همچنین در مییابیم که هر حکومت، کشور، رهبر و به ویژه رهبران، مسئولان و روسای جمهور کشورهای اسلامی و عربی که شور و شوق رسیدن به آستان دولت آمریکا را دارند و درصدد جلب دوستی و حمایت آن هستند و با تمام توان تلاش میکنند، دولت آمریکا را از خود خشنود کنند، دیر یا زود با چشمان خود شاهد فروپاشی سیستم امنیت داخلی و سقوط نظام سیاسی دولتها و کشورهایشان خواهند بود.
سرنوشتی که لیبی به آن دچار شد، بهترین دلیل برای این مدعی است، حکومت لیبی توافقنامهای با آمریکا امضا کرد و پرونده هستهایش را در اختیار آمریکاییها قرار داد، همچنین آنچه که در کره شمالی، عراق و مصر رخ داد .. لیست کشورها طولانی است .. آیا این برای اثبات بیاعتمادی به دولت آمریکا کافی نیست؟
لیبی
کشور لیبی و برنامه هستهایش بهترین عبرت برای کسانی است که میخواهند از پیمان شکنی آمریکاییها و عدم اعتماد به آنها درس عبرت بگیرند. سرهنگ «معمر قذافی»، دیکتاتور سابق لیبی به خاطر اصرار بر ادامه برنامه هستهای زیر فشارهای متعدد دیپلماتیک قرار گرفت و به خاطر آن دولت آمریکا و متحدان غربیاش زنجیرهای از تحریمها و مجازاتها را علیه لیبی و ملت این کشور تحمیل کردند.
مردم لیبی خود را از یک طرف تحت فشار تحریمهای شدید و از طرف دیگر زیر فشارهای سیاسی و دیپلماتیک یافتند و کار به آنجا رسید که اسم لیبی در لیست کشورهای حامی اقدامات تروریستی قرار گرفت.
هواپیماها و نیروی هوایی آمریکا به نقض حریم هوایی و نقض حاکمیت این کشور با توجیهات مختلف عادت کرده بودند، با اینکه مقصود آنها هدف قرار دادن اماکنی بود که سرهنگ قذافی در آن حضور داشت و آنها در نهایت میخواستند در یکی از حملات هوایی خود، او را ترور کنند.
از سال 1979 میلادی، سالی که فشارها علیه مردم لیبی آغاز شد و تا سال 2001 میلادی، سالی که مذاکرات به صورت رسمی میان دو کشور شروع شد، لیبی زیر بار تحریمهای شدید بین المللی بود که تمام عرصههای زندگی در این کشور را تحت تاثیر قرار داده بود.
در سال 2001 میلادی اولین جلسات مقدماتی برای مذاکره لیبی با کشورهای غرب شروع شد، سپس در سال 2003 میلادی بعد از حمله آمریکا به عراق مذاکرات لیبی و غرب شکل دیگری به خود گرفت و جدیتر شد.
سرهنگ قذافی پذیرفت که مسئولیت حمله به هواپیماهای متعلق به شرکت «پان امریکن» را بر عهده بگیرد، این حادثه در عرصه بین المللی تحت عنوان حادثه «لاکربی» شناخته شد. وی تصمیم گرفت که به قربانیان این حمله غرامت پرداخت کند و از طرف دیگر تصمیم گرفت، برای لغو تمام تحریمهای تحمیلی علیه لیبی وارد مذاکره با آمریکاییها شود. در مقابل لیبی نیز به طور کلی از حق مشروع خود در زمینه داشتن برنامه مسالمت آمیز هستهای چشم پوشی کند.
علی رغم حجم زیاد شروط و درخواست آمریکا قذافی با همه آنها موافقت کرد، از جمله این شروط و درخواست آمریکا این بود که: لیبی تمام تاسیسات هستهای خود را تخریب کرده و آن را به خارج از خاک لیبی و به کشوری که آمریکا مشخص میکند، منتقل کند و اینکه بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی به صورت نامحدود اجازه بازرسی از تمام تاسیسات هستهای مربوط به غنی سازی، تولید و صنعتی کردن را داشته باشند.
