صراط: صبح پریروز از طرف آیت الله هاشمی برای شرکت درمراسم تشییع مفسر قرآن استاد سید علی اکبرپرورش به اصفهان رفتم.
مراسم تشییع در فلکه فیض اصفهان دراطراف پل خواجو بود . داربستی زدند و تابوت استاد راکه درون یک عماری قرارداده شده بود بر روی آن در مقابل دیدگاه مردم قرار دادند.جمعیت زیادی از اصفهانیهای مقیم ومهاجر درمراسم حاضر بودند .از طبقه روحانیت هم افرادی در بین جمعیت دیده می شدند .
پیام آقای هاشمی پس از پیام رهبری قرائت شد.دیروز اصفهانیها خوب از استاد پرورش تجلیل کردند و تابوت وی را بردوش و دستان خود تا گلستان شهدا بدرقه نمودند و درست مقارن با اذان ظهر در میان قبور شهدا و نزدیکی قبر مرحوم آیت الله مجاهد شجاع سیدجلال الدین طاهری نماینده امام و مرد همیشه حاضر درجبهه ها بخاک سپردند.
عصر به منزل استاد واقع در خیابان میرزاطاهر رفتم و پیام آیت الله را حضورا تقدیم کردم.داماد و فرزندان استاد پرورش از اینکه آقای هاشمی در این شرایط علاوه بر دادن پیام با اعزام نماینده ای تسلی گرشان بوده اند بسیار تشکر می کردند.
داماد استاد در توضیحاتی از وضع جسمی ماههای آخر عمرمبارک وی سخن گفت و اینکه همه چیز در این دوسال رقم خورد .ایشان می گفت استاد دربهار 90 با خانواده به کربلا رفته بودند و هیچ عارضه ای نداشتند.ظاهرا علت اصلی بیماری منجر به مرگشان دیابت بوده است.
وقتی پیشنهاد کردم برای حفظ آثار استاد بفکر تاسیس یک بنیاد باشید. گفتند: هرچه به ایشان اصرار می کردیم خاطرات ارزشمند خود را از قبل و بعد از انقلاب بنویسید نمی پذیرفتند و می گفتند نمی خواهم از من اثری برجای بماند.می گفتند با شوخی به استاد گفتیم: شمادیگه ظاهرا دارید درعرفان و اخلاص وگمنامی زیاده روی می کنید.درست می گفت.
یکبار هم که خود من به آقای پرورش گفتم چرا اینقدر کم می نویسید ؟گفت: فلانی ،فلان کس - که چون از دنیا رفته من نام نمی برم -مجموعه های بیست و چندجلدی می نویسد و تمام آنها قلمفرسایی است و تکرار حرفهای دیگران .نویسنده باید حرف تازه بزند. حتی اگرحجم مطالبش مثل کتاب محی الدین عربی بسیار کم و در حد یک جزوه صد و چندصفحه ای باشد.
دامادش می گفت: در وقتی که استاد وزیر آموزش و پرورش بود به او گفتند فلان مدیر کل علیه شما حرف می زند استادگفت: علیه من یا علیه امام و نظام و اسلام؟ گفتند: نه علیه شما. گفت: اشکالی ندارد. او دارد درچنین منطقه مهمی کار می کند.من که نباید به این خاطر وی را تعویض کنم .بالاخره دیر یا زود متوجه می شود که قضاوتهایش درباره من درست نبوده است.یعدگفت: مهم این است که خدا می داند حرفهایش درباره من اشتباه است.
مداح گرانقدر حاج علی آقای انسانی هم با چشمانی اشکبار درمصیبت استادش پرورش می گفت : آقای پرورش سالها همسایه من بود. چه گریه هایی که هر نیمه شب نمی کرد.او به من گفت درباره استادچیزی بنویس و بمن بده تا فردا در مجلس ختم بخوانم. گفتم دیروز در وبلاگم نوشته ام. گفت بنویس او همزمان مرد دو میدان علم وعمل بود.
