صراط: پوشش فرای آنکه به
عنوان یک نیاز بنیادین مادی برای بشر به حساب میآید، عاملی برای نمایش
اعتقاد و شخصیت افراد تلقی میشود و نوعی پرچم وجودی انسان است. نیاز به
پوشش و پرهیز از برهنگی جزء گرایشهای فطری انسان است که خداوند متعال
آنرا در وجود بشر قرارداده است.قرآن کریم در ماجرای آدم و حوا اینگونه
اشاره میکند که «پس آن گاه که از درخت چشیدند،عورتهایشان پدیدار شد و
بر آن شدند که با برگهای بهشتی خویشتن را بپوشانند».[1 ]بنابراین
بشر از آغاز خلقت،با میل فطری،اندام خود را از دیگران پوشانیده است و اگر
این گونه نبود،انسان نیز مانند حیوانات،ازبرهنگی شرمی نداشت و با پوشاندن
خود،احساس امنیت و آرامش نمیکرد.
نکتهی
قابل توجه آن است که گرچه حیات آدمیان از همان آغاز با پوشش پیوند خورده
است، به دلیل وجود نوعی احساس حیای طبیعی در جنس ماده، زنان در طول تاریخ
در امر پوشش تلاش و جدیت بیشتری از خود نشان دادهاند.[2]
پوشش
زنان در میان اقوام و ملل، تاریخچهای دیرینه دارد؛ به گونهای که یکی از
نمادهای معرفی طبقات اجتماعی و حیثیت انسانی، نوع پوشش آنان بوده است.
علاوه بر آن، یکی از تفاوتهای اساسی میان مردان و زنان در میان ملل متمدن،
داشتن پوشش و هالهای بر سر و گردن آنان بوده است. در واقع اسلام در این
بخش تأسیس حکم نداشته، بلکه امضایی عمل کرده و دربارهی میزان و کمیّت پوشش
احکامی صادر کرده است.
ردپای
حجاب در جامعهی ایرانی از زمانهای بسیار دور و پیش از ورود اسلام به این
سرزمین دیده میشود. هرچند در آن زمان، اصطلاح حجاب به معنای پوشش اسلامی
مطرح نبود، ولی به معنای پوشش خاص تعریفشده برای زنان وجود داشت: «تجلیات
پوشش در میان زنان ایران چنان چشمگیر است که برخی از اندیشمندان و
تمدننگاران، ایران را منبع اصلی ترویج حجاب در جهان معرفی کردهاند.»[3]
* سیر تاریخی پوشش زن در ایران قبل از اسلام
با
استناد به مدارک بهدستآمده از دورهی هخامنشیان، مانند تندیسها،
سکهها، نقوش فرش، پارچه و نقشبرجستههای محدودی که تعدادی از آنها هم
خارج از ایران است و یا نوشتههای برخی از تاریخنگاران، میتوان چنین
برداشت کرد که پوشاک زنان عبارت بوده از لباسهای بلند تا قوزک پا و گاهی
فراخ، پیراهنهای ساده تا پایین ساق پا به صورت ساده یا ریشهدار، با
آستینهای بلند یا کوتاه.[4]
لباسهای
زنان در دورهی اشکانی پیراهنی بلند تا به روی زمین، گشاد، پُرچین،
آستیندار یا بدون آستین و یقهراست بوده است. پیراهنی دیگر داشتهاند که
روی اولی میپوشیدند. قد این نسبت به اولی کوتاه و ضمناً یقهباز بوده
است. روی این دو پیراهن، چادری سر میکردهاند.[5]
با
مقایسهی چندین نقش سنگی آناهیتا و نقوش دیگر با هم، به نظر میرسد که
بانوان ساسانی، پیراهن بلند بسیار پرچین و گشاد میپوشیدهاند و آن را
نواری در زیر سینهها مانند بانوان اشکانی جمع کرده، میبستند.[6] زنان عهد ساسانی گاهی چادر گشاد پرچین به سر میکردند که تا به وسط ساق پا میرسیده است. [7]
سیر تاریخی پوشش زن در ایران پس از اسلام
1. پوشاک زنان ایران از اوایل دورهی اسلامی تا عصر مغول
بحث
پوشاک ایرانیان (زنان) را در ارتباط با تمدن و فرهنگ اسلامی باید از زمان
سامانیان آغاز کرد و چون سامانیان خود را از نسل ساسانیان میدانستند، باید
اذعان کرد که پوشش ایرانیان در این دوران همان پوشش دورهی ساسانی است که
پیشتر دربارهی آن توضیح داده شد و زنان بالطبع از پوششهای سنتی چادر و
