صراط: قائم مقام فرهنگستان علوم اسلامی قم و عضو هیئت علمی این فرهنگستان در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمده است که پدر و مادرش حساسیت بالای فرهنگی داشتند و به تحصیل فرزندانشان اهمیت میدادند حتی بسیار تأکید داشتند که تنها فرزند پسرشان به دانشگاه برود منتها او علاقهمند حوزه و مجذوب فرهنگستان و پروژههای فکری آن شده است به طوریکه حتی به اجبار خانواده رشته مهندسی ریختهگری هم ثبت نام کرده منتها در دانشگاه حضور نیافته است.
حجتالاسلام علیرضا پیروزمند، کارشناس کارگروه مدیریت کلان دستگاههای فرهنگی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی و کارشناس دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام از حضور خود در جبهههای جنگ میگوید و اینکه بدون ثبت نام و آموزش جدی در جبهه حضور داشته و حتی یک بار به خانوادهاش اشتباهی نیز شهادتش را خبر دادهاند!
وی کتابهایی با عنوان «رابطه منطقى دین و علوم کاربردی»، «مبانى و راهکارهاى اسلامى شدن دانشگاه»، «مفهوم شناسی طب اسلامی در فرهنگ نبوی» و «تحول حوزه علمیه و روحانیت گذشته، حال، آینده» منتشر کرده و معتقد است که کنار فعالیتهای علمی باید به خانواده هم اهمیت داد بنابراین وی در طول روز یک بار به فرزندانش رسیدگی میکند و شب هنگام هم یکی ـ دو ساعتی با آنها میگذراند.
حجتالاسلام پیروزمند در سالیان گذشته علاوه بر ارتباط علمى با مراکز مختلف، دو گرایش مبنایى و راهبردى را دنبال کرده است مباحثى همچون فلسفه علم، روش علم، روش سیستمی، فلسفه فیزیک و ریاضی، فلسفه دین، مبانی علم اصول، ... و در موضوعات راهبردى به مطالبى مثل شبکههاى اطلاع رسانى، رابطه دین و دولت و فرهنگ، طبقه بندى موضوعات فرهنگى، مبانی و الگوی مهندسى فرهنگى، الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی، جنبش نرمافزاری و تحول علمی کشور، الگو و چشم انداز تحول حوزه علمیه و ... پرداخته است.
وی فیلمهای سینمایی را تماشا میکند و معتقد است که سرمایه سینما را مورد جفا قرار دادیم و از تولید آثار خوب سینمایی غفلت کردیم. پیروزمند از فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا و رسول ملاقلیپور تمجید میکند.
این استاد شیرازی چندان اهل شعر نیست اما در میان شاعران، حافظ را به بقیه ترجیح میدهد.
مشروح گپوگفت با حجتالاسلام علیرضا پیروزمند را در ادامه میخوانیم:
* ما یک مجموعه مصاحبه کار کردیم با اساتید حکمت و فلسفه که شناختهشده هستند. شکر خدا شما هم امروز در جایگاهی قرار دارید که میتوان الگویی از سبک زندگیتان را برای مخاطبان تشریح کرد. لطفاً در ابتدا از سال و محل تولد خود تا تحصیل و تدریستان توضیح بدهید.
- البته بنده خودم را در این مرتبه نمیدانم که الگوی نسل جدید باشم. اساتید بسیار ارزندهای در ایران اسلامی هستند که الگوهای بسیار خوبی برای جوانان هستند، به همین جهت شخصاً ابایی از این گفتوگو ندارم ولی اینکه چه اندازه مفید باشد، نمیدانم.
7ماهه به دنیا آمدم و شناسنامهام هم یک سال از خودم جلوتر است
* انشاءالله توصیههای شما برای مخاطبان راهگشا خواهد بود.
-البته حرکت شما مبارک و ظرفیتهای جامعه هم شکوفاتر شده است.
بنده علیرضا پیروزمند فرزند محمد، متولد یازدهم اردیبهشت 1345 شمسی در شیراز هستم. هفت ماهه به دنیا آمدم (برای طنز بحث میگویم) شناسنامهام یک سال بزرگتر و متولد 44 ثبت شده است. حالا امیدوارم اداره ثبت ما را ضبط نکند! چون والدین بنده ظاهراً استعدادی در پیشرفت تحصیلی من دیدند زمانی که ابتدایی بودم ـ آن موقع ورودی دبیرستان شش ساله بود ـ شناسنامهام را دست کاری کردند که مبادا یک سال دیرتر به مدرسه بروم.
پدر و مادرم هر دو فرهنگی بودند
*مدرسه یا مکتب؟
- مدرسه. بنده افتخار شاگردی ابوی گرامیام را که الحمدالله الان هم در قید حیات هستند، داشتهام. کارمند آموزش و پرورش بودند و تحصیلات دانشگاهی داشتند. همزمان با تحصیل دانشگاه، در آموزش و پرورش کار میکردند.ابتدا مدیر مراکز آموزشی و بعد از انقلاب هم از مسئولین آموزش و پرورش شیراز بودند تا پایان دوران خدمت که اکنون چند سالی است بازنشسته شدهاند.
