صراط: وقتی رئیسجمهور هفته گذشته در جمع هنرمندان از ضرورت پایان فضای امنیتی در
کشور سخن گفت، در واقع به مساله مهمی اشاره کرد که در تیپشناسی دولت جدید
اصل راهنمای مهمی است.
آقای رئیسجمهور سعی کرد بگوید تا به حال (بویژه لابد در 8 سال گذشته) هنرمندان در ایران با مضایق و بگیر و ببندهای بیضابطه و دلبخواهی مواجه بودهاند و فضای امنیتی در کشور همزمان با حوزههای سیاسی و اجتماعی، بر فرهنگ و هنر هم سیطره داشته است.
این نمونهای از یک ادبیات کلیتر است که دولت جدید تقریبا از روز نخست شروع کارش علاقهمند به تکرار آن بوده است.
مشخصات این ادبیات چنین است: دولت سعی میکند اولا محدودیتهای فعلی موجود در فضای سیاسی و اجتماعی را بیهوده و لجبازانه جلوه داده و خود را مخالف آن– حتی در مواردی که مستقیما محصول ایفای نقش آقای روحانی به عنوان عضو شورایعالی امنیت ملی است- جلوه دهد، ثانیا اگرچه ظاهرا جانب اعتدال را نگه میدارد و سعی میکند خود را جایی در میانه تندروی و اپوزیسیونیسم قرار دهد ولی در واقع و به لحاظ محتوایی جانب اپوزیسیون را میگیرد، ثالثا همزمان با ایجاد تنگناهای حیرتانگیز برای مخالفان و منتقدان خود– که نمونه آن برخورد بولدوزری با 3 نشریه منتقد در هفته گذشته است- فضا را برای کسانی که سابقه آنها نشان میدهد از حضور در فضای سیاسی و رسانهای هدفی جز درگیر شدن با مبانی انقلاب اسلامی ندارند، باز میگذارد.
دولت آقای روحانی حتی وقتی از حقوق شهروندی سخن میگوید، تعریف بسیار خاصی از شهروند را در ذهن دارد. اگر به منشور حقوق شهروندی منتشر شده در وبسایت آقای رئیسجمهور مراجعه شود، به آسانی میتوان دریافت شهروندی که این سند بناست از حقوق او دفاع کند، کسی است که در مظان و معرض ارتکاب جرائم سیاسی و امنیتی قرار دارد ولی دولت میخواهد از رفتار او جرمزدایی کرده و برایش آزادی عمل و اعتماد به نفس ایجاد کند. در واقع تمام این سند چیزی جز جرمزدایی از جرائم سیاسی و امنیتی، تحریف مفهوم حقوق شهروندی و قرار دادن آن در یک پارادایم کاملا سکولار و ایجاد زیرساخت حقوقی و حاشیه امن برای فعالیتهای براندازانه و شبهبراندازانه نیست.
در ذهنیت آقای رئیسجمهور آن مرد و زن روستایی که فرزند خود را روی دست گرفته و در بیمارستانهای تهران از این سو به آن سو پرتاب میشوند یا آن مردان و زنان رنجوری که آلودگی هوا عمر و سلامتیشان را به خطر انداخته است یا آن شهروند بیپناهی که در ادارات دولتی برای یک کار روتین تا سر حد درماندگی آزار میبیند و وهن میشود، شهروند نیستند. مفهوم شهروندی به یک مفهوم سیاسی- امنیتی- قضایی تقلیل داده شده است و فقط کسانی از موهبت شهروند خوانده شدن برخوردارند که صدایی در بیرون از ایران برای حمایت از آنها گریبان پاره کند یا گروهی سیاسی در داخل کشور پیگیر وضع و حالشان باشند.
با این وصف، آنچه رئیسجمهور در جمع هنرمندان گفت چندان جای تعجب نداشت. حسن روحانی اکنون در حال ارتکاب همان خطایی است که محمود احمدینژاد در دو سال آخر بدان گرفتار شد. سه چیز سرنوشت احمدینژاد را در دو سال آخر تغییر داد؛ نخست اینکه تصور میکرد میتواند از طریق ایجاد دوقطبیهای پی در پی با نظام و ارزشهای دینی و انقلابی برای خود سرمایه اجتماعی دست و پا کند.