روبندهای ابریشمی برای حجاب و پوشش خود استفاده میکردند (از اوایل دورهی
اسلامی تا عصر مغول)، آن هم در رنگهای مختلف زرد و آبی و سیاه. در همین
رابطه، مینیاتوری از یک نسخهی بسیار قدیمی در کتابخانهی ملی پاریس موجود
است که ترکانخاتون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه و حرمهای او در لشکر مغول
را مینمایاند که دو زن، یکی با چادر سفید و دیگری با مقنعه و چادر سیاه
نقاشی شدهاند.[8]
2. دورهی مغول و ایلخانان
در
جامعهی ایلی قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی، بنا بر نحوهی زندگی ساده و
بیپیرایه، همگام با اقتصاد شبانی، لباس و طرز آرایش زنان بسیار ساده و نزد
همهی طبقات یکشکل بوده است. این لباس عبارت بود از نیمتنهی بلندی که
بر روی سینه آستر داشت. همهی زنان شلوار میپوشیدند و دارای پوستینهای یک
شکل بودند.[9]
کمی
پس از این دوره، در اثر تماس با ممالک متمدن همسایه، به خصوص چین و افزوده
شدن بر قدرت اقتصادی مغولها، لباسها تغییر شکل یافت و زنانهتر شد. زنان
شوهردار بر روی پیراهن خود چیزی شبیه به کیمونوی چینی که بسیار گشاد بود و
جلو آن تا پایین باز و آستینها نیز بسیار گشاد بود و تا نوک پا میرسید،
میپوشیدند. کلاهی بر سر داشتند که از جنس حصیر یا پوست درخت بود.[10] موهای
زنان و طرز آرایش آن ساده بود. فرق را از میان سر باز میکردند، گیسوان را
دو تا میبافتند و بر شانهها میانداختند و بدین ترتیب موها از زیر کلاه
نمایان بود.[11]
در
دورهی ایلخانی در ایران ملکهها و همسران طبقهی اشراف به همین ترتیب
لباس میپوشیدند و طرز آرایش گیسوانشان نیز همان گونه بود که وصف شد. زنان
ایرانی به هنگام بیرون رفتن از منزل در حجاب بودند و برقع بر رخ
میافکندند، به طوری که هیچ گوشهای از بدن آنها نمایان نمیشد، در حالی
که زنان ترک و مغول پوششی نداشتند.[12]
3. دورهی تیموریان و صفویه
از
نوشتههای سیاحان معروفی مانند کلاویخو و آثار مینیاتوری باقیمانده از
دورهی تیموری میتوان دریافت که زنان در این دوره از انواع کلاه، چارقد،
روسری سهگوش (لچک)، نوار، عرقچین، روسری توری، روبنده و چادر برای پوشش سر
و بدن خود استفاده میکردند.[13]
زنان
هنگام بیرون رفتن از خانه، از روی همهی ملبوسات، لباس بلند سفیدی
میپوشیدند که از سر تا پا بدن و صورتشان را مستور میساخت و تنها مردمک
چشم آنها قابل رؤیت بود. زنان عموماً چهار حجاب داشتند؛ دو تا را در خانه
سر میکردند و دو تای دیگر را هنگام خروج از منزل به آنها اضافه
میکردند.[14]
4. دورهی افشاریه و زندیه
در
دورهی افشاریه، حجاب و پوشش زنان همانند دورهی قبل بوده و زنان با پوشش
کامل و چادر در اجتماع ظاهر میشدند. در عالم آرای نادری به مواردی
برمیخوریم که گویای این مدعاست.[15]
در
دوران زندیه نیز زنان از چارقد برای پوشش سر استفاده میکردند که گاه
چارقد را در زیر چانه با جقه تزیین میکردند. موها بیشتر به صورت بافتهشده
نگهداری میشد و از تزئینات طلایی نیز استفاده میگردید. در خارج از منزل
زنان چادری به رنگ سیاه و سرمهای یا رنگهای تیرهی دیگر به سر داشتند و
از روبنده نیز برای پوشاندن خود استفاده میکردند.[16]
5. دوران قاجاریه
پوشش زنان در عهد قاجار را میتوان در سه دوره بررسی کرد:
دورهی
اول، تا قبل از ناصرالدینشاه است که پوشش زنان چادرهای بلند مشکی است و
به سر خود پارچهای سفید میانداختند که در مقابل چشمان چند شبکه داشت و به
وسیلهی آن جلوی خود را میدیدند.