مادر بنده هم بانوی متدیّنه و متخلقی از کارمندان آموزش و پرورش بودند و چند سالی است که بازنشسته شدند.
*فرزند چندم هستید؟
- فرزند اول و تنها فرزند ذکور خانواده. بعد از من هم خدا سه خواهر به خانواده نصیب کرد.
*پس نور چشمی هستید... چون تک پسر بودید پدر مخالفتی برای طلبگی و اینها نکردند؟
- چرا اتفاقاً. تمام تحصیلات حوزوی من از قم شروع شد. مراتب ابتدایی را که گذراندم مقطع راهنماییام مقارن با مبارزات انقلاب و فراگیر شدن راهپیمایی در خیابانها و تظاهرات سال 57 شد. همزمان با تحصیل بنده در دبیرستان، انقلاب پیروز شده بود. منتها التهابات بعد از انقلاب ادامه داشت. از یک سو اوایل دهه 60 هم مسأله جنگ جدی بود و هم مسأله منافقین. پیش از نبرد مسلحانه که درگیریهای ابتدایی و سیاسی در محیطهای آموزشی هم فراگیر بود. حتی در زنگ تفریح مدرسه، فداییان خلق، مجاهدین، انجمن اسلامی و ... دنبال یارگیری و تبلیغ بودند. این دوران را هم تجربه کردهام. بنابراین نسل ما همزمان، هم شاه را درک کرد و هم انقلاب و جنگ و شرایط بعدی را. این ویژگی از این جهت برای خود ما شرایط ممتازی را ایجاد میکند. تجربه حضور در این مقاطع خیلی متفاوت بود؛ اینکه از نزدیک این اتفاقات تاریخی را ببینید و تحول بزرگ جامعه و در پی آن مشکلات و همت مردم را درک کنید تا به امروز که میبینیم ایران اسلامی به عنوان ابرقدرت در دنیا ظاهر شده است.
این اتفاقات تأثیر بسیاری بر شکلگیری شخصیت بنده و ترسیم آینده علمی و زندگی حتی در زندگی شخصیام گذاشت. به هرحال غیر از بحث شخصی، اندوختهای از تجربه هم در ارتباطات و مسولیتهای اجتماعی برای بنده رقم زد.
دوران دبیرستانم اوج درگیری با منافقین بود
مقطع دبیرستان بنده اوج درگیری با منافقین بود. به اقتضای سن مقطع دبیرستان جریانات را قدری جدیتر فهم کردیم و مرده باد ـ زنده باد میگفتیم؛ جبههگیری میکردیم؛ در انجمنهای اسلامی همکاری می کردیم. آن دوره طرفداران مجاهدین انقلاب در برخی شهرها از جمله در شیراز فعال بودند. شاید شروع زندگی سیاسی بنده در ارتباط با این مجموعه بود که پیش از انشعاب مجاهدین، متدین و انقلابی بودند. بعد هم که قضیه انشعاب پیش آمد و علمی برداشته شد. نماینده امام در سازمان مجاهدین انقلاب، آیتالله راستی کاشانی بودند و ایشان از سوی امام مامؤریت و حکمیت یافتند تا انشقاق سازمان را در شیراز رسیدگی کنند. البته پرونده مجاهدین انقلاب خود بحث مفصلی است. بنابراین آن جمع شیراز در این انشقاق جزو طرفداران آیتالله راستی بودند ولی ارتباط بنده با آن مجموعه تا همان دوران دبیرستان بیشتر استمرار نیافت. علت ظاهری هم این بود که من از آنجا مهاجرت کردم.
*چه سالی بود؟
- سال 62
*تنها یا با خانواده؟
- تنها. من مجرد بودم ولی چیزی که بیشتر خانواده ما را برانگیخت دو مورد بود: من از دوره دبیرستان علاقهای به دانشگاه نداشتم. خصوصاً که پایمان به جبهه رسیده بود و آن حال و هوا را داشتیم.
*همان اوایل سال 60؟
-بله. همان حدود جبهه رفتم. به همین خاطر دل به درس ندادم و درس برایم درجه سوم بود.
یک بار اشتباهاً در جبهه شهید شدیم
*خانواده به خاطر سن و سال کم برای جبهه مخالف نبودند؟
- خیر با جبهه و فعالیت سیاسی ما مخالف نبودند. چون والدین و حلقههای قبلی، همه متدین و انقلابی بودند. بنابراین خودشان در شیراز جریان ساز بودند و حرکتهای انقلابی داشتند. پدر بزرگ ما حاج علی اصغر سیف در شیراز ریشهدار و شناخته شده بودند. البته به لحاظ اینکه تنها پسر خانواده بودم یک مقدار برایشان سخت بود، یک بار هم ما شهید شدیم.
*یعنی اشتباهی خبر به خانواده داده بودند؟
- بله. البته اتفاقی برای من نیفتاده بود. با این حال خیلی هم توفیق پیدا نکردم که در جبهه باشم. اما همین که رفتیم و تنمان را به تربت شهدا زدیم، کافی بود.
