صراط: پل والکر بازیگر جوان سینما که هفته قبل در گذشت، یکی از چهرههای غیرجنجالی و فعال اجتماعی بود که برای کار و حرفه خود، ارزش زیادی قائل بود.
والکر در کنار فعالیتهای بازیگری فعالانه در امور خیریه و کارهای خوب شرکت کرده و همکارانش را دعوت به این گونه کارها میکرد.
او که اصلیتی ایرلندی داشت اواسط سپتامبر سال 1973 در کالیفرنیا به دنیا آمد. بازیگری را از سن کودکی و با حضور در مجموعههای تلویزیونی شروع کرد. اولین نقش سینماییاش را در سال 1987 بازی کرد و پس از آن تبدیل به یک چهره مطرح سینمایی شد. با حضور در اولین قسمت مجموعه فیلم سریع و آتشی در سال 2001 به موفقیت زیادی دست پیدا کرد و تابستان امسال در ششمین قسمت آن در یکی از دو نقش اصلی ظاهر شد. در این سالها در فیلمهای دیگری هم مثل نیول ( 4-2)، درون آبی دریا (2005)، هشت پا زیر سطح (2006) و گیرندهها (2017) بازی کرد. ولی عمده شهرت خود را برای ایفای نقش پلیس عاشق ماشین و اتومبیل رانی سریع و آتشی دارد.
ساعتهای او که ماه اکتبر به نمایش عمومی درآمد، او را در نقش مرد مصیبت زدهای نشان میدهد که همزمان با توفان مهیب کاترینا همسرش را از دست میدهد و با فرزند نارس خود در یک بیمارستان گیر میافتد. او فیلم عمارتهای خردشده را هم بازی کرد که در سال جدید میلادی اکران عمومی خواهد شد. والکر هفته قبل در حالی که عازم شرکت در یک مراسم خیریه بود، در یک حادثه تصادف در گذشت.
مرگ او در حالی اتفاق افتاد که کار فیلمبرداری سریع و آتشی 7 به نیمه رسیده بود. ترجمه زیر از بخشهایی از چند گفتوگوی مختلفی است که این بازیگر چند ماه قبل و همزمان با اکران عمومی سریع و آتشی 6 با مجلات و سایتهای سینمایی داشت.
آرزوی بزرگ زندگیتان چیست؟
اینکه آدمهای دوروبرم سالم و تندرست بوده و زندگی آرام و راحتی داشته باشند. هر موضوع دیگری، در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد.
بازیگر آرام و کم سروصدایی هستید و از شلوغیهای هالیوودی دوری میکنید.
بعضیها میگویند بازیگران باید در تمام مهمانیها شرکت کنند و در همه جا حضور بسیار فعالی داشته باشند. این امر باعث میشود تا بیشتر و بیشتر مورد توجه قرار گیرند. اما من برقراری ارتباط از این طریق را دوست ندارم. برای من یک زندگی سالم مهمتر از هر چیز دیگر است. ساعات کاری، استراحت و تفریح یک بازیگر باید مشخص باشد. نمیخواهم به دلیل حضور در مهمانیهای شبانه، صبحها با سردرد از خواب بیدار شوم. نیازی ندارم برای پیدا کردن نقشهای خوب در چنین مهمانیهایی حاضر شوم. خیلی خوب میدانم با حضور در چنین مجالسی، نقشهای خوب نصیبم نمیشود.
نگاهی به سرنوشت بازیگرانی مثل ریور فونیکس ( که در سال 1993 در یک مهمانی هالیوودی براثر افراط در استعمال مواد مخدر در گذشت) بیندازید. چنین کارهایی هیچ آخر و عاقبتی ندارد و باعث ویرانی و نابودیتان میشود. اکران از من بپرسید میگویم هالیوود به خاطر مسائلی از این دست، مثل سطل آشغال است.
برای دوری از این نوع زندگی است که سخت ورزش میکنید؟
به باور من، ورزش لازمه و اصل زندگی هر آدمی است. حالا فرقی نمیکند سراغ کدام ورزش میروید. ورزش یعنی زندگی سالم، یعنی موهبت تداوم زندگی و آرامش. من شیفته موجسواری هستم و آب دریا و استخر روحم را تازه میکند. موج سواری مرا تسکین داده و آرام میکند. مثل منطقهای می ماند که تجربیات زیادی برایم به ارمغان میآورد.دریا و اقیانوس از جمله برکات عالی هستند. با خودشان آرامش و در عین حال ترسی به همراه دارند. وقتی سوار بر امواج هستم، بقیه دنیا از نظرم محو میشود و فراموش شان میکنم.