دورهی
دوم، دورهی ناصرالدین شاه بود که پوشش زنان، چادرهایی بود که از سر تا
پاشان را میپوشاند و فقط چشمهایشان از پشت روبند توری یا قلابدوزیشده
که در زیر چادر به صورت میانداختند، به بیرون دید داشت.
اما
پس از مسافرت ناصرالدینشاه به فرنگ و روسیه و دیدن پوشش زنان آنجا، شاه
زنان حرمسرا را واداشت تا چاقچورها (شلوار بلند چیندار مخصوص زنان) را
کنار گذارند، شلیتههاى کوتاه بپوشند و سر و موى خود را نیز با روسرىهاى
سفید ساده بپوشانند. سلیقهی شاه به تدریج از درون حرمسرا به بیرون سرایت
کرد و بسیارى از زنان و دختران خواص نیز به آن گراییدند، اما این خواست در
میان مردم عادی، به دلیل فضای مذهبی حاکم بر جامعه، جای خود را پیدا نکرد.
دورهی
سوم، از زمان سلطنت مظفرالدینشاه تا پایان دورهی قاجار بود. در این
دوره، کت و دامن و لباس به شیوهی فرنگی، به ویژه در میان زنان طبقهی
مرفه، افزایش یافت. خانوادههای وابسته به دربار از این نوع پوشش استفاده
میکردند و زنان روشنفکری چون «قرهالعین» نیز بدون حجاب در جمع ظاهر
میشدند.[17]
6. دورهی پهلوی اول
پس
از دوران مشروطیت و به قدرت رسیدن گروهی از طرفداران غرب، روند نوگرایی و
تجددخواهی شکل تازهای به خود گرفت و کمکم عقدههای محبوس در سینهی
غربزدگان گشوده شد. شعرایی چون عارف قزوینی و ایرجمیرزا اشعاری در مخالفت
با سنن دینی و حجاب سرودند و برخی نویسندگان و علمای دین را به باد ناسزا و
مسخره گرفتند. سالهای پایانی سلطنت قاجار در حقیقت سالهای انزوای
روحانیت شیعه و دوران میدانداری غربزدگان و وابستگان بود.
مدارس
جدید ایرانی که توسط اروپاییان و میسیونرها تأسیس شده یا به وسیله
ایرانیان شیفتهی غرب اداره میشد، محصولات خود را به جامعهی در حال تحول
عرضه میکرد. این محصولات اغلب جوانانی خودباخته و بیهویت، دنیاگرا و
متمایل به فساد و مظاهر غرب بودند که در انتظار کشف حجاب لحظهشماری
میکردند.
در
کنار غربزدگان مسلمان، گروهی از بهاییان نیز به آرامی و در لوای
فعالیتهای آموزشی، در پی القای فرهنگ بیحجابی به نسل آیندهی کشور بودند.