به اصرار خانواده کنکور دادم
*علاقه به حوزه از کجا شروع شد از جبهه یا پیش از آن بود؟
- خانواده ما به دلیل جو فرهنگی، به شدت علاقه مند بودند که فرزندانشان دانشگاه بروند. الان هم همینطور است. چون دانشگاه آیندهای با شرایط تعریف شده و موقعیتهای شغلی دارد بنابراین به دانشگاه رفتن فرزندانشان علاقه داشتند. حال آن دوران که علاقه بیشتر هم بود. ولی من علاقه نداشتم. به اصرار خانواده کنکور دادم و از قضای روزگار پذیرفته هم شدم.
*چه رشتهای ؟
-رشتهام ریاضی بود که دانشگاه ریختهگری قبول شدم و به اصرار خانواده ثبت نام هم کردم.
*همان شیراز؟
- نه، سمنان. یادم هست که مدام به خود میگفتم برای چه من ثبتنام میکنم. خلاصه آن هم بار اول و آخرم شد. اما درباره قم آمدنم بگویم؛ دو تن از داییهای من که در نظام هم هستند قبل از من قم آمده بودند و در یک مرکز پژوهشی که الان هم فعال است و من هم همکاری دارم، کار میکردند. آن زمان نام این مرکز «دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی» بود.
پیش از عزم جدی برای طلبه شدن، عزم فرهنگستان رفتن پیدا کردم
*زمان مرحوم سید منیر؟
-بله. داییهایم رفته بودند و در قم زندگی میکردند، مکلا بودند. به واسطه آنها در همان مقطع مقارن دیپلم من یک دوره یک هفتهای آموزشی آن مرکز برگزار کرد و من هم شرکت کردم. بعد متوجه شدم بحثها چیزهایی نیست که بی تفاوت از آن عبور کرد. به هرحال کنجکاوتر شدم و راه را دنبال کردم. خلاصه قلاب ذهن ما آنجا گیر کرد و نتیجه این شد که من پیش از عزم جدی برای طلبه شدن، عزم فرهنگستان رفتن پیدا کردم. درباره مخالفت ابوی هم که در اصل ایشان با دانشگاه موافق بود و البته بحث طلبه شدن آن زمان مطرح نبود. حوزه خودش ابهاماتی برای آینده داشت. فرهنگستان که دیگر چند برابر ابهام داشت، باز حوزه یک نهاد شناخته شده ای بود.
*آن زمان فرهنگستان بودجه خاصی داشت؟
- نه. درآمدی که نداشت و کمکهایی میرسید. بنابراین حداقلهایی داشت. به همین دلیل خانواده بیشتر حساس بودند و مخالفتهای زیادی هم با آن میشد.
*چرا، چون ضد فلسفه بود؟
- از نظر سیاسی و علمی و ... مخالفتهایی داشتند. در بُعد سیاسی با جریانات التقاطی، جریانات چپ و حتی جریانات آیتالله منتظری ـ از پیش از زمان قائم مقامی ـ مخالفتهایی داشت. از لحاظ علمی هم تفکری بود که با جریانات روشنفکری سکولار دانشگاهی مخالفتهایی داشت. با جریان کاملاً سنتی حوزه هم مخالفت میکرد. خلاصه مجموعه این شرایط عرصه سختی را برای بقا مجموعه ایجاد کرده بود. همه این عوامل باعث میشد تا خانواده ما ابتدا نظر مثبتی نداشته باشند، ما جوانی و سماجت کردیم که برویم همان جا!
*آن زمان چند سالتان بود؟
-18 سال
سربازی و دانشگاه نرفتم
*پس سربازی را چه کردید؟
- بنده دانشگاه و سربازی نرفتم. یک مدت که خیلی گیری نمیدادند و بعد هم که به حوزه علمیه آمدیم و رسمیت یافتیم آنجا هم مثل بقیه طلبهها از معافیت حوزه استفاده کردیم. به عبارتی من زمانی که به قم آمدم از زندگی طلبگی شناختی نداشتم. نقطه محرک من برای مهاجرت به قم بحث فرهنگستان بود. بعداً در محیط قم که قرار گرفتم با اساتید و روحانیت حشر و نشر یافتم. فرصتی شد که شناخت بیشتر و علاقهمندی پیدا کنم. این باعث شد من با فاصله کمی حدود دو تا سه سال بعد از هجرتم طلبه رسمی شدم. البته قبل از آن، درسهای حوزه را غیررسمی شروع کرده بودم.
*اکنون خارج اصول تحصیل میکنید، درس خارج چه کسی و کجا؟
-در همان قم از سال 74 درس خارج آیتالله شیخ جواد تبریزی رحمةالله، درس اصول آیتالله وحید خراسانی بودم که عمده بهره مندی من از این دو شخصیت ارزشمند بوده در این بین مدتی هم توفیق داشتم محضر درس خارج فقه آیتالله بهجت بهره مند باشم. بعد از رحلت آیتالله تبریزی هم از محضر آیتالله مکارم و سید محمود شاهرودی هم بهره بردم.
خاطرات و نصیحتهایی از اساتید
*از این بزرگواران آیا خاطره و نصیحتی در خاطرتان مانده باشد و در ذهن شما تأثیر گذاشته باشد؟
- یک تأثیراتی که در محیط حوزوی طلبهها از اساتید میپذیرند بخشی کلامی و بخشی غیرکلامی است، یعنی انتقال آن کلام ،غیرکلامی است.