تا آنجا که می دانم در سطح کشور کسی را در غیر کسوت روحانیت نداریم که در استان اصفهان و غیر اصفهان همانند استاد پرورش اینقدر درتربیت انسانها تلاش داشته باشد. تلاشهایی بی ادعا.درعمری با برکت شاگردان زیادی تربیت کرد که اکنون در کسوت اساتید و روسای دانشگاه و سفیر یا وزیر هستند و نیز مردانی گمنام که مسولیت اجرایی ندارند.
شنیدم سرلشکر رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه که درجایگاه جلوی من نشسته بود هم در مصاحبه اش می گفت :از شاگردان استاد پرورش است .بعضی شاگردان او می گفتند در ایامی که نوار کاست باب نشده بود نوارهای استاد را برروی صفحات گرامافون ضبط کرده اند.
داماد استاد به نقل از یکی از مبارزین اصلاح طلب اصفهان می گفت: آقای پرورش گاه برای تامین اسلحه به ما پول می داد و با دادن نشانی فردی می گفت بروید در فلان نقطه فلان پارک بایستید .آن شخص می آید. به او بگویید سیگار دارید؟ او دست بی سیگارش را جلوی دهانش می گیرد که مطمئن باشید خود اوست.با او پول و اسلحه را رد و بدل کنید و اسلحه های تحویلی را در زیر کارتونهای خالی با یک وانت که از قبل تهیه کرده اید حمل کنید.
آقای سالک دوست و همرزم استاد ضمن برشمردن سجایای اخلاقی وی در سخنرانی مراسم تشییع گفت:چون با استاد در منزل مشترکی بوده شاهد بوده که آقای پرورش در موقع مرگ مادرش که برای او جکم پدر را هم داشت به نشانه احترام صورت خود را به کف پای مادرش می مالیده است.
خود من هم شاهداین تکریم بوده ام. یکبار که در پرواز اصفهان با استاد هم مسیر بودم تا به اصفهان رسیدیم به من پیشنهادکرد اگر فرصت دارم به اتفاق به زیارت قبر مادرش درباغ رضوان برویم .با کمال میل پذیرفتم. در آنجا شاهد بودم استاد چند ظرف آب تهیه کرد و با کف دست بر روی سنگ قبر مادر آب می ریخت و دعا می خواند و همزمان به من می گفت فلانی - به گمانم گفت در روایت است- این آبها نور می شوند و به صاحب قبر می رسند.
متاسفانه بدلیل اینکه روز بعد می بایست در جلسه امتحان پایان ترم حاضر باشم نتوانستم در مجلس ختم استاد که ساعت 10 دوشنبه در مسجد سید اصفهان برگزار می شد و سخنران آن هم جناب آقای ناطق نوری بود شرکت داشته باشم .داماد استاد می گفت آقای ناطق بدون سروصدا هر دو ماه یکبار به منزل استاد سر می زد.
وقتی گفتم مبنای استاد در تفسیرگران سنگ المیزان علامه طباطبایی بود داماد استاد گفت: دقتها و برداشتهای تفسیری قابل نوجه آقای پرورش در باره آیات قرآن گه گاه متفاوت با نظر علامه هم هست در صفحات محتلف قرآنی که سالهای طولانی استاد با آن مانوس بود موجود است که ذخیره ارزشمندی در تفسیر بعضی آیات است
یکبار که درمنزل استاد توفیق حضور داشتم و پرسیدم نسب شما به کدام امام می رسد ؟ گفت: با 33 پشت به مولا می رسد.سپس برخاست و شجره نامه قاب گرفته ای را از اتاق مجاور آورد و بمن نشان داد که نام اجداش در میان شاخه های منتهی به گلهای یک درخت در آن جای داده شده و درشاخه آخر آن نوشته بود:سیدعلی اکبر .
راستش را بخواهید یکی از اهداف من در سفرهایم به اصفهان گاه زیارت ودیدار با این مرد خدا بود که همیشه محضرش درس آموز بود وسرشار ازنکته ای مفید.دیروز که از سپاهان شهر به سمت منزل استاد پرورش می رفتم موقع عبور از مقابل ارتفاعات صفه که از آنجا همه شهر دیده می شود نگاهی به اصفهان کردم و گفتم: اصفهان بی پرورش!