مدرسهی «تربیت» به وسیلهی بهاییها تأسیس شده بود و نمونهای از این
مراکز آموزشی بود که نسبت به ثبتنام مسلمانان نیز مضایقه نمیکرد. در این
مدرسه، آزادی از نوع جدید آن وجود داشت و دختران نیز همانند پسران حق
داشتند آواز بخوانند و برقصند.[18]
وقایعنگاران
از سفر رضاشاه به ترکیه به عنوان نقطهی عطفی در حکومت پهلوی اول و عامل
اساسی جلب توجه وی به موضوع کشف حجاب یاد میکنند. در بهار سال 1313،
هنگامی که رضاشاه سفر خود را به ترکیه آغاز میکرد، همسر و دختران شاه برای
اولین بار بیحجاب ظاهر شدند.
بلافاصله
پس از بازگشت از سفر، رضاخان در تدارک کشف حجاب برآمد. در این سال به
آموزش و پرورش ابلاغ شد که لازم است معلمان و دانشآموزان بدون حجاب در
مدرسه حاضر شوند، اما در بسیاری از موارد نسبت به رعایت این ابلاغ با
مماشات برخورد میشد. این ابلاغیه خود مخالفتهایی را از سوی نیروهای مذهبی
برانگیخت.
بالأخره
در روز 17 دیماه 1314 قانون اجباری کشف حجاب به سرتاسر کشور ابلاغ شد و
از آن پس زنان از حضور در خیابانها و معابر عمومی و مجالس با حفظ حجاب منع
شدند. پاسبانها و مأموران حکومتی هر زن محجبهای را در کوچه و خیابان
میدیدند به تعقیب وی میپرداختند و گاه تا داخل خانهها میرفتند تا چادر و
روسری را از سر زنان بکشند. در جریان این یورشها، بسیاری از زنان به شدت
مضروب شدند و تعدادی از آنها بچههای خود را سقط کردند. کار به جایی رسید
که برخی از زنان برای حفظ حجاب و از ترس مقابله با مأموران مجبور شدند به
مدت چند سال در خانه بمانند و جز مواقع خاص، که نیروهای حکومتی در کوچه و
خیابان دیده نمیشدند، خارج نشوند.
برخی
جامعهشناسان، که در مسائل اجتماعی ایران مطالعاتی انجام دادهاند، اظهار
میدارند که در دوران رضاشاه، به دلیل اتخاذ ارزشهای غربی در مدرنیزه
کردن اجباری کشور، میان ارزشهای غربی و ارزشهای اسلامی-ایرانی چالشی به
وجود آمد که جامعه را با بحران هویتی مواجه نمود و این بحران تا امروز
ادامه یافته است.[19]
برخی
جامعهشناسان، که در مسائل اجتماعی ایران مطالعاتی انجام دادهاند، اظهار
میدارند که در دوران رضاشاه، به دلیل اتخاذ ارزشهای غربی در مدرنیزه
کردن اجباری کشور، میان ارزشهای غربی و ارزشهای اسلامی-ایرانی چالشی به
وجود آمد که جامعه را با بحران هویتی مواجه نمود و این بحران تا امروز
ادامه یافته است.
7. از پهلوی دوم تا انقلاب اسلامی
پس
از روی کار آمدن محمدرضا، گروهی از زنان که از فشار حکومت پدرش سخت به
ستوه آمده بودند، در مخالفت با کشف حجاب، در معابر عمومی با چادر ظاهر
شدند. در مهرماه 1320، آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی طی نامه شدیداللحنی
به نخستوزیر وقت، خواهان کم کردن فشار بر زنان محجبه شد و پاسخ مساعد
دریافت داشت و بالأخره در سال 1323، آیتالله سید حسین طباطبایی قمی، از
مراجع وقت، طی نامهای از شاه جدید تقاضا کرد کشف حجاب اجباری را لغو کند.
