صراط: قیام خونین امام حسین (ع) و در پی آن نهضت تبلیغی اهل بیت(ع) به رهبری
امام سجاد(ع) و زینب کبری(س)، روح بیداری، آزادگی، ظلمستیزی، مقاومت و
ایثار و جانفشانی در راه حق را در جامعه دمید و بخش وسیعی از جامعه اسلامی
را که در خواب غفلت به سر میبردند، بیدار کرد.
این حادثه، به ویژه خواص جامعه اسلامی را که از قافله کربلا عقب مانده و نتوانسته بودند رسالت سنگین خود را به درستی ایفا کنند و در شرایط حساس و بحرانی امام خود را تنها گذاشته بودند، به خود آورده و موجب توجه آنها به تقصیر و اشتباهشان شده بود. شیعیان عراق به دلیل عدم تصمیمگیری مناسب و اقدام به موقع، از حرکت اصلاحی امام حسین(ع) جا مانده بودند.
سکوت و اقدام نکردن به موقع شیعیان کوفه باعث شد که حرکتهای پس از عاشورا نتیجه چندانی نداشته باشد هر چند برخی از آن انقلابها دل اهل بیت را شاد کرد و انتقام خونهای ریخته شده را گرفت.
اگر انتخاب عراق از سوی امام حسین(ع) و پافشاری بر آن را بر اساس معادلههای معقول و محاسبه عقلانی اوضاع و شرایط مناسب عراق ارزیابی کنیم، بیگمان سیل نامه نگاریهای مردم عراق به امام و بیعت گسترده آنان با نماینده امام، یعنی مسلم بن عقیل از جمله شرایط زمینهساز برای انتخاب عراق بوده است. گرچه در جمع نامهنگاران به امام گروههای مختلف سیاسی با انگیزههای گوناگون وجود داشتند، اما طلایهدار نامهنگاری و دعوت از امام، شیعیان مشهور عراق بودند؛ کسانی که در کربلا کمترین حضور را داشتند.
نهضت توابین به رهبری سلیمان بن صُرد خزاعی سرحلقه قیامهای شیعی عراق و از شاخصترین پیامدهای اجتماعی واقعه عاشوراست. منطق قیام توابین جبران اشتباه تاریخی آنها در یاری نکردن امامشان است؛ و عدم حمایت از امام را گناهی میدانستند که تنها با کشتن قاتلان امام یا کشته شدن خودشان قابل جبران است.
با این مقدمه نخستین پرسش درباره توابین، علت عدم حضور آنها در کربلاست. این پرسشی است که در مورد دیگر خواص شیعه، مانند محمد حنفیه، عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر همواره مطرح بوده و پاسخهای متفاوتی به آن داده شده است.
سلیمان بن صرد و کربلا
درباره علت عدم حضور سلیمان بن صرد در حادثه عاشورا چند احتمال مطرح است که خلاصه آن را بیان میکنیم:
نخست، آنکه سلیمان و سایر بزرگان شیعه از آغاز شکلگیری نهضت امام حسین(ع) و ورود مسلم بن عقیل به کوفه، در زندان عبیدالله بن زیاد گرفتار بودند. این احتمال گرچه معقول به نظر میرسد و سلیمان و یارانش را از هر گناهی تبرئه میکند، اما در هیچ یک از منابع اصیل تاریخی بر آن تأییدی نمیتوان یافت. گذشته از این که با ورود مسلم، اکثر شیعیان و سران آنها با مسلم بن عقیل بیعت کردند و همین بیعت باعث شد مسلم، امام(ع) را از آمادگی کوفه آگاه سازد. از این رو بعید است که آنها در زندان بوده باشند.
دوم، آنکه با توجه به تدابیر شدید امنیتی از سوی عبیدالله موانعی برای رسیدن شیعیان به کوفه پدید آمده بود و سلیمان و یارانش نتوانستند خود را به امام برسانند. این احتمال نیز با رسیدن به موقع شیعیانی مثل حبیب بن مظاهر به کربلا منتفی است و حضور حبیب در کربلا دلیل محکمی است بر امکان حضور شیعیان در کربلا.