وقت زیادی را در کنار فرزند خود میگذرانید؟
پدر شدن یک موضوع جدی است و تا آدم خودش صاحب فرزند نشود، نمیتواند درک کند پدر بودن یعنی چه. این چیزی است که در همه حال بر روی آن تمرکز میکنم و لحظهای از من جدا نیست. من یک بازیگرم و نقش بازی کردن در جلوی دوربین، حرفه و کار من است. اما بازیگری زندگیام نیست. زندگی من فرزندم است و هیچ چیزی را جایگزین و فدای آن نمیکنم.
خودتان را آدمی منطقی میدانید؟
باید ببینیم منطقی بودن چیست و ما چه تعریفی از آن ارائه میکنیم.یک جورهایی خودم را یک رویاپرداز میدانم. بعضی وقتها برای خودم شغلهای دیگری را در نظر میگیرم. خیالپردازی میکنم و در دنیاهای دیگر غرق میشوم. شاید به همین دلیل است که بازیگر شدم. بازیگری به رویاپردازیهایم کمک میکنم و یک جوری به آنها رنگ واقعیت میزند. بازیگری کمک میکند تا رویاهایم را عملی کنم.
زندگی را چگونه میبیند؟
همانطور که هست، با تمام خوبی و بدیهایش. ما مشکلات و سختیهای خاص خودمان را داریم و باید بر آنها غلبه کنیم. واقعیت این است که زندگی بسیار کوتاه است و بزرگترین نفرین این است که تو آدمهای دوروبرت را دوست داری و ممکن است روزی دیگر نتوانی آنها را ببینی.
برای چند مستند با شبکه تلویزیونی دیسکاوری همکاری کردید. تجربه خوبی بود؟
بسیار خوب و عالی. من عاشق کوه و کوهنوردی، طبیعت، فضاهای باز و محیطهای ناشناخته هستم. همکاری با شبکه دیسکاوری مرا وارد یک دنیای شگفتانگیز طبیعی و دست نیافتی میکند. همیشه دوست داشتم چیزهایی در باره کوسهها بدانم. آنها موجوداتی مرموز هستند که آدم را میترسانند. مستند دیسکاوری مرا به یک قدمی آنها برد و توانستم از نزدیک با دنیا و مسائل آنها آشنا شوم. خیلی دوست دارم با دنیای حیوانات مختلف آشنا شوم. در عین حال، مایلم در فعالیتهای مختلف زیست محیطی برای نجات آنها شرکت کنم.
در کنار آن اتومبیل رانی را هم دوست دارید. بازی در مجموعه فیلم «سریع و آتشی» باعث علاقمندیتان به این ورزش شده است؟
خیر. خیلی قبل از آن که در این مجموعه فیلم بازی کنم، به اتومبیل رانی علاقه داشتم. سالهاست که طبق یک سنت قدیمی، آخر هفتهها به اتومبیلرانی میروم. علاقه به این رشته باعث شد تا نقشم را در مجموعه فیلم سریع و آتشی بهتر بازی کنم. البته خودم را عاقلتر از کاراکترم در این فیلم میدانم و دیوانه بازی های او را در زندگی واقعی انجام نمی دهم.
نظرتان درباره این مجموعه فیلم چیست؟
وقتی اولین قسمت آن را بازی کردم، یک کار کاملا معمولی به نظر میرسید. برای خودم هم یک فیلم کاملا معمولی بود. استقبال تماشاگران از آن، همه ما را شگفتزده و خوشحال کرد. حالا که بزرگتر شدهام و سنم بالاتر رفته است، احساس میکنم دلیلی وجود دارد که ما هنوز اینجا هستیم و داریم این مجموعه فیلم را تولید میکنیم. قصه فیلم در کنار اکشن و ماجراجویانه بودن، به خانواده و کنار هم بودن کاراکترهای آن نظر داشت و از یک وجه خانوادگی خوب برخوردار بود. هر یک از تماشاگران به دلیلی خودش را به این مجموعه نزدیک دید. آنها در قصه فیلم، چیزهایی را در رابطه با زندگی خود پیدا کردند و با آن احساس همذات پنداری کردند.