*برای همین هم هست که میگویند هیچ رسانهای جای منبر را نمیگیرد...
-بله؛ مرحوم حسینی یک بار جملهای به من گفت که برایم ماندگار شد. من سعی داشتم و دارم که در زندگی شخصی و کاری منظم باشم. چون ما با ایشان رابطه نزدیکی داشتیم تا اساتید دیگر، در عین اینکه جهت رفتار ما را به عبارتی تصدیق و تأیید و تجلیل میکردند. منتها به ما گفتند که سعی کن این انضباط را در رفتار اخلاقیت هم داشته باشی؛ یعنی انضباط عملیت خوب است اما تأکید داشتند که انضباط در اخلاق و تقوا هم مهم است.
*این یعنی چی؟ منظور همان نماز اول وقت یا خوش قولی؟
- به این معنا یعنی همانطور که در کار از قبل پیش بینی میکنی که کارت به موقع انجام بشود. نسبت به پرورش روحیت هم این توجه را داشته باش که در حال چه کاری هستی و چه کاری را کی باید بکنی، زمان را از دست ندهی این البته شرح من است.
یکی دیگر از اساتید ما توصیه مکرر داشت که شرح حال علمای گذشته را زیاد بخوانید و اتفاقاً این که من گفتم تأثیرگذاری برخی اساتید بر شاگردان عملی است به این علت بود که خود شخصیت اخلاقی و علمی استاد با انسان صحبت میکند؛ یعنی اینکه شاگرد ببیند دلدادگی استاد با اهل بیت، وفاداری و غیرت دینی، مراقبت نسبت به حرفی که میزند، انضباط در صحبت کردن، مسؤلیت پذیری به عنوان استاد، ژرف نگری و عمق بخشی به علم و عدم سطحیگری به علم در اوج و ستودنی است. این بین علمای حوزه مشهود است. همه اینها بدون اینکه استاد خودش بگوید، زمانی که طولانی مدت در محضر او هستید به طور طبیعی و بدون اینکه کلامی رد و بدل شود به شاگرد منتقل میشود. حال برخی مثل من کمتر استفاده و دیگران بیشتر استفاده میکنند.
*کمی عقب برگردیم. در شیراز کدام محله بودید؟ نزدیک حافظ یا سعدی؟
- زمان طفولیت پایین شهری بودیم. بین سیدعلاءالدین حسین و شاهچراغ در بافت کامل سنتی شیراز ساکن بودیم. اما در یک فاصله زمانی ابوی ما زمینی داشتند و منزلی ساختند. بافت شهر هم تغییر کرد و ما تقریباً در منطقه متمایل به مرکز شهر فعلی ساکن بودیم.
شیراز در دوران انقلاب صحنه فعال و عرصه مبارزات سیاسی بود
*در دوران تظاهرات منتهی به انقلاب، شیراز هم متأثر بود؟
- بله. کاملاً فعال و جدی بود. پا به پای مردم در همه نقاط کشور، مردم شیراز هم پرشور در مبارزات سیاسی حضور یافتند. تا آنجا که خاطرم میآید همان زمان احساسم این بود که رژیم، قدرت مدیریت اوضاع را از دست داده است؛ لذا هم در قالب مانورهای مذهبی مثل تظاهرات تاسوعا و عاشورای منتهی به پیروزی انقلاب، حرکت سیاسی میکردند و هم حرکتهای مشخصاً سیاسی داشتند؛ مثل بگیر و ببندهای آن دوران که اوجش با تشریف فرمایی امام و پیروزی انقلاب همراه بود.
*آن زمان از کدام شخصیت حوزوی یا عالم شیراز متأثر بودید؟
- آن زمان بیشتر شهید محراب آقا سیدابوالحسین دستغیب محور فعالیتها بودند. در دامنه ایشان فضلای جوانتر هم از خانواده دستغیب و دیگران بودند که هر یک محوری شده بودند و جوانان را جذب میکردند.
*برویم سراغ جبههرفتن. چطور با جبهه ارتباط گرفتید، از طریق مسجد؟
-من به یکی از مساجد فعال آن دوره رفتم که بعدها متأسفانه گرایش سیاسی به آقای منتظری پیدا کرد. اما در اوایل جبهه یکی از مراکز فعال و جبههخیز شیراز محسوب میشد. البته منحصر به آنجا نبودم ولی هیجانش آن دوران زیاد بود. از قبل از انقلاب زیاد آنجا میرفتم. آقای شیخ علی موحد که الان در قید حیات هستند از فضلای جوان انقلابی بودند که در آنجا پر شور سخنرانی میکردند. آنجا جبهه خیز بود. گروه گروه آنجا ثبت نام میکردند و اعزام میشدند. بنده هم آنجا حس و حالش را پیدا کردم.
*پس جزو نیروهای بسیج و مردمی بودید؟
-بله
*کدام جبهه اعزام شدید؟
-جنوب؛ مناطق فکه و عملیات فتحالمبین و رمضان.