سوم، عدم پیشبینی شهادت امام حسین(ع) و احتمال عدم جنگ و درگیری میان امام و سپاه یزید احتمال دیگری است که برخی مطرح کردهاند که این خود عذری بدتر از گناه است، زیرا مجموع شرایط حاکم بر کوفه و سختگیریهای شدید امویان و شهادت مسلم و هانی و قیس و عبدالله بن یقطر و دیگران و تجهیز سپاه چند هزار نفری برای رویارویی با امام حسین(ع) هر صاحب بصیرتی را به وقوع حادثهای بزرگ و خونین آگاه میساخت و بنابراین بیداری و تحرک بیشتری را از خواص شیعه کوفه طلب میکرد.
نتیجه
با توجه به اعتراف صریح سران توابین به اشتباه خود در یاری نکردن امام و اظهار پشیمانی از ضعف عملکرد خود در جریان کربلا و دچارشدن به عذاب وجدان شدید در تنها گذاشتن امام که جز با کشته شدنشان از آن رهایی نمییافتند و همچنین سابقه عهدشکنی آنها با امامان قبل، میتوان به این نتیجه رسید که سلیمان و یارانش که خواص شیعه کوفه به شمار میآمدند، در یاری رساندن به امام کوتاهی کردند و امام خویش را تنها گذاشتند.
نهضت توابین بهرغم دستاوردهای اندک خود بیشتر به حرکتی احساسی و عاطفی شبیه بود تا حرکت اصلاحی اثرگذار اجتماعی. با توجه به سخنان سران توابین میتوان گفت که نهضت توابین یک واکنش روحی و روانی برخاسته از احساسی مقدس بود، اما این نهضت، به علت عدم بصیرت لازم و عدم کارایی نظامی رهبران آن، دستاوردی نداشت. به تعبیر دیگر آنها برای شهادت قیام کرده بودند و هدف آنها خلاصی از عذاب وجدانی بود که گرفتار آن شده بودند.
رفتار و حرکت آنان اگرچه خوب بود ولی صلاحی به دنبال نداشت. رفتار صالح رفتاری است که علاوه بر خوب بودن، در زمان و مکان مناسب نیز واقع شود. حرکت توابین اگر همراه امام حسین(ع) بود شاید سرنوشت عاشورا گونۀ دیگری رقم میخورد.
بنابراین نمیتوان حرکت توابین را حرکتی کاملاً موفق و مورد تأیید ارزیابی کرد. بیتردید اگر سلیمان و نزدیکان او با بینش و بصیرت بالا و برنامه و سازماندهی بهتر عمل میکردند سرنوشت شیعیان به گونهای دیگر رقم میخورد.
دیدگاه مختار درباره سلیمان بن صرد
به نظر میرسد که اگر قضاوت مختار بن ابیعبیده ثقفی را درباره سلیمان بن صرد بپذیریم به پاسخ بسیاری از پرسشها و ابهامها درباره سلیمان دست خواهیم یافت. مختار که در آستانه قیام توابین به کوفه آمده بود و شاهد شکلگیری و آغاز نهضت توابین بود شیعیان را از شرکت در سپاه سلیمان بر حذر داشت و درباره سلیمان این گونه اظهار نظر کرد که «لا علم له بالحروب و السیاسه؛ سلیمان فاقد دانش و بصیرت سیاسی و نظامی است».
دیدگاه مختار بن ابیعبیده درباره سلیمان که در جریان قیام توابین معنا و مفهوم یافت، بیانگر این حقیقت تلخ درباره سلیمان و همردیفان اوست که خواص کوفه بهرغم ایمان و اعتقادشان به امامت و سابقه درخشان برخی ایشان در دفاع از ولایت؛ از بصیرت سیاسی، شجاعت، زمانشناسی، اقتدار و ثبات در تصمیم و عمل بیبهره بودند و همین امر باعث شد تا درباره حضور به موقع خود در کربلا دچار تردید و اشتباه شوند، همچنانکه موجب شد برای جبران آن اشتباه نیز ناموفق باشند.