لیبی که به خاطر برنامه هستهایش زیر فشارهای شدید بود، سرانجام مجبور شد تا اطلاعات مربوط به چگونگی دستیابی به تجهیزات و تاسیسات انرژی هستهای خود را در اختیار طرفهای غربی قرار دهد، علاوه بر این لیبی از طرف خود اعلام کرد که آماده همکاری کامل با آمریکا در زمینه نابودی تروریسم در خاک این کشور و گروه تروریستی «القاعده» و عناصر آن را دارد.
بعد از موافقت با تمامی شروط و درخواستهای آمریکا، لیبی موفق شد، شاهد لغو چند مورد از تحریمهای تحمیلی علیه این کشور باشد، ولی در عین حال رئیس سرویسهای اطلاعاتی سازمان سیا و سفیر وقت آمریکا در رژیم صهیونیستی به شدت به تلاشها برای لغو تحریمهای لیبی اعتراض و اتهامات متعددی را علیه نظام این کشور مطرح کردند.
در سال 2004 میلادی یعنی یک سال پس از نزدیکی لیبی و آمریکا به هم، لیبی پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای را امضا کرد و دربهای خود را به روی بازرسان آمریکایی و انگلیسی برای ورود به خاک این کشور و تخریب تاسیسات، تجهیزات و سلاحهای هستهایش باز کرد.
با استناد به اطلاعاتی که منابع لیبی در آن زمان منتشر کردهاند، برای همگان معلوم شد که این سفرهای مکرر به لیبی که به نوبه خود شکل روابط این کشور با کشورهای جهان، نهادها و سازمان های بین المللی را مشخص میکند، باعث شد اطلاعات مهم و محرمانه لیبی به بیرون درز پیدا کند و آن اطلاعاتی جزئی مربوط به زیر ساختها و نقاط استراتژیک و حساس این کشور بود.
در مقابل انگلیس در سال 2006 میلادی توافقنامه نظامی و امنیتی با لیبی امضا کرد که تحت عنوان «پیام مشترک در مورد صلح و امنیت میان دو کشور» شناخته شد، به موجب این توافقنامه انگلیس باید از لیبی در مقابل هرگونه حمله خارجی حمایت و پشتیبانی میکرد.
از سوی دیگر آمریکاییها نیز با هدف اثبات حسن نیت خود یادداشت تفاهم و همکاری اقتصادی با تاکید بر همکاری نفتی با لیبی امضا کردند. ولی مثل همیشه پیش از اینکه این توافقنامهها و یادداشتبه مرحله اجرا برسد، عهدشکنی و نقض پیمان غربیها شروع شد.
پنج سال از امضای این توافقنامه سپری نشده بود که آمریکا به همراه انگلیس متحد همیشگی خود شروع به بمباران خاک لیبی کرد و به بهانه بالا رفتن صدای مخالفین حملات هوایی خود را علیه رژیم لیبی شروع کردند. انگلیس که زمانی متعهد شده بود در مقابل هرگونه حمله نظامی علیه لیبی از این کشور دفاع کند، تحت عنوان نیروهای ائتلاف یا نیروهای ناتو در حمله علیه لیبی شرکت کرد، حتی فراتر از این مسئولان انگلیسی در آن زمان موضع دیگر اتخاذ کرده و اعلام کردند که در صورت تداوم ناآرامیها در لیبی نیروهای خود را در خاک لیبی باقی نگه خواهند داشت، حوادث بدین منوال ادامه یافت تا اینکه سرهنگ قذافی سرنگون شد و همه چیز را به صورت یک جا باخت.
کره شمالی
نگاهی گذارا به روند فشارهای بین المللی که جامعه بین الملل تلاش کرده است، این فشارها را علیه کشورهایی که در صدد رسیدن به انرژی هستهای هستند، به وضوح دیده میشود که آمریکا بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 به شدت تلاش کرده است، بعد از این حادثه در راستای تشدید فشارهای و تحریمهای تحمیلی علیه برخی کشورها از جمله ایران، کره شمالی، عراق، افعانستان و لیبی از شرایط همدلی و همدردی با این کشور سوء استفاده کند.
حمله آمریکا به افغانستان و تهدید «جرج بوش» پسر، رئیس جمهوی سابق آمریکا به حمله به دیگر کشورها و ارزیابی جمهوری اسلامی ایران، کره شمالی و عراق به عنوان محور شرارت برخی کشورها مثل لیبی را بر آن داشت تا به سرعت از مواضعی که بر آن پافشاری میکردند عقب نشینی کنند، همچنین کره شمالی نیز در مسیری که باعث کاهش فشارها و تحریمهای تحمیلی علیه آن میشود، قرار داد.