دوم، سرمایه سیاسی و توان مدیریتی خود را بیش از آنکه صرف حل مشکلات واقعی مردم کند در راه تولید مفاهیم و جنگیدن در منازعاتی خرج میکرد که به عمیقتر شدن این مشکلات میانجامید و عملا او را تبدیل به حافظ منافع یک الیت بسیار خاص و مسالهدار میکرد در حالی که مردم از او توقع داشتند از منافع همه آنها محافظت کند.
و سوم، درباره ماموریت تاریخی و جایگاه اجتماعی خود دچار توهمی چنان عمیق بود که حاضر بود ریسکهایی غیرمنطقی را صرفا به این دلیل که به او وعده داده بودند کسی را یارای متوقف کردن او نیست، بپذیرد و هیچ محاسبه منطقی از خسارتهایی که هر لحظه به او وارد میشد نداشته باشد.
احمدینژاد پس از 6-5 سال به این وضعیت رسید اما روحانی مستعد آن است که خیلی زودتر به نسخهای عرفی و تقدسزدایی شده از احمدینژاد تبدیل شود.
در همین مساله مورد بحث، اگر آقای روحانی طالب سرنوشتی متفاوت است باید تکلیف خود را با مفهوم فضای امنیتی هر چه زودتر روشن کند. آقای رئیسجمهور آنگونه که خود گفته فیالمثل اکنون درصدد اداریسازی مفهوم ممیزی است. مقصودشان هم این است که ضوابط ممیزی باید چنان روشن باشد که وظیفه کارمند وزارت ارشاد به یک وظیفه صوری تقلیل پیدا کند. اینکه تیم فرهنگی دولت بتواند فرآیندی به نام نظارت بر محصولات فرهنگی را به مقولهای اساسا مکانیکی فروبکاهد مستلزم وقوع یک معجزه در حوزه سیاستگذاری فرهنگی است ولی حتی اگر فرض کنیم آقای جنتی قرار است چنین معجزهای را محقق کند، باز هم این سوال به جای خود باقی است که رئیسجمهور دقیقا چه مواردی را خط قرمز حوزه فرهنگ و هنر میداند و با عبور از آن مجوز امنیتی شدن فضا را صادر خواهد کرد؟
نمیدانم چرا باز به یاد احمدینژاد میافتم که در یکی ـ دو سال آخر اصرار داشت بگوید مردم خود به اندازه کافی مراقبند و نظارت در حوزههای فرهنگی و اجتماعی نوعی مجبورسازی است که به بیمحتوا شدن فضایل میانجامد. اکنون آقای روحانی هم عملا چیزی جز این نمیگوید. در همان جلسه آقای روحانی گفته است نظارت بر هنر باید به جای کارمندان بر عهده هنرمندان گذاشته شود. به عبارت دیگر ایشان پس از اعلام جنگ به صنف کارمند (دومین صنفی که پس از نظامیان مورد هجمه آقای رئیسجمهور قرار گرفته است) عملا جبهه را به یک طرف ثالث واگذار میکند و میگوید خودتان تصمیم بگیرید و خودتان هم بر خودتان نظارت کنید؛ شوخیاي که بعید است کسی در آن جمع هم آن را جدی گرفته باشد چرا که نظارت در هر حال مستلزم ورود به محتواست و وقتی پای نظارت محتوایی در میان باشد لاجرم پای سلیقهها و سپس گرایشها در میان میآید و... و در هر حال نتیجه معلوم است. سوالهای بیپایانی وجود دارد که رئیسجمهور باید برای روشن کردن مقصود خود به آنها پاسخ بدهد. اگر دوباره روزگاری در این کشور انتخاباتی برگزار و مثلا آقای روحانی با چند دهم درصد رای اضافه در آن برنده شد و بعد، کسی فیلمی ساخت و در آن آقای روحانی را رئیسجمهور تقلبی، دولتش را غاصب و انتخاباتش را کودتا نامید و خلایق را دعوت به قشونکشی خیابانی کرد، آیا باز هم مشمول رافت ضدامنیتی میشود؟ آقای روحانی با سوابق امنیتی طولانیاش بیشک آنقدر سادهاندیش نیست که نداند ذیل پوششهایی به ظاهر فرهنگی و هنری آن هم برای کشوری که دشمنانی پیگیر، کینهتوز و خلاق دارد چه تهدیدهای مهمی میتواند شکل بگیرد. از کمپین بینالمللی حقوق بشر و وبسایت جرس انتظاری نیست ولی کسی مثل آقای روحانی نباید اجازه دهد کسانی برایش منافقین را فعال سیاسی، تروریستها را فعالان حقوق بشر، جاسوسها را روزنامهنگار، اسلحه به دستها را فعال قومیتی، خانههای تیمی را انجیاو و کانونهای توطئه را حزب بنامند. بدون شک، در ایران که حکومت پیش از دیگران به حساب خود میرسد چون خداوند را ناظر بر کار خود و حجت شرعی را راهنمای عملش میداند، حزب، فعال سیاسی، روزنامهنگار و انجیاوی واقعی هم وجود دارد و کسی مانع کار آنها نیست که اگر بود کسی مثل آقای روحانی در یک سده آینده هم رئیسجمهور نمیشد اما آنچه مهم است اینکه رئیسجمهور بپذیرد در حال استفاده از نظامی از مفاهیم است که جای دیگری در بیرون از ایران و توسط کانونهایی بشدت بداندیش خلق شده و میتواند فضا را برای فعالیتهایی بسیار خطرناک باز کند، زبان دشمن را بیش از اینکه هست گشاده کرده و برای دولت و رئیسجمهور دردسرهایی اضافی و کاملا غیرضروری تولید کند که نتیجه آن چیزی جز احمدینژادیزه شدن بسیار سریع حسن روحانی نخواهد بود.
*مهدی محمدی
آقای رئیسجمهور سعی کرد بگوید تا به حال (بویژه لابد در 8 سال گذشته) هنرمندان در ایران با مضایق و بگیر و ببندهای بیضابطه و دلبخواهی مواجه بودهاند و فضای امنیتی در کشور همزمان با حوزههای سیاسی و اجتماعی، بر فرهنگ و هنر هم سیطره داشته است.
این نمونهای از یک ادبیات کلیتر است که دولت جدید تقریبا از روز نخست شروع کارش علاقهمند به تکرار آن بوده است.
مشخصات این ادبیات چنین است: دولت سعی میکند اولا محدودیتهای فعلی موجود در فضای سیاسی و اجتماعی را بیهوده و لجبازانه جلوه داده و خود را مخالف آن– حتی در مواردی که مستقیما محصول ایفای نقش آقای روحانی به عنوان عضو شورایعالی امنیت ملی است- جلوه دهد، ثانیا اگرچه ظاهرا جانب اعتدال را نگه میدارد و سعی میکند خود را جایی در میانه تندروی و اپوزیسیونیسم قرار دهد ولی در واقع و به لحاظ محتوایی جانب اپوزیسیون را میگیرد، ثالثا همزمان با ایجاد تنگناهای حیرتانگیز برای مخالفان و منتقدان خود– که نمونه آن برخورد بولدوزری با 3 نشریه منتقد در هفته گذشته است- فضا را برای کسانی که سابقه آنها نشان میدهد از حضور در فضای سیاسی و رسانهای هدفی جز درگیر شدن با مبانی انقلاب اسلامی ندارند، باز میگذارد.