کاراکتر خودتان در این مجموعه فیم ار چگونه ارزیابی میکنید؟
برایان اوکانر عاشق خانه و خانواده است و این را، مهمترین وجه شخصیتی او میدانم. او آدم دلنازکی است و بعضی وقتها، احساساتی عمل میکند، او با موضوع پدر شدن روبروست. مسائل حل نشدهای را پیش روی خود دارد که تلاش وی برای حل آنها، نظر تماشاچی را به سمت خودش جذب میکند. برای برایان، کاراکتر دوم (با بازی وین دیزل) مثل برادر بزرگتری است که هیچ وقت نداشته است.
آیا «سریع و آتشی» ها را فیلمی رئال و واقعگرا میدانید؟
نه چندان. اما به هر حال، تماشاگران آنها را دوست دارند. این یک مجموعه فیلم اکشن و ماجراجویانه است که میخواهد با قصههای هیجانانگیزش ببیننده را سرگرم کند. شاید یک سری اتفاقاتی که در قصه فیلم میافتد، هیچ وقت در عالم واقعی رخ ندهد. اما باز هم میتوان آن را از خیلی جهات یک کار رئالیستی دانست. این فیلم قرار نیست حل کننده مشکلات عمومی و روزمره مردم عادی باشد، ولی اصلا نمیتوان آن را با اکشن کمیک استریپی آونجرز/ انتقامگیران مقایسه کرد. قصه فیلمهای ابرقهرمانانه چیزی بالاتر از زندگی است و به سختی میتوان آنها را باور کرد. ولی سریع و آتشیها ملموس و قابل باور هستند. در آنها دروغ هم گفته میشود، ولی این دروغها هم قابل قبول هستند و بیننده آنها را میپذیرد.
آیا قصد دارید فعالیتهای بازیگریتان را کاهش دهید؟
نمیدانم. دختر نوجوانم به تازگی نزد خودم زندگی میکند و این روزها بیشتر از هر وقت دیگری، اوقاتم را با او میگذرانم و تمام وقت در خدمت زندگی خانوادگی هستم. در عین حال، وقتی بازیگر شدم با خودم عهد کردم تا سن 40 ساگی به این کار ادامه دهم و پس از آن، این حرفه را رها کنم. هدفم این بود که در این سن و سال، رنگ و رویی به زندگیام بزنم و آن را دوبارهسازی کنم. برایم هم اهمیتی ندارد که به کدام جهت و مسیر خواهم رفت. دخترم نیرو و قوه محرکهام است و مرا در انجام کارهایم تشویق میکند. در این لحظه از زندگیام احساس میکنم نیازمندم که در خانه باشم و در کنار او. اما وی میخواهد کار بازیگری را ادامه دهم. ولی این موضوع اهمیت زیادی ندارد. حالا او میتواند همراه من به نقاط مختلف جهان سفر کند.
در فعالیتهای خیرخواهانه هم جزو بازیگران ثابت قدم هستید. انجام این جور کارها را یک وظیفه میدانید؟
برای خودم بله و برای دیگران هیچ نسخهای تجویز نمیکنم. حضور در فعالیتهای انسان دوستانه و خیرخواهانه کمک میکند تا آدم بهتری باشم. این کار مرا به شناخت بهتری از خودم و دیگران میرساند. باورم این است که اگر قرار است نام من در رسانههای گروهی مطرح شود، ترجیح میدهم به خاطر فعالیتهای خوب و مثبت باشد و نه برای کارهای خلاف و ضد اجتماعی. من خودم پدر هستم و میدانم که بچهها نیازمند حمایت و محافظت هستند. پس باید به یاری نهادها و سازمانهای اجتماعی و غیردولتی برویم که با هدف کمک به بچههای بیسرپرست و بیخانمان تشکیل شدهاند. انجام این کار را برای خودم یک مسئولیت میدانم و هیچ وقت از زیربار آن، شانه خالی نخواهم کرد.