در سال 2001 میلادی آمریکا به افغانستان و در سال 2003 میلادی نیز به عراق حمله کرد، در خلال این دو سال آمریکا عراق را جز کشورهای محور شرارت خواند و همچنین فشارهای بین المللی علیه این کشور را تشدید کرد.
در سال 2003 میلادی نیز جمهوری اسلامی ایران نیز در این تقسیم بندی قرار گرفت و بازرسیهای اجباری از تاسیسات هستهای این کشور تشدید یافت.
در این بازه زمانی که کره شمالی به شدت از تقسیم بندی جرج بوش – کشورهای محور شرارت – به شدت خشمگین بود، عضویت خود در پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (ان. پی . تی) را لغو کرد و بلافاصله بعد از بیرون راندن بازرسان آژانس بین المللی انرژی هستهای از خاک خود بار دیگر فعالیتهای هستهای خود را با هدف تولید جریان برق از سر گرفت.
در عین حال کره شمالی با تداوم مشارکت در گفتوگوها با حضور 6 کشور به همراه چین، ژاپن، کره جنوبی، روسیه و آمریکا موافقت کرد؛ ولی دور اول این گفتوگوها در سال 2003 میلادی به نتیجه قابل توجهی نرسید.
در جریان دور دوم و سوم گفتوگوها که در سال 2004 میلادی برگزار شد، شرکت کنندگان بر ضرورت کناره کره شمالی از سلاح تاکید و در مورد پایه ریزی همزیستی مسالمت آمیز میان کره شمالی و تمام کشورهای شرکت کننده در گفتوگوها توافق کردند در دور چهارم از گفتوگوها کره شمالی اعلام کرد که با توفق برنامه هستهای و تعطیلی و کنار گذاشتن آن موافق است.
ولی این موافقت کره شمالی منوط به تداوم کمکهای ملی از این کشور بود، در عین حال توافق مذکور مبتنی بر تعهد قدرتهای بزرگ به ساخت نیروگاههای آب سبک برای تولید برق در خاک کره بود.
در مرحله دوم مذاکرات که در تاریخ 13 تا 19 سپتامبر سال 2004 میلادی ادامه یافت، طرفهای شرکت کننده در مورد اصل یک گام در مقابل یک گام توافق کردند و تصمیم بر این شد که روابط میان کره شمالی و آمریکا، کره جنوبی و ژاپن عادی شود.
ولی در سال 2005 میلادی نوبت به کره شمالی رسید تا آمریکا زنجیرهای از پیمان شکنی و عمل نکردن به وعدههای خود را با کره شمالی شروع کند؛ در همین سال آمریکا علی رغم پیشرفت و موفقیت مذاکرات و به پایان رسیدن آن که منجر به توافق نهایی با کره شمالی شد، تحریمهای جدیدی را علیه این کشور وضع کرد.
با توجه به اینکه دلیل شکست مذاکرات در مرحله اول مخالفت آمریکا با به رسمیت شناختن حق کره شمالی در داشتن انرژی هستهای بود در مرحله دوم نیز آمریکا با مخالفت با تاسیس نیروگاههای آب سبک در کره شمالی مذاکرات را به شکست کشاند.
در دور سوم مذاکرات این کره شمالی بود که تصمیم گرفت امتیازهایی را در زمینه تعلیق و توقف تمام فعالیتهای هستهای خود و تعطیلی نیروگاههای هستهای به طرف مقابل ارائه دهد، ولی علی رغم این امتیاز دهیها آمریکا به بهانه احتمال مبادرت کره شمالی به تبیض اموال و پولشویی حدود 24 میلیون دلار از داراییهای کره شمالی را مصادره کرد.
در جریان مذاکراتی که در سال 2007 میلادی و هم زمان با اولین تجارب موشکی کره شمالی برگزار شد، آمریکا از اجرای هرگونه توافق با کره در مورد لغو تحریمهای تحمیلی سرباز زد و در 18 ژوئیه سال 2007 میلادی کره شمالی تحت فشار تحریم و فشارهای بین المللی موافقت نهایی خود با تعطیلی و توقف کامل برنامه هستهایش را در مقابل دستیابی به کمکهای اقتصادی و فنی موافقت کرد.
