صراط: حسین قدیانی امروز چهارشنبه 18/10/92 طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: به «زمین صبحگاه دوکوهه» قسم، مخ «قطار اندیمشک» دارد سوت میکشد این روزها.
در دولتی که اهانت به ساحت قدسی حضرت زهرا(س)... همان حضرت زهرای بچههای پهلو شکسته «کربلای 5» تحمل میشود، ما را ممنوع القلم، بلکه دادگاهی کردهاند تا هیچ چیز از فساد نفتی کرسنت آقازاده فتنهگر که در دوران وزارت همین وزیر نفت فعلی رخ داده بود، ننویسیم.
دزدی را لیبرالهای کرسنت کردهاند، تذکرش را ما گرفتیم! مگر در پرونده کرسنت، پای چند طبقه اختلاس، امضا شده که ما را از شرح آن ممنوعالقلم کردهاند؟! خداوند بیفزاید بر درجات شهدای شرق ابوالخصیب.
امضای سرخشان، پای فتوحات واجبالشرح است، نه دلهدزدیهای لازمالسکوت! الحق که وصیتنامهها کجا و متن بعضی قراردادها کجا؟! خوب است برای ما، بعضیها، خطقرمز معین نمیکنند، و الا باید فکر میکردیم آقازاده کرسنت، «علیهالسلام» است! اصلا نکند گیردادن ما به تخلفات کرسنت هم مخل روند مذاکرات است و ما نمیدانیم! دیده بودیم در زمین، مین بگذارند، ظاهرا در زمان هم میشود گذاشت! و در زمین عدالت هم! خودیها چه مینهای بدی میکارند! از قرار، «عدالت» هم مثل «شلمچه»، «سه راهی شهادت» دارد.
سردار یک دست کربلای 5، حاج حسین خرازی! آزادی بیان ما در خطر است. به قلم ما که رسید، آسمان دولت اعتدال، تپید! در جمله «ما ممنوعالقلمها را سریعالقلم کردهایم» تشخیص میزان صداقت، آسان است. ما انتظار داشتیم «کربلای 5» خط قرمز دولت باشد، نه «کرسنت».
«کربلای 5» دربار ندارد که قزوه، شاعر درباری باشد. سراینده «مولا ویلا نداشت» در جناح عدالت است. هنگامی که بچههای مخابرات آمدند روستای شهیدآباد مازندران تا تلفن خانه مادر شهید را بکشند، شیرزن جوابشان داد؛ «بچه من در لشکر 25 کربلا، خودش بیسیمچی بود، اول بروید خانه دیگر اهالی».
بیخیال روزگار، من هنوز دوست دارم دست تکان دهم برای «قطار اندیمشک». آخر امروز چهارشنبه، به شب که برسد، بیست و هفتمین سالگرد عملیات «کربلای 5» است اما بعضی شعرا، فقط خوب میدانند از یازدهم سپتامبر دقیقا چند روز گذشته و آمار تولههای اوباما دستشان است.
بعضی شعرا آخرش هم نفهمیدند که 24 از 13 بزرگتر است و 40 از جفتشان. بعضی شعرا سال 88 «مداح توهم» شدند و در «دربار آقازادهها»، سبیلشان با «تقلب» چرب شد.
بعضی شعرا، در «دربار فتنه»، بچههای کانال پرورش ماهی را به قطر گردن «م - ه» و چند اسم مخفف و خار و خفیف دیگر فروختند. شعرهایشان هست! بعضی شعرا، علاوه بر شعر، شِر هم میگویند و اغلب شِر میگویند و یادشان رفته «دوئیجی» کجاست و «حاج بخشی» که بود! یک بار در کودکی داشتم «مولا ویلا نداشت»را میخواندم، خیال کردم نام سرایندهاش «غزوه» است، بعد دیدم این درستترین اشتباه عمرم بوده! شهدای «کربلای 5» هیچ کدام دربار نداشتند، حسین غلام کبیری، بچه شاهعبدالعظیم بود، امیرحسام ذوالعلی دربار نداشت و مولای ساکن در چند کوچه پایینتر از سهراه جمهوری، هنوز هم ویلا ندارد.
قزوه شاعر انقلاب است و انقلاب دربار ندارد. ساعت دست بعضی شعرا اما همچنان با موسسه تنظیم میشود! نشان به نشان فتوحات «کربلای 5» هر کجا بحث امتیاز گرفتن از دشمن است، نام بسیجی میدرخشد. شاعران دولتی را اتفاقا همین وقتها میتوان شناخت.
«خانه شعر»، «همت» را قبول دارد اما بیوصیتنامهاش. و البته «دولت» را بیشتر از «همت» دوست دارد. هفت شهر عشق را بسیجی گشت، «خانه شعر» هنوز اندر خم قر و فر سبیل و کلاه فرانسوی است. شاعر «قطار اندیمشک»، قزوه عزیز! امشب بچههای «کربلای 5» به خط میزنند. زمین و زمان را مینگذاری کردهاند، دوباره باید «سربند یا زهرا(س)» بست... «حالا قطار بر ریل گلولهها خواهد رفت... و سوزنبان بهشت در سهراهی شهادت ایستاده است».