یادداشت از حجت الاسلام قاسم قربانی
این حادثه، به ویژه خواص جامعه اسلامی را که از قافله کربلا عقب مانده و نتوانسته بودند رسالت سنگین خود را به درستی ایفا کنند و در شرایط حساس و بحرانی امام خود را تنها گذاشته بودند، به خود آورده و موجب توجه آنها به تقصیر و اشتباهشان شده بود. شیعیان عراق به دلیل عدم تصمیمگیری مناسب و اقدام به موقع، از حرکت اصلاحی امام حسین(ع) جا مانده بودند.
سکوت و اقدام نکردن به موقع شیعیان کوفه باعث شد که حرکتهای پس از عاشورا نتیجه چندانی نداشته باشد هر چند برخی از آن انقلابها دل اهل بیت را شاد کرد و انتقام خونهای ریخته شده را گرفت.
اگر انتخاب عراق از سوی امام حسین(ع) و پافشاری بر آن را بر اساس معادلههای معقول و محاسبه عقلانی اوضاع و شرایط مناسب عراق ارزیابی کنیم، بیگمان سیل نامه نگاریهای مردم عراق به امام و بیعت گسترده آنان با نماینده امام، یعنی مسلم بن عقیل از جمله شرایط زمینهساز برای انتخاب عراق بوده است. گرچه در جمع نامهنگاران به امام گروههای مختلف سیاسی با انگیزههای گوناگون وجود داشتند، اما طلایهدار نامهنگاری و دعوت از امام، شیعیان مشهور عراق بودند؛ کسانی که در کربلا کمترین حضور را داشتند.
نهضت توابین به رهبری سلیمان بن صُرد خزاعی سرحلقه قیامهای شیعی عراق و از شاخصترین پیامدهای اجتماعی واقعه عاشوراست. منطق قیام توابین جبران اشتباه تاریخی آنها در یاری نکردن امامشان است؛ و عدم حمایت از امام را گناهی میدانستند که تنها با کشتن قاتلان امام یا کشته شدن خودشان قابل جبران است.
با این مقدمه نخستین پرسش درباره توابین، علت عدم حضور آنها در کربلاست. این پرسشی است که در مورد دیگر خواص شیعه، مانند محمد حنفیه، عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر همواره مطرح بوده و پاسخهای متفاوتی به آن داده شده است.
سلیمان بن صرد و کربلا
درباره علت عدم حضور سلیمان بن صرد در حادثه عاشورا چند احتمال مطرح است که خلاصه آن را بیان میکنیم:
نخست، آنکه سلیمان و سایر بزرگان شیعه از آغاز شکلگیری نهضت امام حسین(ع) و ورود مسلم بن عقیل به کوفه، در زندان عبیدالله بن زیاد گرفتار بودند. این احتمال گرچه معقول به نظر میرسد و سلیمان و یارانش را از هر گناهی تبرئه میکند، اما در هیچ یک از منابع اصیل تاریخی بر آن تأییدی نمیتوان یافت. گذشته از این که با ورود مسلم، اکثر شیعیان و سران آنها با مسلم بن عقیل بیعت کردند و همین بیعت باعث شد مسلم، امام(ع) را از آمادگی کوفه آگاه سازد. از این رو بعید است که آنها در زندان بوده باشند.
دوم، آنکه با توجه به تدابیر شدید امنیتی از سوی عبیدالله موانعی برای رسیدن شیعیان به کوفه پدید آمده بود و سلیمان و یارانش نتوانستند خود را به امام برسانند. این احتمال نیز با رسیدن به موقع شیعیانی مثل حبیب بن مظاهر به کربلا منتفی است و حضور حبیب در کربلا دلیل محکمی است بر امکان حضور شیعیان در کربلا.