در این مدت کره شمالی 80 درصد فعالیتهای هستهای خود را به حالت تعلیق درآورد؛ ولی حتی به چشمهای از کمکهای فنی و اقتصادی وعده داده شده از طرف آمریکا دست نیافت تا اینکه بالاخره کره شمالی در سال 2009 میلادی به طور مذاکرات با 6 کشور را متوقف کرد و بعد از بار دیگر بازرسان آژانس بین المللی انرژی هستهای را از خاک خود بیرون کرد.
عراق
علی رغم اینکه حمله «صدام حسین»، دیکتاتور معدوم عراق به ایران در سال 1980 میلادی با حمایت و پوشش کامل کشورهای غربی همراه بود و به رغم اینکه آمریکا و کشورهای اروپایی در حمایت از این حمله و یاری صدام حسین در مقابله با ایران حتی یک لحظه درنگ نکردند و با ارسال انواع سلاح و تجهیزات جنگی و کمکهای لجستیکی و اقتصادی صدام حسین را در جنگ علیه ایران یاری کردند، ولی با شروع جنگ اول خیلج فارس و حمله عراق به کویت که در آن زمان پایگاه و مقر نظامیان آمریکایی و یکی از مهمترین نقاط و مراکز استراتژیک آمریکا در خلیج فارس بود این حمله منجر به تیرگی روابط آمریکا و عراق شد و همین امر باعث شد، سازمان ملل متحد تحریمهای شدیدی را علیه این کشور تحمیل کند.
به طور مسلم، پیش از این حمله هیچ کدام از کشورهای غربی از جمله آمریکا استفاده از سلاح شیمیایی علیه ایران توسط صدام را محکوم نکردند، بلکه در حقیقت تنها زمانی عراق تحت فشارها و تحریمهای تحمیلی بین المللی قرار گرفت که تبدیل به تهدیدی علیه منافع استراتژیک آمریکا در منطقه خلیج فارس شد.
از سال 1991 میلادی یعنی حمله عراق به کویت، آمریکا فصلهای جدیدی را از سلاحهای شیمیایی در عراق شروع و تلاش کرد، بازرسان بین المللی را وارد عراق کند. در سال 1998 میلادی صدام حسین شروع به همکاری با آمریکا و سازمان بین المللی انرژی اتمی کرد و به بازرسان بین المللی اجازه ورود به مراکز حساس در عراق را داد و این مراکز را تحت نظارت و کنترل آنها در آورد. همچنین دستوری در مورد اجازه بازرسان برای ورود به بیش از 8 پایگاه نظامی که به صورت مستقیم با پایگاه ریاست جمهوری عراق در ارتباط بودند، را صادر کرد و قانون آزادی عراق به خاطر تغییر رژیم در این کشور به مرحله اجرا درآمد.
علی رغم تمام این همکاریها و گامهای مثبت در بیانیه صادر شده توسط
بازرسان سازمان ملل متحد اعلام شد که عراق همکاری خوبی با بازرسان ندارد!! و
این امر باعث شد، آمریکا به عراق حمله نظامی کند و هم زمان با آن شروع جنگ
دوم خلیج فارس در روزهای پایانی 1998 را اعلام کرد.
سپس در سال 2002 میلادی صدام حسین بار دیگر به بازرسان اجازه ورود به عراق
را داد، ولی تصمیم جنگ علیه عراق در شورای امنیت و سازمان ملل متحد اتخاذ
شده بود.
با اینکه صدام حسین با تصمیم شورای امنیت مبنی بر کنار گذاشتن سلاحهایی شیمیایی که در اختیار دارد، موافقت کرده بود و علی رغم همکاری دولت عراق، جرج بوش پسر در سال 2003 میلادی به صورت گستردهای به عراق حمله کرد و توانست رژیم بعث عراق را سرنگون کند.
از آن زمان تا به امروز عراق همچنان از زنجیره کشتارها، خونریزیها، انفجارها و عملیات تروریستی رنج میبرد و دولت آمریکا بارها اعلام کرده است که تصمیم حمله به افغانستان و عراق را به خاطر هدیه کردن صلح، امنیت و ثبات به ملت عراق و افغانستان اتخاذ کرده است، در حال حاضر شرایط هر دو ملت به گونهای است که از زمان حمله آمریکا به این دو کشور آنها روی صلح، امنیت و آرامش را ندیدهاند.