دولت آقای روحانی حتی وقتی از حقوق شهروندی سخن میگوید، تعریف بسیار خاصی از شهروند را در ذهن دارد. اگر به منشور حقوق شهروندی منتشر شده در وبسایت آقای رئیسجمهور مراجعه شود، به آسانی میتوان دریافت شهروندی که این سند بناست از حقوق او دفاع کند، کسی است که در مظان و معرض ارتکاب جرائم سیاسی و امنیتی قرار دارد ولی دولت میخواهد از رفتار او جرمزدایی کرده و برایش آزادی عمل و اعتماد به نفس ایجاد کند. در واقع تمام این سند چیزی جز جرمزدایی از جرائم سیاسی و امنیتی، تحریف مفهوم حقوق شهروندی و قرار دادن آن در یک پارادایم کاملا سکولار و ایجاد زیرساخت حقوقی و حاشیه امن برای فعالیتهای براندازانه و شبهبراندازانه نیست.
در ذهنیت آقای رئیسجمهور آن مرد و زن روستایی که فرزند خود را روی دست گرفته و در بیمارستانهای تهران از این سو به آن سو پرتاب میشوند یا آن مردان و زنان رنجوری که آلودگی هوا عمر و سلامتیشان را به خطر انداخته است یا آن شهروند بیپناهی که در ادارات دولتی برای یک کار روتین تا سر حد درماندگی آزار میبیند و وهن میشود، شهروند نیستند. مفهوم شهروندی به یک مفهوم سیاسی- امنیتی- قضایی تقلیل داده شده است و فقط کسانی از موهبت شهروند خوانده شدن برخوردارند که صدایی در بیرون از ایران برای حمایت از آنها گریبان پاره کند یا گروهی سیاسی در داخل کشور پیگیر وضع و حالشان باشند.
با این وصف، آنچه رئیسجمهور در جمع هنرمندان گفت چندان جای تعجب نداشت. حسن روحانی اکنون در حال ارتکاب همان خطایی است که محمود احمدینژاد در دو سال آخر بدان گرفتار شد. سه چیز سرنوشت احمدینژاد را در دو سال آخر تغییر داد؛ نخست اینکه تصور میکرد میتواند از طریق ایجاد دوقطبیهای پی در پی با نظام و ارزشهای دینی و انقلابی برای خود سرمایه اجتماعی دست و پا کند.
دوم، سرمایه سیاسی و توان مدیریتی خود را بیش از آنکه صرف حل مشکلات واقعی مردم کند در راه تولید مفاهیم و جنگیدن در منازعاتی خرج میکرد که به عمیقتر شدن این مشکلات میانجامید و عملا او را تبدیل به حافظ منافع یک الیت بسیار خاص و مسالهدار میکرد در حالی که مردم از او توقع داشتند از منافع همه آنها محافظت کند.
و سوم، درباره ماموریت تاریخی و جایگاه اجتماعی خود دچار توهمی چنان عمیق بود که حاضر بود ریسکهایی غیرمنطقی را صرفا به این دلیل که به او وعده داده بودند کسی را یارای متوقف کردن او نیست، بپذیرد و هیچ محاسبه منطقی از خسارتهایی که هر لحظه به او وارد میشد نداشته باشد.
احمدینژاد پس از 6-5 سال به این وضعیت رسید اما روحانی مستعد آن است که خیلی زودتر به نسخهای عرفی و تقدسزدایی شده از احمدینژاد تبدیل شود.
