سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۹ دی ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۵

پیام کتبی اهالی تئاتر خطاب به روحانی

نغمه ثمینی نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و پژوهشگر تئاتر، به نمایندگی از فعالان هنرهای نمایشی و تئاتر، متنی را قرائت کرد.
کد خبر : ۱۵۵۵۴۸
صراط: نماینده اهالی هنر نمایش در دیدار اهالی فرهنگ و هنر با رئیس جمهور، خطاب به روحانی گفت: انتهای تمام مطالبات ما، همه یک چیز است: حذف شدگان را فرا بخوانید، به ما اعتماد کنید و امید محتضر را در جانمان نمی‌رانید.

نشست صمیمی اهالی فرهنگ و هنر  با حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی رئیس جمهور شامگاه چهارشنبه 18 دی ماه با حضور جمع زیادی از هنرمندان، سینماگران، نویسندگان، شاعران و اهالی موسیقی، تئاتر و هنرهای نمایشی، در تالار وحدت در تهران برگزار شد.

در این مراسم نغمه ثمینی نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و پژوهشگر تئاتر، به نمایندگی از فعالان هنرهای نمایشی و تئاتر، متنی را قرائت کرد که به شرح زیر است:

آقای رییس‌جمهور سلام!

بگذارید در این وقت اندکم، بی‌مقدمه آغاز کنم. شما هر آن‌چه باید بدانید می‌دانید و کیست که نداند تئاتری‌ها در این سال‌هایِ اخیر از ممیزی، بی‌پولی، بی‌امکانات بودن و کار نکردن چه کشیده‌اند؟ کیست که به یاد نیاورد کسانی را که کوچ کرده‌اند و رفته‌اند؟ کیست که نشناسد کسانی را که به رفتن، و برایِ همیشه رفتن فکر می‌کنند؟ رفتن به جایی که، هر جا باشد، خانه نیست. این‌جا نیست. مال ما نیست، و نیست.

بارها گفته‌اند در این سال‌ها و به کرات. و شما بی‌تردید بارها شنیده‌اید از بودجه تئاتر که شوخی است و به هیچ جا نمی‌رسد. از انبوه نیروهای جوان که پشت درها مانده‌اند و راهی برای به درون آمدن پیدا نمی‌کنند. حتما شنیده‌اید از آن موج شگفت‌انگیز و غبطه‌ برانگیز نمایشنامه‌های ایرانی، ده دوازده سال قبل که داشت قله‌ها را فتح می‌کرد و حالا در کشوی میزها آب خنک می‌خورد یا در ارشاد به تبعید رفته است.

شما حتما این همه را بارها و بارها شنیده‌اید و تردید ندارم که بارها باز هم خواهید شنید و درست به همین دلیل است که فکر می‌کردم نباید سخن بگویم. فکر می‌کردم در مقام کسی که می‌خواهد نماینده دیگرانی خاموش باشد، سخن نگفتن، سکوت کردن، بی‌صدا ماندن واقعی‌تر است. شمایل واقعی‌تری است در بازتاب کسانی که بخواهید و نخواهید ایرانی هستند. دارند همین هوایی را تنفس می‌کنند که شما و روی همان خاکی راه می‌روند که شما و به اندازه تمام کسانی که در ایران هستند، ایرانی هستند، و هستند.

پس بگذارید من این‌جا صدایی باشم که شاید شما کم‌تر می‌شناسیدش: صدای خاموش‌ماندگان و حذف‌شد‌گان. تمام کسانی که ذهن‌شان می‌سوزد از ایده‌های خلاق و فکرهای ناب. کسانی که زندگی‌شان را برای تئاتر خرج کرده‌اند. کسانی که به تئاتر ایمان دارند. به منطق سخن گفتن. به منطق گفت‌و‌گو. به منطق گریز از خشونت، و خشونت را روی صحنه تئاتر نمایش دادن.

به من اجازه دهید صدای خاموش کسانی باشم که قدرتی ندارند. جز صدایی کم‌جان بر روی صحنه هیچ چیز ندارند. کسانی که به راحتی وزیدن نسیم می‌شود حذف‌شان کرد و حذف شده‌اند در طی این سال‌ها. دیوار بی‌اعتمادی بین ما و کسانی که قدرت دارند و قضاوت‌‌مان می‌کنند، بسیار بلند است. بلندتر از آن که بشود به این راحتی‌ها فرو ریختش و فراموش کرد هر آن‌چه در این سال‌‌ها برما رفته‌است. آن سوی دیوار بعضی از آدم‌ها هنوز همان آدم‌ها هستند. کسانی که رغبتی به فرو افتادن دیوار ندارند. کسانی که ما تئاتری‌ها را به عنوان دشمن نگاه می‌کنند. دشمنی که تنها سلاحشان گفت و گوست. تنها سلاحش بازی است. تنها سلاحش نمایش‌ است.

قرن‌ها و قرن‌ها پیش وقتی آدم‌ها دریافتند که می‌شود خشونت، جنگ، اختلاف نظر و جدال را روی صحنه آورد بی‌تردید تمدن بشری گامی رو به جلونهاد؛ وقتی آدم‌ها دریافتند که هر پاره‌‌ دردبار و هولناک خوی بشر می‌تواند با نقد روی صحنه شانی انسانی بیابد. آدم‌ها وقتی دریافتند تضادها را می‌توان روی صحنه‌ی تئاتر حل کرد، نه در خیابان یا زندان، بی‌تردید تمدن بشری گامی به جلو نهاد و من در این لحظه که می‌دانم که لحظه‌ ناپدیدار با ارزشی است ابایی ندارم که همه تئاترهای ایران را از میرزا آقا تبریزی، تا دانشجویان بی‌‌آینده تئاتر ایران، هم و همه را وارثان تمدن بخوانم. وارثان نسلی کهن از کسانی که روزگاری دریافتند، ‌تئاتر ذاتا نقاد است، خون جامعه را پاک می‌کند و می‌شوید. ما وارثان خاموش و بی‌پول تمدنیم آقای رییس جمهور!

