنند.»
در این هنگام بود که اعمال اصلاحاتی چون «تصفیه اساتید و دانشجویان شرقگرا و غربزده»؛ «اسلامیسازی دانشگاههای سراسر کشور»؛ «بازنگری و تغییرات در حوزههای علوم انسانی و علوم پایه مراکز آموزش عالی» و هم چنین تلاش در جهت همگرایی بیش از پیش در راستای «وحدت حوزه و دانشگاه»، در دستور کار انقلابیون و دانشجویان معتقد و متعهد پیرو خط امام(ره) قرار گرفت.
اجرای انقلاب فرهنگی اما نقد منتقدان و محاجه احتجاجگران بسیاری را در پی داشت که این اقدام را "حرکت ارتجاعی"، "توهم توطئهاندیشی" و ناشی از "جمود فکری"، تعبیر و تفسیر مینمودند.
در همین ارتباط بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در پاسخی دندانشکن و مستدل خطاب به شبههپراکنان اظهار داشت: «یک دسته از آن غربزدههایی که به خیال خودشان اسلامی شدن دانشگاه و اسلامی شدن جوانهای ما با مقاصدشان مخالف بود اینها را طرد به ارتجاع کردند. مقصود از مرتجعین مسلمانها و علاقهمندهای به اسلام و علاقهمندهای به کشور بود و مقصود از مترقی آنها بودند که میخواستند و میخواهند کشور را به طرف شرق و غرب بکشند که آنها طرف شرق و غرب هر دو را بهتر میدانستند از اسلام. آنها میخواهند اسلام نباشد، هرچه می خواهد باشد. آنها میخواهند که دانشگاه و فیضیه با هم مرتبط نباشد، برای اینکه این ارتباط موجب اسلامی شدن دانشگاه میشود.»
در میانه سالهای 1359 الی 1362، تلاشهای شایان توجه و قابل تقدیر بسیاری در زمینه تصفیه و پاکسازی کتب و منابع دانشگاهی از مغالطات و پلشتیهای وارداتی، توسط جمعی از کارشناسان مجرب و البته مسلط بر معارف دینی صورت گرفت اما جملگی این مجاهدتها کفایت بازخوانی، بازترجمه و اصلاح خیل عظیمی از مراجع مکتوب دانشگاهی را نمینمود. در چنین شرایطی که تأخیر بیش از حد در "بازگشایی دانشگاههای تعطیل شده" و "ادامه تحصیل دانشجویان معطل مانده"، میتوانست لطمات جبرانناپذیری را بر بدنه جامعه علمی کشور وارد آورد، مقرر شد که ادامه بازنگری در محتوای آموزشی دانشگاهها، همزمان با فعالیت مراکز آموزش عالی پیگیری شود تا هم دانشپژوهان از تحصیل باز نمانند و هم اهداف غایی انقلاب فرهنگی تا رسیدن به فرجام مطلوب، مغفول واقع نگردد.
این تصمیم منجر به ایجاد نهادی بنام «ستاد انقلاب فرهنگی» که بعدها به اسم «شورایعالی انقلاب فرهنگی» تغییر نام پیدا نمود، شد.
در همین زمینه، امام راحل عظیمالشأن طی حکمی مبنی بر انتصاب اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، عنوان داشتند: «انقلاب فرهنگی به معنای واقعی هر روز روشن تر میگردد و بحمدالله در مدت کوتاهی که از عمرش گذشته خدمات ارزنده و گامهای مفید و مؤثری در این امر برداشته که مورد تقدیر و تشکر است. ولی خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی و انقلاب فرهنگی در تمامی زمینهها در سطح کشور آنچنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید و با نفوذ عمیق ریشهدار غرب مبارزه کرد.»
ایشان همچنین در جای دیگری میفرمایند: «[مسئولان] اگر بخواهند تغییرات در علوم دانشگاهی انجام بدهند این کار بیش از 20سال طول خواهد کشید و نمیشود دانشگاهها را برای این مدت تعطیل نمود.»