ماجرای جبهه رفتن بدون آموزش و ثبت نام
*اولین بار که جبهه رفتید چقدر طول کشید؟ دلتنگی به شما عارض نشد؟
-جبهه رفتن ما هم حکایت داشت. معمولی همه باید ثبت نام میکردیم چرا که ما اعزامی نبودیم. یکی از فرماندهان جنگ که میرفتند، ما هم گفتیم: میخواهیم با شما جبهه بیاییم . گفت: بیایید اهواز من کارتان را درست میکنم. ما هم با رفقا رفتیم؛ بدون آموزش. البته آموزش مقدماتی در سپاه گذرانده بودم. خلاصه رفتیم اهواز و جایی نزدیک یک خانه قدیمی نزدیک راه آهن اهواز او را پیدا کردیم و چند روز منتظر شدیم تا بیاید. او هم ما را به لشگر فجر معرفی کرد؛ اغلب شیرازیها آنجا بودند. خلاصه ما پرونده هم نداشتیم. با یکی از معاونان لشگر آشنا شدیم و البته بعد از مدت کوتاهی در عملیات فتحالمبین شهید شد. ما را هم از قبل نمیشناخت. این اتفاق در آستانه عملیات فتحالمبین عید سال 61 بود. ما آنجا در یک واحد تخریب مستقر شده بودیم. دوره تخصصی هم ندیده بودیم. اما ما را پذیرش کردند و برایمان کارت صادر شد و مشروعیتی یافتیم.
یادم می آید دو ـ سه روز مانده به عملیات فتحالمبین در یکی از روستاهای اطراف شوش، در فضای جنگی شبانه به صورت اضطراری و ضربتی به ما آموزش تخریب دادند.
یکروزه آموزش خنثیسازی مین دیدیم
*یعنی در یک روز یاد گرفتید چطور مین را خنثی کنید و کارهای دیگر؟
-بله. داخل یک خانه کلوخی با یک تخته گچی یک استاد جوان که در عملیات فتحالمبین شهید شد، ظرف چند ساعت به ما آموزش تخریب داد. البته فکر نکنید جنگ اینطور بوده. جنگ روال داشت. ما بی قاعده عمل کردیم. اوایل جنگ هم یک مقدار سازمان یافتگی کمتری داشتیم. اوضاع جهادی و واکنش سریع بود. خلاصه بعد از مدت کمی هم عملیات فتحالمبین انجام شد و لطف خدا و درایت امام باعث شد ما در این عملیات پیروز شویم. بعد از جنگ هم معمول این بود که به نیروهای عمل کننده مرخصی داده میشد. بنده هم فروردین 61 برگشتم. با آنکه مدت اقامت طولانی نبود اما پرحادثه بود. بحث شهادت ما هم در همان موقع اتفاق افتاد!
*یعنی عملیات فتحالمبین؟
-بله
*دوره را که دیدید، به عملیات هم رسیدید؟
-بله. جزو تیم تخریب. البته تیم پشتیبان بودیم. لذا گروه تخریب که اول رفتند و معبر باز کنند ما جزو آن تیم نبودیم.
تولید آثار هنری پرشوری در حوزه دفاع مقدس شاهد بودیم
*حالا که بحث جبهه مطرح است از فیلمهای دفاع مقدس و رمانهایی که نوشته میشود، بگویید. آیا شما اینها را دیدهاید و برایتان جذابیتی داشته است؟ کدام فیلم را دیدید که احساس کردید نزدیک تصاویر جنگ است؟
-من فیلمهای جنگی را نوعاً دیدهام اما کتابها را خیر. ولی از این جهت خوشحالم که در حوزه مکتوبسازی مسائل جنگ، تلاشهای خوبی صورت میگیرد؛ در حوزه هنری، سپاه یا بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس. به نظرم این حرکت خوبی است. مقام معظم رهبری هم به این حوزه عنایت داشتند که البته همین امر در پیشرفت این حوزه مؤثر بوده است. ولی در مقطع نزدیک به جنگ، آثار پر شورتری را در حوزه دفاع مقدس شاهد بودیم.
از تولید آثار سینمایی و بصری با کیفیت فاصله گرفتهایم
*آثار بصری منظورتان است؟
-بله. آثار بصری و فیلمهای سینمایی و مستند. البته نمیتوان خیلی انتظار داشت اما هرچه فاصله گرفتیم، هم کمیت و هم کیفیت افت کرد و از حالات معنوی و طبیعی به حالات تصنعی و ژورنالیستی یا صحنههای اکشن، هالیوودی و امثال اینها نزدیک شد. سینماگران تلاش کردند طور دیگری جذابیت ایجاد کنند. البته باید به ذائقه متفاوت مخاطب هم توجه کرد اما مهم این است که مخاطب یک افزوده و تجربه متفاوتی را حس کند و جزو وجود و زندگیش شود.
