صراط: در بخش نخست این گفتوگو، دکتر عادل پیغامی به بررسی
تأثیرات اقتصاد بر سبک زندگی پرداختند. برای این منظور، ایشان ابتدا اقتصاد
را در پنج فاز تعریف کردند:
- فاز اول، پرداختن به فاز استخراج منابع طبیعی و رفتار انسان در مقابل برداشت و استفاده از این منابع است.
- فاز دوم، فاز تولید است. بحث اقتصاد در فاز تولید و توزیع، به تولید محصول اعم از کالا و خدمات میپردازد.
- فاز سوم، فاز توزیع است. مبحث توزیع، حکایت از اهمیت یکسان بودن موقعیت برای کسب سود از جانب تمام افراد دارد.
- فاز چهارم اقتصاد، فاز مصرف است. مقولهی سبک زندگی صحیح افراد در عرصهی مصرفی، مشتمل بر هزاران سؤال است.
- فاز پنجم، فاز پسماند است. در سبک زندگی قدیمی، بخش باقیماندهی غذاها و مواد مصرفی، دوباره مصرف میشد.
ایشان همچنین در ادامه به چند نمونه از سیاستهای کلان اقتصادی و تأثیرات آن بر زندگی امروز پرداختند. از نظر ایشان، سبک زندگی تحت تأثیر عواملی مانند تورم است و تورم هم ناشی از بیتدبیری مسئولان ارزی یا مسئولان بانک مرکزی ماست.
دکتر پیغامی در ادامه به راهبردهای مهم و درخور توجهی جهت حل مشکلات موجود اشاره کردند که در ادامه میخوانیم.
لطفاً چند نمونه از سیاستهای کلان اقتصادی و تأثیراتی را که بر زندگی امروز داشته است توضیح بدهید.
یک
بخش از اقتصاد اسلامی، حوزهی اقتصاد کلان است که ما در آن با سیاستهای
پولی و مالی دولت و مقولهی رشد اقتصادی مواجه هستیم. یکی از محورهای
دیگر، بحث تورم است. بزرگترین آسیبی که تورم وارد میکند آشوب ایجاد کردن
در افکار عمومی است. آشوب و نگرانی در سبک زندگی باعث تغییر در سبک زندگی
خواهد شد.
مثال ملموس در این
حوزه، اتفاقی است که در سالهای اخیر برای بازار لوازم منزل افتاد. برای
مثال، یک واردکنندهی ماشین لباسشویی، اجناس داخل مغازهاش را با دلار
دوهزارتومانی خریده است، اما نرخ دلار تغییر کرده و او اجناس داخل مغازه را
با نرخ جدید دلار میفروشد. تمام افراد جامعه نسبت به فروشنده بدبین
میشوند و برچسب زالوصفت اقتصادی را به او میزنند؛ در حالی که آشوب و
اشتباه در حوزهی سیاستهای کلان بوده است. اوضاع به حدی پیچیده میشود که
هیچ کس نمیداند تا شش ماه آینده نرخ دلار تا چه اندازه افزایش یا کاهش
پیدا میکند و این ندانستن بزرگترین آسیب است؛ چرا که بیاطلاعی، قدرت
دشمن را افزایش میدهد. به این معنی که هر کسی میتواند در جامعه ایجاد موج
کند و به نوسان قیمتها دامن بزند.
یکی
از محورهای اقتصاد بحث تورم است. بزرگترین آسیبی که تورم وارد میکند
آشوب ایجاد کردن در افکار عمومی است. آشوب و نگرانی در سبک زندگی باعث
تغییر در سبک زندگی خواهد شد.