پس از رحلت جانسور حضرت روحالله(ره) اما اوضاع بکلی دگرگون شد. معالأسف آنکه مسئولان اجرایی و دستاندرکاران آموزش عالی آن برهه، با بیتوجهی نسبت به تداوم روند حسنه پالایش دانشگاهها از زنگارهای وارداتی شرق و غرب، تنها راه سازندگی و جبران کاستیهای ناشی از جنگ را در بکارگیری متخصصین ولو غیرمتعهد دانسته و با فراخوان و دعوت به همکاری مجدد از تکنوکراتهای مطرود و مغضوب دوره انقلاب فرهنگی، تمامی رشتههای ریسیده شده را پنبه کردند!
فارغ از بررسی روند تاریخی بیاعتنایی دولتهای روی کار آمده در دو دهه اخیر نسبت به وجوب استمرار انقلاب فرهنگی و ضرورت بازنگری در علوم انسانی و تربیتی، سؤالی که هماکنون در افکار تمامی دوستداران اسلام و دلسوزان انقلاب نقش بسته این است که اجرای انقلاب فرهنگی59، کدام ثمرات قابل اعتنا و عواید دندانگیری را درپی داشته است؟!
بیپرده باید گفت: امروزه آنچه در دانشگاههای کشور اسلامی ایران تدریس میشود، علم سکولاریست که نهتنها هیچ سنخیتی با فرهنگ و مذهب ایرانی- اسلامی ندارد، بلکه در نقطه مقابل و متضاد آن قرار گرفته است!
در همین رابطه، امام خامنهای در دیماه 1384، طی سخنانی در جمع اساتید و دانشجویان سراسر کشور، با مطالبهگری ضرورت تحول بنیادین در علوم انسانی و مبحث تولید علم اظهار میدارند: «با این همه تأکیدی که بر علوم انسانی شده، تقریباً علوم انسانی هم به همان شکل علوم پایه اداره میشود و باز همچنان همان اشکال به قوت خودش باقی است. ما آغوشمان را باز کردهایم و حرفهایی که الان در زمینههای جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ و حتی فلسفه و ادبیات مطرح است، از خارج برای ما دیکته میشود! ما باید در زمینه علوم انسانی یک کار اساسی بکنیم و این حرف، حرفی نیست که امروز به ذهن کسی رسیده باشد؛ نه، این حرف سالهاست که گفته شده و باید تحقق پیدا کند.»
تأمل و تدقیق در کُنه اوامر معظمله، نه فقط تلنگری برای مسئولان درگیر در حوزه فرهنگ و آموزش عالی کشور، بلکه برای سایرین نیز مفید و راهگشاست.
ایشان هم چنین در جای دیگری طی سخنانی گلایهآمیز چنین فرمودهاند: «من درباره علوم انسانی گلایهای از مجموعههای دانشگاهی کردم. ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است. مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه، نگاه غلطی است. این مبنا، مبنای غلطی است.»
الحق و الانصاف چه مقدار از منابع و مراجع دانشگاهی ما در حوزه علوم انسانی، با مبادی و مفاهیم قرآنی منطبقند؟!
جوانان و دانشجویان ایرانی باید بدانند که مستشرقین غربی چگونه علم و دانش و تجربیات شرق و بالاخص مسلمین را فرا گرفته و با اندک باز تعریف و با روکش و لعاب غربی، تکنولوژی بدلی باختران را بجای دانش اصیل خاوران، به جهانیان قالب کردند!
کوتاه سخن آنکه، ایران اسلامی از منابع بکر و دستاول و ارزشمند در حوزههای علوم نظری و تربیتی اشباع است اما جاری و ساری ساختن این مراجع غنی در سطوح دانشگاهی و جایگزینی آنان با منابع آلاینده غربی و شرقی، مستلزم کار و همتی مضاعف است که هم میتواند آثار و برکات بینظیری را در داخل کشور به دنبال داشته باشد و هم تسرّی مفاهیم اسلامی و نیز صدور انقلاب خمینی کبیر به خارج از مرزها را تسریع کند.