به سرمایه سینماییمان جفا کردهایم
به نظر بنده آنچه انجام دادهایم در مقابل آنچه انجام ندادهایم توازن ندارد. من سینماگر نیستم. به تلاش سینماگران و عملکردشان هم احترام میگذارم اما با حفظ احترام باید بگویم به این سرمایه جفا کردند. سینماگران هرچه جلوتر آمدند از جامعه خود فاصله گرفتند و آن را یک جامعه پیش پا افتاده هجو در نظر گرفتند و فکر کردند که مخاطب ایرانی فقط عشق و عاشقی ساده خیابانی را درک میکند. پس در بهترین سوژههای دفاع مقدس هم فکر کردند اگر این نوع ارتباط نباشد مخاطب درک نمیکند. من اسم این را نشناختن مخاطب و موضوع میگذارم. این اشتباه و نقص هنوز هم ادامه دارد. حالا لازم هم نیست که فیلم حتماً تیر و تفنگ و جنگ هم داشته باشد. با این نمونههایی هم که میبینم به نظرم بعید است رویهشان را عوض کنند. حتی خیلی فیلمها بعضاً این رابطههای عشق مجازی را هم ندارد اما مردم استقبال میکنند.
در واقع سینمای تجاری است. بیشتر درآمدزایی برایشان مهم است تا دغدغه نیاز مخاطب.
به هرحال این درآمد زایی هم اگر باشد، فرهنگ مردم هم باید بالا برود. در نهایت ایدهها و تجربیات بسیار متنوع و جذاب در دفاع مقدس وجود داشت که در هیچ جای دنیا تجربه نشده بود اما متاسفانه در محصولات هنری ما به خوبی منعکس نشد.
فیلمهای آقای حاتمیکیا را تحسین میکنم
*در بین فیلمهایی که دیدید از کدام فیلم بیشتر خوشتان آمد ؟
من متأسفانه نام فیلم ها یادم نمیماند. اما به هر حال فیلمهای آقای حاتمیکیا را معمولاً تحسین کردم. البته آثار قدیمی ایشان به مراتب بهتر است.
*الان هم فیلم میبینید؟
- بله. فیلمهای به درد بخور و به درد نخور را میبینیم؛ باید از وضع جامعه باخبر باشیم!
*فکر میکنید فیلمی را که به قول شما یک بار معنایی داشته باشد میتوانیم فیلم فلسفی بگوییم؟ اصلاً فیلم فلسفی چه فیلمی است؟ آیا ژانر معناگرا که مطرح میشود همان فیلم فلسفی است؟ تاکنون فیلمی دیدید که احساس کنید مثلاً فلان مفهوم فلسفی را طرح میکند؟
- فیلمهای فلسفی به این معنا کمتر دیدهام یا این حس به من دست نداده است. نگاه فلسفی به این معنا که فیلم به مفهوم اصالت وجود یا ماهیت بپردازد یا بحث اسما و صفات را مطرح کند، من ندیدهام. فکر میکنم که کلاً فیلمسازان ما با این مفاهیم مأنوس نبودهاند. البته در دنیا فیلمهای این چنینی ساخته شده است. فیلم معناگرا چنانچه جنبه عرفانی و اخلاقی توأمان باشد، هم خوب است.
اگر این مفهوم، خوب تقلیل پیدا کند، مثلاً الان فیلمهای معناگرا اینهایی میشود که تخصصی با مخاطب خاصی است. حالا آنکه به نظر من همه فیلمها معناگرا است. این چیزی نیست که اعتبار کنیم معناگرا هستند؛ یعنی پیامی را به مخاطب القا میکنند رفتاری را نهادینه میکنند و اخلاقی را ترویج و پرخاشگری یا ادب، انصاف و بی انصافی، صداقت یا دروغگویی، ایمان به خدای متعال را ترویج میکنند. لذا هیچ نویسنده یا کارگردانی خود را فارغ از این مفاهیم نمیبیند. حالا بحث این است که کدام فرهنگ را ما ترویج میکنیم آیا اصلاً متوجه کارمان میشویم؟
*خیلی وقتها شاید قصد کارگردان حتی مثلاً اباحیگری هم نبوده اما ترویج میدهد...
-بله به قول شما یا بازار را میبیند یا منفعلانه تحت تأثیر شخصیت یا جریانی قرار گفته است. پس اولاً خودآگاه شدن و ثانیاً توانستن اینکه بگوید من پیام مرکزیام چنین است، حتی آنجاها که خواستند در داخل صورت دادند برخی کارهای محرمی نمونه اینهاست این کارها را وقتی دیدیم و سازندهاش را فکر میکنیم، آدم انقلابی است بعد فرد را که میبینیم حس میکنیم که انتظارمان چنین آدمی نبوده است. اما اینکه چطور اینطور شده به این دلیل است که اراده کرده است.
موافق کار عملیاتی سینماگری برای حوزویان نیستم
*الان یک مدت هم هست که حوزه هم در این زمینه سرمایهگذاری کرده یا دانشکده صدا و سیمای قم کار میکند، فکر میکنید این رویکرد خوب است که مثلاً طلبهای کارگردانی کند یا تولید یا هر کارهای اینچنین؟
-اولاً این روشن است که باید نیروهایی که تعهد کاری دارند، به نسل گذشته هنرمندان یا سینماگران افزوده شود. منتها اینکه حوزه علمیه چه نقشی دارد باید بگویم من شخصاً با اینکه روحانیت بخواهد کارهای عملیاتی سینماگری کند موافق نیستم. از کارگردانی تا تهیه کنندگی و مدیریت تولید. بنابراین من شأن روحانی را این نمیبینم. پس اینکه چنین مطالبهای از حوزه داشته باشیم، درست نیست.