در همین مساله مورد بحث، اگر آقای روحانی طالب سرنوشتی متفاوت است باید تکلیف خود را با مفهوم فضای امنیتی هر چه زودتر روشن کند. آقای رئیسجمهور آنگونه که خود گفته فیالمثل اکنون درصدد اداریسازی مفهوم ممیزی است. مقصودشان هم این است که ضوابط ممیزی باید چنان روشن باشد که وظیفه کارمند وزارت ارشاد به یک وظیفه صوری تقلیل پیدا کند. اینکه تیم فرهنگی دولت بتواند فرآیندی به نام نظارت بر محصولات فرهنگی را به مقولهای اساسا مکانیکی فروبکاهد مستلزم وقوع یک معجزه در حوزه سیاستگذاری فرهنگی است ولی حتی اگر فرض کنیم آقای جنتی قرار است چنین معجزهای را محقق کند، باز هم این سوال به جای خود باقی است که رئیسجمهور دقیقا چه مواردی را خط قرمز حوزه فرهنگ و هنر میداند و با عبور از آن مجوز امنیتی شدن فضا را صادر خواهد کرد؟
نمیدانم چرا باز به یاد احمدینژاد میافتم که در یکی ـ دو سال آخر اصرار داشت بگوید مردم خود به اندازه کافی مراقبند و نظارت در حوزههای فرهنگی و اجتماعی نوعی مجبورسازی است که به بیمحتوا شدن فضایل میانجامد. اکنون آقای روحانی هم عملا چیزی جز این نمیگوید. در همان جلسه آقای روحانی گفته است نظارت بر هنر باید به جای کارمندان بر عهده هنرمندان گذاشته شود. به عبارت دیگر ایشان پس از اعلام جنگ به صنف کارمند (دومین صنفی که پس از نظامیان مورد هجمه آقای رئیسجمهور قرار گرفته است) عملا جبهه را به یک طرف ثالث واگذار میکند و میگوید خودتان تصمیم بگیرید و خودتان هم بر خودتان نظارت کنید؛ شوخیاي که بعید است کسی در آن جمع هم آن را جدی گرفته باشد چرا که نظارت در هر حال مستلزم ورود به محتواست و وقتی پای نظارت محتوایی در میان باشد لاجرم پای سلیقهها و سپس گرایشها در میان میآید و... و در هر حال نتیجه معلوم است. سوالهای بیپایانی وجود دارد که رئیسجمهور باید برای روشن کردن مقصود خود به آنها پاسخ بدهد. اگر دوباره روزگاری در این کشور انتخاباتی برگزار و مثلا آقای روحانی با چند دهم درصد رای اضافه در آن برنده شد و بعد، کسی فیلمی ساخت و در آن آقای روحانی را رئیسجمهور تقلبی، دولتش را غاصب و انتخاباتش را کودتا نامید و خلایق را دعوت به قشونکشی خیابانی کرد، آیا باز هم مشمول رافت ضدامنیتی میشود؟ آقای روحانی با سوابق امنیتی طولانیاش بیشک آنقدر سادهاندیش نیست که نداند ذیل پوششهایی به ظاهر فرهنگی و هنری آن هم برای کشوری که دشمنانی پیگیر، کینهتوز و خلاق دارد چه تهدیدهای مهمی میتواند شکل بگیرد. از کمپین بینالمللی حقوق بشر و وبسایت جرس انتظاری نیست ولی کسی مثل آقای روحانی نباید اجازه دهد کسانی برایش منافقین را فعال سیاسی، تروریستها را فعالان حقوق بشر، جاسوسها را روزنامهنگار، اسلحه به دستها را فعال قومیتی، خانههای تیمی را انجیاو و کانونهای توطئه را حزب بنامند. بدون شک، در ایران که حکومت پیش از دیگران به حساب خود میرسد چون خداوند را ناظر بر کار خود و حجت شرعی را راهنمای عملش میداند، حزب، فعال سیاسی، روزنامهنگار و انجیاوی واقعی هم وجود دارد و کسی مانع کار آنها نیست که اگر بود کسی مثل آقای روحانی در یک سده آینده هم رئیسجمهور نمیشد اما آنچه مهم است اینکه رئیسجمهور بپذیرد در حال استفاده از نظامی از مفاهیم است که جای دیگری در بیرون از ایران و توسط کانونهایی بشدت بداندیش خلق شده و میتواند فضا را برای فعالیتهایی بسیار خطرناک باز کند، زبان دشمن را بیش از اینکه هست گشاده کرده و برای دولت و رئیسجمهور دردسرهایی اضافی و کاملا غیرضروری تولید کند که نتیجه آن چیزی جز احمدینژادیزه شدن بسیار سریع حسن روحانی نخواهد بود.
*مهدی محمدی