پس
از لغو کشف حجاب، بسیاری از زنان مسلمان به حجاب روی آوردند، اما در این
دوره بیشتر زنان از چادر رنگی استفاده میکردند. البته بسیاری از زنان که
طی چند سال طعم آزادی به سبک غربی را چشیده بودند، دیگر حاضر به بازگشت به
فرهنگ حجاب نبودند. مهمترین تفاوت کشف حجاب در عصر پهلوی اول و دوم این
بود که کشف حجاب در عصر رضاشاه به زور سرنیزه و در عصر محمدرضا به پشتیبانی
تبلیغات گسترش یافت.[20]
در
واقع پهلوی دوم با برنامهای حسابشده و از طریق رسانههای گروهی، مراکز
آموزشی، ادارات و سینماها تلاش کرد تا زنان را به بیحجابی و برهنگی تشویق
کند. وی میخواست با وارد کردن زنان به صحنههای اجتماعی، خود را مدافع
حقوق آنان جا بزند، حال آنکه زنان نیز همانند مردان از ابتداییترین حقوق
انسانی مانند حق انتخاب آزاد، محروم بودند. اما هر چه به روزهای پایانی عمر
رژیم شاه نزدیکتر میشدیم، جریان رواج حجاب شدت میگرفت و اقشار گوناگون
با انگیزههای متفاوت به پوشش اسلامی روی میآوردند.[21]
پیش
از انقلاب افرادی همچون دکتر شریعتی به حجاب شکل سیاسی داده بودند؛ یعنی
حجاب به یک ایدئولوژی مبارزه و به هدفی برای انقلاب تبدیل شده بود. با
شعلهور شدن آتش انقلاب، زنان مسلمان نیز که تا پیش از این با فعالیتهای
مخفی و به عنوان مادر شهید و یا همسر مبارزین دربند با رژیم شاه مبارزه
میکردند، به خیابانها آمدند، با چادر مشکی، با فرزندانی که در بغل
داشتند، با مشتهای گره کرده، همگام با مردان در صحنهی انقلاب حضور
یافتند.
8. پس از انقلاب اسلامی تا کنون
با
توجه به اهمیتی که حجاب قبل از انقلاب و نیز در جریان انقلاب پیدا کرده
بود، طبیعی بود که پس از آن هم انقلابیون در صدد ترویج آن باشند. لذا حجاب
به عنوان امری ضروری تلقی شد و رعایت آن الزامی گردید. این مسئله اعتراضاتی
را در پی داشت و برخی از اقلیتها و گرایشهای لائیک و ضددین به اعتراض و
راهپیمایی دست زدند که با عکسالعمل مردم و خصوصاً زنان انقلابی و محجبه
مواجه شد و نهایتاً با حضور مردم در انتخابات و رأی دادن به جمهوری اسلامی،
به تدریج حجاب در همهی جامعه فراگیر شد.[22]
در
سالهای جنگ تحمیلی، شور و اشتیاق دینی و انقلابی و احساس نیاز به وحدت در
مقابل دشمن، حتی قبل از تصمیم قانونگذاران، زنان ایران را واداشت که
مشتاقانه و یکپارچه پوشش اسلامی را برگزینند. آن هم نه فقط برای انجام
تکلیف الهی، بلکه به عنوان پرچم دفاع از ارزشهای اسلامی و حمایت از
فرزندان و شوهرانشان که در جبههها با خون خود از آن پاسداری میکردند.
همبستگی اجتماعی در دوران جنگ به حدی قوی بود که تمامی تلاش سکولارها را
در داخل و خارج کشور ناکام میگذاشت و هر چه نشریات خارجی تلاش میکردند که
چهرهی زن ایرانی مسلمان را کریه جلوه دهند، موفق نشدند.
پس
از دوران جنگ، دورهی جدیدی در تاریخ ایران رقم خورد. در این دوره حکومت و
دولت در صدد بازسازی خرابیهای جنگ و نوسازی با یک مدل اقتصادی باز برآمد.
همین اقدامات که در جهت توسعهی جامعه صورت گرفت، موجب تغییر و تحول نظام
ارزشی جامعه شد؛ به گونهای که نظام ارزشی بیشتر رنگ مادی به خود گرفت. در
این شرایط، نوع پوشش زنان دوباره دچار تغییر شد و حجاب از سمت چادر سیاه و
مقنعه، به سمت مانتو و روسریهای رنگی رفت.