ما همچنان در تولید ادبیات، در هنر دینی لنگ میزنیم
به نظرم نقش حوزه علمیه در این مبحث دو چیز است، یک اینکه در پایهگذاری و تبلیغ و ترسیم هنر دینی باید نقش آفرینی کند. چه اینکه در تمام حوزههای علوم انسانی کار کند. منتها هنر به لحاظ نفوذ تأثیرش برجستگی دارد. در برخی جاها تعبیه کردم که در نفوذ بخشی و ماندگار کردن هنر بی بدیل است. بنابراین کار هنر مهم است به همین خاطر هم در تهاجمهای نرم، هنر بسیار تأثیرگذار است. آنها که در جبهه حق و باطل کار میکنند میزان بهرهمندیشان از هنر در موفقیتشان بسیار تأثیرگذار است، ما همچنان در تولید ادبیات، در هنر دینی لنگ میزنیم.
دوم افزون بر این بویژه در عرصه هنرهای تصویری محتوای دینی را به تولید سینمایی یا تئاتری باید نزدیک کنیم. گاهی ما قصههای قرآنی مینویسیم منتها اینکه ما بتوانیم این قصهها را به فیلمنامه نزدیک یا حتی فیلمنامهنویسی کنیم، روحانی این کاره بشود این را من عیب نمیبینم و اتفاقاً خود سینماگران هم این مسأله را اذعان میکنند. یکی از مهمترین کاستیهای ما در عرصه سینما، فیلمنامه و داستان نویسی مناسب است. اگر حوزههای علمیه خوراک بهتر و بیشتری تأمین کنند این شرط لازم است چون از آن سو سینماگران هم باید زیر بار این مفاهیم بروند.
«قلادههای طلا» منصفانه و تأثیرگذار بود
*از این بحث بگذریم. سینما میروید؟
-معمولاً نمیروم، مگر فیلمی ویژگی خاصی داشته باشد؛ مثلا آخرین فیلم قلادههای طلا بود. چقدر منصفانه و تأثیرگذار بود. تأثیرگذار بود و من تحسین میکنم. به این موضوع پرداختن جرأت و صفشکنی میخواست. از این جهت جای تحسین دارد. از آن زاویهای که بحث را در داستان پرداخته بود همان بحث امنیتی ماجرا و اتصال آن به بیرون مرزها، محور داستانپردازی خوب از آب درآمده بود. منتها جریان فتنه پیچیده و چند وجهی بود وجوه دیگر آن را ناخواسته یا نپرداخته بود. من به خودشان هم گفتم.
*کجا آقای طالبی را دیدید؟
-قم تشریف آورده بودند به ایشان گفتم که به سبک اخراجیها، دو و سه را بساز و در قسمتهای بعد جنبههای دیگر ماجرا را روشن کنید. ظاهراً آمادگی آن را نداشتند یا شرایط را مهیا نمیدیدند. ولی به نظرم شک داشت که بیشتر بر جنبههای دیگر پرداخته شود. یا قصدشان این بود که در همین یک فیلم، کار را خاتمه دهند. بهتر بود جنبههای فرهنگی و بینشی را هم در آن بیشتر کار کنند.
حافظ را به دیگر شاعران ترجیح میدهم
*شما منتسب به شهر شعر و شاعری هستید، اول حافظ یا سعدی؟
-طبیعتاً حافظ را ترجیح میدهم. اما من نه شاعرم نه قریحه دارم. شاید هم به خاطر ماهیت کتابهای قدیم بود در دوره مدرسه از تکالیف شعری فراری بودم.
*الان چطور، با حافظ مأنوس هستید که مرتب بخوانید؟
-نه، اتفاقی میخوانم.
شعرهای آیینی را میپسندم
*مولانا چطور؟ از آن دسته افراد موافق یا مخالفش؟
-من بیشتر شعرهای آیینی را میپسندم. از این باب خیلی نمیخوانم.
*چند شاعر معروف مثل آقای برقعی یا مجاهدی در قم هستند، اشعار اینها را میخوانید؟
-بله گاهی خواندم یا شنیدم شعرهای آقای سازگار، همنسلهای این افراد را بیشتر مأنوس هستم. لذا طرف مولوی نرفتم از باب تکفیر نبوده از باب اینکه مأنوس نبودم.
موسیقی را حرام نمیدانم اما ترجیح هم نمیدهم
*موسیقی چطور؟ از نظر حرمت و حلیت و ...
-من از باب حرمت و حلیت که مثل بقیه مقلدم و تابع نظر مرجعم عمل میکنم، طبیعتاً هر موسیقی را حرام نمیدانم و موسیقیهایی را حرام میدانم و این از نظر فقهی است، منتها از نظر عملی که به عبارتی چقدر به موسیقی بپردازم از آن دستهای نیست که اگر موسیقی حلالی بود برخورد منفی کنم. اما در عین حال هم در برنامه زندگیم نیست که موسیقی گوش بدهم یا اگر هم امکانش باشد همزمان استفاده دیگری از وقتم کنم، رادیو هم فرض کنید در مسیرم باز است و موسیقی در شبکهای پخش میشود ترجیح میدهم یک حدیثی گوش کنم تا موسیقی به همین خاطر عملاً در برنامه زندگیم استماع موسیقی نیست.