***
اندکند رفرمهایی در جهان که بحق میتوان نام «انقلاب» بر آنها گذارد. انقلابهایی که ساختار معیوب و منسوخ و البته متداول درگذشته را قلب و عکس کردند و با در انداختن طرحی نو، الگویی بدیع را بنیان نهادند.رویداد انقلاب اسلامی را نیز میتوان به عنوان یکی از بیبدیلترین وقایع تاریخ معاصر ایران و جهان برشمرد. انقلابی که نه برای نان بود و نه برای اعمال آزادیهای سکولار، بلکه انقلابی برای تحقق دیانت و مذهب و صد البته فرهنگ و مبانی اسلامی محسوب میشد.
از این روی، تحلیل انقلاب اسلامی ایران نه تنها در قاموس تعاریف معمول و مرسوم از انقلابها و رفرمها در طول تاریخ جهان نمیگنجد، بلکه تفاوتهایی بنیادین و ماهوی با سایر دگرگونیهای اجتماعی دارد.
جمهوری اسلامی در همان اوان روی کارآمدنش، برخلاف سایر جنبشهای غیراصیل همعصر خویش که یا دست نشانده امپریالیسم غرب بودند و یا از آبشخور کمونهای شرقی ارتزاق میکردند، شعار «نه شرقی، نه غربی» را در حکم مانیفست سیاسی، عقیدتی و حاکمیتی خویش مطرح نمود و نه تنها حمایت ابرقدرتهای جهانی از خود را گدایی نکرد بلکه استقلال، عدم وابستگی و در مواقعی رویارویی با مستکبرین بینالمللی را سرلوحه اقداماتش قرار داد.
انقلابیون ایرانی همسو و همزمان با پاکسازی و تصفیه نهادها، سازمانها و موسسات کشور از عناصر و افراد خودفروخته و مزدوران وابسته به رژیم منحوس پهلوی، از برنامهریزی بلندمدت و اقدام به انجام امور بنیادین و زیربنایی نیز غافل نشده و از همان ابتدا بر اجرای صحیح و تحقق دقیق آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی در بطن اجتماع کمر همت بستند.
وقوع «انقلاب فرهنگی» در سال 59 یا همان انقلاب سوم را میتوان به مثابه یکی از اساسیترین وجوه تسمیه چنین تلاشهایی عنوان نمود.
انقلابی که اولین و آخرین هدفش ریشهکن کردن عقاید مارکسیستی و زدودن نظریات لیبرالیستی و ایضا جایگزین نمودن و جاری ساختن معارف اسلام، تعالیم تشیع و اجرای منویات معمار کبیر انقلاب (ره) در بطن ساختار فرهنگی و جامعه دانشگاهی جمهوری اسلامی بود.
امام خمینی(ره)؛ در تبیین اهمیت دانشگاه و لزوم اجرای انقلاب فرهنگی در نظام آموزشی کشور چنین فرمودهاند: «بالاترین چیزی که دشمنان کشورهای مستضعف و کشورهای اسلامی از طرف مخالفین با بشریت انگشت رویش گذاشتند، دانشگاه است. برای اینکه آنها خوب میدانند که اگر دانشگاه در خدمت آنان باشد، یعنی همه کشور در خدمت آنهاست. دانشگاه است که اداره امور کشور را میکند و دانشگاه است که تربیت نسل آینده و حاضر را میکند و چنانچه دانشگاه در اختیار چپاولگرهای شرق و غرب باشد، کشور در اختیار آنهاست. این انقلاب انگشت را روی همان نقطه حساس گذاشت که در راس مسائل «انقلاب فرهنگی» و دانشگاهی بود، یعنی همان که آنها درظرف پنجاه سال میخواستند عمل کنند.»