خدایش بیامرزد و او و پدر و مادرش را با جدشان امیرالمومنین در بهترین غرفات بهشت عدن خود منزل و ماوا دهد.
مراسم تشییع در فلکه فیض اصفهان دراطراف پل خواجو بود . داربستی زدند و تابوت استاد راکه درون یک عماری قرارداده شده بود بر روی آن در مقابل دیدگاه مردم قرار دادند.جمعیت زیادی از اصفهانیهای مقیم ومهاجر درمراسم حاضر بودند .از طبقه روحانیت هم افرادی در بین جمعیت دیده می شدند .
پیام آقای هاشمی پس از پیام رهبری قرائت شد.دیروز اصفهانیها خوب از استاد پرورش تجلیل کردند و تابوت وی را بردوش و دستان خود تا گلستان شهدا بدرقه نمودند و درست مقارن با اذان ظهر در میان قبور شهدا و نزدیکی قبر مرحوم آیت الله مجاهد شجاع سیدجلال الدین طاهری نماینده امام و مرد همیشه حاضر درجبهه ها بخاک سپردند.
عصر به منزل استاد واقع در خیابان میرزاطاهر رفتم و پیام آیت الله را حضورا تقدیم کردم.داماد و فرزندان استاد پرورش از اینکه آقای هاشمی در این شرایط علاوه بر دادن پیام با اعزام نماینده ای تسلی گرشان بوده اند بسیار تشکر می کردند.
داماد استاد در توضیحاتی از وضع جسمی ماههای آخر عمرمبارک وی سخن گفت و اینکه همه چیز در این دوسال رقم خورد .ایشان می گفت استاد دربهار 90 با خانواده به کربلا رفته بودند و هیچ عارضه ای نداشتند.ظاهرا علت اصلی بیماری منجر به مرگشان دیابت بوده است.
وقتی پیشنهاد کردم برای حفظ آثار استاد بفکر تاسیس یک بنیاد باشید. گفتند: هرچه به ایشان اصرار می کردیم خاطرات ارزشمند خود را از قبل و بعد از انقلاب بنویسید نمی پذیرفتند و می گفتند نمی خواهم از من اثری برجای بماند.می گفتند با شوخی به استاد گفتیم: شمادیگه ظاهرا دارید درعرفان و اخلاص وگمنامی زیاده روی می کنید.درست می گفت.
یکبار هم که خود من به آقای پرورش گفتم چرا اینقدر کم می نویسید ؟گفت: فلانی ،فلان کس - که چون از دنیا رفته من نام نمی برم -مجموعه های بیست و چندجلدی می نویسد و تمام آنها قلمفرسایی است و تکرار حرفهای دیگران .نویسنده باید حرف تازه بزند. حتی اگرحجم مطالبش مثل کتاب محی الدین عربی بسیار کم و در حد یک جزوه صد و چندصفحه ای باشد.
دامادش می گفت: در وقتی که استاد وزیر آموزش و پرورش بود به او گفتند فلان مدیر کل علیه شما حرف می زند استادگفت: علیه من یا علیه امام و نظام و اسلام؟ گفتند: نه علیه شما. گفت: اشکالی ندارد. او دارد درچنین منطقه مهمی کار می کند.من که نباید به این خاطر وی را تعویض کنم .بالاخره دیر یا زود متوجه می شود که قضاوتهایش درباره من درست نبوده است.یعدگفت: مهم این است که خدا می داند حرفهایش درباره من اشتباه است.
مداح گرانقدر حاج علی آقای انسانی هم با چشمانی اشکبار درمصیبت استادش پرورش می گفت : آقای پرورش سالها همسایه من بود. چه گریه هایی که هر نیمه شب نمی کرد.او به من گفت درباره استادچیزی بنویس و بمن بده تا فردا در مجلس ختم بخوانم. گفتم دیروز در وبلاگم نوشته ام. گفت بنویس او همزمان مرد دو میدان علم وعمل بود.
تا آنجا که می دانم در سطح کشور کسی را در غیر کسوت روحانیت نداریم که در استان اصفهان و غیر اصفهان همانند استاد پرورش اینقدر درتربیت انسانها تلاش داشته باشد. تلاشهایی بی ادعا.درعمری با برکت شاگردان زیادی تربیت کرد که اکنون در کسوت اساتید و روسای دانشگاه و سفیر یا وزیر هستند و نیز مردانی گمنام که مسولیت اجرایی ندارند.