نقطهی
عطف دیگری که موجب اثرگذاری بر جریان ارزشی جامعه گردید، واقعهی دوم
خرداد 1376 و تشکیل دولت اصلاحات بود. پس از این تاریخ، کشور با شعار
دموکراسی و آزادیهای سیاسی، به سمت تجربهی تازهتری رفت. به موازات این
حرکت، ارزشهای جامعه تحت تأثیر قرار گرفت و نمود سریع آن، خود را در نوع
پوشش افراد، به ویژه زنان نشان داد.
نقطهی
عطف دیگری که موجب اثرگذاری بر جریان ارزشی جامعه گردید، واقعهی دوم
خرداد 1376 و تشکیل دولت اصلاحات بود. پس از این تاریخ، کشور با شعار
دموکراسی و آزادیهای سیاسی، به سمت تجربهی تازهتری رفت. به موازات این
حرکت، ارزشهای جامعه تحت تأثیر قرار گرفت و نمود سریع آن، خود را در نوع
پوشش افراد، به ویژه زنان نشان داد.
پوشش
زنان پس از این دوره، ابتدا در شهرهای بزرگ و تهران، دگرگون شد و به
تعبیری دچار نوعی آنومی گشت؛ به گونهای که نمیشد الگوی واحد و
تعریفشدهای را در مورد پوشش مشاهده کرد. این وضعیت که در حال حاضر نیز
ادامه دارد، وضعیتی زیانبار برای حفظ نظم و انتظام اجتماعی به شمار میآید
و نیازمند توجه جدی کارشناسان و مسئولان است.[23] (*)
منابع:
1. سورهی مبارکهی اعراف، آیهی 22.
2. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمهی عباس زریاب خوئی، 1370، ص 29.
3. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمهی احمد آرام، جلد دوم، ص 78.
4. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، 1373، ص 476.
5. بنفشه حجازی، زن به ظن تاریخ (جایگاه زن در ایران باستان)، 1370، ص 141.
6. جلیل ضیاءپور، پوشاک باستانی ایرانیان از کهنترین زمان تا پایان شاهنشاهی ساسانیان، 1342، ص 307.
7. حجازی، همان، ص 198.
8. سید قاسم موسوی، نگاهی بر سیر تاریخی حجاب زنان در فرهنگ ایران، 1388، ص 310.
9. شیرین بیاتی، زن در ایران عصر مغول، 1382، ص 45.
10. همان.
11. رشیدالدین فضلالله همدانی، جامع التواریخ، ترجمهی برزین، جلد 3، 1957، ص 202.
12. سفرنامهی مارکوپولو، ترجمهی حبیبالله صحیحی، 1350، ص 303.
13. سفرنامهی کلاویخو، ترجمهی مسعود رجبنیا، 1352، ص 82.
14. سیاحتنامهی شاردن، ترجمهی محمد عباسی، جلد 4، 1350، ص 218.
15. محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، جلد 3، 1364، ص 958.
16. غلامرضا ورهام، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، 1366، ص 160.
17. میترا مهرآبادی، زن ایرانی به روایت سفرنامهنویسان فرنگی، 1379، ص 120.
18. زیبایینژاد و سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، 1383، ص 152 تا 155.
19. سعید معیدفر، جامعهشناسی مسائل اجتماعی معاصر در ایران، 1379، ص 187.
20. زیبایینژاد و سبحانی، همان، ص 163.
21. رضا
رمضان نرگسی، بررسی وضعیت حجاب در ایران از سالهای آخر حکومت پهلوی تا
پایان جنگ تحمیلی، «حجاب، مسئولیتها و اختیارات دولت اسلامی»، جلد 2،
1387، ص 58 تا 61.
22. رمضان نرگسی، همان، ص 76.
23. مهدی مالمیر، جامعهشناسی حجاب، «حجاب، مسئولیتها و اختیارات دولت اسلامی»، جلد 2، 1387، ص 93.