یازده ـ دوازده ساعت روزانه کار مفید دارم
*چقدر کتاب می خوانید؟ چون بهرحال تفکر شما براساس رشتهتان زیاد است. 24 ساعت شما چطور می گذرد؟ چه ساعتی معمولاً از خواب بیدار میشوید ناهار را کجا هستید و بعد در منزل چقدر مطالعه دارید؟
-من در روزهای کاری یازده ـ دوازده ساعت کار مفید میکنم و این کار توزیع میشود بین تحصیلات حوزوی که الان مقطع خارج فقه اصول است و فعالیتهای علمی در قالب فرهنگستان علوم اسلامی مشغول هستم که البته به مناسبت همان فعالیتها گاهی خارج از قم هم در تهران یا دیگر شهرها میروم که به تناسب زمانی هم برای آن اختصاص میدهم تقریباً یک سوم این وقت تحصیلات حوزوی و دو سوم صرف فعالیتهای علمی فرهنگستان میشود و طبیعتا در همه این سرفصل های کارهای علمی مراجعه به متون را داریم.
باز به صورت نسبی عرض کنم من بیشتر فکر میکنم تا بخوانم.
«سیدمنیرالدین حسینی» جوششی مثالزدنی در وجودشان بود
* آقای رشاد هم همین را میگفتند...
-بله من این خصوصیتم را بیشتر متأثر از مرحوم سید منیرالدین حسینی میدانم. ایشان حقاً شخص متفکری بود که خدای متعال جوششی مثال زدنی در وجودشان گذاشته بود. جدای این یک مقدار هم دل مشغولیهای ذهنی ما این اقتضا را دارد؛ چرا که سعی کردیم خود را مواجه با مسائلی کنیم که قبلاً کمتر پاسخ یافته یا تلاش داریم پاسخهای کاملتر و مناسبتری به پرسشها بدهیم. به طور طبیعی هر محققی نیاز دارد که پیشینه علمی موضوع را هم ببینید اما چون بیشتر تحقیقات ما از جنس بنیادین و راهبردی است و تلاش داریم که ادبیات اسلام و انقلاب در متن فعالیت علمی ما بیشتر جلوه داشته باشد، همچنین وقتی جامعه علمی ما مواجه با حجم سؤالات پاسخ نیافته است، تلاشمان بیشتر این بود که نگاه به جلو داشته باشیم تا به گذشته؛ در عین اینکه باید از ظرفیتهای گذشته هم استفاده کنیم. در مجموع طلبه نمیتواند با کتاب ارتباط نداشته باشد اما در عین حال این چند ساعت را از آن دست طلبهها نیستم که تنها مشغول به مطالعه باشم.
تلاش دارم فعالیت علمیام مانع ارتباط با خانواده نشود
البته من شرایط کارم اینطور اقتضا میکرد که فعالیت علمیام مانع ارتباط با خانواده نشود، پس شرایط را دو شیفت تنظیم کردیم بین روز به منزل میرویم و به بچهها سرکشی می کنیم و استراحت کرده و نوبت عصر تا شب هم نوبت بعدی کارمان است در ساعت بازگشت به منزل طوری است که بچهها هنوز نخوابیدند.
*چند فرزند دارید؟
-4فرزند یک دختر و سه پسر
*فرزند بزرگتان چندسالش است؟
-22 سالش است.
*دانشجو است؟
-خیر طلبه است.
*همین را می خواستم بپرسم از این پدرهایی بودید که تحکم کردند برای حوزه رفتن یا اینکه بچهها را آزاد گذاشتند؟
-نه خودشان انتخاب کردند من حتی یک جمله هم نگفتم که حتی بهتر است که مثلاً طلبه شوید خودش ما را دید و مسیر را انتخاب کرد و امیدوارم که موفق هم باشد.
*انشاءالله...
- بله این را عرض میکردم که وقتی منزل میآیم یکی ـ دو ساعتی بچهها بیدار هستند.آخرهای هفته هم ما خانواده پر رفت و آمدی هستیم. به عبارتی معمولاً نمیشود که آخرهای هفته مهمان نداشته باشیم یا مهمان نباشیم. باز به مناسبتهایی که پیش بیاید سعی میکنیم که حتیالمقدور بچهها را مسافرت ببریم که هم تجربه و نشاطی به اعضای خانواده میدهد که بسیار مفید است و بازدهی آن برای رشد خانواده خصوصاً که ما اصالتاً کرمانشاهی و شیرازی هم هستیم پس بهانه مسافرت هم داریم.
*کلام آخر؟
-من افتخار خود میدانم که فرزند انقلاب هستم و این نعمت را خدا به من داده که زندگی دنیایی ما در این مقطع تاریخی بسیار مهم برای جهان باشد اینکه حالا چقدر شکر این نعمت را به جا آوردم و دین خود را به نظام و رهبری و شهدا ادا کردم در روز حساب مشخص میشود و امیدوارم که شرمنده درگاه الهی نباشیم.