در این هنگام بود که اعمال اصلاحاتی چون «تصفیه اساتید و دانشجویان شرقگرا و غربزده»؛ «اسلامیسازی دانشگاههای سراسر کشور»؛ «بازنگری و تغییرات در حوزههای علوم انسانی و علوم پایه مراکز آموزش عالی» و هم چنین تلاش در جهت همگرایی بیش از پیش در راستای «وحدت حوزه و دانشگاه»، در دستور کار انقلابیون و دانشجویان معتقد و متعهد پیرو خط امام(ره) قرار گرفت.
اجرای انقلاب فرهنگی اما نقد منتقدان و محاجه احتجاجگران بسیاری را در پی داشت که این اقدام را "حرکت ارتجاعی"، "توهم توطئهاندیشی" و ناشی از "جمود فکری"، تعبیر و تفسیر مینمودند.
در همین ارتباط بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در پاسخی دندانشکن و مستدل خطاب به شبههپراکنان اظهار داشت: «یک دسته از آن غربزدههایی که به خیال خودشان اسلامی شدن دانشگاه و اسلامی شدن جوانهای ما با مقاصدشان مخالف بود اینها را طرد به ارتجاع کردند. مقصود از مرتجعین مسلمانها و علاقهمندهای به اسلام و علاقهمندهای به کشور بود و مقصود از مترقی آنها بودند که میخواستند و میخواهند کشور را به طرف شرق و غرب بکشند که آنها طرف شرق و غرب هر دو را بهتر میدانستند از اسلام. آنها میخواهند اسلام نباشد، هرچه می خواهد باشد. آنها میخواهند که دانشگاه و فیضیه با هم مرتبط نباشد، برای اینکه این ارتباط موجب اسلامی شدن دانشگاه میشود.»
در میانه سالهای 1359 الی 1362، تلاشهای شایان توجه و قابل تقدیر بسیاری در زمینه تصفیه و پاکسازی کتب و منابع دانشگاهی از مغالطات و پلشتیهای وارداتی، توسط جمعی از کارشناسان مجرب و البته مسلط بر معارف دینی صورت گرفت اما جملگی این مجاهدتها کفایت بازخوانی، بازترجمه و اصلاح خیل عظیمی از مراجع مکتوب دانشگاهی را نمینمود. در چنین شرایطی که تأخیر بیش از حد در "بازگشایی دانشگاههای تعطیل شده" و "ادامه تحصیل دانشجویان معطل مانده"، میتوانست لطمات جبرانناپذیری را بر بدنه جامعه علمی کشور وارد آورد، مقرر شد که ادامه بازنگری در محتوای آموزشی دانشگاهها، همزمان با فعالیت مراکز آموزش عالی پیگیری شود تا هم دانشپژوهان از تحصیل باز نمانند و هم اهداف غایی انقلاب فرهنگی تا رسیدن به فرجام مطلوب، مغفول واقع نگردد.
این تصمیم منجر به ایجاد نهادی بنام «ستاد انقلاب فرهنگی» که بعدها به اسم «شورایعالی انقلاب فرهنگی» تغییر نام پیدا نمود، شد.
در همین زمینه، امام راحل عظیمالشأن طی حکمی مبنی بر انتصاب اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، عنوان داشتند: «انقلاب فرهنگی به معنای واقعی هر روز روشن تر میگردد و بحمدالله در مدت کوتاهی که از عمرش گذشته خدمات ارزنده و گامهای مفید و مؤثری در این امر برداشته که مورد تقدیر و تشکر است. ولی خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی و انقلاب فرهنگی در تمامی زمینهها در سطح کشور آنچنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید و با نفوذ عمیق ریشهدار غرب مبارزه کرد.»
ایشان همچنین در جای دیگری میفرمایند: «[مسئولان] اگر بخواهند تغییرات در علوم دانشگاهی انجام بدهند این کار بیش از 20سال طول خواهد کشید و نمیشود دانشگاهها را برای این مدت تعطیل نمود.»