سوم، عدم پیشبینی شهادت امام حسین(ع) و احتمال عدم جنگ و درگیری میان امام و سپاه یزید احتمال دیگری است که برخی مطرح کردهاند که این خود عذری بدتر از گناه است، زیرا مجموع شرایط حاکم بر کوفه و سختگیریهای شدید امویان و شهادت مسلم و هانی و قیس و عبدالله بن یقطر و دیگران و تجهیز سپاه چند هزار نفری برای رویارویی با امام حسین(ع) هر صاحب بصیرتی را به وقوع حادثهای بزرگ و خونین آگاه میساخت و بنابراین بیداری و تحرک بیشتری را از خواص شیعه کوفه طلب میکرد.
نتیجه
با توجه به اعتراف صریح سران توابین به اشتباه خود در یاری نکردن امام و اظهار پشیمانی از ضعف عملکرد خود در جریان کربلا و دچارشدن به عذاب وجدان شدید در تنها گذاشتن امام که جز با کشته شدنشان از آن رهایی نمییافتند و همچنین سابقه عهدشکنی آنها با امامان قبل، میتوان به این نتیجه رسید که سلیمان و یارانش که خواص شیعه کوفه به شمار میآمدند، در یاری رساندن به امام کوتاهی کردند و امام خویش را تنها گذاشتند.
نهضت توابین بهرغم دستاوردهای اندک خود بیشتر به حرکتی احساسی و عاطفی شبیه بود تا حرکت اصلاحی اثرگذار اجتماعی. با توجه به سخنان سران توابین میتوان گفت که نهضت توابین یک واکنش روحی و روانی برخاسته از احساسی مقدس بود، اما این نهضت، به علت عدم بصیرت لازم و عدم کارایی نظامی رهبران آن، دستاوردی نداشت. به تعبیر دیگر آنها برای شهادت قیام کرده بودند و هدف آنها خلاصی از عذاب وجدانی بود که گرفتار آن شده بودند.
رفتار و حرکت آنان اگرچه خوب بود ولی صلاحی به دنبال نداشت. رفتار صالح رفتاری است که علاوه بر خوب بودن، در زمان و مکان مناسب نیز واقع شود. حرکت توابین اگر همراه امام حسین(ع) بود شاید سرنوشت عاشورا گونۀ دیگری رقم میخورد.
بنابراین نمیتوان حرکت توابین را حرکتی کاملاً موفق و مورد تأیید ارزیابی کرد. بیتردید اگر سلیمان و نزدیکان او با بینش و بصیرت بالا و برنامه و سازماندهی بهتر عمل میکردند سرنوشت شیعیان به گونهای دیگر رقم میخورد.
دیدگاه مختار درباره سلیمان بن صرد
به نظر میرسد که اگر قضاوت مختار بن ابیعبیده ثقفی را درباره سلیمان بن صرد بپذیریم به پاسخ بسیاری از پرسشها و ابهامها درباره سلیمان دست خواهیم یافت. مختار که در آستانه قیام توابین به کوفه آمده بود و شاهد شکلگیری و آغاز نهضت توابین بود شیعیان را از شرکت در سپاه سلیمان بر حذر داشت و درباره سلیمان این گونه اظهار نظر کرد که «لا علم له بالحروب و السیاسه؛ سلیمان فاقد دانش و بصیرت سیاسی و نظامی است».
دیدگاه مختار بن ابیعبیده درباره سلیمان که در جریان قیام توابین معنا و مفهوم یافت، بیانگر این حقیقت تلخ درباره سلیمان و همردیفان اوست که خواص کوفه بهرغم ایمان و اعتقادشان به امامت و سابقه درخشان برخی ایشان در دفاع از ولایت؛ از بصیرت سیاسی، شجاعت، زمانشناسی، اقتدار و ثبات در تصمیم و عمل بیبهره بودند و همین امر باعث شد تا درباره حضور به موقع خود در کربلا دچار تردید و اشتباه شوند، همچنانکه موجب شد برای جبران آن اشتباه نیز ناموفق باشند.
یادداشت از حجت الاسلام قاسم قربانی