حال
در اینجا، آشوب و اشتباهی در سیاستهای کلان اتفاق میافتد و نرخ ارز
تغییر میکند و به سمت سه هزار تومان میرود. قانون اسلام این است که لا
ضرر و لا ضرار. خداوند در قرآن میفرماید لا تظلموا و لا تظلمون؛ یعنی ظلم
نکنید و مورد ظلم هم واقع نشوید. در چنین شرایط اقتصادی، یک فروشنده متشرع
وقتی میبیند سودی از روال شرعی و درست فروش به دست نمیآورد و حتی
نمیداند که شش ماه بعد چه اتفاقاتی برای قیمتها میافتد، مجبور است
اجناسش را با ارز شش هزار تومان بفروشد تا دست کم دچار ضرر نشود. پس یک
فروشندهی زالوصفت نیست، بلکه این وضعیت جامعهی ماست که سبک زندگی افراد
را تحت تأثیر قرار میدهد. اگر خیلی هم به افراد فشار بیاید، از کشور خارج
میشوند. سؤال این است که چرا باید در یک جامعهی اسلامی به اینجا برسیم.
در عرصهی خانوادگی، تورم چه تأثیراتی را بر جای میگذارد؟
اگر
تورم را در عرصهی خانوادگی بررسی کنیم، به نتیجهای مشابه میرسیم. فردی
که در شرایط تورم چهلدرصدی، یک میلیون تومان درآمد داشته است، تا پایان
سال حدود ششصد هزار تومان از قدرت خرید خود را از دست میدهد. از دست دادن
قدرت خرید، مساوی با کمتوجهی به بهداشت و درمان، کتابخوانی و دیگر امور
حیاتی، اما غیرروزمرهی زندگی است.
ما
در شرع قانون داریم که حقوق یک فرد با توجه به تورم افزایش پیدا کند، اما
مطمئناً اگر درآمد افزایش یابد، اما سبک زندگی عوض نشود، اوضاع تغییری
نخواهد کرد. اگر شما سبک زندگی یک خانوادهی ایرانی را با ده سال گذشتهی
همان خانواده مقایسه کنید، به تفاوتهای عمدهای خواهید رسید. امروزه تمام
خانوادهها برای دختران خود جهیزیههای سنگین تهیه میکنند. تمام
خانوادهها فرزندان خود را برای ادامهی تحصیل به دانشگاههای غیردولتی
میفرستند. پدران ما در گذشته این سبک زندگی را انتخاب نمیکردند. آنها
حاضر نبودند حلال و حرام را با هم ادغام کنند یا در چند شیفت کار کنند تا
مطابق سبک زندگی طبقهی خاصی زندگی کنند.
بنابراین
سبک زندگی تحت تأثیر عواملی مانند تورم است و تورم هم ناشی از بیتدبیری
مسئولان ارزی یا مسئولان بانک مرکزی ماست. این بیتدبیریها در تمام سطوح
قابل شناسایی است. برای مثال، روحانی مسجد یک محله به طور مستمر احتکار و
کمفروشی را نقد میکند یا کسبهای که اجناس خود را گرانتر از نرخ خرید
میفروشند گناهکار میخواند. یک کاسب با شرایطی که دلار دارد، وقتی پای
منبر روحانی مسجد مینشیند، حس گناهکار بودن پیدا میکند و قبح گناه برای
او ریخته میشود. بعد به این نتیجه میرسد که یا باید گناهکار باشد تا
بتواند معیشتی داشته باشد یا باید دیندار بماند و از زندگی دست بکشد.
اینجاست که عامهی مردم قناعت را کنار میگذارند، چون فکر میکنند قناعت به
معنی انزوا و رهبانیت است؛ در حالی که هدف اسلام سرشار شدن زندگی دنیوی و
معنوی انسان از لذت است. دین اسلام درست برعکس مسیحیت، طرفدارانش را به
بریدن از دنیا تشویق نمیکند.