پس از رحلت جانسور حضرت روحالله(ره) اما اوضاع بکلی دگرگون شد. معالأسف آنکه مسئولان اجرایی و دستاندرکاران آموزش عالی آن برهه، با بیتوجهی نسبت به تداوم روند حسنه پالایش دانشگاهها از زنگارهای وارداتی شرق و غرب، تنها راه سازندگی و جبران کاستیهای ناشی از جنگ را در بکارگیری متخصصین ولو غیرمتعهد دانسته و با فراخوان و دعوت به همکاری مجدد از تکنوکراتهای مطرود و مغضوب دوره انقلاب فرهنگی، تمامی رشتههای ریسیده شده را پنبه کردند!
فارغ از بررسی روند تاریخی بیاعتنایی دولتهای روی کار آمده در دو دهه اخیر نسبت به وجوب استمرار انقلاب فرهنگی و ضرورت بازنگری در علوم انسانی و تربیتی، سؤالی که هماکنون در افکار تمامی دوستداران اسلام و دلسوزان انقلاب نقش بسته این است که اجرای انقلاب فرهنگی59، کدام ثمرات قابل اعتنا و عواید دندانگیری را درپی داشته است؟!
بیپرده باید گفت: امروزه آنچه در دانشگاههای کشور اسلامی ایران تدریس میشود، علم سکولاریست که نهتنها هیچ سنخیتی با فرهنگ و مذهب ایرانی- اسلامی ندارد، بلکه در نقطه مقابل و متضاد آن قرار گرفته است!
در همین رابطه، امام خامنهای در دیماه 1384، طی سخنانی در جمع اساتید و دانشجویان سراسر کشور، با مطالبهگری ضرورت تحول بنیادین در علوم انسانی و مبحث تولید علم اظهار میدارند: «با این همه تأکیدی که بر علوم انسانی شده، تقریباً علوم انسانی هم به همان شکل علوم پایه اداره میشود و باز همچنان همان اشکال به قوت خودش باقی است. ما آغوشمان را باز کردهایم و حرفهایی که الان در زمینههای جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ و حتی فلسفه و ادبیات مطرح است، از خارج برای ما دیکته میشود! ما باید در زمینه علوم انسانی یک کار اساسی بکنیم و این حرف، حرفی نیست که امروز به ذهن کسی رسیده باشد؛ نه، این حرف سالهاست که گفته شده و باید تحقق پیدا کند.»
تأمل و تدقیق در کُنه اوامر معظمله، نه فقط تلنگری برای مسئولان درگیر در حوزه فرهنگ و آموزش عالی کشور، بلکه برای سایرین نیز مفید و راهگشاست.
ایشان هم چنین در جای دیگری طی سخنانی گلایهآمیز چنین فرمودهاند: «من درباره علوم انسانی گلایهای از مجموعههای دانشگاهی کردم. ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است. مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه، نگاه غلطی است. این مبنا، مبنای غلطی است.»
الحق و الانصاف چه مقدار از منابع و مراجع دانشگاهی ما در حوزه علوم انسانی، با مبادی و مفاهیم قرآنی منطبقند؟!
جوانان و دانشجویان ایرانی باید بدانند که مستشرقین غربی چگونه علم و دانش و تجربیات شرق و بالاخص مسلمین را فرا گرفته و با اندک باز تعریف و با روکش و لعاب غربی، تکنولوژی بدلی باختران را بجای دانش اصیل خاوران، به جهانیان قالب کردند!
کوتاه سخن آنکه، ایران اسلامی از منابع بکر و دستاول و ارزشمند در حوزههای علوم نظری و تربیتی اشباع است اما جاری و ساری ساختن این مراجع غنی در سطوح دانشگاهی و جایگزینی آنان با منابع آلاینده غربی و شرقی، مستلزم کار و همتی مضاعف است که هم میتواند آثار و برکات بینظیری را در داخل کشور به دنبال داشته باشد و هم تسرّی مفاهیم اسلامی و نیز صدور انقلاب خمینی کبیر به خارج از مرزها را تسریع کند.