مصر
انقلاب عظیم مردمی که در 25 ژنویه 2011 میلادی در مصر شاهد آن بودیم، به مثابه تحقق رویای چندین ساله ملت این کشور برای رسیدن به آزادی و تشکیل دولت و حکومت مدنی و دمکراتیک به تمام معنای کلمه بود. سرانجام فرصت برای تحقق این رویا در عالم واقع فراهم شد و مردم مصر شاهد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در این کشور بودند که ملت با ریختن آرای خود در صندوقهای رای دولت جدیدی را تشکیل دادند.
ولی این رویا که در آستانه تحقق بود، با تلاشهای «محمد مرسی»، رئیس جمهوری معزول مصر برای نزدیک شدن به آمریکا از هم فرو پاشید و این رویا تبدیل به سراب شد و بار دیگر ملت بردبار و فداکار مصر غرق در منجلاب دولت غیر مدنی و کودتای نظامی شدند.
محمد مرسی در تلاش بود، با جلب دوستی و نزدیکی آمریکا، کمکهای اقتصادی ایالات متحده به مصر و ارتش آن کم نشود، ولی این مسئله در نهایت باعث شد تا آمریکاییها به محمد مرسی که چشم به آنها دوخته بود و متحد جدید آمریکاییها در منطقه به شمار میآمد، پشت کردند.
«هیلاری کلینتون»، وزیر امور خارجه سابق آمریکا در جریان سفر به مصر گفته بود که آمریکا تمام تلاش خود را برای تشکیل دولت دمکراتیک کامل در مصر متمرکز کرده است؛ ولی طولی نکشید که رئیس جمهوری منتخب مصر سر از زندان در آورد و نظامیان بار دیگر زمام امور کشور و حکومت را در مصر به دست گرفتند.
در حقیقت آنچه که اخیرا در مصر اتفاق افتاد، نمونه واضح و حقیقی سیاست آمریکا در در زمینه مقدم داشتن منافع خود بر دیگر مسائل و قضایا میباشد. رژیم صهیونیستی به شدت از ایده تشکل حکومتی به رهبری جماعت اخوان المسلمین نگران بود و این اقدام آمریکا در حمایت از کودتای نظامی در مصر تنها در چارچوب تامین منافع این رژیم غاصب در منطقه خاورمیانه قابل بررسی و ارزیابی است.
سوریه
با توجه به نمونههایی که در بالا ذکر آنها رفت، این سوال را از سیاستمداران سوری میپرسیم که آیا میتوان به کشوری که منافع ملی خود را بر تمام وعدهها، پیمان ها، و توافقات حاصل شده ترجیح میدهد، حتی فراتر از این تمام قوانین و عرفهای بین المللی را به خاطر منافع خود زیر پا میگذارد، اعتماد کرد، کشوری که حتی از بیان عدم ادای تعهدات خود در تمام تریبونها و مناسبتها در محافل بین المللی هیچ ابایی ندارد؟!
آیا زمانی که مسئولان سوریه با انهدام تمام سلاحهای شیمایی خود در چارچوب توافق با آمریکا و سپردن امور خود به آمریکا در این زمینه کار درستی انجام دادندن؟! آیا به راستی میتوان به وعدههای آمریکا در مورد سوریه و ملت این کشور در زمینه امتیاز دهی در کنفرانس ژنو 2 که قرار است در آیندهای نزدیک برگزار شود، اعتماد کرد؟!
ایران
اما جدیدترین نمود بد قولی و عهد شکنیهای آمریکاییها را باید در پرونده هستهای ایران و توافقات حاصله در این خصوص ملاحظه کرد. در حالی که کارشناسان هستهای ایران و گروه 1+5 پس از 4 روز مذاکرات کارشناسی در وین به توافق درباره پرونده هستهای ایران دست یافته بودند، آمریکا مثل همیشه با پشت کردن به وعدهها و تعهدات خود با اعمال تحریمهای جدید باعث ترک میز مذاکره از سوی ایران شد.
بنابراین تاریخ دور و نزدیک ثابت میکند و چیزی که هیچ تردیدی در آن وجود ندارد این است که نمیتوان به آمریکا تکیه و به وعدهها و تعهدات این کشور اعتماد کرد.