در
چنین محیطی، افراد دین را مزاحم و مخالف زندگی روزمره میبینند. اگر به
روابط دختر و پسر در اسلام نگاه کنیم هم به همین نتایج میرسیم. طوری با
اشخاص رفتار میکنیم که خود را گناهکارترین موجود عالم بدانند و کمکم قبح
گناه برایشان ریخته شود. در نتیجهی چنین رفتارهایی، جامعه به سمتی میرود
که شاهد آن هستیم؛ هر کارمندی در کار خود کمفروشی میکند، هر کاسبی منافع
خود را بیشتر از قبل لحاظ میکند، چون ضرر و خسارت به رفتار دینیای که ما
به آنها معرفی کردهایم بسیار نزدیکتر است. دختران و پسران در بدترین
روابط غرق میشوند. فقط به این دلیل که افراد را گناهکار دانستهایم. امام
باقر (علیه السلام) میفرمایند وقتی شخصی از درون به خود اهانت کرد و نفس
لوامه را فراموش کرد، دیگر از انجام هیچکاری ابایی نخواهد داشت.
انسان مدنی بالطبع است و این یعنی در محیط سیستمی و مطابق آن رفتار میکند.
انسان مدنی بالطبع است و این یعنی در محیط سیستمی و مطابق آن رفتار میکند.
وقتی
تمام کائنات یک کارمند را مجبور به گرفتن رشوه میکند، نمیتوان توقع داشت
که صد درصد کارمندان پاک بمانند. درست مثل این است که شما همه جا مادهی
لغزنده بریزید و به افراد بگویید نلغزند. در حالی که اسلام اجازه نمیدهد
ما محیط را لغزنده کنیم. چرا امام خمینی(رحمت الله علیه) فرمودند ولایت
فقیه از واجبات است؟ چرا ایشان تشکیل حکومت اسلامی را واجب شرعی
دانستند؟افراد برای اجرای دستورات دین نیازمند محیط پاک هستند.
در حقیقت از نظر شما مقصر اصلی مسوولین هستند؛ آیا این به معنای برداشتن تکلیف از دوش افراد است؟
خیر،
در واقع اسلام سیاسی یعنی اینکه ما در مقام مسئول مکلفیم محیط را پاک کنیم
و افراد در جایگاه شهروندان یا مردم یک جامعه مکلفاند محیط و شخصیت خود
را پاک نگه دارند.
در اینکه فرد
رشوهگیر گناهکار است هیچ شکی نیست. اما سؤالی که پیش میآید این است که
چه عوامل دیگری در گناه او شریک هستند. ما همه در گناه یک دختر و پسر جوان
که رابطهی غیراسلامی دارند شریک هستیم. این خود ما هستیم که لقمهی حرام
را وارد زندگی خود میکنیم. امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا، بعد از
تمام اتفاقات و حرفها، در نهایت به مردم میفرماید گوشهای شما به دو دلیل
دیگر شنوای حرف حق نیست که یکی از آن دلایل، لقمهی ناپاک است که وارد
زندگی مردم شده بود. ببینید که درآمد ناپاک چه حادثهی عظیمی را به وجود
آورده است. حالا در ساختار اقتصادی جامعهی ما چه اندازه شرایط کسب روزی
حلال و زندگی اقتصادی حلال برای افراد فراهم است؟
مشکل
اصلی ما این است که کسی که قانون کار را مینویسد، توجهی به اسلام ندارد.
کسی که قانون رهن و اجاره را دنبال میکند و مسئول مسکن کشور است، اصلاً
دغدغهی سبک زندگی دینی مردم را ندارد. ما حکومت را اسلامی کردهایم ، اما
بخش عمدهای از لایههای اقتصادی و فرهنگی ما هنوز فتح نشده است.
نقل
از معصوم است که در دوران قیام امام زمان، تمام انسانها یا ربا میخورند
یا گردی از ربا بر صورتشان نشسته است. با تفکر در این جمله بازگردیم به
سیستم اجارهی مسکن در جامعهی اسلامی ایران. از نظر بعضی علما، این سبک
اجاره و رهن شبهدار است. اینکه شخصی مبلغی به صاحب خانه بدهد تا خانهای
را رهن یا اجاره کند و سال بعد بر مبلغ اجارهی اولیه بیفزاید. یا
سیستمهای بانکی ما و وامهایی که برای خرید مسکن داده میشود، هزاران سؤال
و شبهه را تحت عنوان اسلامی، به وجود میآورند.