شنیدم سرلشکر رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه که درجایگاه جلوی من نشسته بود هم در مصاحبه اش می گفت :از شاگردان استاد پرورش است .بعضی شاگردان او می گفتند در ایامی که نوار کاست باب نشده بود نوارهای استاد را برروی صفحات گرامافون ضبط کرده اند.
داماد استاد به نقل از یکی از مبارزین اصلاح طلب اصفهان می گفت: آقای پرورش گاه برای تامین اسلحه به ما پول می داد و با دادن نشانی فردی می گفت بروید در فلان نقطه فلان پارک بایستید .آن شخص می آید. به او بگویید سیگار دارید؟ او دست بی سیگارش را جلوی دهانش می گیرد که مطمئن باشید خود اوست.با او پول و اسلحه را رد و بدل کنید و اسلحه های تحویلی را در زیر کارتونهای خالی با یک وانت که از قبل تهیه کرده اید حمل کنید.
آقای سالک دوست و همرزم استاد ضمن برشمردن سجایای اخلاقی وی در سخنرانی مراسم تشییع گفت:چون با استاد در منزل مشترکی بوده شاهد بوده که آقای پرورش در موقع مرگ مادرش که برای او جکم پدر را هم داشت به نشانه احترام صورت خود را به کف پای مادرش می مالیده است.
خود من هم شاهداین تکریم بوده ام. یکبار که در پرواز اصفهان با استاد هم مسیر بودم تا به اصفهان رسیدیم به من پیشنهادکرد اگر فرصت دارم به اتفاق به زیارت قبر مادرش درباغ رضوان برویم .با کمال میل پذیرفتم. در آنجا شاهد بودم استاد چند ظرف آب تهیه کرد و با کف دست بر روی سنگ قبر مادر آب می ریخت و دعا می خواند و همزمان به من می گفت فلانی - به گمانم گفت در روایت است- این آبها نور می شوند و به صاحب قبر می رسند.
متاسفانه بدلیل اینکه روز بعد می بایست در جلسه امتحان پایان ترم حاضر باشم نتوانستم در مجلس ختم استاد که ساعت 10 دوشنبه در مسجد سید اصفهان برگزار می شد و سخنران آن هم جناب آقای ناطق نوری بود شرکت داشته باشم .داماد استاد می گفت آقای ناطق بدون سروصدا هر دو ماه یکبار به منزل استاد سر می زد.
وقتی گفتم مبنای استاد در تفسیرگران سنگ المیزان علامه طباطبایی بود داماد استاد گفت: دقتها و برداشتهای تفسیری قابل نوجه آقای پرورش در باره آیات قرآن گه گاه متفاوت با نظر علامه هم هست در صفحات محتلف قرآنی که سالهای طولانی استاد با آن مانوس بود موجود است که ذخیره ارزشمندی در تفسیر بعضی آیات است
یکبار که درمنزل استاد توفیق حضور داشتم و پرسیدم نسب شما به کدام امام می رسد ؟ گفت: با 33 پشت به مولا می رسد.سپس برخاست و شجره نامه قاب گرفته ای را از اتاق مجاور آورد و بمن نشان داد که نام اجداش در میان شاخه های منتهی به گلهای یک درخت در آن جای داده شده و درشاخه آخر آن نوشته بود:سیدعلی اکبر .
راستش را بخواهید یکی از اهداف من در سفرهایم به اصفهان گاه زیارت ودیدار با این مرد خدا بود که همیشه محضرش درس آموز بود وسرشار ازنکته ای مفید.دیروز که از سپاهان شهر به سمت منزل استاد پرورش می رفتم موقع عبور از مقابل ارتفاعات صفه که از آنجا همه شهر دیده می شود نگاهی به اصفهان کردم و گفتم: اصفهان بی پرورش!
خدایش بیامرزد و او و پدر و مادرش را با جدشان امیرالمومنین در بهترین غرفات بهشت عدن خود منزل و ماوا دهد.