میگویند علاقهای به تماشای فیلمهایتان ندارید، درست است؟
واقعیت امر این است که دوست ندارم خودم را روی پرده سینما ببینم. نمیدانم چرا، ولی از این کار هراس دارم. به همین دلیل است که خیلی کم به دیدن فیلمهای خودم میروم. احساس میکنم وقتی به تماشای آنها مینشینم تازه متوجه اشتباهات و خطاهایی میشوم که در زمان بازی در جلوی دوربین، متوجه آنها نبودهام.
اوقات زیادی از سال را در محل زندگی خود نیستید. چرا از لسآنجلس فرار میکنید؟
از کودکی عاشق سفر بودم و از هر فرصتی برای سفر کردن به نقاط مختلف جهان استفاده میکنم. سفر چیزهای خیلی زیادی به آدم یاد میدهد و آموزگار خیلی خوبی است. یکی از دلایلی که بازیگر شدم هم همین است که به واسطه آن، میتوانم به مکانهای مختلف سفر کنم. بیشتر دوست دارم کشورهای کوچک و دور را کشف کنم و چیزهای تازه ای درباره فرهنگ و مردم آن مناطق یاد بگیرم.
اصلیتی ایرلندی دارید. نمی خواهید برای ادامه زندگی به ایرلند بروید؟
پدر بزرگم ایرلندی بود. اما خودم آشنایی زیادی با آنجا ندارم. ولی در آینده بیشتر به ایرلند خواهم رفت. میدانید، پدر بزرگم یک بوکسور حرفهای بود و البته اتومبیل ران خیلی خوبی هم بود. فکر میکنم علاقه به اتومبیل رانی را از او به ارث بردم.
قرار بود در «چهار شگفتانگیز» بازی کنید، ولی دعوت بازی در آن را رد کردید. چرا؟
اکشنهای ابرقهرمانانه و کمیک استریپی را دوست ندارم. غلو زیادی در آنها وجود دارد که با روحیهام سازگاری ندارد. به نظر من، اکشن موجود در فیلمها باید قابل قبول و قابل توجیه باشد، نمیتوانم بپذیرم که یک آدم، دارای چنین قدرتهای کم نظیر و خارقالعادهای باشد. به ابرقهرمانها اعتقادی ندارم.
کدام نقش بوده که آرزوی بازی در آن را داشتهاید و نصیبتان نشده است؟
زمانی که سری دوم جنگهای ستارهای ساخته میشد برای بازی در نقش آناکین اسکای واکر تست گریم دادم.ولی رد شدم. به من گفتند برای بازی در این نقش خیلی زیاد بزرگ هستم و آنها به دنبال بازیگر جوانتری میگردند.بازی در این نقش، آرزوی بزرگ زندگیام بود. این تنها نقشی بود که واقعا و از صمیم قلب میخواستم بازی کنم، ولی فرصت و امکان آن فراهم نشد.
هدفتان از تاسیس بنیاد خیریه «ریچ آوت» چیست؟
میخواهم در فعالیتهای اجتماعی حضور و شرکت داشته باشم. این جور کارها روحم را آرام میکند و مرا به آرامش میرساند. هدف این بنیاد کمک به کسانی است که به دلیل بلاها و عارضههای طبیعی مثل سیل و زمینلرزه، دچار مشکل شدهاند.
به چه دلیل بازی در «ساعتها» را پذیرفتید؟
این روزها به دنبال نقشهایی هستم که بیانگر درونیات و روحیه آدمها هستند. این فیلمنامه ها باید از صمیم قلب نوشته شده باشند و در آنها روح و حس انسانی جریان داشته باشد. شما وقتی تجربه بازی در فیلمی را کسب میکنید، درست مثل این است که آن تجربه را در عالم واقعیت از سرگذراندهاید. پیروزی من در قصه فیلم، برایم حکم یک پیروزی را در عالم واقعیت داشت. با بازی در فیلمهایی مثل ساعتها چیزهای زیادی را هم درباره خودم یاد میگیرم. کاراکتر من در فیلم، یک جورهایی یک قهرمان است. او هم به نوبه خودش، عملی قهرمانانه و در عین حال قابل قبول انجام میدهد.
زمانی که ما در زندگی واقعی مورد آزمایش قرار میگیریم، واکنشها و رفتارهای کاملاً متفاوتی را از خودمان به نمایش میگذاریم. میتوانید آن را روحیه انسانی و یا هر چیز دیگری نامگذاری کنید. ولی باورم این است که بازی در این فیلم کمک کرد تا آدم و پدر بهتری باشم.