جامعه
به سمتی رفته است که افراد در شرایط اضطرار قرار گرفتهاند و در چنین
شرایطی، طبیعی است که فرد به فکر تأمین نیازهای اولیهی خود باشد. مقام
معظم رهبری دوازده سال است اقتصاد را اولویت کشور میخوانند. ما به اقتصاد
خیلی بیتوجهیم. سبک زندگی ما در عرصهی اقتصادی یا دین اقتصادی ما در حال
حاضر اسلام نیست و خیلی با آن فاصله داریم.
چه راهبردی برای حل این مسائل پیشنهاد میکنید؟
تنها
راهبرد پیشنهادی این است که به اسلام بازگردیم؛ اسلامی که عقل و تجربهی
بشری را تأیید میکند و شاهکارهای تاریخیای در زمینهی مدیریت مالی جامعه
رقم زده است. بازگشت به اسلام تنها کلید موفقیت است. مشکل اصلی ما این است
که کسی که قانون کار را مینویسد، توجهی به اسلام ندارد. کسی که قانون رهن و
اجاره را دنبال میکند و مسئول مسکن کشور است، اصلاً دغدغهی سبک زندگی
دینی مردم را ندارد. ما حکومت را اسلامی کردهایم؛یعنی لایهی سیاسی را فتح
کردیم و طاغوت را به دور انداختیم، اما بخش عمدهای از لایههای اقتصادی و
فرهنگی ما هنوز فتح نشده است. ما خرمشهر را فتح کردیم، اما بانکها را فتح
نکردیم.
مقام معظم رهبری در
اشاره به سبک زندگی، از رابطهی همسایگان و مسئلهی طلاق سؤال میکنند. این
سؤالها نشاندهندهی آن است که این جبهههای نرم هنوز در اختیار ما نیست و
حکمرانی ما بر آنها نافذ نیست. مقام معظم رهبری سیاستهای کلی را در
حوزهی مسکن ابلاغ کردهاند که مسئولان ذیربط باید در جهت نفوذ این فرامین
به تمام ابعاد زندگی افراد بکوشند.
خواستههای
امام خمینی(رحمت الله علیه) و مقام معظم رهبری در عرصههای اقتصادی هنوز
اجرا نشده است. ما باید تلاش کنیم که حکم ولی زمان ما نافذ شود. با
مطالعهی یک سخنرانی از امام موسی صدر، به نکتهی جالبی دربارهی ولایت
رسیدم. ایشان میفرمایند وظیفهی ولی، ساختن جامعهی اسلامی است و وظیفهی
مردم اطاعت از ولی امر خود است. اطاعت از ولی با اطاعت از خدا یکسان نیست.
همانگونه که خداوند در قرآن میفرماید: «اطیع الله و اطیع الرسول»؛ یعنی
دو بار در دو کلمهی جداگانه بر اطاعت از خدا و رسول تأکید میکند.
پس
مشخص است که وظیفهی ما اطاعت از ولی برای ساختن جامعهی صالح است. ما
باید از طریق آیندهشناسی و دستورات اجتماعی که مقام معظم در اختیار ما
قرار میدهند، در راستای هرچه اسلامیتر کردن جامعه تلاش کنیم. حضرت
آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، دوازده سال پیش،اقتصاد
مقاومتی و تحریمها و فشارها را پیشبینی کرده و اولویت جامعهی ما را
رسیدگی به مشکلات اقتصادی قرار داده بودند. تا اینکه ایشان دو سال پیش
فرمودند اگر اقتصاد اسلامی نداشته باشیم، استقلال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی
ما هم زیر سؤال میرود. یکی از آسیبهای اصلی جامعهی ما، مخصوصاً در بین
مسئولین، این است که متأسفانه ما در ولایتپذیری مشکل داریم. در
اطاعتپذیری و دینپذیری دچار اختلال هستیم.