وحالا من اتفاقا برخلاف قول رایج فکر می‌کنم خدا ما تئاتری‌های ایران را دوست دارد. که اگر دوست نداشت ما نبودیم، و با این همه فشار و سختی هنوز نمی‌دویدیم، دیوانه‌وار نمی‌دویدیم که باهیچ و پوچ جایی روی زمین یا زیر زمین متنی را که به آن باور داریم اجرا کنیم. شما بی‌تردید می‌دانید در این شهر که حالا من و شما در آن آنیم و سخن از میلیاردهای گم شده‌است، ما تئاتری‌ها به واقع با هیچ و پوچ پی باد می‌دویم پشت دیوارها، پشت میزها کسی ما را دوست ندارد.

ما در منطق میلیاردها جایی نداریم. ما در منطق میلیاردها گم می‌شویم. ما پیکره‌ ویروسی جامعه‌ای هستیم که سلامتش بر محور میلیاردهای گم شده قضاوت و قدرت نمایی می‌گردد. ما تئاتری‌ها حتی نمی‌توانیم صفر‌های آن میلیاردهای را بشماریم. شاید تنها یکی از آن میلیاردهای گم شده می‌تواند وضعیت صد‌ها جوان تئاتری را دگرگون کند. هنوز شادمانی درونی ما تئاتری‌ها وقتی است که مجوز کتابمان را از ارشاد می‌آید، بدون حذف. هنوز شادمانی درونی ما وقتی است که به ما اعتماد می‌کنند و به صدایمان احترام می‌گذارند و می‌شنوندش به عنوان صدایی در میان صداها. پشت میزنشین‌ها ما را دوست نداشتند. اما خدا ما را دوست دارد. خدا بهتر از هر کسی می‌داند، و خدا می‌داند که توسعه ‌اقتصادی کشور جز‌ در گرو توسعه فرهنگی نیست.

خدا بهتر از هرکس می‌داند و خدا می‌داند که چطور رشد تئاتر رشد فکری یک جامعه است. خدا ما رو دوست دارد که هستیم. با هیچ و پوچ هستیم. تنها کسانی(که) پشت دیوارها و پشت میزها ما را دوست ندارند.

حالا بگذارید من صدای حذف شده‌گان باشم. صدای کسانی که به کل خاموش شده‌اند، کسانی که صدایشان محدود شده، یا کسانی که صدایشان به تبعید فرستاده شد. بگذارید من صدای حذف شدگان باشم. صدای نمایشنامه‌نویسانی که چند سال است کتاب‌هایشان در ارشاد به انتظار مجوز مانده‌است. صدای کارگردان‌هایی که چهار سال است متنی ایرانی را به دست گرفته‌اند و از این سالن به سالن دیگر می‌دوند، اما بی‌دلیل، رانده می‌شوند که متن نویسنده‌ای خارجی را کار کنند. صدای طراح صحنه‌هایی که بی‌بودجه‌گی تئاتر، برای ابد خاموششان کرده ‌است. صدای دانشجویان تئاتر، دانشجویان مشتاق و با استعداد تئاتر که هر وقت حرف آینده می‌شود، در چشم‌هایشان ترسی آشکار موج می‌زند. به ما نگاه می‌کنند و به بی‌پناهی نسل‌های قبل‌تر و به مهاجرت می‌اندیشند و باز به ما نگاه می‌کنند و می‌بینند هنرمندی که مهاجرت می‌کند، لاجرم خاموش می‌شود. رفته رفته رفته خاموش می‌شود.

کاش می‌توانستم بخواهم برای تمام تئاتری‌ها - مانده و مرده‌ها - یک دقیقه سکوت کنیم. آقای رییس جمهور حالا که من این جا صدایی هستم رو در روی شما، بگذارید من صدای خاموش شدگان و حذف شدگان و در آستانه‌ی حذف شده‌گان باشم و به یاد خودم و شما بیاورم که ما از بی‌امید زیستن خسته‌ایم. شبی از شب‌های سالی که به پایان می‌رود با اعتماد به شما، خیابان‌ها را از ‌آن خود کردیم و امید را از پس پشت قبلمان بیرون کشیدیم. امیدی محتضر و تبعیدی به قلب به ما بازگشته. که تاریخ ما، تاریخ مملکت ما، همین چرخه‌ی احتضار و باززایی امید است.

ما تئاتری‌ها آقای رییس جمهور مطالبات روشن و بارها شنیده‌ شده‌ای داریم. بودجه، سالن، ممیزی، برابری امکانات، کمبود نشریات تئاتری، ضعف‌های خانه تئاتر، زیرساخت‌های سست مرکز هنرهای نمایشی به عنوان مجوعه غیرمستقل، ضعف تئاتر شهرستان‌ها و...  اما انتهای تمام مطالبات ما، همه یک چیز است: حذف شدگان را فرا بخوانید، به ما اعتماد کنید و امید محتضر را در جانمان نمی‌رانید.

منبع: مهر