خداوند
در قرآن میفرماید اگر آنچه در تورات و انجیل و قرآن بر آنها نازل شد را
اجرا میکردند، از بالای سر و از زیر قدمهای ایشان نعمت نازل میشد. این
آیات مستقیماً به اقتصاد و معیشت انسانها اشاره دارد. در مفهوم عامیانه،
خدا میفرماید من دارم مشکل اقتصادی شما را حل میکنم. اما ما چقدر به حرف
خدا و ولی امر خود ایمان داریم؟
در
این میان، کمترین تقصیر متوجه مردم است. متهم ردیف اول چنین اوضاعی،
مسئولین و نخبگان هستند؛ چرا که سبک زندگی اسلامی را در اختیار افراد جامعه
قرار نمیدهند. سبک زندگی مدرکگرا را حاکم میکنند تا افراد و جوانان
جامعه فقط به مدرک فکر کنند، بیآنکه استعدادها و شرایط خود را بسنجند. در
کنار این مدرکگرایی از طرف افراد، محیطهای آموزشی و دانشگاهی ما هیچ
دانشی برای ترمیم سبک زندگی به افراد ارائه نمیکنند.
یک
مادر که لیسانس ادبیات دارد، امروزه نمیتواند از عهدهی تربیت درست
فرزندانش برآید. پس تحصیل و هزینهای که خانواده و جامعه صرف او کرده است
چه کمکی به پیشرفت جامعه خواهد کرد؟ در چنین روزگاری، میبینیم که
تکنولوژیها و فناوریهای تازه، نه تنها کمکی به سبک زندگی نکردهاند، بلکه
سبک زندگی قبل از این را هم مخدوش کردهاند. به عنوان مثال، امروزه دیگر
مادران برای پسرانشان همسر انتخاب نمیکنند. حتی پیشنهاد همسر از طرف
خانوادهها، چندان مورد استقبال قرار نمیگیرد و اینها باعث بروز مشکلات
جدی در زمینهی ازدواج شده است.
جذب
شدن جوانان ما به تشکیل یا سرمایهگذاری در شرکتهای هرمی فقط ناشی از سبک
زندگی ناکارآمدی است که ما برای آنها ارائه کردهایم. جوان ما با مدرک
لیسانس نمیداند چطور باید سرمایهگذاری امن و درستی داشته باشد. این نقطه
ضعف ماست که به او آموزش ندادهایم. اگر در همین زمینه، به جبههی دشمن
نگاه کنیم، میبینیم فرزندان آنها از ششسالگی پسانداز و سرمایهگذاری را
آموزش میبینند. اما ما در کتابهای درسی، انتگرال و دیفرانسیل را به
جوانان خود آموزش میدهیم.
ما
حکومت اسلامی را برای این به وجود آوردهایم که چنین مسائلی را حل کنیم، نه
اینکه نظام فئودالی را ادامه دهیم. چیزی که اکنون دارد اتفاق میافتد همان
نظام فئودالی است؛ یعنی ما نیروی کار را نگه میداریم تا مزرعه یا کارخانه
یا صنعت ما را به رشد اقتصادی برساند. بعد یک حقوق ماهیانهی اندکی برای
او تعیین میکنیم. آیا لیاقت فردی که در نظام جمهوری اسلامی ایران زندگی
میکند این است که تا آخر سال کار کند تا بتواند ده میلیون تومان برای
تمدید اجاره خانه کنار بگذارد؟
راهحل
گذر از چنین سبک زندگی نادرستی، تنها فراموشی تئوریپردازی و توجه صرف به
مسائل واقعی جامعه است. لازم است تئوریپردازی را بر عهدهی نخبگان بگذاریم
و مسئولان اجرایی، در هر سطحی که هستند، فقط به بهبود زندگی روزمرهی
عامهی مردم توجه کنند. این عین اسراف است که ما نعمت حکومت اسلامی را
نادیده بگیریم و خود را جدا از تمام افرادی بدانیم که دین را در تضاد با
خواستههای دنیوی دانسته و آن را رها کردهاند. مهمترین حقیقت این است که
ما در قبال تکتک افراد جامعهی خود مسئول هستیم. (*)